ان شاءالله در بهشت یک کلت به شما می دهند!
سایر منابع:
سایر خبرها
به بهانه ثبت انگشتر سردار سلیمانی به عنوان میراث دفاع مقدس
.... به همان دستی که ماند تا یاد علمدار کربلا را دوباره زنده کند. در سرزمین عراق بر روی زمین افتاد تا علم و علمدار روحی تازه کند در دلها... شما علمدار بودید بابا؛ علمدار حرم و کرامت و انسانیت. بی سرو سامان و حیران و سرگردان به دنبال گوشه ای از شما بودیم که عقیقت به روح و جانم رسید این تمام سهم ما از شما بود... اینکه چگونه انگشترتان را به دستم رساندید بماند بین من و شما ... قول ...
امروز خط مقدم مقاومت به آن سوی مدیترانه رسیده است
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از مشهد، مراسم بزرگداشت چهارم خرداد، روز مقاومت و پایداری؛ روز دزفول، با سردار سرتیپ پاسدار محمدجعفر اسدی معاون بازرسی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص)، سردار سرتیپ دوم پاسدار حسینعلی یوسفعلی زاده مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس خراسان رضوی و خوزستانی های مقیم مشهد شب گذشته در تالار شهر برگزار شد. سردار اسدی در این مراسم ضمن گرامیداشت روز مقاومت و ...
پانزدهمین کنگره تجلیل از ایثارگران برگزار شد
جنگ تحمیلی و آزادگان سرافراز است و عظمت و تمامیت ارضی کشور حاصل شجاعت شما ایثارگران است. معاون رئیس جمهور ضمن گرامی داشت یاد و خاطره شهید مدافع حرم سردار حسن صیاد خدایی گفت: دشمنان بزدل با کمین و غافلگیری سربازان این کشور را به شهادت می رسانند. شهدایی که برای حفظ امنیت کشور و دفاع از این انقلاب به شهادت رسیدند و خوشا به حال شهدا که در این مسیر به شهادت رسیدند و اگر انسان خود را وقف خدا کند ...
نامه ایران به دبیرکل سازمان ملل در پی ترور بزدلانه شهید حسن صیاد خدایی
عصر روز یکشنبه (یکم خرداد) در حوالی خیابان مجاهدین اسلام تهران دو موتور سوار با شلیک پنج گلوله سردار پاسدار حسن صیاد خدایی را هنگامی که قصد ورود به منزل خود را داشت ترور و به شهادت رساندند. پیکر شهید مدافع حرم حسن صیاد خدایی روز سه شنبه بر دستان مردم همیشه در صحنه تهران در میدان امام حسین (ع) تشییع شد و پس از اقامه نماز میت در قطعه 50 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) تهران آرام گرفت. ...
عکس های خرمشهر را با جانم گرفتم!
چمران بود که من خیلی زیاد مدیون اوهستم. بسیاری از شرایط را او برای من فراهم کرد. کجا با دکتر چمران آشنا شدید؟ فکر می کنم دو سه روز بیشتر نگذشته بود. مریوان بودم و درگیری ها در آنجا اوج گرفته بود. همان زمان بود که آقای چمران به عنوان نماینده نخست وزیری به آنجا آمدند. این آشنایی به چه شکل رخ داد؟ شما به عنوان خبرنگار به ایشان معرفی شدید؟ اتفاقا داستان آشنایی ...
حکایت کوتاه و پندآموز | نیش زنبور کشنده تر است یا نیش مار؟!
زخمش گذاشت و بعد از چند روز خوب شد. سپس دوباره مشغول استراحت شد که مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند: این بار زنبور نیش زد و مار خودنمایی کرد! چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت! او بخاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه نکرد و ضمادی هم استفاده نکرد... چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد! ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر ...
دعای فلور نظری در حق بدخواهانش
نقاش خیلی خوبی بودم و روی سنگ و چوب نقاشی می کردم، نویسنده خوبی هم بودم زیاد داستان می نوشتم. همیشه یواشکی برای 6-5 نفر دیگر هم انشا می نوشتم. - آشپز خوبی هستید؟ به نظر آن هایی که دستپختم رو خوردند خیلی خوبه، میگن حتی نیمرو و املتت هم خیلی لذیده. - چه سبک موسیقی را می پسندید؟ کلاسیک، پاپ و سنتی. - اهل فوتبال هستید؟ بله، شدید! ...
روایت تسنیم از نبرد تا شهادت برترین تک تیرانداز جهان
سیدالشهدای اصفهان شد. پدرم به تمام معنی به ما علاقه داشت، حتی یکجا یکی از هم رزمانش می گفت: توی جبهه در سنگر مستقر بودیم یک دفعه صدای هق هق گریه شهید زرین بالا رفت، بهش گفتم چی شده؟ ایشان می گویند که یاد بچه هایم افتادم. تسنیم: آقای دکتر شما چند خواهر و برادر هستید؟ علی اصغر زرین: 4برادر و 3 خواهر که آن زمان ما کوچک و قد و نیم قد بودیم. بزرگ ترین فرزند خواهرم هستند که 12 سال ...
