زندگی تلخ دختر جوان؛ از فرار تا جیب بری
سایر خبرها
تازه عروس جوان با دیدن همسرش در منجلاب فساد شوکه شد | او تقاضای طلاق داد
کرد از او بپرسد شب کجا بوده است! زمانی به خود آمدیم که او به یک معتاد حرفه ای تبدیل شده بود. این گونه بود که پدر و مادرم سال هایی از عمرشان را در مسیر کلینیک های ترک اعتیاد گذراندند به این امید که او را از این وضعیت اسف بار نجات دهند. اما دلسوزی های بیجا و حمایت های مالی خانواده ام موجب شده بود برادرم نه تنها اعتیادش را کنار نگذارد بلکه به جوانی بیکار و بی عار تبدیل شود. ...
سرگذشت تاسف بار زن جوان مشهدی
روزی مادرم برای آخرین بار صورتم را بوسید و مرا به دست پدرم سپرد. آن روزها هنوز معنای این آخرین بوسه تلخ را نمی فهمیدم ،ولی خیلی زود به دختری افسرده و گوشه گیر تبدیل شدم؛ چرا که مادرم بعد از طلاق به شهر دیگری رفت و من هیچ گاه او را ندیدم. بعد از این ماجرا بود که پدرم با زن جوان دیگری ازدواج کرد و من که هیچ اختیاری در این باره از خودم نداشتم ناچار شدم از همان دوران کودکی با نامادری زندگی کنم. ...
از راز قتل دختر جوان در ویلای شمال تا پشت پرده قتل با 6 گلوله توسط مأمور پلیس
...> افشای راز ناپدید شدن پدر با اعترافات پسر اول مهر امسال دختر جوانی به اداره پلیس پایتخت رفت و از ناپدید شدن پدرش خبر داد. او زمانی که مقابل افسر پرونده نشست گفت: پدرم از بیست وششم شهریور ناپدید شده است. او در کار خرید و فروش ملک است و ویلایی در لواسانات دارد. هر چه با تلفن همراه پدرم تماس می گیرم خاموش است. از آنجایی که پدر و مادرم باهم اختلاف داشتند و جدا از هم زندگی می کردند، روزهای اول ...
آزار جنسی به دو پسر بچه مدرسه ای
... من در کودکی دو بار قربانی تعرض شدم. یکبار زمانی که 7 سال بیشتر نداشتم مرد ناشناسی مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و دفعه دوم 14 سالم بود که دو مرد مرا آزار دادند. یکی از دلیل هایی که این دو کودک را به خانه بردم به نوعی انتقام جویی بود. اما اصل ماجرا این بود که من همجنس گرا هستم و از طرفی بیماری دو قطبی – روحی – دارم. به خانواده ات در مورد اتفاقی که در کودکی برایت رخ داد حرفی زدی ...
خبرهای جدید از وضعیت سلامتی راستین 2 ساله مجروح حادثه شاهچراغ / روایت پدرش
پدرم خارج شده است؛ آن ها در حال حاضر در اراک هستند. برای انجام کاری اداری به شیراز سفر کردیم او که به اتفاق پدر، مادر، همسر و 2 فرزندش به شیراز سفر کرده بود، در خصوص این سفر و حضور خانواده اش در حرم شاهچراغ (ع) گفت: شامگاه سه شنبه سوم آبان 1401 برای انجام کاری اداری به شیراز سفر کردیم و از آنجا که پدر و مادرم سن بالایی دارند و تاکنون سفر زیارتی به شیراز نداشتند ما را در این سفر ...
تازه داماد 75 ساله ایرانی امان عروس را برید ! / نوعروس کم آورد ! + سرنوشت عجیب
دارم اما چند روز بعد از این ماجرا متوجه شدم باردار هستم وقتی این خبر را به مادرم دادم او بسیار خوشحال شد و تاکید کرد با به دنیا آمدن فرزندم شیوه زندگی ما نیز تغییر می کند و رفتار همسرم رنگ و بوی عاشقانه می گیرد ولی با تولد دخترم نه تنها روابط عاطفی ما بهبود نیافت بلکه خساست نیز بر بداخلاقی های او افزوده شد با آن که من شاغل بودم و خودم درآمد داشتم اما هرگز اجازه نمی داد از همین پول برای خودم یا ...
