سایر منابع:
سایر خبرها
افتادن کلاه گیس هویت دختر سارق را فاش کرد
ها یکسان بود اما شاکی ها برخی از زنی میانسال و برخی دیگر از یک پیرزن شکایت کرده بودند. در حالی که تحقیقات ادامه داشت، مرد طلافروشی با پلیس تماس گرفت و گفت: دو هفته قبل زن سالخورده ای به مغازه طلافروشی دوستم رفته و از او سرقت کرده است. دوستم تصویر زن سالخورده را برایم فرستاد و از من خواست برای دیگران ارسال کنم و ماجرای سرقت را هم تعریف کرد. امروز همان زن به مغازه ام ...
عروس 4 روز پس از ازدواج پشیمان شد!/ از داماد خوشم نمی آید
مراسم عقدمان سپری نشده بود که با بی تفاوتی های مهسا روبه رو شدم. او خیلی سرد با من برخورد می کرد و با حرکات و رفتارش چنین نشان می داد که اصلاً مرا دوست ندارد! چند روز بعد هم مادر مهسا به مادرم گفته بود که دخترم طلاق می خواهد و می گوید نامزدم را دوست ندارم و از او خوشم نمی آید! ابتدا این حرف ها را به خاطر سن کم مهسا جدی نمی گرفتم و تصورم این بود که او هنوز نمی تواند تصمیم درستی بگیرد ولی ...
عاقبت تلخ زنی که خود را بدست پیکرتراش سپرد
بعد انواع رژیم های غذایی را تجربه کردم، هرکس راهی را برای لاغری نشانم می داد همان مسیر را طی می کردم! به انواع و اقسام داروهای گیاهی و شیمیایی متوسل شدم. نزد متخصصان تغذیه رفتم اما هیچ کدام تاثیری در کاهش وزنم نداشت. خیلی از این موضوع در رنج و عذاب بودم تا این که روزی یکی از دوستان دوران دانشگاهم مرا در خیابان دید و بعد از ساعتی درد دل، پیشنهاد کرد برای لاغری ، عمل زیبایی پیکرتراشی را ...
تعرض بی رحمانه به دختر جوان از سوی 2 پسر شیطان صفت
این دو متهم که پرونده شان در دادگاه کیفری استان تهران مورد رسیدگی قرار گرفته است با ترفندهای خاص پلیسی بازداشت شدند و هر دو به آزار دختر جوان اعتراف کردند. دختر جوان افغانستانی سه ماه قبل به پلیس شکایت برد و گفت: در خیابان منتظر تاکسی بودم که سوار یک پراید نقره ای شدم. خودرو دو سرنشین داشت و من فکر می کردم یکی از آنها مسافر است. او ادامه داد: پس از طی مسافتی راننده یکباره ...
یک بار هم با زیرپیراهن و لباس راحت ندیدمش!
می شود. 22 بهمن که بچه هایم به راهپیمایی می روند، ناهار درست می کنم و می آیند خانه ما. خانم آقا رضا و پسر هم آمدند اینجا و ناهار پیش ما بودند. گفتم خانه ما بمان اما قبول نکرد و رفت خانه شان. گفت دو تا از بچه ها نیامدند و من هم می روم. همه رفتند ولی خبر نداشتند که آقا رضا شهید شده... * شش نفر محاصره بودند روز جمعه، عموی دامادمان مریض بود و فوت کرده بود و چهلمش بود ...
گفت و گو با چهره موفق دکتر فائزه محمودی از شهر نودژ
دانشگاه بم، به بم نقل مکان کردند. چه شد که در سال نهم به فکر شرکت در آزمون تیزهوشان افتادی؟ ششم دبستان هم دوست داشتم وارد مدرسه ی تیزهوشان شوم؛ اما در شهر ما، نودژ، چنین مدرسه ای نبود. ششم دبستان در آزمون نمونه دولتی پذیرفته شدم؛ اما چون باید به کهنوج می رفتم، از این کار منصرف شدم و در شهر خودم ماندم. با قبولی خواهرم در رشته ی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهر بم، چون در آن شهر مدرسه ی ...
دل نوشته قهرمان سابق جام جهانی: یک انسان معمولی ماندم!
. تیمی صمیمی داشتیم. به لطف سرمربی مان لیپی. مثل یک تیم باشگاهی بودیم. می دانستم من فرق دارم و کیفیتی مشابه همه ندارم اما خودم را وفق دادم و جایی برای خودم پیدا کردم. در اولین بازی مقابل غنا از خودم پرسیدم دارم چه می کنم؟ انتظارات از من بالا و بالاتر رفته بود و همه از من به عنوان یک بازیکن کلاس بالا انتظار داشتند اما من همان فابیو گروسوی قبل از جام بودم. حد و حدودم را می دانستم و سعی می ...
