سایر خبرها
روایت زندگی حسین تقی پور ، اولین شهید حوادث اخیر تهران/ شهادتش در دفاع از امنیت کشور 40 روز قبل از عزیمت ...
برای نماز بلند شدم و دیدم هنوز منزل نیامده که چندبار تماس گرفتم ولی نتیجه ای نداشت. تا ظهر خبری نشد و ظهر خواهرانم که از شهادت آقا حسین اطلاع داشتند آمدند منزل ما و پس از آن دوستان همسرم و فرمانده سپاه، امام جمعه و فرماندار اسلامشهر به منزلمان آمدند و خبر شهادت را دادند. همسرم حدود ساعت 10 شب در تهرانپارس به شهادت رسیده بود و من روز بعد متوجه شدم و آن روز مراسم اجتماع امت رسول ...
وداع سوزناک پدر و مادر شهید "روح الله عجمیان" در معراج شهدا + فیلم
...> مادر شهید درباره دلشوره اش در روز شهادت سخن گفت. او درباره لحظه ای که خبر شهادت پسرش را شنیده می گوید: دلشوره خیلی زیادی داشتم و نگرانش بودم. بچه ها به من زنگ می زدند که چرا داداش تلفنش را برنمی دارد؟ به یکی از بسیجی ها زنگ زدیم؛ در ابتدا به من گفتند که پسرتان زخمی شده است. به بیمارستان مراجعه کردیم و آنجا بود که مطلع شدیم روح الله شهید شده است. سیدمیرزا ولی عجمیان، پدر شهید نیز می گوید ...
پدرانی داغدیده، اما صبور و آبدیده
فرزندشان بودند که این اتفاق افتاد. حال روحی همسر ایشان چندان مناسب نیست. شهادت او برای مادر و همسرش خیلی سخت بود. ایشان در ادامه می گوید: خبر شهادتش را از طریق همکارانش متوجه شدم و بعد هم تصاویر شهادت او را در فضای مجازی دیدم. وقتی من و مادرش خبر شهادت محمد را شنیدیم، پاهای مان از رمق افتاد و هر دو به زمین نشستیم، کمرمان را شکستند. محمد در سن 31 سالگی به شهادت رسید. 25 مهرماه تروریست های مسلح سوار بر ...
کاری که با آرمان کردند اوج شقاوت بود/ همدلی مادران شهدا با مادر شهید علی وردی
: به منزل شهید آرمان آمدم تا بگویم حال دلتان را به خوبی درک می کنم. لحظه ای که فیلم آرمان را دیدم یاد شهادت پسرم افتادم و تنها حرفی که زدم گفتم الهی که هیچ وقت مادرش فیلم را نبیند. این شهدا در شهر خودشان، در حالی که چند خیابان با خانه خودش فاصله داشته اند توسط کسانی که ادعا دارند مسلمان و شیعه هستند به شهادت رسیدند. خانواده شهدایی، چون آرمان با افتخار سرشان بالاست، چون فرزندانشان زیبایی هایی را دیدند که دیگران ندیدند. در مسیر درستی قرار گرفتند و راه را زیبا انتخاب کردند. مادر شهید آرمان ها بدانند که نام بچه ها و بچه هایمان و نام شهدایمان در این مملکت خواهد درخشید و تاج افتخار ما می شود. ...
زنگ تاریخ دختران دهه هشتادی/ مادرانه ای برای دانش آموزان نسل جدید
شهیدی که معروف بود به شهید رسانه گیلان. مادر شروع کرد به تعریف خاطرات آقا سید محمد، از اول کودکی تا قبولی در دانشگاه، بچه ها پرسیدن مادر جان شهید اسحاقی در دانشگاه چه رشته ای می خواند؟ مادر گفت: پسرم دانشجوی تاریخ بود و اهل کار خبر و رسانه بچه ها تا اسم تاریخ را شنیدند چشم های شان به هم خیره شد و سکوت معنا داری کردند و با هم گفتند تاریخ! مادرگفت: پسرم اهل درس بود و تحقیق اهل ...
قتل به خاطر تجاوزهای پی در پی/ قاتل: او بارها به من تجاوز کرد و به خواهرم هم نظر داشت!/ جزییات
یک بار در خانه رامین به حمام رفته بودم. آن روز او مخفیانه از من عکس گرفته بود و بعد که عکس را نشانم داد به من گفت اگر به خواسته اش تن ندهم عکس هایم را منتشر می کند. به ناچار و از ترس آبرویم سکوت کردم. مدتی بعد فهمیدم رامین با یکی دیگر از دوستانمان به نام فرید هم همین کار را کرده است. رامین با این ترفند چند باری مرا آزار داد اما دیگر خسته شدم و تصمیم گرفتم مقابلش بایستم. شب حادثه با خودرو به ...
