سایر منابع:
سایر خبرها
بلاگر اغتشاشگر: با گشت ارشاد برخوردی نداشته ام!/ منطق اغتشاش گران؛ به کسی شک کنند می کُشند!/ الهام: ...
، در مشهد هم مواجهه ای نداشته ام؛ من به هیچ وجه مانتوی جلوباز نمی پوشم و در کل فرد بدحجابی نیستم اما در فضای مجازی کلیپ ها را دنبال می کردم و می دیدم که چطور گشت ارشاد با زنان بدحجاب، بد برخورد می کند و به همین خاطر از آن ها غیظ و ناراحتی داشتم. وجود گشت ارشاد لازم است اما روشش را عوض کند از ابتدای صحبت، چند باری اسم مصیح علی نژاد را تکرار کرده، می پرسم چرا طبق گفته خودت ...
ما تازه بعد باختن آغاز می شویم
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - جواد شیخ الاسلامی : وقتی داور بازی متئو لاهوز سوت پایان بازی را زد، مثل جنازه افتادم یک گوشه. انگار با کوه تصادف کرده باشم یا شهاب سنگی که دایناسورها را منقرض کرد به سرم برخورد کرده باشد. خیلی هامان بعد از بازی تیم ملی همین حال را داشتیم. ما با رؤیای صعود به اندازه یک قدم نه، به اندازه یک کف دست فاصله داشتیم. اگر آن توپ سامان گل می شد، یا اگر آن سرِ پورعلی گنجی... هرچه ...
سی وششمین شماره سه نقطه با موضوع جام 2022 روی پیشخان آمد
و برخی مردم عقیده دارند هربار که احمدی نژاد به ورزشگاه رفته، تیم ملی باخته یا دست کم برنده نشده. یک بار هم که هلیکوپتری بی هنگام در آزادی به زمین نشست و کشته هم داد. همین الان که هنوز شروع نشده، دیوارنگاره میدان ولیعصر عوض شده، آن هم با عکس های شخصیت های شاهنامه که دارند بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران را بدرقه می کنند. این تصویر حتی گردآفرید هم دارد و بعید است که اگر جام جهانی در آبان 1401 نبود ...
وایت موگویی خبرنگار و مستندساز مستقل از حادثه تروریستی ایذه/ اولین تصاویر از مجروحان تیراندازی که باعث ...
کلاشینکف بهم شلیک کردند؛ دو گلوله به پای چپم. افتادم. یکیشان با کلت شلیک کرد. خورد به بینی ام. تیرخلاص زد. مطمئن شدند که کشته شدم گاز دادن و رفتند. کشان کشان خودم را انداختم لای درخت های بلوار. درگیری خیلی شدید شده بود. صدای رگبار می آمد. نه قدرت تکان خوردن داشتم و نه اصلا زیر آن آتش می شد بلند شد. داشتم از حال می رفتم. یک ساعت و نیم مخفی شدم. درگیری که تمام شد، زنگ زدم به خانواده ام گفتم من ...
کلاهبرداری 8 میلیاردی از طریق تقلید صدا/متهم: با یک تماس تلفنی 15 میلیون تومان بدست می آورم
واریز کردند. این متهم که در یک سال و نیم الی 2سال گذشته توانسته حدود 8میلیارد تومانی از این طریق از افراد مختلف کلاهبرداری کند، درباره اینکه با پول ها چه کرده است توضیح می دهد: همه اش خرج شد. من در لحظه زندگی می کنم و به سفر رفتم و خوشگذرانی می کردم و تمام پول ها خرج شد. آرش درباره دو سابقه دیگرش می گوید: به جرم سرقت به زندان افتادم از زندان با دوستم تماس گرفتم تا مرا فراری ...
درخواست اشد مجازات برای قاتلان شهید عجمیان
.... من در ادامه یک تکانی با پایم به بدن شهید زدم تا بدانم زنده است یا نه. در جریان این موضوع هیچ ضربه ای به شهید وارد نکردم. البته من نه سنگی پرتاب کردم و نه شعار دادم و فقط می خواستم ببینم شهید زنده است یا نه. من اصلا با شهید کاری نداشتم. پنجه بوکسی را هم که همراهم بود به دلیل استرسی که داشتم با خود حمل می کردم. متهم ردیف چهارم این پرونده کمتر از 18 سال دارد. به همین دلیل محاکمه وی با ...
