سایر منابع:
سایر خبرها
آبرویم را با خدا معامله کردم
بود چون من راه های رفته را از سر گذرانده بودم تا اینکه به لطف الهی متوسل شدم چون خداوند وعده داده اگر از ظلمات به سمت نور بروی من ولی و همه کاره تو می شوم. باباخانی یادآور شد: سال 90 که از شر مواد مخدر رهایی یافتم با خودم عهد کردم که 40 نفر را درمان کنم و تاکنون 44 نفر را در ترک مواد مخدر و 68نفر را در ترک سیگار به درمان رساندم . ولی با خودم گفتم کافی نیست، تکلیف کسانی که مرا نمی شناسند چه ...
بخشش 2قاتل در دقیقه90
.... در این سال ها خیلی از همسلولی هایم قصاص شدند. به خودم می گفتم یک روز تو می روی و بازنمی گردی. فقط می خواستم قبل از مرگم خانواده مقتول مرا حلال کنند. چند هفته قبل، از زندان مرکزی یزد به اردکان منتقل شدم. در آنجا یک زندانی سراغم آمد و خبر داد قراراست تا چند روز دیگر در ملاء عام اعدام شوم. از مسئولان زندان خواستم قرار ملاقات آخر را با پدر مقتول برایم بگذارند. قبول کردند و او را دیدم ...
جدایی زوجی جوان به خاطر عطر تقلبی
.... چند شب قبل طاها به خانه آمد و یک هدیه به من داد. وقتی کادو را باز کردم شوکه شدم، او عطر گران قیمت و مورد علاقه ام را برایم خریده بود. از خوشحالی نمی دانستم باید چه بگویم. تا چند روز دلم نمی آمد از آن استفاده کنم. چند شب قبل به یک مهمانی رسمی دعوت شدیم. من از همان عطر استفاده کردم. ولی در کمال تعجب وقتی هنوز در راه بودیم، بوی آن پرید. به طاها گفتم، او گفت اشتباه می کنی. هنوز بوی عطر ...
ماجرای تلخ خودکشی فرزند و خواهر
گوشزد کردم. من به او گفتم شوهرم اجازه نمی دهد فیروز در کنار من زندگی کند، به همین دلیل او به خانه مجردی دوستانش می رود به طوری که احساس می کنم مسیر خلاف را در پیش گرفته باشد. بعد از این ماجرا همسر سابقم به مشهد آمد و پسرم را دوباره با خودش برد، اما متاسفانه چند روز بعد خبر خودکشی او را به من دادند. درحالی که بسیار ناراحت بودم و عذاب وجدان داشتم فرزندان دیگرم مرا عامل خودکشی ...
ارتباط پهنانی زن شوهر دار با فریدون ؛ او با وعده های دروغین مرا به دام شیطانی خود انداخت
زندان افتاد. با به وجود آمدن این مشکل، صاحبخانه بعد از 2 ماه اسباب و اثاثیه ام را بیرون ریخت و مجبور شدم به خانه پدرم برگردم. اما سرکوفت ها و برخوردهای تحقیرآمیز خانواده ام که از روز اول با ازدواجم مخالف بودند از یک طرف و فشارهای اقتصادی باعث شد تا از همان کسی که عامل بدبختی شوهرم بود، درخواست کمک کنم. زن جوان افزود: این مرد هوس باز که همسرش را طلاق داده است، اوایل قصد داشت مرا نیز به دام مواد مخدر ...
نقشه ای حرفه ای برای سرقت دو کیلو طلا طراحی کردم
ها و روزمرگی هایشان گم هستند که تو را نمی شناسند. از طرفی می توانستم در تهران دست به جرم دیگری بزنم. سابقه داری؟ تاکنون هفده بار بازداشت شده ام اما جرایمم بیشتر یا به خاطر مواد بوده یا درگیری. من جرم دیگری انجام نمی دهم. این بار هم اشتباه کردم. اما در استعلام سوابقت سرقت مسلحانه هم در پرونده داشتی؟ متهم جوان سکوت می کند. 17 بار زندان؟ برای کسی که سن و سالی ندارد، زیاد ...
