فرمانده گمنامی که در آسمان ها پرآوازه شد
سایر منابع:
سایر خبرها
امیدوارم دختران محمود را مثل زینبِ حاج قاسم تربیت کنم
این موضوع اشاره کردید که ایشان دغدغه مناطق محروم استان را داشت. شهید آبسالان در گروه های جهادی فعالیت می کرد؟ بله اتفاقاً محمود یک نیروی جهادی پای کار بود. در گروه های جهادی فعالیت داشت. بعد از اتمام کارش همراه با بچه های جهادی به دنبال خیرین بود تا بتواند گره از کار مناطق محروم و مشکلات مردم بگشاید. گاهی فارغ از فضای کاری خودش بعد از نماز صبح می رفت و دیرهنگام به خانه ...
دختر یا پسر؟
ابوالقاسم محمدزاده بعد از چند ماه انتظار اومد خونه. خواستم بهش خبر بدم بابا شده. اما فرصت حرف زدن نداد و رفت سراغ کارهای لشکر و اعزام نیرو. شب هم خسته تر از صبح اومد خونه. ولی خیلی تو فکر بود. گفتم: -چیه محمودجان تو فکری؟ به چی فکر می کنی؟ گفت: - تو فکر بچه هام .خوشحال شدم . تو فکر بچه ها ! کدوم بچه ها ؟ هنوز که بچه ای تو کار نیست. گفت: - تو فکر بچه های لشکرم. انگار ...
وعده صادق حاج قاسم در بازگشت شهدای خان طومان
اواسط اردیبهشت سال 1395 یک خبر تلخ ایران را شوکه کرد، 13 تن از شیرمردان مازندرانی جبهه مقاومت در یک حمله غیرمنتظره از سوی دشمن تکفیری در سوریه به شهادت رسیدند و این آغاز ماجرای شهدای خان طومان بود. تا اسفند 98 تنها نامی از آنان به یادگار مانده بود و خاطراتی که مقابل چشم دوستان و آشنایان و همرزمانشان هر روز رژه می رفت. روزی که عزم رفتن کردند خوب می دانستند این راه بی بازگشت زمینی، معبری ...
روایتی از غیرت دهه هفتادی ها | عباس از کودکی به رفتن مسجد عادت کرد
هشت سالگی به بعد به طور مرتب در نماز جماعت حضور می یافت و هر سال به همراه دوستانش در مراسم اعتکاف شرکت می کرد. به جلسات دعای کمیل و دعای ندبه می رفت و پای بیشتر منبرهایی که در مسجد محل و دیگر مساجد شهر برگزار می شد، حضور داشت. در سال 1390 در کنکور سراسری شرکت کرد و با رتبه عالی در دانشگاه سمنان و در رشته مهندسی کامپیوتر (نرم افزار) قبول شد، اما به خاطر دوراندیشی و البته عشق و علاقه ای که ...
حساب میلیاردی خانواده آبیاری کجاست؟! + عکس
ایران برد، اون یک جعبه داشت؛ کاغذ جعبه رو برداشتیم. دیدم وصیت نامه عباس زیر اون جعبه اس. خوندم و دیدم. گفتم اصغر آقا! بیا این رو بخون فکر کنم وصیت نامه عباسه. گفت آره. گفتم دختر فاطمه خانم می گفت خواب دیدم زیر قابه، منظورش این بوده. بعد از چند ماه، شاید هم یک سال گذشته بود از شهادت عباس که ما وصیت نامه رو پیاده کردیم. بارها اون جعبه رو باز کرده بودیم و دیده بودیم ها ولی فکر نمی کردیم ...
روایت طبیب زندان دوله تو از رفتار دموکرات ها با اسرا
. طویله در دامنه کوه و بین سنگ هایش فاصله بود. خیلی هم سرد بود. بچه ها سوراخ ها را می پوشاندند که سرما اذیتشان نکند. زندانی ها را فرستادند توی طویله. به هرحال وضعیت زندان دوله تو بد و کف آن سنگ و گل بود. وقتی جلوتر می رفتیم سقفش کوتاه تر می شد. فضای آنجا تنگ بود و شب ها همه نمی توانستند درازکش بخوابند. عده ای می نشستند و عده ای می خوابیدند؛ یعنی نوبتی بود. بعدا که من آزاد شده و در شیراز بودم خبر بمباران آنجا را شنیدم. ...