از قتل با تزریق سم تا چاقوکشی دختر برای مادر
. چراکه به حسین- ف دسترسی نداشتم و او در زندان بود. زمان این شلیک انتقام جویانه وقتی رسید که فهمیدم خانواده اش به آرامستان خواجه ربیع رفته اند. من هم به آنجا رفتم و او را با همان سلاحی کشتم که متعلق به برادر مقتولم بود. متهم این پرونده جنایی در مراحل بعدی جلسات بازپرسی، به شدت از ارتکاب جنایت ابراز پشیمانی کرد و گفت: کاش تصمیم عاقلانه ای می گرفتم و به خاطر احساسات دست به جنایت نمی زدم. ...
پدر شهید عجمیان تقاضای اشد مجازات برای قاتلان فرزندش کرد
شهید تجمع کرده بودند و به آن ضربه می زدند. متهم در ادامه گفت: در محل صحنه حادثه شاهد این بودم که برخی افراد سلاح سرد اعم از چاقو و پنجه بوکس و سنگ در دست داشتند. شهید عجمیان زیر سه دقیقه به شهادت رسید. من با دست چپم دستم را روی شانه شهید انداختم و با یک سنگ به سرش ضربه زدم. سنگ وقتی به سرش خورد خرد شد. بعد از اینکه سنگی به سر شهید زدم سه ضربه با مشت به سرش کوبیدم و دیدم که با چاقو و سنگ شهید ...
کلاهبرداری نخبه ریاضی با تقلیدصدا
خواست خلبان شود، اما سر از خلاف و کلاهبرداری درآورد. دیروز گفت وگویی با این کلاهبردار انجام دادیم که در ادامه می خوانید. سابقه داری؟ بله. سابقه کیف قاپی، سرقت، زورگیری و... را در پرونده ام دارم. آخرین بار در زندان با همدستانم تلفنی حرف زدم که مقدمات فرارم را فراهم کنند که قبول کردند و طبق نقشه موقع انتقالم از زندان به دادگاه حمله کرده و من را که دستم به دستان مامور بدرقه ...
راز سه جنایت در عمق چاه
وقتی به پایان راه برسی، دیگر چیزی برای از دست دادن نداری و ممکن است هرکاری انجام دهی، حتی جنایت. کاری که من سه بار انجام دادم و کشتن انسان ها برایم راحت شده بود. من تبعه افغان هستم و مدتی قبل به ایران آمدم. در اینجا با زنی آشنا شدم که قصد خرید سکه طلا داشت. به خاطر ارتباطاتی که در ایران به دست آورده بودم، خرید سکه برایم کار سختی نبود. با پس انداز خودم برای آن زن سکه خریدم و او به من چند برگ چک ...
سینی مسی 5 میلیونی بهای قتل خواهرزن
خیلی بد شد و دو هفته قبل از ماجرا در یکی از روزهای خماری به فکر خانم مهندس و وضع مالی خوبش افتادم به همین دلیل تصمیم گرفتم از خانه اش سرقت کنم. سر و گوشی آب دادم و متوجه شدم خانم مهندس همچنان در همان ساختمان قدیمی زندگی می کند و تصمیم به اجرای نقشه ام گرفتم. شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟ من از شرایط زندگی خانم مهندس با خبر بودم و وقتی زنگ خانه را زدم به دروغ گفتم برای او بسته ...
روایت پرستارانی که لباس خدمت به زائران امام رضا (ع) را به تن کرده اند | پرستاران خادم
استخدام شدم، اما یک روز از امام رضا (ع) خواستم قبول کند به مشهد بیایم. شرح طلبیده شدنش را این گونه تعریف می کند: در بیمارستان زاهدان خدمت می کردم و تا پنج سال هم به کارم تعهد داشتم؛ به همین دلیل وقتی برای انتقال به کرمان درخواست دادم، راضی نمی شدند. در همین گیر ودار بود که زمستان با همکارم آمدم به مشهد برای زیارت. هیچ گاه آن روز را فراموش نمی کنم. زمستان خیلی سردی بود. کنار ضریح نشسته بودم ...