جزییات سرقت مسلحانه طلافروشی غرب تهران / دستگیری سارقان مسلح قبل از سرقت در قم + فیلم
زدم اما او مرا شناخت و شروع به داد و فریاد کرد و از مردم کمک خواست. مرد طلافروش چطور تو را شناخت؟ مدتی قبل با او طرح دوستی ریختم و معامله ای هم انجام دادم. در این معامله بود که متوجه شدم دو برادر وضع مالی خوبی دارند و می توان از آنها پول خوبی به دست آورد. همین مسأله باعث شد تا نقشه سرقت به ذهنم خطور کند. اگر شگردم می گرفت، می توانستم دو کیلو طلا سرقت کنم و باقی اش را خودتان ...
یک اتفاق مرا از فوتبال دور کرد
به هتل اوین بردند و هر کدام در یک اتاق مستقر شدیم. وقتی در حال استراحت بودم حشمت خان به طور ناگهانی وارد اتاق شد و گفت آمدم از تو بپرسم چه کار کردی که حسن روشن این قدر از تو تعریف می کند! من هم غافل از اینکه چند دقیقه قبل همین حرف را به حسن روشن زده خیلی خوشحال شدم و آرام گرفتم. حشمت خان اینگونه مهر بازیکنان را در دل یکدیگر می انداخت تا در زمین فوتبال پشتیبان هم باشند. فردای همان روز ما بازی ...
واکنش داماد به راز تلخ تازه عروسی که دوجنسی بود
برای او مانند یک زن رفتار کنم. این ماجرا موجب شد تا نامزدم در همان هفته اول دوران نامزدی ارتباطش را با خانواده ما قطع کند، ولی به خاطر نسبت فامیلی قصد نداشت آبروریزی به پا کند، این بود که بی سروصدا از انوشیروان جدا شدم، ولی این ماجرا باعث شد تا خانواده ام نیز مرا طرد کنند چرا که در همین روز ها تصمیم گرفتم با مراجعه به پزشکان تغییر جنسیت بدهم و از این وضعیت رها شوم، اما این کار ساده ای نبود. ...
اظهارات عجیب نگهبانی که سارق موزه شد
مادرشان قرص های خواب آور حل می کردند و وقتی آنها بیهوش می شدند دست به سرقت طلا و جواهرات و ارز می زدند. بعد طلاها را تحویل تو می دادند؟ همه اینها نقشه ای بود برای تصاحب طلا و جواهرات خانواده های آنها. خب، معلوم است که طلاها را می گرفتم و بعد فراری می شدم. چطور باور می کردند که پزشک هستی؟ من از کودکی عاشق رشته پزشکی بودم. دلم می خواست درس بخوانم و دکتر شوم، اما شرایط خانوادگی ...
ساعت هایی که با عشق کوک می شود
روز هم در خدمت آنها بودم و با همسرم آنها را جاهای دیدنی و تفریحی مشهد بردیم. روز آخر که با ماشین خودم آنها را به فرودگاه می بردم، حاج خانم بهم گفت: پسرم می گوید که یک خاطره از شفایافتگان حضرت برای ما تعریف کنید . من هم گفتم که معجزه از این واضح تر که شما از آمریکا به ایران و زیارت امام رضا(ع) آمدید، با من آشنا شدید و حضرت بنده را خادم شخصی شما قرار داد تا چند روزی در خدمت شما باشم؟ حاج خانم حرف های ...
بلایی که سر دختر 17 ساله به خاطر اعتیاد آمد ؛ به هر پیشنهاد رابطه ای تن می دادم
تنقلات و اسباب بازی همه محبت و مهر پدری اش را در همان چند ساعت به من و برادرم نشان بدهد. از این که فرزند طلاق نام گرفته بودم خیلی زجر می کشیدم به طوری که حتی از زمزمه ها و رفتارهای ترحم گونه اطرافیانم متنفر بودم وقتی بستگان مادرم دست ترحم به بهانه محبت بر سرم می کشیدند احساس حقارت می کردم. زمانی که در مهمانی های خانوادگی یا مجالس جشن و عروسی از کودکان همسن و سال خودم کتک می خوردم ...
دزد خودرو: ماشین را که دزدیدم متوجه شدم دختر 11ساله اش داخل خودرو است/ او آنقدر مرا کتک زد که مجبور به ...
