وحشت زن مشهدی از مرد همیشه مست / کمک شیطانی سلیم برای طلاق گرفتن زن جوان
سایر منابع:
سایر خبرها
ببینید / سیر تا پیاز مرد خطرناک اعدامی + فیلم های زورگیری ها گفتگوهای اختصاصی
.... وی افزود: سعی کردم از دست این جوان خشن فرار کنم اما او مرا روی زمین انداخت و با چاقویی که در دست داشت خواست ساکت شوم و در ادامه گردنبند طلایم را کرد و به سرعت سوار بر یک موتور که پسر جوانی پشت فرمان آن بود نشست و پا به فرار گذاشت. یکی دیگر از طعمه های دزدان به رکنا گفت: در چند قدمی خانه مان بودم که مرد جوانی به بهانه از پشت دور گردنم انداخت و چاقویش را روی گردنم گذاشت و ...
از شرارت تا عاشقانه های جوان 24 ساله
تا هم مخارج اعتیادم را تامین کنم و هم به خوشگذرانی با دوستان نابابم بپردازم حالا دیگر به جوان شروری تبدیل شده بودم که هیچ کس از آزار و اذیت های من در امان نبود. دو بار به جرم شرارت و اخلال در نظم عمومی دستگیر و روانه زندان شدم اما چند ماه بعد وقتی از زندان آزاد می شدم دوباره به خلافکاری هایم ادامه می دادم در این میان فقط مادرم زجر می کشید که با خواهش و التماس و پرداخت خسارت از شاکیانم رضایت می گرفت ولی من جوانی معتاد و بیکار بودم و هیچ هنر و حرفه ای هم نداشتم. حالا هم به مواد مخدر صنعتی آلوده شده ام و این بار نیز هنگام شرارت با شمشیر و قمه توسط ماموران انتظامی دستگیر شدم و ... ...
نگاهی به کتاب گورستان ناآرام در ژانر وحشت – خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان
صورت خودآگاه در خیالمان تصویرسازی شده و از ترس ناشی از آن لذت می بریم. خواندن این کتاب هیجان انگیز و وحشت آور مخصوصا به علاقمندان به ژانر وحشت به شدت توصیه می شود. در ادامه به چند قسمت کوتاه از چند داستان این مجموعه توجه تان را جلب می کنم: “حس کردم توان حرکت کردن ندارم و همه چیز ثابت شده و زمان ایستاده، مطمئن نبودم قلبم هنوز میتپد، حتی صدای حرکت عقربه های ساعت ...
ابزار تمرین قهرمان طلایی کشور یک درخت است با 100 شاگرد
می کنم تا در صورت انتخاب شدن به مسابقات بدنسازی فرانسه اعزام می شوم. یوسفی صاحب همسر و یک فرزند پسر و داستان ازدواج و تشکیل زندگی اش هم شنیدنی است: بعد از گرفتن مدرک دیپلم مشغول کار شدم و ازدواج کردم. دست تنها و بدون هیچ پشتوانه و کمک مالی زندگی مان را شروع کردیم. همسرم نیز معلول جسمی حرکتی، البته در حد کم است. وقتی می خواستیم ازدواج کنیم هر دو خانواده مخالف بودند. بالاخره به هر سختی ...
سارق کیف قاپ طعمه اش را کشت
زمین افتاد و من هم کیفم را برداشتم و فرار کردم. اما این پایان ماجرا نبود، چون خودم در دام سارق دیگری گرفتار شدم. وی ادامه داد: کیفم را برداشتم و به سرعت از محل دور شدم، اما دقایقی بعد موتور سیکلتی راه مرا سد کرد. راننده موتور سیکلت که مرد جوانی بود مرا از صحنه حادثه تعقیب کرده بود و از من خواست کیف را تحویل او بدهم و من هم از ترس کیفم را تحویل سارق موتور سوار دادم، او هم به سرعت از محل ...
چشم در چشم خونبار!