از مهندسی مکانیک دانشگاه صنعتی شریف تا زندان کردستان
همزمان با تحصیل، در جبهه های حق علیه باطل نیز حضور داشت؛ ایشان به تاریخ 17 اردیبهشت ماه 1360، در منطقه زندان دوله تو کردستان به فیض عظیم شهادت نایل آمد و در قبرستان شیخان قم آرام گرفت. پدر این شهید بزرگوار در وصف ایشان گفته است: انسان عادل خانواده بود از جمیع محرمات اجتناب می ورزید یعنی عفیف البطن ولسان و السمع و البصر و از سایر جهات بود. همیشه پیش از آفتاب نماز صبح را می ...
مدافع حرمی که شهادتش را پیش بینی کرد
...، باید درست انجام وظیفه کنیم. جواد الله کرم از جمله شهدای مدافع حرمی بود که شهادت خود را پیش بینی کرده و برای آن آماده بود. یکی از هم رزمان شهید، خاطره ای از شب قبل از شهادت او نقل کرده و گفته بود: شب بود، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی می کردیم، جواد گفت: بچه ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم، به شوخی گفتم: جواد نکنه ، داری شهید می شی، گفت: آره نزدیکه ، هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه لحظه ای سکوت کردند. یکی از بچه ها دوربین آورد و گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم، قبول کرد، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم، فردا جواد شهید شد. کد خبر 573820 ...
لطفا یک تخته فرش برای حرم بخرید، حرمی که جایی برای نماز خواندن ندارد!
بود و عقربه هایِ ساعت، حوالی ساعت 9:30 شب را نشان می داد، در کمال ناباوری از سربازی که در حال بستن درب ورودی بود، موضوع را سوال کردم و گفت: زمان زیارت تمام شده و دستور داده اند که درب ها بسته شود. به او گفتم: حداقل تا بقیه از حرم خارج می شوند، اجازه دهید تا روی فرش های ورودی حرم (فضای بین درب ورودی و کفشداری)، بایستم و نماز بخوانم، گفت: پشت دوربین هایی که بالای سرمان نصب شده، نشسته اند ...
به دنبال ذره ای محبت
... از همان روز اول از من خواست با همسایه ها رفت و آمد نداشته باشم و با آنها گرم نگیرم اما مگر می شد؟من! یک زن تنها، خب آنجا حوصله ام سر می رفت. چند وقت بعد به من پیشنهاد داد برای خودم کاری دست و پا کنم و در خانه نمانم تا حوصله ام سر نرود. مبل فروشی سر کوچه امان جای بدی برای کار کردن نبود. از صبح تا ظهر و از ظهر تا شب آنجا می ماندم تا هم حوصله ام سر نرود و هم حقوقم کمک خرجی باشد برای زندگی اما ...
مراسم حرم حضرت معصومه(س) از 17 تا 23 اردیبهشت ماه
بزرگداشت آیت الله علوی گرگانی، پنج شنبه صبح بعد از نماز صبح قرائت زیارت عاشورا با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین مؤمنی و مداحی سیدعلی حسینی نژاد، پنجشنبه شب قرائت دعای کمیل با نوای اسلام میرزایی و قرائت زیارت جامعه کبیره با نوای حجت الاسلام شهیدی، جمعه صبح قرائت دعای ندبه با پخش زنده از شبکه دو سیما با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رفیعی و قرائت دعا توسط حسن شالبافان و عصر جمعه زیارت آل یاسین با نوای سید علی حسینی نژاد دنبال خواهد شد. ویژه برنامه رسانه ای یکشنبه های فاطمی نیز در هفته جاری یک ساعت قبل از اذان ظهر از شبکه شما پخش خواهد شد. ...
راضی ام به رضاش
اینو می شد از حرکات اون زن کاملا تشخیص داد، تو اوج خنده هایی که می کرد مثل اینکه یهو یاد چیزی افتاده باشه، انگشتشو به سمت اون می گرفت و واسش تعریف می کرد که کدوم خاطره مشترک دو نفره از ذهنش گذشته که اونو اونطوری با آب و تاب می خواد تعریف کنه، بعدش هم که خاطره گفتنش تموم میشد، تو گویی که ذوق خندیدنش از خنده طرف مقابلش، صدچندان شده، قهقهه ای سر می داد که هرکی می دیدش می گفت ای ...
