تاوان ارتباط شیطانی!
سایر منابع:
سایر خبرها
با تیرکمان به پاهای زنان بدحجاب می زدم!
چهارمی هم با عنوان سکولاریزم نقاب دار در دست ویراستاری است. بخشی از کتاب جریان شناسی ضدفرهنگ ها به مبحث سینما اختصاص دارد تمام فیلم هایی که بنده در آنجا معرفی کرده ام همه را دیده ام. وقتی دوران دبیرستانم به پایان رسید به سمت حوزه متمایل شدم اما پدرم مخالفت کرد و گفت اگر تا به حال اجازه دادم به حوزه بروی برای این بود که کمتر به جبهه بروی! معلمان دبیرستان هم از مدیر مدرسه ...
گوشه چادر مادر را ول نکن که برای همیشه گم می شوی
... کاش بودی تا فقط نگاهت کنم چیزی که از همه بیشتر تکانم داد جواب های الهام 38 ساله، محمد 43 ساله، بهناز 35 ساله، سوگل 47 ساله و زینب 39 ساله بود. وقتی در مجازی از الهام پرسیدم، خودتو بذار جای مادرت. از داشتن بچه ای شبیه خودت راضی بودی؟ به طنز گفت: خدایی خیلی. خودشیفته هم خودتی! الهام مادرش را از دست داده است. وقتی گفتم خدا مادرتو رحمت کنه برایم نوشت: من خیلی زود از نعمت مادر ...
مطهری: پس از گلزنی بی انگیزه شدیم و حس کردیم بازی تمام است/ بودجه کافی نداریم
بهترین شکل انجام داد و از این بابت خدا را شکر می کنم. *سپردن بازوبند به ایوب کلانتری ؟ این یک کار خیلی قشنگ است. خودم قبل از شروع بازی در جریان نبودم و وقتی دیدیم ایوب به عنوان کاپیتان جلو رفت به همه بزرگتر های تیم مثل حامد شیری تبریک گفتم. به نیمکت خود گفتم این کار چقدر زیبا است. خودم در جریان موضوع نبودم که کلانتری کاپیتان ما شده اما بازیکنان به درک متقابلی رسیده اند و این قوت قلبی برای ...
آن ها بی منت، زندگی بخشیدند
بالاخره بعد از گذشت سه سال توانستم خودم را قانع کنم تا قاتل پسرم را ببخشم. او می گوید: وقتی دیدم چطور بچه های پسرم از دیدن پدرشان محروم شدند، با خودم گفتم اگر قاتل پسرم را اعدام کنم به بچه های او هم ظلم می کنم. من نتوانستم باعث محروم شدن بچه ها از پدرشان شوم. من بخشیدم اما از خدا می خواهم بیشتر به من صبر بدهد تا بتوانم غم داغ پسرم را تحمل کنم. به خاطر دل مادرش رضایت دادم ...
قتل هولناک خواستگار
بدنش از روی ترس و رنگ پریده اش را دید. به او گفتم: ما به خاطر برادرزاده تان اینجا هستیم. چند سؤال درباره او داریم. لطفا با ما به آگاهی بیایید. با شنیدن این حرف، رسول نزدیک بود روی زمین بیفتد و دیگر تلاش نکرد ترس را از چهره اش پنهان کند. رسول را به اداره آگاهی منتقل و تحقیقات از او را آغاز کردیم. رسول هر بار سعی می کرد ما را مجاب کند از آنچه برای برادرزاده اش اتفاق افتاده بی خبر است و حال و ...
جهاد تبیین ، تعلل توابین و رسالت امروز ما/ شهدایی که زنده اند و هوای انقلاب را دارند
هشت ماه قبل او را از دست داده بود، در عین حال می گفت: ای کاش همسرم بود تا همچنان به او خدمت می کردم. خدمت به او باعث برکت زندگی ام می شد. با نگاهی مهربان به من گفت: دخترم! اگر خانم به شوهرش حتی یک لیوان آب تعارف کند، اَجر و ثواب دارد. حسّ خبرنگاری ام گل کرد، سوژه جالبی به نظرم آمد، با دقت بیشتر به حرف هایش گوش دادم. همسرش چند سال قبل، با سکته مغزی کاملا فلج شده بود، از ...