محمد موقعیت مهدی کیست؟ / زندگینامه شهید محمد وجدی گل تپه
چشم به جهان گشود. بعد از استخدام پدر در اداره راه و ترابری آذربایجان شرقی به تبریز عزیمت نمود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در محله عمو زین الدین و مدرسه شهید مستشاری سپری کرد. پس از پیروزی انقلاب و با فرمان تشکیل بسیج توسط ایشان در پنجم آذرماه 1359 وارد بسیج شده، فعالیت خویش را شروع کرد. محمد همزمان با اوج گیری جنگ تحمیلی و بعد از اتمام امتحانات خود در سال 1360 با تعدادی از بچه های ...
سهم یک زخم از زندگی
مخفی کاری که پیشگیری و اطلاع رسانی نمی شود، یادم هست، مدرسه ای که آن بچه را اخراج کرد، ریشه به تیشه آن خانواده زد، دیگر نفهمیدیم چه بر سر آن بچه و خانه و خانواده اش آمد و درگیر چه مشکلاتی شدند. نوبت به س می رسد. او خودش را با همین یک حرف معرفی می کند. دلش نمی خواهد اطلاعات دیگری از هویتش بدهد. او چند سال پیش از کارش به خاطر اطلاع رسانی در مورد اچ آی وی اخراج شده است: از طرف انجمن های ...
محبت پرستار به بیمار معجزه می کند/دعای بیماران برای پرستارها زود نتیجه می دهد
تحویل می گرفتیم؛ یعنی بالای سر تک تک بیماران می رفتیم و وضعیت و داروهایشان برایمان شرح داده می شد. سپس کار را شروع می کردیم. در بخش ما کودکان از چند ماهه تا نهایتا سه_چهار ساله بودند. گاهی بزرگ تر هم بودند ولی اغلب در همین رنج سنی بیمار داشتیم. در همین تحویل گرفتن ها یادم می آید بالای سر یک کودک یک سال و نیمه کوچک رفتیم. به من گفتند تازه از اتاق عمل آمده و داروهایش را دریافت کرده است. بچه مسکن دریافت ...
از کلاهبرداری میلیاردی با تقلید صدای زنانه تا زورگیری از زنان مارک پوش!
را هم به خوبی تقلید می کند. وی که حالا به اتهام کلاهبردار میلیاردی در دام پلیس گرفتار شده است، می گوید نمی دانم بعد از رهایی دست از خلاف برمی دارم یا نه! اتهامی که به خاطر آن به زندان افتادی، چه بود؟ یک بار به خاطر سرقت و یک بار هم به خاطر آدم ربایی، دو تا هفت سال در زندان بودم. چه کسی را ربوده بودی؟ مأمور بدرقه زندان را. چطوری؟ آن ...
اسرار قتل زن ثروتمند پس از گذشت 5ماه فاش شد/ قاتل، شوهر خواهر معتاد او بود
، تصاویری از چهره فروشنده سینی به دست آمد و بستگان مقتول هویت وی را شناسایی کردند. او مردی به نام سیروس بود که چند سال قبل با خواهر مقتول به صورت موقت ازدواج کرده و بعد از او جدا شده بود. با این سرنخ پاتوق های احتمالی متهم زیرنظر گرفته شد تا اینکه چند روز قبل وی در محمدشهر کرج شناسایی و دستگیر شد. این مرد پس از دستگیری به ارتکاب جنایت اعتراف کرد و در ادامه و برای تحقیقات بیشتر راهی بازداشتگاه شد ...
روایت عجیب کلاهبرداری که می گوید نخبه است | از دزد دریچه های آب تا کلاهبرداری 70 میلیاردی
...، خودم دوست داشتم خلبان بشوم اما خب دزد شدم. چرا با این هوشت کار مثبت انجام نمی دهی به جای دزدی؟ نشد دیگر. روزگار مرا تبدیل به دزد کرد. چند بار زندان رفته ای؟ 2 مرتبه. یک بار به جرم سرقت و بار دیگر آدم ربایی. وقتی به جرم سرقت زندانی شدم، به دوستم زنگ زدم تا مرا فراری بدهد. روزی که می خواستند مرا به دادگاه ببرند، با کمک دوستم مأمور بدرقه را ربودیم و ...