مسروقه بوده و چند روز قبل متهم این خودرو را که متعلق به یک زن بوده سرقت کرده است.پس از اینکه مشخصات سارق و خودروی مسروقه به سایر واحدهای گشتی اعلام و طرح مهار سارق اجرا شد در یک عملیات منسجم و پلیسی موفق به دستگیری سارق شدند. پس از انتقال متهم به کلانتری وی به سرقت با روش تصادف عمدی اعتراف کرد و گفت: بعد از تصادف به بهانه اینکه موتور ماشین آن خانم مشکل دارد و به احتمال زیاد تسمه تایم پاره ...
بلایی که رزیتا دختر نجیب بر سر پسر جوان آورد! / بازگشت از یک قدمی مرگ
به گزارش رکنا، این ها بخشی از اظهارات جوان 24 ساله ای است که قبل از اقدام به خودکشی مسیرش را به سمت دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد تغییر داده بود. این جوان که گویی چشمانش به خون نشسته و ساعت ها بی خوابی کشیده است اشک ریزان به مشاور کلانتری گفت: در یکی از شهرهای بزرگ خراسان رضوی به دنیا آمدم و زندگی خوبی را در کنار خانواده ام تجربه می کردم. پدرم کارمند بود و ...
انتقام جویی عجولانه زن مشهدی به خاطر کشته شدن برادرش / پدر قاتل را با گلوله کشت + عکس
درباره این ماجرای تاسف بار پاسخ داد. اسمت چیست؟ صدیقه – ش چند سال دارید؟ 43 ساله هستم. سواد هم دارید؟ بله! تا مقطع سیکل (سوم راهنمایی) درس خواندم. اهل مشهد هستید؟ نه! در روستای خور از توابع شهرستان کلات به دنیا آمدم و در آن جا هم بزرگ شدم. چند خواهر و برادر دارید؟ 3 برادر و یک خواهر دارم ولی ...
این مرد هزارچهره را شناسایی کنید ؟ / هدف او بیشتر زنان تنها بود + فیلم و عکس چهره باز
شده است:"در کارخانه ای کار می کردم که یک روز متهم به بهانه کار آنجا آمد و با طرح ارتباطات کاری به من نزدیک شد.یک روز از من تقاضای 150 میلیون پول برای انجام یک قرار داد کرد که من توانستم 80 میلیون تومان برای او تهیه کنم اما بعد ناپدید شد." یکی دیگران از زنان در شکایت خود گفت:" به عنوان مسافر در نزدیکی دادگاه خانواده خیابان زمزم سوار خودرو پراید نوک مدادی متهم شدم.او سر صحبت را در مورد ...
روایتی عجیب از هم اتاقی شدن دختر دانشجوی ایرانی با یک داعشی/ هر روز داستان ترسناک تر می شد
پذیرفت صحبت کردم و باهم به آنجا رفتیم و قرار شد من در کلاس های این مؤسسه شرکت کنم. وی خاطرنشان کرد: با مشورت هایی که با اساتید داشتم به من گفتند قطب این رشته کشورهای آلمان و اسرائیل است. دوران سختی را می گذراندم؛ با خانواده مشورت کردم و آن ها تصمیم نهایی را به خودم واگذار کردند. دوباره یک سال دیگر برای کنکور خواندم و نهایتاً رشته دندانپزشکی شهر سامسون ترکیه قبول شدم . مهمان ...
علی دایی را با 400 هزار تومان خریدم
دروازه بان بودم و فقط یک عاشق و دیوانه است که به خاطر فوتبال زیر مشت و لگد مهاجمان حریف می رود. برای خرید علی دایی به تمرینات تیم تاکسیرانی رفتم که پرویز مظلومی مربی اش بود. به او گفتم علی دایی را می خواهم اما پرویز گفت تکنیک ندارد. من در جواب گفتم مشکلی نیست من دایی را می خواهم و در نهایت او را با 400 هزار تومان خریدم که کلی پیشرفت کرد و آن قدر گل زد که بعد از 6 ماه به تیم ملی رسید ...