داستان مریم؛ خبرنگار جنگ و هم سفر فرمانده دستمال سرخ ها
گروه موضع گرفتند. در کمین دشمن افتاده بودیم. من هم کنار صندوق مهمات رفتم و پناه گرفتم. خشاب های بچه ها را پر می کردم. درگیری که شدید شد عبدالله نوری، کلتی را به من داد تا در صورت لزوم از خودم دفاع کنم. اصلاً حس خوبی به اسلحه نداشتم اما آن را گرفتم. از قبل، نارنجک و گاز اشک آوری را به توصیه شهید چمران در جیبم گذاشته بودم تا اگر جایی در کمین دشمن افتادم، اسیر نشوم. با خودم فکر کرده بودم که وقتی در ...
لشکر 14 امام حسین(ع) اصفهان در عملیات بیت المقدس واقعا درخشید
کنار شهید شیرودی و کشوری که آن کار عظیم را انجام داند است * در عملیات فتح خرمشهر چه اتفاقی افتاد؟ در عملیات فتح خرمشهر شهید حاج احمد کاظمی یک گروه را می برد و آبادان را از سقوط حتمی نجات می دهد شهید حاج حسین خرازی هم یک گروه را می برد دارخوین بعدها شهید حاج حسن باقری مثل دانه های تسبیح اینها را به هم وصل می کند سردار رشید خاطره ای از شهید باقری تعریف می کرد می گفت ما یک گروه ...
بازخوانی نفوذ بیگانگان در ارکان سلطنت پهلوی
با افتخار تمام می پذیرفت. موقع ورود شاه به آمریکا در نوامبر 1977، خبرنگار نیوزویک مصاحبه ای را با او انجام داد و طی آن از شاه پرسید: دولت ایران دو هفته پیش اعلام داشت که پرزیدنت کندی در سال 1961 پرداخت 35 میلیون دلار کمک آمریکا به ایران را منوط به انتصاب دکتر علی امینی به نخست وزیری کرده بود. آیا شما این ادعای دولت را تأیید می کنید؟ شاه به خبرنگار پاسخ داد: البته این یک مسئله کهنه است ولی حقیقت ...
داستان شیفته پاکی اثر رومن گاری
و منتظر ماندم. بعد از ظهر، شیرینی دوم، بسته بندی شده در پرده ی دیگری از گوگن به دستم رسید. وضع این یکی از قبلی هم اسف انگیزتر بود. حتی به نظر می رسید که کسی با کارد روی آن را تراشیده است. نزدیک بود به نزد تاراتونگا بدوم، اما خویشتن داری کردم. می بایست مسئله را با احتیاط مطرح می کردم. روز بعد به دیدارش رفتم و به سادگی گفتم که شیرینی او، بهترین چیزی بوده است که در عمر خود خورده ...
برنامه تجلیل از رزمندگان آزادسازی خرمشهر برگزار شد
آزادی خرمشهر را تبریک گفت و به نقل خاطراتی از عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر پرداخت. وی اظهار داشت: آن زمان در یک گردان دانش آموزی که همگی بین سنین 16 تا 18 سال بودند در طول جاده 110کیلومتری اهواز به خرمشهر حضور داشت و دشمن تا 10کیلومتری اهواز رسیده بود. وی این عملیات را جنگی سخت توصیف کرد که باید در یک محور عملیات می شد و گفت: تعداد زیادی از همان دانش آموزان به شهادت رسیدند اما در ...
تلاش بی وقفه ارتش بعثی برای خراب کردن خرمشهر/ شناسایی وجب به وجب شهر توسط رزمنده ها
ما تلاش کردند. تازه ما یگانی هم برای دفاع از این شهر نداشتیم. تمام حضور ما در این مدت به همت نیرو های مردمی، نیرو های گردان دژ و گردان تکاور دریایی ارتش بود که در برنامه های تلویزیونی حتما اسم آن ها را شنیده اید. سپاه خرمشهر نیز یک سپاه تازه تأسیس بود، بعید می دانم بیشتر از 500 نفر نیرو داشته باشد؛ اما شما دیدید که چگونه همین رزمنده ها بعد از یک سال و شش ماه، طی چند روز طی عملیاتی این شهر را از ...