مطهری: اگر زود به جوانان بازی بدهیم تلف می شوند/ شرایط جذب بازیکن سخت شده است
این بابت خدا را شکر می کنم. سرمربی تیم فوتبال نساجی در خصوص اینکه بازیکنانش قبل از شروع مسابقه بازوبند را به ایوب کلانتری دادند، گفت: این یک کار خیلی قشنگ است. خودم قبل از شروع بازی در جریان نبودم و وقتی دیدیم ایوب به عنوان کاپیتان جلو رفت به همه بزرگتر های تیم مثل حامد شیری تبریک گفتم. به نیمکت خود گفتم این کار چقدر زیبا است. خودم در جریان موضوع نبودم که کلانتری کاپیتان ما شده اما ...
خیرین کار را به سرانجام رساندند، مسئولین گزارش دادند
اروم نیوز) کسی به این خانواده سر نزده است. در گوشه اتاقک دختر کوچک زیبای خانواده نشسته و مثل یک عروسک نظاره گر است، سفال فروش می گفت با شرایطی که این خانواده دارند به سختی مسائل بهداشتی درباره فرزندانشان رعایت می شود و موهای دختر کوچولوی خانواده پر از شپش است. دوباره با مدیرکل بهزیستی تماس گرفتم و همه آنچه دیده و شنیده بودم را برایش بازگو کردم شاید دلش به رحم بیاید و کاری کند ...
ربودن پسردایی برای اخاذی 4 میلیاردی
معلوم شد او آخرین بار حوالی بیمارستان دیده شده که فیلم دوربین های آنجا بازبینی و مشخص شد، بعد از آن که او مسافتی را طی کرده، مردی چاقو به دست راهش را سد و به زور سوار خودرویش کرده و بعد از محل دور شدند. علاوه بر آن سرنشینان خودروی دیگری دنبال شان بودند. این در حالی بود که گروگان در این مدت دو بار تلفنی با خانواده اش حرف زد و از ترس جانش خواسته بود پول را بپردازند. خانواده اش نیز برای حفظ ...
برای همه بچه های ایران بازی می سازیم
بازی درمانی تلاش می کردیم با دوستانی در دانشگاه توانبخشی ارتباط گرفته بودم و ایده را معرفی کردم و آنها هم خیلی خوششان آمد و به من گفتند ادامه بده. روز سومی که دخترم در ان آی سی یو (NICU) بستری بود با من تماس گرفتند و گفتند یک جلسه با حضور من و کسانی که قرار بود از طرح حمایت کنند، بگذاریم. گفتم که نمی توانم بیایم. بعد دوباره تماس گرفتم و گفتم که می آیم. چون دوست نداشتم کار عقب بیفتد. دختر 3 روزه ام ...
امروز سالروز تولد فتحعلی اویسی است
اویسی درباره خود گفته بود: در دهی میان قم و کاشان (که یک کوه با دِه سهراب سپهری فاصله داشت) متولد شدم و به دلیل شغل پدرم بسیاری از مناطق ایران را دیدم و تا اندازه ای با فرهنگ بومی این سرزمین آشنا شدم، هرچند بیشتر عمرم را در تهران بوده ام. متولد 1324 هستم و در رشته بازیگری و کارگردانی سینما از آمریکا فوق لیسانس گرفتم. پیش از آن، دو بار در دانشگاه تهران امتحان دادم که امتحان های شفاهی را قبول شدم ...
مهسا پوررحمتی، شمشیربازی با هوش شطرنج باز و استقامت دونده
بهترین امکانات و رنک ها را در جهان دارند. هر ورزشکاری در رویای کسب خوش رنگ ترین مدال است و امیدوارم بتوانم مدال خوش رنگی کسب کنم. من به خودم قول دادم ضعف ها را جبران کنم و در ذهن خودم این اتفاق قطعا خواهد افتاد. تو در رشته ای فعالیت می کنی که احتمالا برای حضور و قهرمانی در آن، متاسفانه با کلیشه ها و تابوهای بسیاری مواجه بودی و هستی. مثلا این که شمشیربازی ورزش خشنی است، با این حرف ...
شاگرد مینی بوسی که دانشمند هسته ای شد
بعد از رفتن حاج آقا به او گفتم تا اذان تمام نشده بلند شو وضو بگیر بعد دوباره در کنار من نشست و شروع به صحبت کردن کرد. سالاریان بیان کرد: وقتی همسر مصطفی باردار بود مرتب به من می گفت دلم می خواهد فرزند اولم دختر باشد، اما چون مصطفی تک پسر بود من دوست داشتم فرزند اولش پسر و مثل دوست و برادرش باشد می گفت حالا که شما به مراسم عاشورا رفتین و دست به دامن امام حسین (ع) شدین تا فرزندم پسر شود ...