بخوانید فرار از چنگ مرد چاقوکش! از سایه خودم هم وحشت دارم. با ترس و لرز در کوچه و خیابان قدم برمی دارم چرا که می ترسم آن نامرد با چاقو به سراغم بیاید و آبروریزی به بار بیاورد. کاش هیچ گاه وارد رابطه ای نمی شدم که... بیشتر بخوانید اتوبوس شرکت واحد 5 خودرو را له کرد برخورد اتوبوس شهری با 20 خودرو در حصارک کرج خسارت شدیدی برجا گذاشت. بیشتر بخوانید ...
داستان مریم؛ خبرنگار جنگ و هم سفر فرمانده دستمال سرخ ها
، اصلاً توقع چنین برخوردی را نداشتم. به نظر خودم همین که من کردستان را برای تهیه خبر انتخاب کرده بودم به اندازه کافی برای یک زن تصمیم شجاعانه ای بود اما از نظر اصغر وصالی خبرنگار خبرنگار بود و زن و مرد نداشت و باید همه جا حاضر می بود. تصمیم گرفتم به او ثابت کنم که من از آن خبرنگارهای پشت میزنشین نیستم. با اجازه شهید چمران و با دستور او با گروه اصغر وصالی همراه شدم. عملیات سختی بود، دو ...
خاطرات یک بانوی امدادگر از آزادسازی خرمشهر
به گزارش ایسنا، افسانه قاضی زاده، از امدادگران دوران هشت سال دفاع مقدس، درباره خرمشهر روایت می کند: سال 60 ازدواج کردم، من و همسرم هر دو در سپاه آبادان بودیم، روستای محروم شادگان در حوالی آبادان قرار داشت؛ همسرم به علت جانبازی شرایط مناسبی برای حضور در خط مقدم را نداشت، برای همین به من و دو نفر از دوستانش مأموریت دادند که بنیاد شهید شادگان را راه اندازی کنیم. ما نگران عملیات آزادسازی خرمشهر بودیم ...
دختری که قربانی اعتیاد و ولنگاری والدین شد
شدیم از آنجا که پدر و مادرم افراد سهل گیری بودند هیچگونه نظارتی بر تربیت ما نداشتند. هر دو خواهرم به دلیل اعتیاد پدر و مادرم و بدهی مالی سنگینی که داشتیم تن به ازدواج دادند ازدواجی که هیچ کدام خوشبختی و موفقیت در پی نداشت. این دختر جوان در ادامه می گوید: وقتی برای مهمانانمان ذغال آتش می زدم، خودم نیز از سر کنجکاوی سیگار پدر را برداشته، به کنجی می رفتم و مخفیانه می کشیدم، بزرگتر که شدم ...
حاجی برات شهادت را در جوار خانه خدا گرفت/در سجده آخر می گفت اللهم عجل لولیک الفرج
ندارد ایستاده می آیی ان شاءالله. محمود از همان زمان خواستگاری و بعد از ازدواج مدام از شهادت حرف می زد و می گفت من به این نیت ازدواج کردم که نسلم باقی بماند و سنت رسول خدا را انجام بدهم و بعد شهید شوم. حرف هایشان را گوش می دادم، ولی باور نمی کردم. می گفتم آنقدر رزمنده در نوبت شهادت هستند که نوبت شما نمی شود، اما روز آخر در چهره اش می دیدم که شهید می شود. هربار که به جبهه می رفت با خنده بدرقه شان می ...
وحشت در خاکسپاری؛ راز تابوت دختر جوان همه را فراری داد!
: قلب من شکسته شده بود، چرا که معشوقه ام به یکباره از کنارم رفت و مرا تنها گذاشت. من می خواستم در کنار او باشم. دستم را روی قبر او گذاشتم و بعد سر و صداهایی را شنیدم. انگار یکی داشت به سنگ می کوبید. بعد از آن هم صدای او را شنیدم. او کمک می خواست. دقیقا روز قبل ما او را دفن کرده بودیم. من نمی توانستم باور کنم. از شنیدن صدای او خوشحال و امیدوار شده بودم. یکی از کارگران گورستان به اسم خسوس ...
