منو ببرید درمان
سایر منابع:
سایر خبرها
همه دار و ندارم را در رمز ارز و بورس به باد دادم
دزد زعفران ها را پیدا کنیم. در این وضعیت پولی را که از تاجر زعفران گرفته بودم خرج کردم و به خانم هایی که برای گرفتن دستمزدشان نزدم می آمدند، وعده آخر هفته را می دادم در حالی که خودم می دانستم دروغ می گویم و پولی برای پرداخت دستمزد نداریم. به همین دلیل از ترس طلبکارها و در حالی که خانه را فروخته بودم به منزل پدرم رفتم. طلبکارها تصور می کردند من فرار کرده ام به همین دلیل از من شکایت کردند ولی من که ...
راز اخاذی های یک زن گمشده از مردان ثروتمند
متاهل می رفتم و بعد از گرفتن عکس و مدرک از آنان اخاذی می کردم. همه این کار ها را به دستور شوهرم انجام می دادم. رویای مهاجرت به ترکیه این زن در ادامه اظهاراتش گفت: از این کار ها خسته شده بودم. هرچه پول درمی آوردم به شوهرم می دادم. در صورتی که من لیسانس دارم و درس خوانده ام. می توانستم برای خودم شغل و درآمد داشته باشم، اما شوهرم زندگی ام را نابود کرد، برای همین به او گفتم که دیگر ...
وقتی سرطان گرفتم شوهرم زود ازدواج کرد
حسادت های خانواده فرشاد از زمانی آشکار شد که همسرم خانه را به نام من سند زد و همین موضوع موجب دخالت های خانواده همسرم را شدت بخشید ولی من هیچ گاه به این حرف ها توجهی نداشتم و به زندگی شیرین خودم ادامه می دادم تا این که 2 سال قبل به بیماری آرتروز مبتلا شدم و بعد از آن هم یک سرطان خاص زنانه گریبانم را گرفت زمانی که این موضوع را فهمیدم خیلی ناراحت شدم چون هنوز فرزندانم سروسامان نگرفته بودند و من ...
یادی از شهید علی صیاد شیرازی که صیاد دل ها بود | سردار ایران، سرباز اسلام
؟ زمانی که دوستان و فرزندان من می جنگند، بگویم من در حال تفریح در دمشق بودم؟ حالا که نمی توانم در آنجا بجنگم، اینجا بین رزمندگان شما حضور پیدا می کنم تا اگر لحظه ای دیگر در این دنیا نبودم، پاسخی برای حضرت حق داشته باشم. ناصر آراسته مدیون همه آزادی خواهان هستم در سفر لبنان، در بعلبک به منزل پیرمردی شیعه رفتیم که خانواده اش پنج شهید داده بود. هنگام خداحافظی، پیرمرد دستی کشید ...
روایت پزشکی با جراحی های شگفت انگیز/ ایران می تواند جزء 10 کشور نخست دنیا در عرصه پیوند اعضاء باشد
سال 1375 با همسرم، خانم دکتر معتضدیان متخصص پزشک اجتماعی آشنا شدم و ماحصل ازدواج ما دو فرزند به نام های اشکان و آرمان است که محصل هستند. از این پزشک خواستم علت انتخاب رشته پزشکی و جراحی پیوند را بیان کند و در مورد این رشته بیشتر توضیح دهد: از کودکی، چندین نفر از اقوام نزدیک من پزشک بودند و همین ارتباط و دیدن نوع برخورد افراد جامعه با آنها و نوع کمکی که پزشکان می توانند به ...
خاطرات صادق طباطبایی، شماره 63: حاج احمد آقا می گفت: در ذهنم دور می زند که عبا و عمامه را بردارم و بیایم ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ در سال 1356 سید احمد آقا و خواهرم از ایران آمدند و رفتند به مکه و برگشتند به لبنان و سوریه که بعدا به نجف بروند. من هم تعطیلی داشتم رفتم لبنان. شنیدم خواهرم به اتفاق برادرم مرتضی و همسرش در سوریه هستند. همان طور که گفتم از سال 45 خواهرم را ندیده بودم و علاقه ی خاصی به همدیگر داشتیم و خاطرات شیرینی در بچگی میان من و ایشان ...