سرقت های طلایی با کلاه گیس
سرگردان بودم تا اینکه با زن خلافکاری آشنا شدم. او از طلافروشی ها به شیوه کش روی سرقت می کرد و مرا هم آموزش داد و سرقت های سریالی من شروع شد. در هر سرقت بابت آموزش مقداری به او پول می دادم. برای اینکه ردی از خودم به جا نگذارم، در هر سرقت از کلاه گیس و گریم مخصوص استفاده می کردم. یک روز کلاه گیسم را رنگ سفید می زدم تا شبیه پیر زن ها شوم و در سرقت دیگر رنگ قهوه ای یا آبی می زدم تا شبیه زنان میانسال یا جوان شوم، اما در نهایت شناسایی و بازداشت شدم. تحقیقات از متهم ادامه دارد. ...
ماجرای ترک سیگار علامه جعفری چه بود؟
: مباح است. علت سوال شما چیست؟ آن خانم گفت: من پسر جوانی دارم که سیگار می کشد و وقتی به او می گویم سیگار نکش، در پاسخ می گوید: اگر سیگار بد بود، آقای جعفری سیگار نمی کشید. با شنیدن این سخن، انگار که دیوار زندگی شکاف بردارد و ابدیت را نشان دهند، احساس عجیبی مرا فرا گرفت که: خدایا! این جوان به علت اینکه من سیگار می کشم، دست به چنین کاری می زند و از این بابت در پیشگاه تو نمی توانم جوابگو ...
بخشیدن مهریه به خاطر اثبات عشق
زن 33 ساله که مدعی بود همسرش او را از خانه بیرون انداخته تا نزد پدر و مادرش بازگردد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: وقتی در رشته رایانه (نرم افزار) وارد دانشگاه شدم در پوست خودم نمی گنجیدم. بالاخره در رشته ای که سال ها آرزویش را داشتم پذیرفته شده بودم و بین فامیل زبانزد شدم . از همان ترم اول که تحصیل در دانشگاه را آغاز کردم جذب نگاه های بهروز شدم. او به هر بهانه ای سر صحبت را با ...
بخشش مردی که به قصاص چشم محکوم شده بود
خوشبختانه شاکی به من مهلت داد و من الان بینایی ام را مدیون بخشش شاکی هستم. البته در مدتی که در زندان بودم با خانم شهسواری که زنی خیر و از اعضای صلح یار است، آشنا شدم. او خیلی به من کمک کرد، حتی قبل از اجرا به سراغ شاکی رفت که دقیقه نود توانست رضایت او را جلب کند که حکم را اجرا نکند. بعد از آن هم آنقدر پیگیر بود تا اینکه شاکی حاضر شد در ازای دریافت دیه از قصاص صرف نظر کند که خب این لطف بزرگی بود. ...
ماجرای مرد جوانی که قصاص چشم نشد
لحظه که قصاص نشدی، چه احساسی داشتی؟ وقتی از روی تخت بلند شدم و دکتر گفت فعلا حکم اجرا نمی شود، بلندبلند اشک ریختم. من خیلی اهل گریه کردن نیستم. ولی آن روز به پهنای صورت اشک می ریختم. هم خوشحال بودم و هم از اینکه پرونده ام تمام نمی شود، ناراحت و کلافه بودم. نمی دانستم باید چه احساسی داشته باشم. در این مدت خیلی عذاب کشیدم. چه شد که رضایت گرفتی؟ سال 99 بود که آخرین بار ...
ناگفته های عروس 10 ساله مشهدی از ازدواج با مرد 40 ساله
و لباس مدرسه درون خودروها می دیدم به آن ها خیره می شدم و برای لحظاتی خودم را جای آن دختران احساس می کردم. خلاصه چندسال به همین ترتیب گذشت تا این که یک روز یکی از رانندگان دلش به حالم سوخت و جعبه جوراب را یک جا خرید. با شادمانی و لبخندزنان زودتر از همیشه به خانه بازگشتم و قصد داشتم برای بازی با یکی از دوستانم بیرون بروم که پدربزرگم همراه مردی قوی هیکل و درشت قامت وارد منزلمان شدند. ...
قتل هولناک زن جوان / رابطه ممنوعه منجر به مرگ او شد!
قبل بعد از 10 سال انتظار از من طلاق گرفت. 9 سال قبل پدرم را در حالی که در این سال ها ندیده بودمش از دست دادم و حتی نتوانستم در خاکسپاری اش شرکت کنم. بعد از بازداشت دیگر مادرم را ندیدم. فقط هر روز تلفنی با او صحبت می کنم. او زمین گیر شده و حال خوشی ندارد. خواهران و برادرانم دیگر جواب تلفن من را نمی دهند چون مرا مقصر مرگ پدرم و وضعیت مادرم می دانند. من خیلی تنها هستم و کسی پیگیر کارم نیست. در زندان ...