عکس های خرمشهر را با جانم گرفتم!
. می گفتم من باید بروم و خودم از نزدیک آنجا را ببینم که چه اتفاق هایی می افتد. چون اخبار کاملا ضد و نقیض بودند و بعد با اصرار خودم و با اتوبوس راهی مریوان شدم. بماند که در آن مسیر چه اتفاق هایی رخ داد. همان روز عصر مصادف شد با ورود دکتر چمران به مریوان... رابطی هم داشتید؟ (می خندد) رابطم کسانی بودند که خدا سر راهم قرار می داد که الحمدلله آدم های خوبی بودند. یکی از آن ها دکتر ...
می خواستم دیکتاتور باشم
بودند که از این به بعد هر اتفاقی که افتاد، حتی در سخت ترین شرایط و بدترین اختلاف نظرها خون یکدیگر را نریزند. بعدها می گفت: روزی که مرا عزل کردند و اشرار قصد جانم را داشتند، رضاخان به حرمت همان قسم شب سوم اسفند جان من را حفظ کرد. قاعدتا باید به انتقام آن همه بی آبرویی برای رجال ایران، به دست اجامر و اوباش قطعه قطعه می شدم، ولی رضاخان سردارسپه مرا صحیح و سالم از تهران خارج کرد و یک دسته قزاق ...
نگاهی به یکی از پایداری ها ی تاریخی باشکوه مردم مشهد | جان فدایان رضا (ع)
از اهالی منزل شنیده نمی شد؛ گویا هیچ کدام در منزل نبودند، تا اینکه بالاخره درب منزل محمد حسین داورزنی که در کنار قتلگاه بود، باز شد و او مرا به داخل خانه دعوت کرد، ولی هنگام ورود، ضعفی عجیب مرا فراگرفت. چند ساعتی بیهوش شدم. صبح روز بعد که حالم کمی بهتر شد و به سمت حرم رفتم، متوجه شدم لشکر روس ها تمام صحن و حرم را محاصره کرده اند. تا صحن بالای خیابان، 72 نفر جلو مدرسه میرزا جعفر کشته ...
مشکلات اقتصادی مانع ازدواج نیست!
به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم ، نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی گفت : موضوع جمعیت، در امت اسلام به عنوان یک اصل مطرح بوده است و این که جامعه و یک کشور به نام پیامبر(ص) تشکیل دهیم و برخلاف سیاست اعلام شده آن حضرت اقدام کنیم بزرگترین ننگ برای ما در برابر آن حضرت است. سید احمد علم الهدی روز سه شنبه در دومین همایش ملی تربیت کنشگر مقابله با سقط جنین در مشهد اظهار کرد: گاهی اوقات آمار ...
تکرار هناس در کوچه های شهر/ روایت شهره پیرانی از شباهت ترور شهید صیادخدایی با همسرش
اش همراهش بوده اند؟ می گویم نه... می گوید باز جای شکرش باقی است، خدا کند اندازه ما اذیت نشوند... برای اولین بار بعد از ده سال تمام ترس های آن لحظه و روزهای بعدش برایم تداعی می شود. قرار است شب بیرون برویم... از پارکینگ می ترسم، از ماشین می ترسم، از خیابان می ترسم، از آدم های منتظر دم در پارکینگ ها می ترسم، اصلا از صدای موتوری که دور می شود وحشت می کنم... عکس همسر ...
واکنش شقایق دهقان به فاجعه متروپل آبادان
پختم است تا آنجا که محراب جرات ندارد از آن ایرادی بگیرد رانندگی و ترس ارتفاع آدم ترسویی نیستم ولی آدم قوی ای هم نیستم ، مثلا رانندگی نمی کنم یا در ارتفاع نمی ایستم ، برای اینکه به من استرس می دهد نقش مورد علاقه ام من همه نقش هایی را که بازی کرده ام دوست دارم ، اما نقش فریبا در سریال دزد و پلیس را بیشتر از باقی نقش هایم می پسندم اصولا سریال دزد ...