کاپیتان حیدری، نیکوکارتهرانی با هواپیمای شخصی پرواز می کند | لذت کارخیر کمتر از پریدن نیست!
شخصی دارد و گاهی وقت ها با اهل خانواده و فرزندانش به گوشه وکنار کشور پرواز می کند. حدود18 سال قبل که برای خودش هواپیمای شخصی خرید مهدی و علیرضا 8 و 10 ساله بودند که آنها را با خود به پرواز می برد. مهدی را بغل می کرد و پشت فرمان هواپیما می نشست. الان مهدی جوان 26 ساله ای شده که با هواپیمای جت پرواز می کند. کاپیتان حیدری صادقانه می گوید که دست فرمان مهدی از او بهتر است. البته علیرضا پسر بزرگ خانواده ...
بازیگر معروفی که قرار بود در نقش اوباما بازی کند
دانشجوی سال اول بودم شهید صیاد شیرازی سال سوم بود. او ادامه داد: من در سال 1354 برای دوره عالی به مرکز عالی توپخانه اصفهان رفتم و در آن زمان سمتم ستوان یک و سمت شهید شیرازی یروان بود و هر دو در کنار هم دوره عالی را طی می کردیم.شناخت من و شهید شیرازی از هم در زمان پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر شد و در جنگ نیز من یکی از شاگردهایی بودم که چندین حکم از ایشان داشتم. وی افزود: در سال ...
دعوای رضا رویگری با خانم بازیگر | توهین رضا رویگری به سارا خوئینی ها
...؛ پس چرا بیایند در سینما؟ البته با تعدادی از دوستانم در حال آماده سازی دفتر تهیه فیلم برای فیلمسازی هستیم. سمت نقاشی نرفتید؟ رضا: چون چپ دست هستم بعد از سکته دست چپم کار نمی کند. حتی می خواستم پرتره همسرم را بکشم اما نمی توانم قلم در دست بگیرم. رضا رویگری شما هم کار هنری انجام می دهید؟ تارا: قبلا در خارج از ایران کار مدلینگ انجام می دادم الان ...
خاطرات یک ایرانیِ ارتش نازی از عقب نشینی در مقابل شوروی/ شماره 2 (آخر)؛ در بیمارستان بودیم که خبر دادند ...
چهار سو نیروی آلمان را تحت محاصره قرار داده بودند. سرهنگ مایر که تختش کنار من بود بیش از من در جریان نتایج جنگ قرار داشت، سومین روز اقامت در بیمارستان بود که با من شروع به صحبت کرد و گفت: - جبهه ها هر روز حالتی دیگر دارند؛ در برخی جا ها سربازان مقاومت را از دست داده و در برخی دیگر ارتباط شان با واحد های دیگر کاملا قطع شده است. تغییرات در جبهه ها خیلی سریع است و اگرچه سعی می شود تا سرحد ...
دلیل خوشحالی صیاد شیرازی از گرفتن درجه سرلشکری چه بود؟
روانشناسی است و اکنون به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا مشغول تدریس است در زمانی که پدر در قید حیات بود 2 فرزند داشت، وی در خصوص برخورد پدر با کودکان می گوید: پدر بچه ها را بسیار دوست داشت خصوصا بچه های کوچک را. یک شب که همسرم به یک ماموریت کاری رفته بود با فرزندانم به خانه پدر آمدیم پسر کوچکم بسیار بی قراری می کرد و هر کاری انجام می دادم ساکت نمی شد با اینکه پدرم بسیار خسته بود و خستگی از چشمانش ...
من دستور ترور صیاد شیرازی را دادم!