روایت ترسناک از زندان طالبان: هر 45 دقیقه از سقف آویزانم می کردند
در زندان، طالبان دو بار [هربار 45 دقیقه]از سقف آویزانم کردند و با شکنجه و لت وکوب از من خواستند تا به آنچه که انجام نداده ام، اعتراف کنم. محمد ظریف [مستعار]که تقریباً 28 سال سن دارد و باشنده یکی از شهرستان های پنجشیر است، او پس از سپری کردن 4 ماه در زندان طالبان اکنون آزاد شده و از وضعیت دردناک خود طی 13 روز در بند طالبان حکایت می کند. به گزارش صدای افغانستان، محمد ظریف چگونگی بازداشت و نخستین برخورد نیرو های طالبان را با خودش این گونه تعریف می کند: من از زمان جمهوریت به منظور حل فصل دعوی حقوقی که داشتم به ادارات دولتی سرگردان بودم، ولی ...
گفتگو با عامل 16 ساله خون بار ترین سرقت مسلحانه از طلا فروشی + جزئیات
یری ناگهان متوجه شدند که فواره خون در حال پاشیدن به ویترین یک طلا فروشی است و چند لحظه بعد نوجوانی کاتر به دست از مغازه بیرون گریخت. سیل جمعیت به سمت طلافروشی ریخت و امدادگران اورژانس بلافاصله از راه رسیده و مرد طلافروش را به بیمارستان منتقل کردند.شواهد اولیه حکایت از آن داشت که فردی با انگیزه سرقت وارد مغازه شده و بعد از حمله به مغازه دار، در حالی که در انگیزه سرقت خود ناکام ماند از م ...
جزییات قتل معاون شهردار اسبق تهران
کردم و با هم آشنا شدیم. او خبر نداشت من معتاد به مواد مخدر هستم و وقتی پیشنهاد ازدواج دادم، قبول کرد و او را صیغه موقت کردم، اما پس از یک سال زندگی فهمید معتادم، چون هر چقدر درآمد داشتم برای اعتیادم هزینه می کردم و حتی پول های او را هم می گرفتم، به همین خاطر از من جدا شد و از آن روز به بعد من حیران و سرگردان کوچه و خیابان شده ام و زندگی ام تیره و تارتر شده است. چی شد که تصمیم گرفتی از ...
قتل بلقیس؛ برای یک مشت طلا
پیرزن زدم. با ضربه اول، بلقیس کمی از تقلا افتاد و با ضربه دوم، جانش را از دست داد. قصدم کشتن او نبود اما مجبور شدم این کار را بکنم. بعد هم شروع به جست وجو در خانه کردم و طلاهایش را برداشتم. خواستم از خانه بیرون بیایم که ناگهان یادم افتاد با برملایی راز قتل بلقیس، پلیس برای دستگیری قاتل آن وارد عمل می شود. پس بهترین کار این است که خانه را به آتش بکشم تا ردی از من و ماجرای قتل به دست نیاید. با اعتراف هاشم، به جنایت او به بازسازی صحنه قتل پرداخت و روانه زندان شد. ...
حمله دختران به پزشک قلابی در اداره پلیس!
گفت مهرت به دلم نشسته و می خواهم با تو ازدواج کنم. رفته رفته رابطه ما صمیمی تر شد و حتی یک بار مرا به مقابل کلینیکی در شمال تهران برد و گفت که در آنجا کار می کند. یادم هست که خانمی مقابل در بود که او را با عنوان دکتر کامیار صدا زد و همه اینها باعث شد که مطمئن شوم او دکتر زیبایی است. بعد از مدتی هم گفت در کار خرید و فروش تجهیزات پزشکی است و تعریف کرد که خرید و فروش در این حوزه ...