آشنایی در اینستاگرام دختر فراری را به گدایی انداخت
دهند با او ازدواج کنم. شاهین از من خواست طلا های مادرم را سرقت و از خانه فرار کنم و بعد با فروش طلا ها خانه ای اجاره و با هم ازدواج کنیم. من فریب او را خوردم و همه طلا های مادرم را سرقت کردم و به شاهین دادم. او به بهانه فروش طلا ها از من جدا شد و دیگر از او خبری ندارم. در این یک هفته از ترس به خانه مان نرفتم و در پارک زندگی و از مردم گدایی می کردم تا از گرسنگی نمیرم. مأموران پلیس پس از تحویل دختر فراری به خانواده اش تحقیقات گسترده ای را برای شناسایی پسر فریبکار آغاز کردند. ...
خردسال ترین زائری که به آسمان پر کشید/ پا برهنه در جست و جوی علی اصغر
. او کمی بهتر شده است و می تواند راه برود. چند روز است که از بیمارستان به خانه آمده ایم. پابرهنه در جست و جوی علی اصغر پدرم آن شب بدون کفش همه بیمارستان ها را به دنبال علی اصغر گشته بود. من و اهورا در بیمارستان مسلمین شیراز بستری بودیم. مادر تا ساعت 5 صبح پشت در بیمارستان بود و اجازه نمی دادند کسی وارد بیمارستان شود. اقواممان در شیراز، پدر و مادرم را به خانه خودشان برده بودند و ...
مدافع حرمی که حاج قاسم برای استخدام او تاکید داشت
ما زودتر حرکت کردیم تا اول به مزار شهدا برویم بعد به خانواده ملحق شویم زمانی که به مزار شهید علی امرایی رسیدیم، آقا محمد(مرتضی) گفتند، دوستانم می گویند: شبیه شهید امرایی هستم سپس با خنده ادامه دادند: نمی دانم چرا به اینجا حس خاصی دارم یک نیرویی من را به اینجا می کشاند پس اگر شهید شدم، مزارم اینجا در قطعه 26 باشد به شوخی گفتم: بالاخره شما می خواهید پیکر داشته باشید یا خیر؟ چون همیشه دعا می کردند ...
بابا وقتی از جبهه برمی گشت خادمی مردم روستا را می کرد
جاده خندقِ جزیره مجنون به شهادت رسید. آنچه در پی می آید ماحصل همکلامی ما با ابراهیم غربا فرزند شهید است. داماد سادات پدرم عشق و ارادت عجیبی به خاندان سادات مخصوصاً به حضرت فاطمه (س) داشت. خیلی دوست داشت داماد حضرت زهرا (س) باشد. مادر می گفت وقتی به خواستگاری ام آمد، پدرم گفت، چون شما سواد قرآنی دارید، ما شما را قبول کردیم... بابا همیشه به مادرم خیلی احترام می گذاشت. یک بار از ایشان ...
شهید سیدمحسن حسینی: مملکت را از وابستگی اقتصادی نجات دهید
وابستگی اقتصادی نجات دهید و اینک سفارشی به خانواده خویش دارم که اگر مرا دوست داشته اند در مرگم اشک نریزند و گریه و زاری نکنند و استقامت کنند. من کاری نکرده ام جز نافرمانی از پدر و مادر، لذا خواهشمندم که مرا ببخشید و از سرگناهانم درگذرید و ای مادرم از زحمت هایی که برایم کشیده ای متشکرم و امیدوارم شیر پاکت را حلالم کنی و پس از شهادتم ناراحت نباشی و خوشحال باشی که توانسته ای چنین فرزندی را ...