یاد کرد ی از شهید مدافع حرم "هادی کجباف"/زندگی به سبک یک مجاهد
استفاده می کردیم. اما زندگی با سه برادر شوهر آن هم برای من که معتقد به حجاب کامل و چادر و روسری بودم در گرمای طاقت فرسای خوزستان بسیار سخت بود. پانزده روز بعد از عروسی به جبهه برگشت. و من با آن همه فعالیت اجتماعی در شهری دیگر دور از همسر بسیار تنها شده بودم، مدتی که گذشت به او گفتم: مگر قول نداده بودی مرا به تعاون سپاه ببری؟ هادی گفت: کار واسه چیته! و به طرق مختلف رد می کرد تا اینکه 12 بهمن 1362 ...
همچنان چراغی روشن است
این ارتباط طراحی کنم، اینکه هنری خلق کنم که پسند خواص و فهم عوام باشد و بتوان آن را زیرمجموعه هنر انقلاب هم تعریف کرد. اما نگاه متفاوتی در حوزه هایی دارید که فصل مشترکی با هنر انقلاب دارد. بله، درست است. کاری که شما در تئاتر انجام می دهید، مشابه کاری است که محمدحسین مهدویان (از دانش آموختگان موسسه روایت فتح و مکتب شهید آوینی) هم با بعضی کارهای تلویزیونی و سینمایی ...
سیراب از عطش؛ به یاد فتح خرمشهر با فاتحانش
موقعی که لباس عوض می کردم، رزمنده ای یه نارنجک انداخته بود توی اتاقک تانک، چه اتفاقی می افتاد؟ آخه آدم نفهم، اگه توی تانک کشته شده بودی که شهید راه لباس می شدی! در یکی از سنگرها چشمم به یک قبضه کُلت منور افتاد. من کلت منور را فقط در دست برادران فرمانده دیده بودم. دلم غنج زده بود اتفاقی بیفتد که من هم بتوانم با آن شلیک کنم. کلت را با بیست سی عدد فشنگ توی کوله پشتی ام گذاشتم و گفتم: باید در ...
با نابغه تاریخ تنیس ایران؛ "توپ جمع کن امجدیه که در 3 گرند اسلم بازی کرد"
داشت و از شانسم آن روز یک ساعت دیگر انداخته بود که وقتی بازی را بردم ساعتش را درآورد به من داد. من ابتدا فکر می کردم ساعت رولکس طلایی اش است اما بعددیدم یک ساعت دیگر است. این هم از شانس ما بود ( باخنده). *نظر شما راجع به مشکات الزهرا صفی چیست؟ راه درازی در پیش دارد. اگر بتواند در گرنداسلم رده بزرگسالان یک راند ببرد، شاهکار کرده است. *خاطره ای از برخورد مردم با خودتان ...
طلایه دار آزادسازی خرمشهر
و روزهای فتح خرمشهر. آن روز، نورالله کاظمیان که سوار شد، محمدمهدی ماشین را روشن کرد. تا خواست راه بیفتد یکی از بچه پرتقالی را به دستش داد. روزه بود... با شوخ طبعی همیشگی خندید و گفت: اینو توی بهشت می خورم... پرتقال را گذاشت جایی رو داشبورد و راه افتاد. خمپاره ها امان ماشین و سرنشین هایش را بریده بودند. یکیشان آمد خورد سمت راست ماشین. محمدمهدی وسط گرد و غبار ناشی از انفجار خمپاره، ترمز زد. کاظمیان ...
زیرخاکی در شرایط سختی ساخته شد
همه کرونا گرفته بودیم. ما در شرایط سخت، فشار بالا و زمان بسیار کم فصل سوم را ساختیم؛ ضمن اینکه پروداکشن های سری سوم خیلی سنگین تر از فصل اول و دوم بود. "زیرخاکی" ادامه دارد؟ نقی زاده در پاسخ به اینکه آیا ممکن است "زیرخاکی" ادامه داشته باشد؟ خاطرنشان کرد: من از پایان ...
یادگاری صدام را در اصفهان از پایم درآوردند!
ام رو تایپ می کنم. شما برید. این را که گفتم آقای موسوی یک رادیو کوچک به همراه ماسک ضدشیمیایی اش را به من داد و گفت: این ها را ازطرف من یادگاری قبول کن. بعد که رفته بود نزدیک مسجد جامع خرمشهر، ترکش خمپاره خورده بود و همان جا، جابه جا شهید شده بود. اگر اجازه بدهید، یک خاطره از آقای موسوی تعریف کنم. بله ؛ حتما... یک روز قبل از شهادت آقای موسوی بود؛ 28 مهر. خبر رسید ...
خرمشهر به روایت قاب دوربین مجید / عکاسی از کارون زخمی تا تن پرگلوله خونین شهر
.... خلاصه با همان وضعیت برگشتم عقب و با ماشین هایی که رزمندگان را سوار می کردند رسیدم همدان و گفتم من دیگر جبهه نمی روم اما نمی دانم چه شد فقط دو روز طول کشید تا دوباره راهی جبهه شدم. پاگیر منطقه و خط و دفاع شده بودم؛ بارها ترسیدم ولی نمک گیر شدم اصلا زندگی در آن فضا و همنشینی با آدم های خاص روزگار حال عجیبی داشت. الان هم راضی هستم دار و ندارم را بدهم و فقط 30 ثانیه برگردم و ...