ملاقات اتفاقی با هوو در دورهمی زنانه
...! به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم و به امور خانه داری مشغول شدم تا این که در 22 سالگی قنبر به خواستگاری ام آمد. او شغل دولتی داشت و جوانی با وقار و با اخلاق بود، به همین دلیل خیلی زود پای سفره عقد نشستم و با او ازدواج کردم. دو سال بعد در حالی زندگی مشترک ما آغاز شد که همه فامیل حسرت زندگی مرا داشتند، چرا که قنبر در دل همه اطرافیانم جا باز کرده بود و مشکلات ...
زندگی عجیب زنی با رفتارهای مردانه
بی درنگ مقدمات جشن عقدکنان را فراهم کردند. هنوز به خودم نیامده بودم که پای سفره عقد نشستم. اگرچه آن روز توانستم نقش یک دختر را بازی کنم اما امروز در زندگی واقعی ام نمی توانم رفتار و گفتار مردانه را کنار بگذارم و همه تلاش هایم در این باره بیهوده است. از سوی دیگر به خوبی می دانم همسرم از زندگی مشترک با من لذت نمی برد. حالا به کلانتری آمده ام تا مرا یاری کنید و... . با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ بیژن خنجری (رئیس کلانتری سجاد) رسیدگی تخصصی به پرونده این زن جوان به گروه زبده ای از مشاوران و کارشناسان دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد. ...
آیا فرهنگ هلاکویی روانشناس نیست؟
صوتی) افسردگی (8 سی دی صوتی) خشم و عصبانیت (8 سی دی صوتی) چرا ازدواج، چرا طلاق اگر جوان بودم (4 سی دی صوتی) تیپ های شخصیت ناسالم با همکاری جمعی از استادان (14 سی دی صوتی) تیپ های شخصیت نرمال و سالم با همکاری جمعی از استادان (14 سی دی صوتی) سمینار خوشبختی با همکاری جمعی از استادان (14 سی دی صوتی) سمینار علم و شبه علم با همکاری جمعی از استادان (8 سی دی ...
خرمشهر به روایت قاب دوربین مجید / عکاسی از کارون زخمی تا تن پرگلوله خونین شهر
داشتم تا فردا صبح همانجا استراحت کردم، فردا رفتم برای عکاسی همه چیز بکر و دست نخورده بود و من مات و مبهوت مانده بودم. تمام هیاهوی آن روزها، صدای توپ و تانک و خمپاره دشمن، حتی فریاد دفاع در گوشم زنگ می زد، تمام اتفاقات سکانس به سکانس از جلوی چشمانم عبور می کرد و تداعی می شد؛ یک روزی در وهم و خیال گذشت. صبح روز بعد با خودم کنار آمدم و دانستم که فقط خدا و من و شلمچه خالی در برابرم ...
فرار زن تهرانی از چنگال قاتل شیطان صفت زن شهرستانی
برترین ها درگیری همایون شجریان با کیست؟ | بحران جدید همایون شجریان با همسر جوانش تعیین و تکلیف دولت برای جاماندگان یارانه جدید | از ثبت نام یارانه جدید جا نمانید پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین: به گزارش رکنا، چند روز قبل زنی جوان به اداره پلیس رفت و گفت توسط یک راننده مسافرکش ربوده شده است. وی در توضیح ماجرا گفت: عصر برای خرید از خانه خارج شدم و به بازار رفتم ...