ما بازماندگان 700 شهید اصفهان در عملیات محرمیم
. همین طور برای مان جلسه قرائت سوره انعام می گذاشت که هر شب در کنار بیان احکام برگزار می شد. مرحوم خداداد بعد ها به جبهه رفت و مجروحیت هم پیدا کرد و نهایتاً فوت شد. خدا رحمتش کند. اخلاق عملی اش روی ما تأثیر زیادی داشت و ما را هم وارد جریان انقلاب کرد. سال 57 که پدرم تبرئه و خطر زندان کلاً مرتفع شد، ایشان من را همراه خودش با کامیون این طرف و آن طرف می برد. آن زمان دیگر یک انقلابی تمام عیار شده بودم ...
دفاع مقدس به روایت یک پرستار
در بیمارستان پایگاه هوایی دزفول تعریف می کند: یک بار که دزفول موشکباران شد آمبولانس ها آژیرکشان یکی پس از دیگری می آمدند. از یکی از آنها مادری خارج شد با کودکی که در آغوش داشت. در یک دست پسرک شیشه شیر بود و در دست دیگرش بسته پفک. او را از مادرش گرفتم به اتاق عمل بردم. به یاد پسر خودم افتادم که چند روزی او را ندیده بودم. بچه در اتاق عمل تمام کرد و من مستاصل از اینکه چطور چنین خبری را به مادرش ...
قاتل: دروغ های رسانه ای سبب شد برادرکشی کنم!
دادستان مشهد گفت: شهدای مدافع امنیت در آن روز بر اساس حکم مأموریت صادره در محل و برای ایجاد آرامش حضور داشتند. باز هم تأکید می شود متهم به شدت تحت تأثیر فضای مجازی بوده و حتی در استوری هایش به مردم متدین و دین اسلام هم اهانت کرده بود و گرایش هایی هم به سلطنت طلبان داشت. سابقه نزاع و درگیری متهم متهم متولد 1378 و دارای مدرک تحصیلی سیکل است. پدر و مادرش چند سال پیش از هم جدا شده ...
دادگاه عامل شهادت 2 بسیجی | مادر شهید: من همین یک پسر را داشتم
د برگزار شد. روز پنج شنبه 26 آبان ماه سال جاری، مجید رهنورد با سلاح سرد دو بسیجی به نام های شهیدان دانیال رضا زاده و حسین زینال زاده را در شهر مشهد به شهادت رساند و 4 نفر دیگر را مجروح کرد و سپس متواری شد. 28 آبان ماه اما در حالی که متهم از شهر مشهد گریخته بود، به همراه 3 تبعه خارجی در استان سمنان دستگیر شد. 3 آذرماه و یک هفته بعد از وقوع این جنایت، درودی دادستا ...
گرهی که با بوسه بر پای مادر باز شد
دیگر برنمی گردد. او برادری بود که هرکسی آرزویش را داشت. اما به خودم نهیب می زدم که نکند یک وقت مانع رفتنش شوی؟! چرا پرنده بی گناه را زدم؟ وقتی از سوریه آمد گفت: آبجی می خوام مطلبی را بگویم. در منطقه در حال دیده بانی بودم که دیدم بوته ای تکان می خورد، من مامور بودم و حکم تیر داشتم. گفته بودند هیچ جنبنده ای نباید تکان بخورد. با خودم گفتم خدایا برای چه این بوته تکان می خورد. به ...
خانم بلاگری که کارش از پارتی به اغتشاشات خیابانی رسید/ زن اغتشاش گر: من یک ابزار بودم
چند ثانیه براندازم می کند، می گوید: الهامم، متولد اولین روز فروردین سال 61 که شهریور امسال دستگیر شدم اصالتا اهل یکی از شهرستان های نزدیک مشهد هستم، 30 شهریور امسال برای پیگیری یک موضوع قضایی(پرونده خانوادگی) به مشهد آمده بودم، از همه چیز بی خبر بودم که نزدیکی های ظهر یکی از دوستانم برایم فراخوانی فرستاد در خصوص حمایت از مهسا امینی که طبق آن باید لباس مشکی می پوشیدیم و ساعت 6 بعدازظهر برای تجمع به ...