سرنوشت سیاه دختر 15 ساله بعد از ازدواج مادر مطلقه با پسر مجرد !
سایر منابع:
سایر خبرها
داستان مادری که کودک 4 ماهه اش کتک می زد
اختلاف شدم هیچ گاه روی کمک خانواده ام حساب نکنم اگرچه آن ها مرا به نوعی طرد کردند ولی من نمی توانستم خوشحالی ام را به خاطر ازدواج با هوشنگ پنهان کنم . خلاصه بعد از ازدواج منزل کوچک اجاره ای با شاهزاده رویاهایم تنها بودم و چیزی جز دود سیگار و تریاک نمی دیدم. او تا پاسی از شب به دنبال خوشگذرانی و مصرف مواد مخدر با دوستانش بود و گاهی نیز چند شب به خانه نمی آمد. دیگر کسی به همسرم کار ...
اظهارات بی شرمانه یک زن: می خواستم خواهرم را به قتل برسانم چون عاشق خواستگارش شدم
محبت آمیز شیطانی هوسران را خورده بود، درباره ماجرای دلباختگی اش به یک مرد معتاد به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: دو سال قبل زمانی که خواهرم 17سال بیشتر نداشت، یکی از بستگان دورمان به خواستگاری اش آمد اما پدر و مادرم به خوبی اردشیر را می شناختند و از وضعیت اجتماعی و اخلاقی او آگاه بودند. به همین دلیل با ازدواج فریبا با او مخالفت کردند چرا که خواهرم بعد از چند سال درمان و کلی نذر و نیاز به ...
مروری بر زندگی نامه و کارنامه منصوره خلیلی بانوی خیر مدرسه ساز
سخت کوش و خیر رسان بود، مادرم همیشه می گفت پدرت گاهی ساعت سه صبح به خانه می آمد. به داشتن همچین پدری افتخار میکردم. سال 1336 شرکت بوتان توسط پدر با کمک برادرم به ثبت رسید، من هم علاقه مند شدم و 36 سال با آنها در شرکت بوتان همکاری کرده ام. ماجرای تاسیس شرکت بوتان این بود که یک روز پدرم به خوزستان سفر کرد و دید شعله های گاز را که میسوزد از آنجا به امریکا سفر کرد برای دیدن ...
معماهای جالب برای دورهمی ها و میهمانی ها
که در حال خوردن غذاهایش است. خرس چه رنگی است؟ پاسخ معما :سفید. تنها جایی که با سه مایل به جنوب ، سه مایل به شرق و سه مایل به شمال رفتن به نقطه اول می رسید قطب شمال است و همه خرس ها در قطب شمال سفید رنگ هستند. ★ ★ ★ 11. مردی در حال نگاه کردن به عکس یک نفر است. دوستش از او می پرسد که او کیست؟ مرد پاسخ می دهد:من خواهر و برادر ندارم. اما پدر این مرد، پسر پدر من ...
ماجرای ازدواج اردشیر زاهدی و شهناز پهلوی
. اردشیر زاهدی زمستان 2009 در خانه اش در مونترو سوئیس، در گفت وگویی در پروژه ملی تاریخ شفاهی و تصویری ایران معاصر با مجید تفرشی و حسین دهباشی، که هنوز متن کامل و کتابش منتشر نشده، ماجرای ازدواجش با شهناز در سال 1336 را شرح داده که تاریخ ایرانی آن را منتشر می کند: من هیچوقت بعد از جدایی پدر و مادرم در زندگی نمی خواستم زن بگیرم، در موقعی هم که در امریکا بودم دو تا، یکی از خوشگل ...