آرزویم این بود همه رمان های دنیا را بخوانم
بیشتر خوش می گذرد . بالاخره هر کدام را که دستم می رسید برمی داشتم و با حوصله کاغدهای کاهی و سیاه و سفیدش را ورق می زدم تا روزی که سواددار شدم و مادرم برایم یک کتاب فراموش نشدنی خرید. یک کتاب سیاه و سفید با صفحات زیاد که جلد سفیدرنگی داشت و چند تصویر روی آن نقاشی شده بود. یک شاهزاده سوار بر اسب، یک دختر کبریت به دست، یک دسته جوجه اردک و چند نقاشی دیگر. به سختی اسم نویسنده را خواندم؛ هانس ...
مشکلات خانواده را با کمک بچه ها حل می کنیم
ام چنین هستم، بلکه همه چنین عشق و علاقه ای به این خاندان دارند، برای مثال مادرم تاکنون حدود 40 بار به زیارت امام رضا(ع) رفته است. در درس و مشق و تربیت فرزندانتان شما بیشتر نقش دارید یا خانم تان؟ خانمم دختر خاله ام است. همیشه از ته دل به او گفته ام که رئیس تو هستی و واقعا هم همین است. درست است که من هم نظارت دارم و کمک می کنم، ولی حرف آخر را خانمم می زند. ایشان است که در منزل، حضور ...
تغییر چهره عجیب نازنین بیاتی بعد از عمل زیبایی | چهره جدید نازنین بیاتی همه را میخکوب کرد
آدمی حسرت به دل از دنیا نرود. او در برنامه خندوانه گفت :مادربزرگ من یک روز صبح به منزل ما زنگ زد و میخواست با من صحبت کند اما من به مادرم گفتم که من کار دارم و نمیتوانم و همان شب مادربزرگم از دنیا رفت و حسرت شنیدن صدایش برای همیشه به دل من ماند. در یکی از مصاحبه هایت گفته بود که مردم جلوه ای از من را دیده اند که جدی و معصوم است، در حالی که خودم اهل شیطنت و شوخی هستم. دوست داریم بیشتر از ...
روایت خواهر شهید کریمیان از اعلام مواضع شهید درباره اتفاقات جاری کشور
خواهان حق تبلیغ نبودند چون اصلا دوست نداشتند اگر هم هزینه ای پرداخت می شد، اینها را روی هم می گذاشتند تا خرج سفر کربلایش دربیاید. خواهر این شهید مدافع حرم ادامه می دهد: یک بار به خاطر دارم که ایشان می خواستند به کربلا بروند پول نداشتند گوشی شان را فروختند و بدون اینکه به پدر و مادرم بگویند و به کربلا رفتند، می خواهم بگویم چنین ارادتی داشتند که حاضر بودند جان و مال و هرچه دارند را در این ...
حضور علی دایی مقابل بیمارستان دی جنجالی شد / ماجرا چه بود؟
.... علی دایی در سال 1384 در مصاحبه ای با سایت تبیان در خصوص شیوه آشنایی با همسرش و خصوصیات شریک زندگیش گفت:همسرم از آشنایان دور خانوادگی ما می باشد، مادرش اردبیلی و پدرش تبریزی است و بزرگ شده تهران می باشد. مشخصات کامل یک دختر آذربایجانی را دارد و لیسانس صنایع غذایی می باشد، او هشت سال از من کوچک تر است. علی دایی در خصوص انتخاب همسرش گفت:همسرم را هم من انتخاب کردم و هم مادرم. علی ...
به درخواست های غیرمنطقی رئیسمان چه پاسخی بدهیم؟
، وانمود به شکست کنم؟ با این که این ایده را اصلا دوست ندارم اما به واسطه وجهه خوبی که دارم، شاید بتوانم آن یک بار را قسر در بروم، البته مادامی که ریسکش کم باشد. چطور به مدیرم بگویم که اصلا امکانش نیست که فلان پروژه در این مهلت کوتاه انجام شود که درک کند؟ پاسخ: دوست عزیز، بله. تو داری به او یک نه ملایم می گویی و انتظار داری او به آن احترام بگذارد. منطقی است که ابتدا سعی کردی ...