وقتی که با لباس و اسب تعزیه و نذورات مردم رفتم مواد خریدم!
حتماً یک نفر دلش سوخته و روی من پتو انداخته؛ چون زیر مشمع خیلی گرم بود. گوشه اش را که بالا دادم، دیدم همه جا سفید است! فهمیدم که این برف است که روی من نشسته. هروقت برف و باران می آمد، پیداکنندگی مان کم می شد. نمی شد ضایعات پیدا کنی و از طرفی خمار بودی. آن روز به سختی توانستم مواد پیدا کنم. روز عاشورا به خودم گفتم داری چیکار می کنی؟ یکبار هم چند روز بعدش پشت شمشادها خوابیده بودم ...
قتل؛ جواب مهربانی دخترمعلول
دانم چرا آن کار کثیف را انجام دادم. من قتل را انجام دادم و سزاوار اعدام هستم، نمی دانم چطور دست به چنین کاری زدم. عذاب وجدان خفه ام کرده، من آن روز راحله را نکشتم، خودم را کشتم. وسوسه شدم گرچه خیلی با خودم کلنجار رفتم که این کار را نکنم اما قدرت شیطان قوی تر بود. او ادامه داد: از روز اول که راحله را دیدم برق طلاهایش مرا مجذوب خود کرد و به فکر سرقت افتادم اما اگر طلاهایش را سرقت می کردم باید او ...
ویدیو / دختر نادر طالب زاده: پدرم به من دیکته نکرد چه کاری انجام دهم یا ندهم، اجازه داد مسیرم را خودم ...
به من نشان داد، او هیچگاه به من دیکته نکرد که چه کنم و چه کسی باشم، اجازه داد مسیرم را خودم کشف و انتخاب کنم، همیشه با دقت به حرف من جوان گوش می کرد، اگر برخلاف نظرش صحبت می کردم، به من اجازه انتقاد کردن می داد گاهی با گفتگو و گاهی با سکوت، بالاخره طی زمان آگاه و روشنم می کرد. او تصریح کرد: هیچوقت کاری نکرد که احساس کنم قصد خاموش کردن من را دارد، هروقت ناامید می شدم به من می گفت تو فقط ...
افشاگری جنجالی همسر سابق لادن طباطبایی درباره طلاقشان!
تهرانی پس از سال ها سکوت خود را شکسته از مسائلی که با لادن طباطبایی در زمان ازدواجشان داشته از نگاه خود صحبت کرده است. جریان واقعی زندگی شما با لادن طباطبایی چه بود؟ تهرانی:در اوایل تربیت فرزندم متوجه شدم که فرزندمان با اختلالی روبه رو است که ده سال قبل با واژه اوتیسم برای اولین بار آشنا شدم. با توجه به این که 70 واحد روانشناسی در دانشگاه پاس کرده بودم به تحقیق درباره این بیماری پرداختم و ...
شکستن توبه سارق با وسوسه های دختر عمویش
. خانواده ام با قرض، دیه ام را به او پرداختند و اوایل تیر امسال آزاد شدم. توبه کردم دست از خلاف بکشم، اما دو هفته بعد از آزادی ام، سر و کله دختر عمویم پیدا شد. او در تهران زندگی می کرد. با او ملاقات کردم که گفت دوستش نزد رمال رفته و برای این که دعوا با شوهرش کم شود طلاهایش را به خانه مادرش برده و نشانی آنجا را دارد. وی افزود: آن قدر برایم حرف زد که وسوسه سرقت دوباره به جانم افتاد و توبه ...
مرد رمال طلاهای زن جوان را بر باد داد
به گزارش جهان نیوز به نقل از روزنامه ایران، چند روز قبل، زن میانسالی همراه دخترش وارد خانه شان در یکی از مناطق شمالی تهران شدند اما با دیدن به هم ریختگی خانه و سرقت وسایل و در ورودی بالکن که شکسته شده بود شوکه شده و بلافاصله با پلیس تماس گرفتند. در تحقیقات اولیه مأموران از آنها خواستند چنانچه به کسی شک دارند، معرفی کنند که دختر جوان گفت: هنوز یک سال نمی شود که ازدواج کرده ام، اوایل ...