تصمیم سیاه زن تهرانی با برادر ناتنی اش + عکس
من می کرد و با دختر های زیادی رابطه داشت. به همین خاطر مدام با هم درگیر بودیم .حتی من چند روز قهر کردم و به خانه مادرم رفتم .اما به اصرار جاوید به خانه برگشتم .ولی او دست بردار نبود و همیشه با زنان و دختران زیادی رابطه پنهانی داشت. آخرین بار وقتی مرا به شدت کتک زد ماجرا را به برادر ناتنی ام گفتم و ما نقشه قتل شوهرم را کشیدیم . وی در تشریح جزییات جنایت خانوادگی گفت: آخر شب بود که به شوهرم ...
از همراهی با شهیدچمران تا دیدار با مقام معظم رهبری
خواستند ببینند معنی جانباز یعنی چه! کلمه جانباز به چه کسی اطلاق می شود. مادرم از لحاظ روحی خیلی قوی و زنی بسیار شجاع است. زندگی 41 ساله با کسی که به جای پا با دستانش راه می رفت و به دلیل وجود ترکش های زیاد در بدنش، شب ها از درد خوابش نمی برد، کار بسیار دشواری است. مراقبت از 10 فرزند و انجام تمام کارهای شخصی و اداری شوهر در طی تمام این سال ها شاید اجری کمتر از مجاهدت نداشته باشد. پدر چون ...
داستان تلخ اولین سیاه پوستی که در تیم ملی انگلیس بازی کرد/ من فراموش شده بودم
کرد و در عین حال در فوتبال غیر لیگ حرفه موفقی را گذراند. اودجه با یادآوری آن روزها می گوید: پدرم می دانست در فوتبال استعداد دارم، اما مادرم دوست نداشت، و البته از او ممنونم. بچه های هم سن و سال من در خیابان ها وقت می گذراندند چون اهل علم و دانش نبودند. وقتی چارلتون من را بیرون کرد مادرم خوشحال شد. به من گفت: بهت گفته بودم، حالا برو سراغ کتاب. در آن زمان پدر و مادرم از هم جدا شدند. من ...
دستگیری دخترجوان/ مست مست در کنار دوست پسرش
روزگارمان بگذرد اما در این میان من که دختر بزرگ خانواده بودم از نظر عاطفی خیلی احساس کمبود می کردم چرا که مرگ پدرم زخمی عمیق بر پیکر خانواده ایجاد کرده بود و هیچ چیزی نمی توانست مرا از اندیشیدن به روزهای دلنشین گذشته و نوازش های محبت آمیز پدرم باز دارد. خلاصه حدود هفت ماه قبل و در شرایطی که این خلأ عاطفی را بیشتر از گذشته احساس می کردم، با ابراز علاقه پسر یکی از بستگان دور پدرم رو به رو شدم ...
اتوبوسی که آمبولانس شد
و خطوط عقب تر منتقل کند. خمپاره هایی که اتوبوس را نشانه رفتند یک روز حدود ساعت چهار صبح، پدرم سراسیمه به خانه آمد. مادرم وحشت کرده بود و از پدرم می پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ پدرم جواب داد هیچ چیز، آمده ام به شما سر بزنم. بعد با اشاره مرا به بیرون از منزل برد. از دیدن اتوبوسی که هیچ شیشه ای نداشت و پر از ملحفه های خونین بود، جا خوردم. گفتم: پدر! چه بلایی سر ما ...
جنایت به خاطر جواب منفی در ازدواج
قرار داد. بیشتر بخوانید ماجرای دختری در لانه مرگ! مادرم در حالی بعد از طلاق سرپرستی من و خواهر و برادرم را به عهده گرفت که خودش نیز دچار مشکلات عاطفی و اقتصادی شدیدی بود به همین دلیل وقتی فهمیدم به عقد موقت یک پسر مجرد درآمده است دیگر طاقت نیاوردم و... بیشتر بخوانید مرگ کولبر در نوسود پاوه فرماندار شهرستان پاوه در استان کرمانشاه از جان باختن یک کولبر در ...