نقش نامادری سنگدل در قتل علی اکبر 7 ساله چه بود؟ / پسر دیگر در آستانه مرگ بود + عکس
پدرشان بودند.مدتی بعد پدرشان ازدواج کرد و نامادری اجازه نمی داد من فرزندانم را ببینم.خیلی دلتنگ فرزندانم بودم و از طریق قانون اقدام کردم و حکم ملاقات فرزند از سوی دادگاه صادر شد.بعد از سه ماه برای دیدار فرزندانم رفتم و بچه ها دو روز نزد من بودند و موقع تحویل دادن آنها به نامادری شان باز با او بحثم شد.عصبانی شدم و به او گفتم مالک فرزندان من نیستی و فقط باید آنها را بزرگ کنی و دوباره نزد من بر می گردند ...
پلاک 70 و فرخ نگهدار
است که هیچ تماس مکانی با ایران نداشته ام. برایم سخت شد صحنه ای از یک مکان در ایران را در ذهن زنده کنم . گفتم: از همان دورانی که در ایران بودید بگویید. هنوز کدام مکان بیش از هر مکان دیگر برایتان زنده است؟ گفت: خانه ای که در آن بچگی کرده ام را بیست سال پیش فروختند و خراب کردند و تو گویی دنیا بر سرم خراب شد . گفتم: کدام محل بودید؟ گفت: یوسف آباد، خیابان مدبر، پلاک 70. در این خانه بود که من و حمید اشرف ...
روایت باورنکردنی از اسیر گرفتن افسر ارشد بعثی
شما باید بیاید به بچه ها تأمین بدهد." ما پشت سیل بند بودیم که آن جوان کرمانی با دو افسر عراقی آمدند نزد ما. فوراً ریختیم و آن دو افسر را بازداشت کردیم. جوان پاسدار کرمانی که ماجرا را برایمان تعریف کرد، من قصه اش را باور نکردم و گفتم: "دروغ می گویی." برو با آن دو افسر صحبت کن! سرگرد یا سروان بود. با او صحبت کردم. دیدم بله راست می گوید. آن فرمانده با ناراحتی گفت: "واقعا این بچه خیلی خوش شانس است. باید به او مدال بدهید. خوب ما را فریب داد." بلافاصله بچه ها رفتند و بقیه نیروهای عراقی را اسیر کردند و آوردند. ...
از معلمی تا کارآفرینی/ آموزگاری که برای دانش آموزانش اشتغال زایی کرد
، طبیعی جلوه کند! 13 ماه در جبهه بودم، سال 66 عملیات مقدماتی بیت المقدس بود که شب دوم تیر خوردم و می خواستند من را به عقب برگردانند من با همان حال اصرار داشتم که بگویند آمبولانس نیاید الان همه جا بمب باران است و ممکن است آمبولانس را بزنند و بالاخره فردا صبح به بیمارستان اهواز منتقل شدم و تحت مداوا قرار گرفتم. این معلم ادامه داد: 3 سه ماه استراحت پزشکی داشتم به دکتر گفتم من ...
■ اهمیت نماز صبح از منظر قرآن و روایات
تفسیر کرده اند به اینکه : نماز صبح را هم ملائکه شب (در موقع مراجعت) و هم ملائکه صبح (در موقع آمدن) می بینند .[5] و نیز در بحث روایتی، پس از نقل اخبار در ذیل آیه شریفه می فرماید : تفسیر مشهود بودن قرآن فجر در روایات شیعه و سنی، به اینکه چون ملائکه شب و روز آن را می بینند، آن قدر در این دو طایفه بسیار است که نزدیک است به حدّ تواتر برسد و در بعضی از آنها همان طور که گذشت، شهادت خدا و دیدن مسلمین ...