لحظه ثبت آزادسازی خرمشهر به روایت عکاس آن/ شهید همت من را با موتور به خرمشهر برد
انقلابی شرکت می کردم، اگر در قیطریه (تپه های قیطریه که آن زمان بیابان بود) 10 نفر بود، من یکی از آن 10 نفر بودم قبل از آن دوران هم عکاسی کرده بودم، این جریانات به پس از پیروزی انقلاب متصل شد، ، من و تعدادی از افراد دیگر را گردهم آورد و اعلام کرد قصد دارد یک حزب تاسیس کند و دوست دارم همه شما در آن باشید، گفتم من حزبی دوست ندارم، شهیدبهشتی گفت منظورش روزنامه است، جریان حزب جداست، روزنامه پایگاهی شد ...
ربیعی: استقلال شایسته برد بود/ راجع به فرهاد مجیدی نظری ندارم
هیأت مدیره و مدیریت باشگاه انجام دادم و برنامه ها را بررسی کرده ایم من درخواست هایی داشته ام که آنها را به آقایان زین الدینی و علیزاده داده ام. مس رفسنجان پدیده مسابقات است و در جمع 6 تیم قرار گرفته است. البته من نباید بگویم این تیم پدیده است. بلکه شما باید بگویید که تیم پدیده است. اما ما توانستیم در جمع تیم های مثل سپاهان، استقلال، پرسپولیس، فولاد و گل گهر قرار بگیریم باشگاه هایی که از نظر اقتصادی ...
عازم افغانستان بودیم که جنگ آغاز شد/ "تک فریب" نخستین بار در عملیات بیت المقدس اجرا شد| گفتگو با سردار ...
بودند به محور ایستگاه 7 رفتم و به عنوان یک نیروی عادی به فعالیت پرداختم. اما پیش از عملیات شهید شاهچراغی اصرار داشت که من فرمانده گردان شوم، من به ایشان گفتم که شما فرمانده باشید و من به عنوان جانشین در کنار شما خواهم بود. محمد کیومرثی در آن عملیات بر اثر خمپاره ای که روی جاده اصابت کرد، دو پایش قطع شد و به شهادت رسید. چند ماه پس از عملیات ثامن الائمه، عملیات طریق القدس با هدف آزادسازی ...
تبلور وحدت شیعه و سنی در دفاع مقدس/ نقش جهاد سازندگی در محرومیت زدایی و اعتمادسازی مردم
بچه ها غیر از مقابله با ضدانقلاب مثل دمکرات و کومله و خلق عرب و خلق ترکمن، غیر از مقابله با ضدانقلاب برای خود منطقه هم کار کردند. کردستانی که ما سال 58 دیدیم، با الان اصلاً قابل مقایسه نیست به لحاظ خدمت فراوانی که بچه ها در آن مناطق انجام دادند. جاده کشیدند، بیمارستان احداث کردند، خود من سال 58 دستم آسیب دید و دیگر نمی توانستم اسلحه دست بگیرم، رفتم دوره امدادگری دیدم. سه نفر بودیم رفتیم ...
با خاطرات امام خمینی(ره)؛ آینده نگری امام: روزی به اشتباه خود اقرار می کنید / اگر مردم رأی خود را پس ...
بعضی ها هم شاید ترسیدند! منبع: برداشت هایی از سیره ی امام خمینی (ره)؛ جلد یک، صفحه 256. راوی: مصطفی کفاش زاده. این آتش زیر خاکستر است یک ماه قبل از قضیۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی به امام گفتم می خواهم به نجف آباد بروم شما فرمایشی دارید؟ فرمودند: به علمای آنجا بگو بزودی سر و صدایی در کشور بلند می شود و این آتش زیر خاکستر است به زودی دود می شود. من در آن ...
گام به گام فتح خرمشهر همراه با سرهنگ قاسم کریمی | داستان آزادی یک شهر
کرده است. 1 گردان110 مانند سایر یگان های تیپ 3 مشهد بیست کیلومتر بعد از ایستگاه راه آهن حسینیه مستقر شد. تا شروع عملیات قریب 10روزی زمان بود. البته برای ما مشخص نبود که ساعت و روز عملیات کی خواهد بود، اما قریب الوقوع بود. در پنج کیلومتری شمال خرمشهر یک خاک ریز پهن و عمود به سمت جاده آسفالته اهوازخرمشهر وجود داشت که عراقی ها روی آن مستقر بودند. این خاک ریز به نام سیل بند ...