ترک مواد سخت بود؛ اما شد
یک روستا بود و یک اسفندیار. کدخدای روستا بود اسفندیار و همه قسم می خوردند روی اسمش. اسفندیار اما تنها آرزویش داشتن بچه بود و خصوصاً پسری که وارث مال و منالش باشد. مرد می گوید: پدرم اسفندیار بچه می خواست، پسر می خواست و آن طور که شنیدم خدا بعد از سال ها و پس از 3 خواهرم، مرا به او بخشید. سه روز و سه شب پدرم ولیمه داد بعد از به دنیا آمدن من... چه خواب ها که برایم ندیده بود و چه ...
نقشه غیراخلاقی خواستگار شرور برای دختر جوان
به خاطر دارم آن روز وقتی به خانه رسیدم و پدرم متوجه بوی سیگار شد، سیلی محکمی به صورتم نواخت. در این هنگام مادرم به دادم رسید و مرا از خانه بیرون کرد. پدرم نظامی بازنشسته بود. به نظم و انضباط اهمیت بیشتری می داد اما مسیر اشتباه من تغییری نکرد. همچنان به معاشرت با دوستان خلافکارم ادامه می دادم و دیگر ترک تحصیل کرده بودم و مدام در پارک، کوچه و خیابان پرسه می زدم. در دوران دبیرستان بود که به مصرف ...
حضور پدرم را در زندگی حس می کنم
می گوید: با پدر و مادرم رفته بودیم شاهچراغ که من گم شدم. آنجا پدرم را صدا می کردم و چند نی ریزی مرا دیدند و سپس مرا نزد پدرم بردند. به خاطر دارم پدرم آنها را با اصرار به خانه آورد و به طور مفصل از آنها پذیرایی کرد. برایش هم فرقی نداشت که چه کسی هستند و کجایی؟ شیراز که بودیم، هرجا همشهری ها را می دید، آنها را به خانه می آورد و پذیرایی می کرد. در نماز جمعه های شیراز که شرکت می کرد، اگر یک نی ریزی ...
ناگفته های آزار جنسی و قتل پسر زرین دشتی از زبان نزدیکانش
بزرگ تر امیرحسین اوضاع روحی مناسبی ندارد. 21 سال دارد و تا صحبت از حادثه ای که برای برادرش شده را می شنود بی تاب و پریشان می شود و به سختی صحبت می کند. او در خصوص ماجرای پیش آمده برای برادر 16 ساله اش با بغض می گوید: امیرحسین وقتی 4 ساله بود پدرم فوت کرد. مادرم با بدبختی های زیاد ما را به دندان گرفت و بزرگ کرد. مادرم خودش سرطان دارد. داغ پدرم کم بود داغ امیرحسین هم اضافه شد. امیرحسین مدتی بود که ...
راز شهید مصطفایی برای عاقبت بخیری اش
.... محمدحسین خیلی به این مسائل اهمیت می داد. 7. من و بابا که نداریم برادرم خیلی اهل قناعت بود. پدرم مغازه بزازی داشت و محمدحسین هم گاهی اوقات به مغازه پدرم می رفت و پدرم حقوقی که به برادرم می داد و برادرم پولی که از آن حقوق بدست آورده بود را جمع می کرد و در روز مادر و روز پدر برای پدر و مادرم هدیه می خرید یا برای خواهر و برادر ها چیزی می خرید و یا گاهی اوقات مادرم می خواست ...
نوعروس وقتی وارد خلوتگاه داماد شد، خشکش زد! / خواهر داماد به پلیس چه گفت؟
موادمخدر صنعتی در منجلات مواد افیونی غوطه ور می شد تا این که مادرم تصمیم گرفت برای نجات از این وضعیت دلخراش، او را داماد کند ولی آن ها هنگام خواستگاری از اعتیاد برادرم سخنی نگفتند و برادرم نیز به طور پنهانی در خانه پدرم مواد مصرف می کرد، تا این که چند روز قبل همسرش به طور ناگهانی او را در حال مصرف مواد دید و تقاضای طلاق کرد. او می گوید چرا با پنهانکاری زندگی دختر جوانی را نابود کرده اید؟ مادرم هم به خاطر این موضوع بیمار شده است و از این که زندگی فرزندش در شعله های اعتیاد می سوزد، رنج می برد. حالا که با خیانت ما، خانواده دیگری نیز متلاشی شده است، آمده ام از او شکایت کنم تا شاید... ...