معمای ناپدیدشدن مرموز یک خواهر و برادر خردسال
خبری از سرنوشت کودکانش نداشت. او و شوهرش تا صبح روز پنجشنبه تمام خیابان ها را زیر پا گذاشتند و وقتی هیچ آثاری از کودکان شان پیدا نکردند، به پلیس مراجعه کردند. ناپدیدشدن مرموز یک خواهر و برادر این زن در توضیح ماجرا گفت: در خانه مان در جنوب تهران نشسته بودم. عصر بود. زنگ در خانه را زدند. در را باز کردم و دو زن جوان را مقابلم دیدم. آن ها گفتند که خیر هستند. از وضعیت مالی ما سوال ...
این نخبه در 12 سالگی لیسانس گرفت/ قول و قرار دانش آموز اردبیلی با رهبر انقلاب چه بود؟
.... حتی شیر را هم به سختی می خورد. از شدت ضعف گاهی چشمانش سفیدی می رفت. نابینا بودن پسرمان یک طرف، دیگر تحمل این مشکلات را نداشتیم. هر کاری که فکرش را بکنید انجام دادیم، اسباب بازی می خریدیم، بیرون می بردیمش. اما هادی غذا نمی خورد که نمی خورد. یک روز سرکار بودم و خانمم به گوشی من زنگ زد. با خوشحالی گفت هادی غذا خورد. این را گفت و گوشی را قطع کرد. آنقدر در این مدت به ما فشار وارد شده بود که خبرغذا ...
امین حیایی از همسر سوم خودش رونمایی کرد | اختلاف سنی بسیار زیاد امین حیایی و همسر جدیدش سوژه شد+عکس ...
.... او در فیلم خانه ای در شن هم ایفای نقش کرد که به دلیل مشکلاتش دیگر نتوانست بازیگری را ادامه دهد. پسر امین حیایی متولد سال 1375 است و به همراه مادرش زندگی می کند. مادر مونا بانکی پور فرزانه داوری است که یکی از بازیگران قبل از انقلاب است که پس از پیروز شدن انقلاب در چند فیلم ایفای نقش کرده است و سپس بازیگری را کنار گذاشته است. شاید کمتر کسی تا سه، چهار سال پیش ...
برادرکشی مقابل چشمان مادر
اوایل هفته گذشته مأموران پلیس از وقوع قتلی در یکی از خانه های منطقه شاهین ویلای کرج با خبر شدند. مأموران با حضور در محل با جسد پسری جوان رو به رو شدند که با ضربه چاقو به قتل رسیده بود. به دستور بازپرس بهمن آبیار از شعبه دوم دادسرای جنایی البرز جسد پسر جوان به پزشکی قانونی منتقل شد. کارآگاهان در تحقیقات اولیه دریافتند خانه متعلق به مقتول و برادرش است که در آن مجردی زندگی می کردند. مادر و خواهر ...
جوانی که در بحبوبه حادثه حرم شاهچراغ، حرمت تربت امام حسین را حفظ کرد
فیض شهادت نائل شدند. داماد خانواده خوب درخصوص چگونگی اطلاع از شهادت این دو شهید گفت: مادر خانمم بعد از خروج از حرم با همسر و پسرش تماس گرفته بود و آن ها جواب ندادند، بلافاصله با من تماس گرفت و گفت صدای تیر اندازی می آمد و از همسر و پسرم بی خبر هستم. ویسی نژاد بیان کرد: بعد از شنیدن این خبر من مرتب به گوشی امید زنگ زدم تا بالاخره یکی جواب داد و گفت موبایل را در صحن حرم پیدا کرده ...
روایتی از بسیجی مجروح آبیکی که به دست اغتشاشگران به کما رفت
آبیک اظهار می کند: حدود ساعت هشت و نیم شب چهارشنبه بود که اطلاع دادند شهر توسط اغتشاشگران شلوغ شده است. با موتور شخصی، خود را به بلوار رساندم. موتور را در جایی پارک کردم و داخل جمعیت رفتم و به بسیجیان دیگر ملحق شدم. وی می افزاید: داخل جمعیت بودم که از بالای پاساژ آزادی نارنجک زیر پایم پرتاب کردند که کلاهم افتاد و کاملا بیهوش شدم و دیگر متوجه چیزی نشدم. این بسیجی ادامه می دهد ...