استوری عجیب از نگار جواهریان | عکس جنجالی نگار جواهریان در اینستاگرام
؟ جواب دادن به این سوال خیلی سخت است. مثل این است که من از تو بپرسم به آن چیزی که در زندگیت خواسته ای رسیده ای؟ درست مثل سوال اول می گویم من این راه را دوست دارم. همین جاده ای که معلوم نیست انتهایش کجاست جایی در جاده، دشتی خوشگل می بینی، بعد به خرابه می رسی و تو نمی دانی قرار است به کجا برسی. زندگی هم همین شکل است و تو نمی دانی یک ماه بعد قرار است چه اتفاقی برایت بیفتد اما مهم، راه است و ...
دریا ؛ صدمین شاعر زن بوشهر
شاعر رباعی سرا که صاحب کتابی مستقل در قلمرو ترانه یا رباعی باشند، در بوشهر شناسایی نشده است! نه اینکه زنان شاعر بوشهر ترانه، دوبیتی و رباعی نسروده اند، سروده اند؛ اما شاعر زنی که کتاب و دفتر شعر مستقلی به رباعی یا ترانه اختصاص دهد، نداشته ایم. اما با کمال شگفتی متوجه شدم که صدمین شاعر زن بوشهر دریا تقریبا تخصص و مهارتش رباعی و در مرتبۀ بعد دوبیتی سرایی است! خانم معصومه افکارآزاد تاکنون ...
قاتل: پدرم خیلی مادرم را اذیت می کرد، اما نمی خواستم او را کشتم!
پسر جوان وقتی فهمید پدرش زن دیگری را به عقد خود درآورده و قصد دارد مادر او را طلاق دهد وی را با ضربه های میله آهنی به قتل رساند و جسدش را در چاه انداخت. اول مهر امسال دختر جوانی به اداره پلیس پایتخت رفت و از ناپدید شدن پدرش خبر داد. او زمانی که مقابل افسر پرونده نشست گفت: پدرم از 26 شهریور ناپدید شده، او در کار خرید و فروش ملک است و ویلایی در لواسانات دارد. هر چه با تلفن همراه پدرم تماس ...
تازه دامادی بی غیرت آبرو خواهر شوهر عمه اش را برد / ترانه دختر کوچکتر بود!
کارگر ساختمانی است و اوضاع مالی خوبی ندارد به همین دلیل من که فرزند ارشد خانواده هستم در کلاس سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم تا کمک خرج خانواده باشم. از همان دوران نوجوانی به شاگردی، پادویی و کارگری پرداختم تا حداقل سربار خانواده نباشم. نگاه عاشقانه به خواهرشوهر عمه خلاصه، با اندک پس اندازی که داشتم، عازم خدمت سربازی شدم و پس از پایان خدمت دوباره به کارگری روی آوردم تازندگی مستقلی دا ...
باج خواهی پس از پایان عقد موقت
مهر پدر را با همه وجودم احساس نکردم چرا که هنوز به دومین بهار زندگی نرسیده بودم که پدرم به دلیل ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت و من فقط با نوازش های دل انگیز مادرم بزرگ شدم. بعد از مرگ پدرم، تامین هزینه های زندگی برای مادرم بسیار سخت بود به همین علت هم او در یک شرکت تولیدی کار می کرد تا فرزندانش را سروسامان بدهد. خلاصه من هم بزرگ شدم و تا مقطع راهنمایی تحصیل کردم اما زمانی که 15 سال بیشتر ...
آشفتگی روحی- روانی زن جوان/ شوخی بی جا شوهر خواهر زندگی اش را ویران کرد!
فضای سبز میدان فردوسی دیدم که با زنی جوان و فرد دیگری کنار هم نشسته بودند! با این جمله انگار قلبم از حرکت ایستاد و همه گریه ها و ناله های مادرم از مقابل چشمانم عبور کرد. خیلی زود و با بهانه ای از خانه خواهرم بیرون آمدم و به طرف مغازه همسرم رفتم، اما فقط شاگردان او مشغول کار بودند و به هر جایی که فکر می کردم سر زدم، اما رجب را پیدا نکردم. شب وقتی همسرم به خانه بازگشت مشاجره ...