فرزند شهید مطهری: حکم اعدام قاتل پدرم را دامادمان اجرا کرد
شب شهادت را خاطرتان هست؟ بله. آن زمان 25 سالتان بود؟ بله، 26-25 ساله بودم که از منزل آقای دکتر سحابی تلفن کردند، ظاهراً جلسه شورای انقلاب بود، شهید بهشتی هم آنجا بودند، گفتند آقای مطهری نمی آید و من گوشی را برداشتم و گفتم چطور نمی آید؟! من به مادر گفتم نمی دانم ایشان چه می گویند، می گویند آقای مطهری نمی آید، تعجب کردم، مادر سراسیمه گوشی را از من گرفتند، مادر فوری ...
۞ امام علی (ع) می فرماید:
گرفتن وضو تا اذان صبح، نماز شب و دعا می خواندیم و بعد از اذان و برگزاری نماز جماعت فرمانده تیپ که چهره بسیار نورانی و یک لباس بسیار ساده بر تن داشت به ایراد سخنرانی کوتاه می پرداخت و پس از آن می گفت: همه با هم برای نظافت و جمع کردن زباله ها به پادگان برویم این در حالی بود که او اول با دستانش زباله ها را جمع می کرد و تا آخرین لحظه همراه ما بود. کتابچه های دعا و ادعیه در جیب های شهدا ...
رضایت من برای همسرم مهم بود تا او به جبهه برود
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از گرگان، روحانی شهید ابوبکر اونق در اول فروردین سال 1337 در روستای اونق یلقی از توابع شهرستان آق قلا، در استان گلستان بدنیا آمد. اونق در تاریخ 16 اردیبهشت 1361 در جبهه سوسنگرد در سن 24 سالگی به فیض شهادت نائل آمد. در ادامه خاطرات همسر شهید را می خوانیم: تلاش و پشتکار از خصوصیات بارز او بود. پس از ازدواج، پدرش را از دست داد و سرپرستی مادر، برادر و ...
ماجرای خواب شهید مطهری قبل از شهادت
همزمان با ایام شهادت استاد شهید مرتضی مطهری، برنامه دستخط با حضور مجتبی مطهری فرزند ارشد شهید مطهری برروی آنتن رفت که بخشی از متن این برنامه در ادامه تقدیم می شود. مجری: با توجه به ایام شهادت استاد شهید مرتضی مطهری، این برنامه را به شخصیت ایشان و به یکی از افراد خانواده شان که خیلی کمتر صحبت کرده، اختصاص داده ایم، استاد دانشگاه تهران، دانشکده الهیات و پسر ارشد شهید مطهری، ایشان کسی هستند که گفتنی های فراوانی از ...
معجزه در زندگی کودک مبتلا به ایدز
سرزمینش حرف ها دارد؛ بچه های بی سرپرستی که فرزندخوانده می شوند از آنجا که تجربه خانواده، آغوش مادر و محبت پدر را ندارند، اوایل بهت زده اند. تصور کنید بچه ای که تا یک سال و دو ماهگی هر شب روی یک تخت فلزی می خوابیده و سهمش از آغوش مادری زل زدن به سقف پرورشگاه بوده حالا پدر و مادر و توجه شبانه روزی دارد، برادر دارد. سفره ای که همه دور او جمع می شوند و غذا می خورند. خانه... آرامش.... لالایی مادرانه.... و ...
شوهر شیشه ای همسرش را داخل خودرو آتش زد
.... ما با هم یک خودروی پراید به صورت شراکتی خریده بودیم اما بعد از مدتی می خواستم خودرو را بفروشم چون به پولش نیاز داشتم و وقتی به همسرم گفتم او مخالفت کرد و همین موضوع اختلافمان را بیشتر کرد تا اینکه شب حادثه بعد از یک دعوای شدید او را داخل خودرو حبس کردم و درب ها را با سیم بستم تا نتواند بیرون بیاید بعد هم بنزین ریختم و همسرم را با خودرو آتش زدم، اما خودروهای دیگر هم آتش گرفت و همسایه ...