کشف گنج مادر با اسلحه دست ساز
می کردیم. شب ها به سرقت می رفتیم. اگر خانه ای برقش خاموش بود، زنگ را می زدیم. کسی که در را باز نمی کرد، به روش توپی زنی وارد خانه ها می شدیم و اموال ارزشمند را سرقت می کردیم. چند وقت است این کار را انجام می دهی؟ حدودا چهار ماه است که این سرقت ها را انجام می دهم. سابقه داری؟ بله. قبلا هم به جرم سرقت در زندان بودم. چه مدت در زندان بودی؟ ...
یادکردی از شهید حسن ترک / یوسف لشکر انصارالحسین(ع)
به عنوان "شهید شاخص استان" معرفی شد. دعای مادر عامل شهادتش شد آن روز سه شنبه بود داستان زندگی سردار شهید حسن ترک است در قالب خاطرات کوتاه به روایت خانواده، دوستان و همرزمان و به قلم بهناز ضرابی زاده. در خاطرات مادرش از سردار شهید حسن ترک آمده است: زیر زمین خانه جای عبادت او بود. نصف شب بلند می شدم و می دیدم که توی رختخوابش نیست. سراغش می رفتم. می دیدم داخل زیر ...
پسر نخبه در دادگاه: نمی خواستم دوستم را بکشم
؟ متهم گفت: آن لحظه برای خریدن سیگار به مغازه سر خیابان رفته بودم و وقتی برگشتم متوجه شدم او حدود10 سی سی از محلول را خورده است. بعد از آن چند دقیقه ای به سؤالات درسی که یکی از دوستانش فرستاده بود پاسخ داد و دقایقی بعد حالش بد شد و روی زمین افتاد. قاضی پرسید: خودت چقدر مصرف می کردی؟ متهم جواب داد: من به اندازه ای که حالت مستی بگیرم می خوردم. قاضی سؤال کرد: چرا پاهای دوستت را ...
مهربان ترین مادری که روایتش را نوشتم
که به نحوی با این خانواده آشنایی و ارتباط داشتند، به صورت تلفنی و غیرمستقیم انجام می دادم. مصاحبه ها با حاج خانم چطور بود؟ خاطره انگیز و فراموش نشدنی بود. ایشان در کارهایش خیلی دقیق و منظم است. من هر هفته یک شنبه ها ساعت 9 صبح منزل ایشان می رفتم تا مصاحبه کنم، اگر چند دقیقه دیر می رسیدم، بلافاصله زنگ می زد که مادر کجایی، دلم شور افتاد یا موقع ورود به خانه با اینکه سن بالایی دارند و ...
اقدام بی شرمانه سه مرد شیطان صفت با دختر جوان/ تجاوز در مقابل چشمان نامزدش+جزییات
و پس از چند ساعت به خانه مان برگشتم که در میان راه متوجه شدم ریموت در خانه پدرم را در خانه همسرم جا گذاشته ام به خاطر همین دوباره به آنجا برگشتم و می خواستم شب را آنجا بمانم. هنوز چند لحظه از ورودم به خانه نگذشته بود که این جوان همراه دو مرد دیگر وارد خانه شدند و با تهدید چاقو و قمه من را زخمی و نامزدم را مورد تعرض قرار دادند. در ادامه، نسرین که شرایط روحی سختی را می گذراند در حالی که اشک می ...
واکنش مالدینی به گل پسرش به میلان: خوشحال شدم
اضافه کرد: من سعی کردم در تمام طول بازی از جایم تکان نخورم و هیچ احساسی را در صورتم نشان ندهم اما البته که باید بگویم به عنوان یک پدر برای پسرم بسیار خوشحال بودم. گالیانی دو هفته قبل برای اولین بار به عنون رقیب روبروی میلان قرار گرفت، این در حالی بود که او سال ها به عنوان مدیر باشگاه میلان فعالیت کرده بود و همه از علاقه او به این تیم باخبر بودند. ...
تصادف جانخراش یک مدافع حرم! + عکس
.... آن روز که این بچه سوم حالش بد شده بود، همه ش در ذهنم بود و با تمام وجودم احساس می کردم که اتفاقی برای محمد رضا افتاده و یا در شُرُف افتادن است و قرار است اسمش روی بچه سومم بیاید که بیست و چهار روز بود اسم نداشت! **: و این، نگرانی تان را بیشتر کرده بود... مادر شهید: دقیقا... خلاصه همان شب، ساعت 10 از بیمارستان به خانه زنگ زدم و با هیچکدامشان نتوانستم صحبت کنم. آن شب ...