روایت جالب از ساخت مسجد امام صادق(ع)
مبارک آبادی شهرک ولی عصر(عج) تعدادی آپارتمان بود که می خواستند رایگان به مردم واگذار کنند. به من گفت: برو در محل بگرد ببین در محله چه کسانی مستاجرند تا برای آنها از این آپارتمان ها تهیه کنیم. من آن زمان خانه نداشتم و گفتم: حاج آقا من 6 سال است در خدمت شما هستم، به من هم یک خانه بده. گفت: تو خانه نداری درست، اما خانه پدری ات زندگی می کنی و برو خدا را شکر کن. این خانه ها برای کسانی است که پدرشان هم ...
دردسر عاشق شدن به دختر همسایه
دختر همسایه شده ام با توجه به شناختی که از خانواده آن ها داشت، آستین ها را بالا زد و به همراه مادرم به خواستگاری بهارک رفت. من تا مقطع راهنمایی درس خوانده بودم و بهارک هم قرار بود در اول دبیرستان ثبت نام کند که ما پای سفره عقد نشستیم و با یکدیگر ازدواج کردیم. رسیدن به بهارک بزرگ ترین آرزوی من بود و خیلی خوشحال بودم که او را به دست آورده ام. به همین دلیل هیچ گاه با خواسته هایش در ...
پدری: انریکه طوری متقاعدت می کند که از صخره هم به پایین می پری!
همیشه مقایسه وجود دارد و هر زمانی که بازیکن جدید ظهور می کند با بازیکنان دیگری مقایسه می شود اما من باید مسیر خودم را بسازم. اینیستا بازیکن فوق العاده ای است و من در بسیاری از موضوعات به او توجه دارم اما می دانم که باید پدری باشم. *تا حالا با او صحبت کردی؟ بله با او صحبت کرده ام. به صورت رو در رو فرصت دیدار او را نداشتم اما در اینستاگرام چند بار با هم صحبت کرده ایم. وقتی ...
مسئولانی که بیزینس من های قهاری شدند
لبانشان همیشگی باشد به طرح لبخند روی لب اعتقاد خاصی دارم چرا که نشان دهنده حال خوب درون است. با لبخندها معجزه اتفاق می افتد آرزو دارم تا زمانی که زنده هستم لبخند روی چهره هم وطنانم ببینم. دعای مهم دیگرم این است که از خدا بخواهیم در کنار همه دارایی هایی که به ما عطا می کند روح انفاق و بخشش را هم در وجود ما تقویت کند . اگر به مال دنیا و زر و زیورها وابسته نباشیم ارزشمند است پدرم همیشه میگفت هر گاه از پولی گذشتی بدان که به ایده هایت نزدیک شده ای. ...
درخواست عجیب یک مدافع حرم از مادر! + عکس
. من مطمئن بودم که اگر محمدرضا را به هر بهانه ای نگه می داشتم یا با تصادف از دنیا می رفت یا سکته می کرد و... در همان لحظه و تاریخ، محمدرضا می رفت و با توجه به این که من از بچگی می دانستم که عمر طولانی نمی کند و با شهادت می رود، به همین خاطر جلویش را نگرفتم. آن روزِ خداحافظی آمدم درِ خانه و شروع کردم به خداحافظی. به بالکن رفتم و آب را پاشیدم و برای آخرین بار تا پیچ کوچه دیدمش اما بعدش آنقدر ضجه زدم و گریه کردم که نگو و نپرس. همسرم هم همان موقع با محمدرضا رفت به محل کار و من تنها بودم. ادامه دارد... ...
ورزش مسیر زندگی را تغییر می دهد/ باشگاه کاراته جزو شلوغ ترین هاست / در جستجوی اسپانسر
هم کار کردن در این فضا را دوست دارم اما چون برای تمام مسابقات همه چیز شخصی است و همه هزینه ها را باید خودمان پرداخت کنیم دیگر دل و دماغی برای تمرین خودم نمی ماند حتی به خاطر دارم آخرین بار که به گرجستان برای مسابقات رفتم پدرم وام گرفت تا من بتوانم به مسابقات برسم، میخواهم بگویم ممکن است بدون حمایت مسئولین مربوطه هنرجو کاملا ناامید شود با این هزینه های هنگفت. حمایت از بعضی رشته ها فقط انجام می شود ...