چهره شسته رفته “خانم بازیگر” آبرو برایش نگذاشت/ عکس
منزلمان آمدند و بعد از 5 -6 سال کار مداوم در عرصه های مختلف، با همسرم ازدواج کردم و به آمریکا رفتیم. البته سالی یک بار به ایران می آمدم و به صورت ناپیوسته کارهایی انجام می دادم، مثل کار نابخشوده مرحوم ایرج قادری که هنگام بارداری پسر بزرگم اتفاق افتاد یا بن بست اصغر نعیمی که با فرهاد اصلانی و دکتر عزیزی بازی کردم. ازدواج، فرصتی برای امتحان کردن خودم با ازدواج، عاشق شدم و با ...
ارتکاب قتل چند روز قبل از مراسم عروسی
حادثه وقتی سیگار خریدیم و از مغازه بیرون آمدیم، کیوان و شایان با هم چشم در چشم شدند و مثل همیشه برای هم شاخ و شانه کشیدند که ناگهان درگیری آنها بالا گرفت و برای هم چاقو کشیدند و دوستم من هم با چاقو ضربه ای به شایان زد. وقتی او غرق در خون روی زمین افتاد هر دو از ترس فرار کردیم، اما ماموران پلیس مرا که در درگیری دخالتی نداشتم، دستگیر کردند. بازداشت قاتل فراری مأموران پلیس همزمان با ...
قلمم، قدمی در سرزمین آرمان ها ست
یک دانش آموزی نوشته شده بود. از خودم سوال می کردم و می گفتم مگر می شود بچه های هم سن و سال من خبرنگار باشند و این اخبار دست نوشته آن ها باشد؟ باز هم صفحه را بالا و پایین کردم دنبال جواب سوالم بودم؛ این بار می خواستم بفهمم معنی اسم پانا چیست. پس از تحقیق زیاد یافته بودم اما در باورم نمی گنجید. اسمی که مرا شیفته خود کرده بود من فهمیده بودم پانا یعنی فراز قله ها، پانا یعنی قله ...
روانشناسی که بیمارانش را لخت می کرد!
...: زندگی مشترکم را وقتی 22 ساله بودم شروع کردم. با مردی که همان اول فهمیدم دیکتاتور، بداخلاق و بیگانه با فرهنگ من و خانواده ام است. حتی پدر و مادرم هم فهمیده بودند مرد زندگیم را از سر لجبازی با آن ها انتخاب کرده ام. تصمیم گرفته بودم برای خلاص شدن از محیط خانه تن به این ازدواج بدهم. ازدواجی که حاصلش دختری 14 ساله است که همه وقت و زندگیم را صرف او و رفاهش کرده ام. زندگی مشترکی به تلخی ...
صحبت های جالب سارقی که به وزیر ورزش هم رحم نکرده بود/ گوشی آقای وزیر 3 میلیونی بود؛ به همسرم هدیه دادم!
به اتهام جیب بری در مترو، مقابل مساجد و بهشت زهرا بازداشت شدم. یک سال حبس بودم، مدتی قبل آزاد شدم و جیب بری هایم را آغاز کردم. چطور گوشی وزیر را سرقت کردی؟ اخبار را دنبال کرده و در مراسم تشییع پیکر یا مراسم ختم افراد مشهور شرکت و در شلوغی جیب بری می کردم. آن روز هم به مقابل مسجد بلال رفتم. مردی را دیدم که اطرافش شلوغ بود. شروع به گریه کرده، خودم را به او رساندم و در یک چشم به هم ...
اینتر روی کاغذ از ما قوی تر بود
و آن را برای همیشه با خودم نگه دارم. روی کاغذ، تیم هایی مثل اینتر قوی تر از ما بودند، اما هیچ کس بیشتر از ما میل به قهرمانی نداشت. تعیین کننده ترین بازیکن میلان در این فصل؟ رافائل لیائو. وقتی شرایط دشوار بود او کاری می کرد پیروز شویم. لیائو در دیدار برابر ورونا مرا در بهترین شرایط قرار داد تا دو بار موفق به گلزنی شوم. من فقط در زمان و مکان مناسب بودم و باقی شایستگی و درخشش رافائل بود. ...