امانت خدا را شهید برگرداندیم
...> حسنعلی و همرزمانش جزو نیرو های هلال احمر بودند. پنجم فروردین سال 65 هواپیما های دشمن جبهه پنجوین مریوان را بمباران کرد. تعدادی از امدادگران همان روز به شهادت رسیدند که سه نفر از رزمندگان از بچه های دستجرد بودند. شهیدان محمد هاشم پور، محمد خدامی و پسرم حسنعلی احمدی. همرزمانش گفتند ترکشی به گلویش اصابت کرده بود. گفتند که حسنعلی بر اثر موج انفجار به هوا پرتاب شده و بعد از برخورد به زمین پشت سرش به دلیل ...
صحبت های جنجالی همسر “زهره فکور صبور”
نداد و سرایدار نیز به اورژانس زنگ زد. وقتی اورژانس رسید عملیات احیا را انجام دادند اما لحظاتی بعد گفتند که چون زمان زیادی از مرگ گذشته تلاش برای نجات او فایده ای ندارد. این مرد گفت: آنچه را که می شنیدم باورکردنی نبود و نمی توانستم مرگ او را باور کنم. او داغ بزرگی بر دل همه ما گذاشت. همسرم زنی آرام و مهربان بود. او هیچ مشکلی نداشت و زنی شاد بود. همسرم دچار بیماری افسردگی هم نبود و آنطور که می دانم هرازگاهی به دلیل آنکه خوابش کم بود قرص خواب مصرف می کرد. از سوی دیگر ما هیچ مشکل و اختلافی با هم نداشتیم و رابطه ما خیلی خوب بود. ...
یادکردی از شهیدی که مزارش بوی عطر می دهد/آنقدر می روم و می آیم که یک "آدم حسابی" بشم
کرد و امام حسین هم او را بخشید و به جمع خودشان راه داد. بیایید ما هم امشب همین کار را بکنیم. نیمه شب وقتی بچه ها از خواب بیدار شدند، سیداحمد گفت: پوتین هایتان را دربیاورید، سپس همه بند پوتین ها را به هم گره زده و داخل آن را پر از خاک کرده و روی دوش ها انداخت. بعد، چند ساعتی را در بیابان های گوزران در حین پیاده روی، گریه و عزاداری کردیم. هر کس زیر لب چیزی زمزمه می کرد، ولی احمد چیزهایی ...
فرزند شهید مطهری: حکم اعدام قاتل پدرم را دامادمان اجرا کرد
شب شهادت را خاطرتان هست؟ بله. آن زمان 25 سالتان بود؟ بله، 26-25 ساله بودم که از منزل آقای دکتر سحابی تلفن کردند، ظاهراً جلسه شورای انقلاب بود، شهید بهشتی هم آنجا بودند، گفتند آقای مطهری نمی آید و من گوشی را برداشتم و گفتم چطور نمی آید؟! من به مادر گفتم نمی دانم ایشان چه می گویند، می گویند آقای مطهری نمی آید، تعجب کردم، مادر سراسیمه گوشی را از من گرفتند، مادر فوری ...
داود راه محمدحسین فهمیده را ادامه داد
جنگی رساندند، به جهت تربیت صحیح پدر و مادر بود. معتقدم که لقمه حلال پدرم و نماز های سروقت مادرم محمدحسین و داود را مستحق درجه شهادت کرد. به یاد دارم مادرم همه ما را صبح زود بیدار می کرد تا نماز بخوانیم. در حالی که مادر ها امروز دلشان نمی آید فرزندشان را از خواب بیدار کنند. وقتی نوجوان در نماز می ایستد، حیا می کند و هر لحظه خدا را ناظر بر اعمالش می داند به همین جهت گناه نمی کند. روز اول ...
روایتی از شهدای خان طومان، شلمچه مدافعان حرم/ جوانی که دوقلوهایش را گذاشت و رفت
شهدای طلائیه و مؤسسه شهدای گمنام شهرستان نور استان مازندران بود که 17 اردیبهشت ماه سال 1395 در خان طومان آسمانی شد. علی آقا متولد سال 1369 بود. وقتی از مادرش خواست تا برای اعزام به سوریه رضایت بدهد، مادر گفته بود به یک شرط اجازه می دهم که نماز صبح را اول وقت بخوانی. بالاخره علی قول داد و عمل کرد. روزی هم که مادرش او را راهی سوریه کرد، 2 رکعت نماز شکر خواند به خاطر مسیر درستی که فرزندش انتخاب کرده است. انتهای پیام/ ...