ضجه و گریه های شدید خانم بازیگر برای مهسا امینی | گریه های جگر سوز زهره حمیدی اشک همه را درآورد
...، پدرم در بهداری کار می کرد و مادرم در اوایل زندگی، کار تدریس را انجام می داد، اما چون خانواده پرجمعیتی بودیم و من به غیر از خودم چهار خواهر و سه برادر داشتم، مادرم تصمیم گرفت که تدریس را کنار بگذارد و زمان بیشتری را به تربیت و آموزش ما اختصاص دهد، در کل با این که جمعیت خانواده ما، زیاد بود اما صمیمیت و گرمی بسیاری بین ما حاکم بود. فعالیت تئاتر زهره حمیدی در دوران دبیرستان با مخالفت ...
سردار شهیدی با 63 مهمان ناخوانده
رادیوگرافی و مراجعاتی که به پزشکان داشت، انداختم؛ آن موقع تازه متوجه شدم در گردن و لگن و پهلویش چه تعداد ترکش از دوران جنگ باقی مانده بود؛ چیزی که در زمان حیاتش به هیچ وجه عنوان نکرد و دیگر مواردی که بعد از شهادتش مطلع شدیم چون پدرم هیچ وقت دوست نداشت خودش را مطرح کند؛ یک بار در زمان حیاتش گفت وگویی با یکی از خبرگزاری ها انجام داد و خبرنگار از او درخصوص نحوه مجروحیتش سؤال کرد؛ پدر بعد از پایان مصاحبه ...
جان دادن دردناک پسر در آغوش پدر
به گزارش نصر، روز چهارشنبه 17 دی ماه سال 1399 بود که سرنوشت خانواده ای در کندرود عوض شد؛ پسر 19 ساله این خانواده به نام علیرضا به دست دایی های خود به طرز فجیعی به وسیله ضربه های متعدد ساطور و قمه به قتل رسید. "حسین حاجی زاده"، پدر مقتول در گفت و گو با خبرنگار حوادث رکنا در تبریز با بیان جزئیات این حادثه تلخ گفت: تقریبا 10 روزی بود که همسرم در خانه پدرش بود و عصر روز جنایت پسرم از سرکار ...
نیوشا ضیغمی عزادار شد | ضجه های بی امان نیوشا ضیغمی در بهشت زهرا تهران
داد من پزشک یا مهندس شوم تا بازیگر! وقتی وارد این عرصه شدم و با کار آقای جوزانی شروع کردم و پس از آن هم بلافاصله وارد سینما شدم، در همان سال اول نتیجه خوبی حاصل شد، پدرم تغییر موضع داد و با کار من موافقت کرد. روشا ضیغمی خواهر نیوشا ضیغمی روشا خواهر کوچکتر نیوشا ضیغمی است که متولد 29 دی ماه 1369 است. روشا ضیغمی هم به مانند خواهرش به فعالیت در حوزه هنر علاقه دارد و ...
آرزویی که در اربعین مستجاب شد!
سال بعد از عقد، یعنی در سال 84 منزلی هم در همان مشهد، کمی نزدیک به خانه مادرم اجاره کردیم. تصمیم گرفتیم به جای گرفتن مراسم عروسی به حج برویم. آخر آقا محمود همیشه می گفت شما سوغات مکه رفتن خواهرم برای من هستید. شام عروسی را در مراسم ولیمه دادیم. روزهایی که همسرم مرگ را می دید موضوع سوریه و مشخصا اتفاقی که سال 94 رخ داد زندگی مشترک ما را به دو بخش تقسیم کرد. یعنی قبل از سال 94 و بعد ...