نویسنده مستندنگار عامل توسعه کشور است
رضا امیرخانی در مراسم رونمایی از کتاب ویولن زن روی پل، نوشته خسرو باباخانی که شامگاه امروز، چهار مرداد ماه، در مجتمع شهدای سلامت مشهد برگزار شد در خصوص کتاب ویولن زن روی پل اثر خسرو باباخانی عنوان کرد: من و خسرو باباخانی 30 سال سابقه رفاقت داریم اما واقعیت این است که نگارش این کتاب شخصیت دیگری از خسرو ساخت و باعث شد او را به شکل دیگری بشناسم. هنگام نگارش کتاب من از کسانی بودم که به او می گفتم نام ...
دلیل عجیب برای خداحافظی از فوتبال بانوان
...> قمی در خصوص تمدید قرارداد با نماینده البرز گفت: در ابتدای فوتبالم 13 سال در ملوان بودم و سپس 2 سال به تیم شهرداری بم اضافه شدم، بعد از آن دوباره به ملوان بازگشتم و بعد از 1 سال به تیم نماینده البرز پیوستم، در حال حاضر 3 سال از حضور من در البرز می گذرد و احتمال اینکه در سال آینده نیز با این تیم قرارداد ببندم بسیار کم است، اولویت من نزدیک بودن به خانواده است و باید ببینم در ادامه چه اتفاقی رخ خواهد داد. (عکس: سوگند نظمی) ...
ارتباط شیطانی این مرد با یک زن جوان و متاهل او را به کام مرگ برد
و از طریق یک تماس تلفنی با زن 28 ساله ای که ساکن مشهد بود آشنا شدم که این آشنایی مدتی بعد به روابط پنهانی انجامید. به همین منظور چند بار به مشهد سفر کردم و با زن جوان قرار ملاقات گذاشتم، اما از حدود 20 روز قبل پیامک هایی از یک شماره تلفن ناشناس برایم ارسال می شد که محتویات آن نشان می داد زن جوان با همسرش اختلافات زیادی دارد. در همین اثنا نیز مبلغ 300 هزار تومان پول به شماره حسابی که ...
مادر شهید: دین را از زن ها بگیرند، کار تمام است
افتاده بود، جایی بودیم و گفتند خانم قاسمی! اگر شما را زدند چه؟ گفتم بزنند؛ شاید این سیلی را من باید بخورم تا یک گروهی هوشیار باشند؛ شاید به خاطر این سیلی که من می خورم آن طرف خجالت بکشد؛ حیا کند. حالا که افتضاح است؛ من همیشه این را هم می گویم؛ بی حجاب ها دیده می شوند، درست است؟ ورزشگاه امام رضا روز سالگرد حسن چقدر آمده بودند؟ همه با حجاب بودند. حالا بگذریم، ورزشگاه آزادی تهران که سرود ...
آن خون ها امانت مردم بودند
ها هزاران اتفاق نمی افتد، یکی هم برای من اتفاق بیفتد. به هر ترتیبی بود به کمک دوستانش او را راضی کردم که باز گردد. با صدای یکی از همکاران از افکار خود بیرون آمدم، آقا رضا بود. بعد از سلام و احوالپرسی گفتم: شماره تلفنت را داده بودم به یکی از اهالی. بعد با کمک او خون ها را به منزل یکی از آشنایان بردیم و موقتاً دریخچال گذاشتیم تا ترتیب جای مناسب برای نگهداری آن ها داده شود. ...
روایت نویسنده ای که نوشته هایش رمان می شود
به یک بار تصمیم می گیرد نوشته هایش را به زیر چاپ ببرد، تمام دفترچه های یادداشتش را که سال ها بود می نوشت زیر و رو می کند، آنها را بازنویسی می کند تا به امید اینکه یک حامی پیدا شود، ولی تا سال 98 کسی حامی او نمی شود. بازدار وسط راه نا امید می شود، تصمیم می گیرد تنها مخاطب نوشته هایش خودش باشد، تا اینکه یک روز به خاطر یک اردوی آموزشی به مشهد سفر می کند، گویا امام رضا(ع) ضامن نوشته هایش می ...
دزد گرسنه سر یخچال غافلگیر شد / راز قتل پیرمرد تنها در بلوار کشاورز !