این خانم پرستار شلاق می خورد و بعد قصاص می شود ! / چرا قاتل شدم ! + عکس
به گزارش رکنا، مهرماه سال 98 زنی با مراجعه به پلیس از مادرش در خانه خبر داد.وقتی مأموران به خانه پیرزن رفتند، دخترش درباره این حادثه گفت: مادرم در خانه اش تنها زندگی می کرد و به خاطر آسایش او تصمیم گرفتیم برایش پرستار بگیریم. از یک سال قبل تا کنون هم زنی به عنوان پرستار در خانه مادرم کار می کرد. اما از صبح خبری از مادرم نبود، نگران شدم و به خانه اش رفتم اما هرچه زنگ زدم در را باز نکرد با کلید یدک ...
روایتی از لحظه حمله تروریستی در شاهچراغ(ع)
ت از 10 شب گذشته بود که اجازه خروج دادند. قبل از اینکه از حرم خارج شوم یکی از برادرها گفتند یک خانم تنها آخر حیاط پارکینگ وی آی پی که به شبستان منتهی می شود ایستاده، لطفاً ببینید اینجا چکار دارد؟ رفتم سمت خانم دیدم واکر دارد و به سختی ایستاده است. او به واکر تکیه داده بود و سرش را روی دستانش گذاشته بود. بعد از صحبت متوجه شدیم نصف بدنش فلج است. می گفت شوهرم داخل حرم بوده منتظرش هستم. خودش را از قسمت ...
روایت مادر شهید طلبه آرمان علی وردی از شب شهادت فرزندش/ پیکر خون آلود فرزندم را نشناختم...
؟ پاسخ داد که نهار میل کرده و چون سوار بر موتور بود، صدایش واضح نبود. لحظاتی بعد مجددا با من تماس گرفت و گفت: ببخشید، سوار بر موتور بودم و صدا واضح نبود؛ کاری با من داشتید؟ گفتم: میخواستم فقط بدانم کجایی و آیا شب به خانه مادر بزرگت می آیی؟ آرمان گفت: نه کار دارم و نمی توانم... مادر این شهید بزرگوار با اشاره به دل نگرانی مستمرش برای آرمان افزود: ساعت 7 شب دوباره با آرمان تماس گرفتم اما ...
توجه به خانواده بعد از شهادت
مریم عرفانیان با شهادت علی اصغر خیلی تنها شدیم. همان ایام پسرم حامد، مریض شد و می بایست هفته ای دو بار او را برای معاینه به دکتر می بردم. همه ناراحت بودیم. مادرم می گفت: یک شب که ناراحت بودم، به عکس علی اصغر نگاه کردم و گفتم: تو که رفتی؛ ولی لااقل خبری از بچه ت بگیر. ببین چه حالی داره! یک توجهی به این بچه بکن. مادرم همان شب خواب دیده بود که علی اصغر به خانه مان آمده و حامد ...
نخبه و مدیرجهادی ای که از شاهچراغ پرکشید
: ما دوستان خانوادگی بودیم. در سال هایی که او را می شناختم و بعد از اینکه دامادم شد به جز خوبی و محبت از او هیچ ندیدم. او یک مومن مخلص بود. بیشتر از هر چیز به روزی حلال اهمیت می داد. در محل کار او را به عنوان یک مدیر خوب و شایسته می شناختند. وقتی به ماموریت رفت ساعت بازگشت او را می دانستیم. مرتب چک می کردیم که کی می رسد. اما شب که شبکه خبر حادثه شیراز را زیرنویس کرد دلشوره گرفتم. نگران شدم. به تلفن او تماس گرفتیم. جواب نداد. تا اینکه متوجه شدیم شهید شده است. ...
روایت شهادت یک زائر دهه نودی
خواهیم به مسافرت برویم. گفتم کجا؟ گفت شیراز. گفتم می روی تفریح یا زیارت؟ گفت به زیارت شاهچراغ می رویم. گفتم برایم دعا می کنی؟ گفت بله. به شوخی از او خواستم برایم سوغاتی بیاورد و شهید علی اصغر قبول کرد برای من و همکلاسی هایش سوغاتی بیاورد. بعد هم از من و همکلاسی هایش خداحافظی کرد و رفت. خبر شهادت را چه کسی داد؟ ساعت 9 صبح روز پنجشنبه بود که از آموزش و پرورش عشایر سیرجان تماس ...
زخم های صورت رنگ پریده ات گواه همه ناجوانمردی هاست
دامادی تصور کرده و برای خودش هلهله کرده بود، شاید تصورش این بود که پسر خوش قد و بالایش آن شب خسته از نامردمی ها به خانه باز می گردد و از مادر می خواهد شانه های خسته اش را نوازش کند. نمی دانم آن لحظاتی که زیر مشت ها و لگدهای نامردان به ظاهر مرد، جان می دادی، آن لحظه که پیراهنت را از تنت خارج و تن بی جانت را آماج حملات وحشیانه قرار داده بودند، مادرت چه حالی داشت؟ فقط می دانم که او یک ...