مرتبه دیگر در سال 1999 نیز تأکید روی این مطلب کرده اند. همچنین استاد طارق نیز تأکید کرده اند که دیپلمات های عراقی و رسانه های عراقی بدستور سید الرئیس، حق بیان مطلب و دخالت در کار مجاهدین را ندارد. و این امر به کار و دستور مخابرات است و به دستور سید الرئیس می باشد. حبوش در ادامه با اشاره به سفارشهای متعدد صدام مبنی بر حمیات از منافقین می گوید وقتی که من به شما برای انجام این عملیات [ترور شهیدصیاد] دستور دادم، معلوم است که بیان این مطالب تاکتیکی است؛ زیرا ما نمی خواهیم در بیش از یک جبهه بجنگیم... من نمی خواهم فکر شما مشغول رسانه ها و اخبار این طرف و آن طرف شود. ...
می گفت درجه های روی شانه ام نماد قدرت نیست نشان مسئولیت است
درست نشود؛ اینجا نکته دیگری را بگویم که خیلی جالب است. چند ماه قبل از خواستگاری من، فرزند یکی از روحانیون سرشناس برای خواستگاری رفته بودند و شهید صیاد شیرازی همان سؤال رفتن به جبهه را پرسیده بودند. وقتی ایشان می فهمد پسر آن شخص به جبهه نرفته جواب منفی به خانواده اش می دهد، خلاصه جلسات متعددی خدمت ایشان رفتم و در نهایت شهید صیاد گفتند که از نظر من مانعی وجود ندارد. پس از آن، مراسم ...
اتفاق وحشتناک در برنامه عصر جدید | اشتباه احسان علیخانی دختر جوان را به کام مرگ کشید
میکنند؟ این بزرگترین سوال زندگی من است!(می خندد) تا به حال پیش امده شما را با کسی اشتباه بگیرند؟ بله چند سال پیش بعد از پخش سریال خط قرمز مرا با ایمان اشراقی اشتباه می گرفتند!(نه که خیلی هم شبیه اند!!!والله نه از نظر قیافه خیلی شبیه اند ,نه وقار و متانت!) بهترین و بدترین اتفاقی که در این کار برایتان افتاده چه بود؟ از طرف سازمان به مکه رفتم جز ...
رئیس سرویس اطلاعات صدام: من دستور ترور شهید صیاد را دادم
جریان عملیات صیاد شیرازی و برگشتن از آن، برادران مخابرات بعضی از درخواست های عملیات را به ما گفتند؛ که ما هم آنها را قبول کردیم و تمام آن را در کرمانشاه و دزفول انجام دادیم. برادران مجید و مهدی[ابریشمچی] و رحیم در این ملاقات ها بودند و من این مطالب را شنیدم و رفتم با استاد طارق [عزیز] صحبت کردم؛ ایشان نیز همان مطلبی که شما گفتید، گفتند و من نیز به صورت مفصل توضیح دادم. آن را در دو نکته بیان می کنم ...
دعوت رویایی
را از نظر می گذرانیم: دعوت رویایی با خواهرم قرار گذاشته بودم که فردا برای خداحافظی و رفتن به مشهد به منزلش بروم. شب پس از انجام کار های خانه به بستر رفتم و خوابیدم. در میانه های شب و در عالم رویا خوابی زیبا دیدم، در حال آماده شدن برای رفتن به خانه خواهرم بودم که اصغر با ساکی در دست وارد منزل شد. خیلی خوشحال شدم او را در بغل گرفتم و بوسیدم. پس از احوال پرسی اصغر گفت ...
دزد و مالباخته ای که عاشق هم شدند!
رفتم و از حسابم مبلغی برداشت کردم و در حال بازگشت به محل کارم بودم. من منشی یک شرکت هستم و درآمد زیادی ندارم. آن روز ایمان که سوار بر موتور بود به من نزدیک شد و در یک چشم به هم زدن کیفم را قاپید و فرار کرد. پس از این اتفاق فورا به شرکت رفتم و با موبایل همکارم به موبایل خودم که داخل کیفم بود زنگ زدم. به جز موبایلم پول، کارت های عابربانکم به همراه مدارک پزشکی مادرم بود. مادرم مدت ها بود ...