تلاش برای اخذ رضایت آنها هستیم. " سپس متهم در جایگاه قرار گرفته و گفت:" چند سال قبل در یک خوابگاه مجردی به تنهایی زندگی می کردم که متوجه شدم طبقه چهارم ساختمان روبروی خوابگاه خالی است.برای اینکه اجاره خوابگاه از هزینه های زندگی ام کم شود تصمیم گرفتم به صورت پنهانی در آن ساختمان ساکن شوم.برای همین یک روز زنگ یکی از واحدها را زدم و خودم را مامور اداره گاز معرفی کرده و وارد ساختمان شدم .بعد ...
پیروزی دختر کاشمری در تهران!
سهمیه را از دست داد و با وجود تلاش های زیادش رتبه 20 هزار را در منطقه یک کسب کرد. یگانه که یادآوری خاطرات آن روزها، خنده به لبانش می آورد، تعریف می کند: روزی که نتایج آمد و دیدم که صدمین انتخابم را قبول شده ام، خیلی ناراحت شدم. حتی یادم می آید آن روز به حرم امام رضا (ع) رفتم و خیلی گریه کردم اما آن روز نمی دانستم که چه خیری پیش روی من قرار دارد. وقتی هم به دانشگاه رفتم، در ترم اول مدام به فکر تغییر ...
مادر شهید: دین را از زن ها بگیرند، کار تمام است
مصاحبه داشتم، با در نظرگرفتن امکان وقوع رویداد های غیرمترقبه، زودتر راه افتادم. مسیر خلوت بود؛ در راه سوژه یک رهگذرِ مزاحم شدم؛ انگار در آن خلوتیِ ظهر از درون ترسیدم؛ چون ترس، خودش را با سرفه بروز داد، زودتر از همیشه به مقصد رسیدم. باد خوب و هوا آفتایی در پایین بلوک در انتظار ساعت شش نشسته بودم که پیامک مادر خانم قاسمی را دریافت کردم. نگران قطعی زنگ آیفون بودند و این که منتظرم بودند. گفتم اتفاقا ...
در مشهد اتفاق افتاد؛ انتقام قتل برادر با کشتن پدر کسی که باعث قتل شد! +عکس آلت قتل
.... حسین- ف متهم دیگر این پرونده نیز در بازجویی ها مدعی شد: من و هادی – ش (مقتول) با یکدیگر اختلافات قبلی داشتیم و مدام با هم کل کل می کردیم، کار به جایی رسید که تصمیم گرفتم زهر چشمی از او بگیرم بنابراین با س و یکی دیگر از دوستانم هماهنگ کردم که هادی- ش را روانه بیمارستان کنیم. آن روز من راننده خودرو بودم و س نیز در حالی که اسلحه شکاری را در دست داشت در صندلی جلو نشست و دوست دیگرم هم در صندلی عقب ...
وضعیت این افراد تکان دهنده است / پارک خوابی از ترس طلبکار
من ترک می کنم اما دیگه نخواست ادامه بده. خودمم خسته شده بودم از اعتیاد ولی وقتی درگیرش که بشی بیرون اومدن ازش خیلی سخته. اگه زنم مونده بود منم ترک می کردم و الان توی خونه خودم خواب بودم. کسی گیر نمیده بهتون که چرا این جا می خوابید؟ چرا بابا. مامور میاد هر شب کل زندگیمو میریزه بهم می گرده ببینه چی دارم. وقتی چیزی پیدا نمیشه میگه از فردا اینجا نخواب. منم که گوش نمیدم دوباره فردا می خوابم ...
گوشه ای از خاطرات اردشیر زاهدی از واپسین روزهای زندگی محمدرضا شاه و پس از آن
شدم تهدید کنم، هم به ایشان گفتم هم به ولیعهد گفتم مبادا این حرف ها را گوش کنید چون این بعد از لحاظ تاریخی اشکال بزرگی خواهد بود. چنانکه زاهدی روایت کرده، او در نهایت موفق شده که نظر فرح و رضا پهلوی را برای انصراف از اعلام متن تهیه شده به عنوان وصیت نامه شاه جلب کند: بعد قرار بر این شد که بعد از یک روز و در روز تقریبا چهل و... ساعت صحبت کردن و من دیگر گفتم اصلا من توی این چیز شرکت نمی کنم ...