نسخه شوم مرد رمال برای تازه عروس
کرد که هرگز خلاف نکند اما نسخه رمال باعث شد که توبه اش را بشکند. *چرا توبه ات را شکستی؟ باور کنید نمی خواستم دیگر سراغ سرقت بروم اما دختر عمویم هر روز به من زنگ می زد و می گفت فقط همین یک سرقت را انجام بده و بعد بی خیال شو. هرچه می گفتم من به خودم قول داده ام که دور خلاف را خط بکشم و توبه کرده ام، گوشش بدهکار نبود. فقط حرف خودش را تکرار می کرد. *دخترعمویت چرا اصرار ...
هنرمند باید حرفش را با اثر هنری بیان کند
.... من مدتها درگیر کارهای پژوهشی بودم و در واقع قصد روی صحنه بردن اثر نمایشی یا اجرای نمایشنامه خوانی را نداشتم اما با توجه به اینکه متن این اثر نمایشی را دوست داشتم و همچنین نمایشنامه خوانی فرصت زیادی از من نمی گرفت، ترجیح دادم تا با این اثر در این بخش شرکت کنم. این کارگردان توضیح داد: با وجود اینکه نمایشنامه خوانی مرا درگیر کرد اما برای آن افکت ساختم و کار کمی به سمت اجراخوانی نزدیک شد ...
بازگشت به مدرسه، بعد از 2 سال ترک تحصیل
. پنج روز یک بند برف می بارد و 4 هزار نفر در ایران کشته می شوند! من ششم بهمن به دنیا آمدم و آن برف در همان روز ها شروع شد. همه این قصه های تونل در کوچه ها و این حرف ها مربوط به همان سال بوده است. به همین دلیل، من بیشتر اوقات سرما خورده بودم. نصف بیشتر سال، دماغم آویزان بود و خل وفش می کردم. عادت کرده بودم با کف دستم، دماغم را بکشم بالا؛ برای همین نوک دماغم بیشتر اوقات سیاه بود. ...
سرقت مزدا3 به راحتی آب خوردن!
... گفتی فقط مزدا 3 سرقت می کردی . چرا؟ به خاطر این که از نوجوانی عاشق این مدل ماشین بودم. اصلا از کنارم رد می شود مرا صدا می کند و فریاد می زند که تو باید راننده من باشی، نه شخص دیگری. به تیپ و سر وضعم هم می آید که مزداسوار باشم. وقتی نوجوان بودم شب ها با رویای مزدا 3 می خوابیدم. اما وقتی بزرگ شدم دیدم حتی نمی توانم یک موتورسیکلت بخرم به همین دلیل به فکر افتادم که از دیگران خودروهای ...
مجازات موتورسواری که در اتوبان همت به دختران تعرض می کرد!
...> وی گفت ممکن است ماشین منفجر شود و بهتر است به سمت فضای سبز بروم. همان موقع او به سمتم حمله ور شد و مرا آزار داد.داد و فریاد و تقلاهای من بی فایده بود. او فرار کرد و من که شوکه بودم به کلانتری رفتم و سپس به پزشکی قانونی معرفی شدم که کارشناسان آزار مرا تایید کردند. وی در حالی که اشک می ریخت گفت: از آن شب دیگر روی آرامش را ندیدم. من هر شب کابوس می بینم و زندگی خودم و خانوده ام ...
رنج های بزرگ و آرزوهای کوچک حافظ قرآن مبتلا به ام اس
طح شهر سنندج سخت مشغول کار بودم و دغدغه ای جز تأمین مایحتاج زندگی خود و خانواده ام نداشتم اما با وجود شرایط سخت زندگی هیچگاه لب به ناسپاسی نگشودم و همواره شکرگزار بودم. در 26 سالگی یک شب با احساس درد عجیبی از خواب بیدار شدم و این درد تمام عضلاتم را درگیر کرده بود و با تصور اینکه سرماخوردگی ساده گرفته ام تحمل درد را برای خودم آسان کردم اما کم کم بیماری تاب و توان حرکت کردن را از من گرفت. تا اینکه ...
اعتراف به درگیری خونین بر سر گرفتن خسارت
. باور کنید اگر برادرانم نمی رسیدند او مرا می کشت. حالا هم قبول دارم با او درگیر شدم، اما ضربه ای به مسعود نزدم. در ادامه دیگر برادر او به نام حامی به جایگاه رفت و گفت: قبول دارم با مقتول درگیر شدم، اما او چاقو داشت، به همین خاطر مجبور شدم برای دفاع از خودم چند ضربه به او بزنم، اما فکر نمی کنم ضربه ها کاری و کشنده بود. پشیمانم و درخواست گذشت دارم. سومین برادر هم به جایگاه رفت و با رد اتهام قتل عمد گفت ضربه ای به مقتول نزده و در قتل نقشی نداشته است. در پایان هیئت قضایی وارد شور شد. ...