5 ماه پیکر شهیدمان را نگه داشتند! + عکس
. گوشی را دادم به دخترم، بچه ها نبودند، گفت خودم به علی زنگ می زنم. بعد ساعت 3 که می رود ساعت هفت هشت شب به شهادت می رسد. **: هفت و هشت شب. چطوری به شهادت رسید؟ همسر شهید: آنجا فکر کنم در همان ساختمانی که بودند، وقتی به بالا می رود دوازده نفر بودند؛ کمتر یا زیادتر بودند، داعشی ها با دوربین نگاه می کنند، آنجا بمب می اندازد یا به هر صورت شهید می شوند... **: یعنی با ...
واکنش پرسپولیس به حکم فیفا علیه رادوشوویچ
انجام دادم و سابقه ی بازی در تیم جوانان را نیز دارم. من سابقه ی بازی ر تیم های دیگری را داشتم که از آنها می توان به ایسترا 1961( کرواسی)، اینتر زاپرسیچ( کرواسی)، شی بنیک( کرواسی)، کوپر( اسلوونی)، دبرسین( مجارستان) و بالمازوج واروس( مجارستان) اشاره کرد. بعد از فعالیت در چنین باشگاه هایی با تیم پرسپولیس قرارداد بستم. بوژیدار رادوشویچ در تیم پرسپولیس از سال 2016 به عنوان دروازه بان بازی می ...
شهیدمحمد زارع: پشتیبان ولایت فقیه باشید
ینصرنی امام حسین (ع) است که از فریاد خمینی بت شکن شنیده می شود و به کمک اسلام و قرآن رفتن است. پدر و مادرم با اینکه من کوچک تر از آنم که برای شما سخن بگویم ولی یک وصیت دارم که پشتیبان ولایت فقیه باشید و دست از اسلام نکشید، همیشه یار وفادار نسبت به امام باشید و دین خدا را یاری کنید و در نماز جمعه ها مثل همیشه شرکت کنید. از پدر و مادرم و خویشاوندانم و دوستان و آشنایان بالخصوص از برادران بسیجی می خواهم که مرا جدا حلالم بکنید و التماس دعا دارم، دیگر عرضی ندارم به جز طول عمر و سلامتی امام عزیز و رزمندگان اسلام. انتهای پیام/ 89001/ ...
مرد کارهای سخت و امتحان های دشوار
صراحت مطلب را گفتم، فرمودند: خیلی خب، پس شما می خواهید بروید، من خودم تذکر می دهم. او، مطیع محض امام بود، اما صداقت را با اطاعت محض در تضاد نمی دید. در ماجرای انتخاب بین وزارت دفاع یا خدمت به عنوان فرمانده میدانی در جبهه غرب، این اطاعت پذیری را می توان دید. شهید رجایی که تازه ریاست دولت را به عهده گرفته بود به شهید صیاد پیشنهاد عضویت در کابینه را داد. صیاد ابتدا آن را نپذیرفت. همزمان ...
تفریح فوق لاکچری حدیثه تهرانی و شوهرش | حدیثه تهرانی شورش را درآورد
دیگر طنز کار کنم، چون از بهترین ها آموختم. چطور با مسعود ده نمکی همکاری کردید و به پروژه " معراجی ها" پیوستید؟ دو سال پیش ده نمکی به دنبال بازیگری می گشت تا اینکه من به دفترش معرفی شدم و به آنجا رفتم ووی من را دید و بعد از آن ماجرا هم دیگر کسی به من زنگ نزد و پیگیر هم نشدم و فکر کردم که دیگر این سریال ساخته نمی شود تا اینکه پارسال به من زنگ زدند که به دفترشان بروم و آنجا متوجه شدم که این سریال هنوز ساخته نشده است ده نمکی به من گفت که نقش شما در ذهن من بود و سپس فیلمنامه را برای مطالعه به من داد و برای این نقش انتخاب شدم. ...