درس خواندن آرزوی من است؛ اما باید کار کنم
به همین دلیل به رغم علاقه ام به تحصیل، از رفتن به مدرسه بازماندم.مسعود در ادامه افزود: همیشه آرزو می کنم بتوانم درس بخوانم و شغل مناسبی پیدا کنم اما چون پدرم توان کار ندارد من و برادرم باید از پدر، خواهر و مادربزرگ معلول مان مراقبت و مخارج زندگی آنها را تامین کنیم. درس خواندن ...
تکلیف رفتار نامناسب رابرت دنیرو مشخص شد
موفق کمدی بود و حالا استندآپ کمدین نه چندان موفقی است که یک پسر 11 ساله نابغه دارد. نقش این پسر مبتلا به اوتیسم را ویلیام فیتزجرالد بازی می کند. این پدر که اخیراً همه چیزش را از دست داده و از همسرش هم جدا شده با پدرش زندگی می کند که نقشش را رابرت دنیرو ایفا می کند. مکس تصمیمی مضحک می گیرد و می خواهد پسرش را به سفری اودیسه وار ببرد و به این منظور باید پسرش را از همسرش بدزدد ... . تونی ...
روایتی از مراسم پیاده روی جاماندگان اربعین حسینی در مشهد | دل های رفته، قدم های جامانده
به سختی دچار این بیماری شدم و با خود نذر کردم تا زمانی که عمر دارم هر سال در ایام اربعین خاک کفش های زائرانش را بزدایم. عشق دخترک خردسال در ابتدای مسیر دختر بچه تقریبا شش هفت ساله ای با چادر سفید می بینم. نزدیک تر که می روم، متوجه حضور مادر و خواهر بزرگ تر می شوم. دخترک ذوق مضاعفی برای شروع پیاده روی دارد و توجه همه را به خودش جلب کرده است. به سراغش می روم و با او به زبان ...
وعده کربلایی یک شهید به مادرش
گفت که آنجا خیلی کار داریم. دفعه دومی که آمده بود، می خواست مرا هم به آبادان ببرد. می گفت که مادر، عدس و برنج که می توانی پاک کنی، بیا برویم. بار آخر با هلی کوپتر به شیراز آمد و رفته بود در جهاد شیراز و شب را آنجا خوابیده بود. وقتی پرسیده بودند: امشب که شیراز هستی چرا به خانه نمی روی؟ گفته بود: از شیطان می ترسم؛ می ترسم اشک های مادرم را ببینم و دل نگران شوم و از رفتن خودداری کنم. به هر ...
سوگ وارترین فیلم های تاریخ سینمای ایران
مربی شنا است و متوجه بیماری قلبی پسر دوستش می شود، به آن ها اطلاع می دهد ولی در نهایت مرگ سرنوشت این کودک است که قربانی اختلاف پدر و مادر و بی توجهی آن ها شده است. ملبورن / نیما جاویدی داستان فیلم ملبورن از جایی شروع می شود که یک زوج آماده مسافرت هستند. امیر (پیمان معادی) و سارا (نگار جواهریان) قصد مهاجرت به استرالیا را دارند، اما تنها چند ساعت مانده به پروازشان متوجه می شوند ...
بانوان برای مبارزه با کم تحرکی به ورزش روی بیاورند
...، زیرا بهترین راه برای مقابل با کم تحرکی، بی حوصلگی و تبدیل شدن به فردی با انرژی و نشاط در زندگی که بتوانند به سمت اهدافش حرکت کند به ورزش به عنوان یک کمک کننده نیاز دارند. وی در ادامه یکی از مهم ترین رازهای موفقیت ورزرشی خود را داشتن خانواده ورزشکار عنوان کرد و گفت: پدرم معلم ورزش و مادرم یکی از ورزشکاران و مربیان ورزش های رزمی و برادرم از قهرمانان شنای کشور است و آنها مرا به سمت ...