صیانت شهید صالحی از بیت المال مقابل بستگانش
مثال در مقابل دشمن 23 تیر 1361 ترکشی به کمر و پایش اصابت کرد و به شهادت رسید. صدیقه قیصری مادر شهید تعریف می کرد: مدتی بود به شرکت تعاونی مواد غذایی می رفت تا با مردم همکاری کند. یادم هست روزی نبات می دادند. جلو رفتم و به او گفتم که این تخته نبات را به من بده. مهدی این کار را نکرد. در جوابم گفت که شما و مردم برای من فرقی نمی کنید، این حق همه مردم است. وی افزود: چند روز بعد اینکه ...
میخوری یا به خوردُت بدم؟
... این چیه بی بی؟ - جوشُنه! بیگیر بخور برت خوبه... - نمیخوام بی بی، شما که می دونی من جوشونده دوس ندارم... - بیخود دلوت نیکشه، میه هی سه چار روز پیش نبود می گفتی من سردیمه؟ - چه ربطی داره بی بی آخه؟ اون مال سه چار روز پیش بود... - گلاب میخوری یا به خوردُت بدم؟ - میخورم بی بی، میخورم.. چشم... لیوان را نزدیک لبم بردم ...
قرائت وصیت نامه سردار پاسدار شهید سید منصور نبوی توسط مدیر کل بنیاد مازندران
در جبهه را بر همه مسائل زندگی ترجیح دادم و با خدایم عهد بستم که تا پیروزی یا شهادت که هر دو مکمل یکدیگرند در هر جای جهان برای رضای او در مبارزه با شیاطین و از خدا بی خبران باشم، تا باشد که معشوقم قبول خدمت نموده و مرا به جوار خود ببرد. برادران حزب الله، به چهره های مظلوم یتیم های شهدا نگاه کنید و ببینید از شما چه انتظار دارند نکند فردای قیامت در مقابل شهدا و کودکان یتیم شهدا شرمنده باشیم. ...
علاقمندی قهرمان کشتی جهان به بازیگری و تلاش برای مدال المپیک
خودم باشد و روی اهدافی که دارم متمرکز باشم. به مسائل بیرون و اطرافیانم کاری ندارم و همه چیزها به خودم و اطرافیان نزدیکم خلاصه می شود. * گفتی خودت را درگیر حاشیه نمی کنی اما در لیگ با یکی از تیم ها حاشیه زیادی داشتی و انتقادات زیادی به شما وارد شد. واقعا در اتفاقی که افتاد هیچ نقشی نداشتم و برایم ناراحت کننده است. من آسیب دیده بودم که نتوانستم در لیگ کشتی بگیرم اما مسئولان آن ...
بزرگترین حسرتم خدمت نکردن به استقلال است
به نظم ظاهری، دیسیپلین داخل زمین، مقررات و تابعیت از مقررات فوق العاده اهمیت می دادم، حالا برد و باخت داخلش هست ولی شعار ما این بود که اگر بازی را یک دفعه قرار باشد واگذار کنیم اخلاق را واگذار نکنیم. خوش تیپی ناصر خان متمایز بود این مربی فوتبال در پاسخ به این که خوش تیپ ترین مربی یا سرمربی از نظر شما چه کسی بوده است؟ گفت: خدابیامرز ناصرخان چون به لباسش خیلی اهمیت می داد. خب ...
برای آخرین بار، بابا خدا نگهدار
به بیمارستان بیاید؛ عمو اکبر شهید شد . اما به دلیل اینکه تلفن از همان اول روی بلندگو بود من همه چیز را شنیدم. نمی دانستم که باید خوشحال باشم یا ناراحت؛ چون همسرم همیشه دوست داشت در این راه به شهادت برسد. امام نتوانستم خودم را کنترل کنم و حالم بسیار بد شد. وقتی حالم بهتر شد وضو گرفتم و دو رکعت نماز شکر خواندم و فقط به خاطر اینکه اکبر به آرزوش رسید. پس از مدتی فرزندانم دچار افسردگی بسیار شدیدی شدند و ...