سوختن و ساختن زن تبریزی زیر مشت و لگدهای همسرش / کمکم کنید!
ساله از سرنوشتش می گوید و ادامه می دهد: وقتی 19 سالم بود مرا به عقد همسرم در آوردند و تنها بعد از یک سال از عقدمان، پسرم به دنیا آمد و یک دختر 2 ساله نیز دارم. اوایل ازدواج زندگی معمولی داشتیم تا این که وقتی پسرم 6 ماهه بود، متوجه بوی در خانه شدم. بوی بد تریاک برام از هر آشنایی آشناتر بود، چرا که پدر شوهرم نیز تریاک مصرف می کند و من این بو را به خوبی می شناسم. به شکم اعتنا نکرده و برای ...
فیلسوفی تک تیرانداز، ضدموسیقی و سینما؛ مردی که با تیروکمان به زنان بی حجاب شلیک می کرد، دبیر شعاف شد
آفتاب نیوز : هیرش سعیدیان- پس از انتصاب حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه به ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی توسط سید ابراهیم رئیسی، بسیاری در فضای مجازی و رسانه ها به این انتصاب واکنش نشان دادند. برخی نیز با توجه به دزفولی بودن این روحانی، محمد مخبر را در این مسئله دخیل دانستند. خسروپناه از جمله شاگردان مصباح یزدی است و در موسسه منتسب به مصباح (موسسه امام خمینی) نیز دروسی مانند فقه، اصول و کلام تدریس کرده است. دبیر جدید شعاف در سایت شخصی، خود را مدرس خارج فقه نظام ول ...
شهید مدافع حرمی که حنجره اش وقف اهل بیت بود/ قهرمانان واقعی شهدایی هستند که از جان خود گذشتند
همان جا دستش را باندپیچی کرد و به جنگیدن ادامه داد و بعد تیری به سرش اصابت کرد و به شهادت رسید. آن منطقه داعش پیکر محمد را طعمه قرار داده بود تا رزمندگانی که برای آوردن پیکرش به جلو می روند را شهید کند. خیلی منتظر پیکر محمد شدیم و خواهر و همسرش دلتنگی می کردند، به آنها گفتم چرا اینقدر دلتنگی می کنید و منتظر پیکر هستید؟ من پیکر محمد را به امام حسین(ع) هدیه کردم و هدیه را پس نمی گیرم و ...
روایت مادرانه از شهادت شهید اغتشاشات غلامرضا بامدی/ به مامان چیزی نگو!
داشتم سقطش کنم اما مادرم و دکتر مرا منصرف کردند و گفتند: حکمت خدا بوده. خب دو فرزند کوچک با فاصله کم خیلی برایم سخت بود. وقتی غلامرضا شهید شد گفتم: خدایا شکرت! الان می فهمم حکم وجود احمدرضا را. خواستی بعد غلامرضا جای خالی اش را برایم پر کنی. غلامرضا دوست داشت همه فامیل در مراسم عروسی اش باشند غلامرضا وارد دانشگاه شده بود که یک روز آمد و گفت: مامان دختری هست که من خانواده اش ...
قتل محمدکوچولو در روز تولدش / قاتل در دادگاه اشک همه را در آورد + عکس
برایش موادمخدر تهیه کنم.برای همین من را به شدت کتک زد و می خواست خفه ام کند.می گفت اگر تو را بکشم کسی نمی فهمد و من به دروغ به او گفتم بعد از آمدنت به خاله ام پیام دادم و گفتم که آمدیو بعد برای اینکه دست از سرم بردارد گفتم مقداری پول دارم که جایی پنهان کرده ام، بعدا به تو می دهم. خاله فاطمه در ادامه گفت: وقتی احمد متوجه شد که فاطمه از او شکایت کرده به خانه ما آمد و درگیری را شروع کرد. کدخبر: 859591 1401/10/21 07:31:00 لینک کپی شد ...
ترانه سرایی که علیرضا قربانی و سالار عقیلی را مشهور کرد
یک ترانه در اذهان مردم، دیگر ترانه و شعرها از یاد می روند. با این حال، شعر به خاطر وجود تیراژ مکتوبی که دارد، عموماً در مقایسه با ترانه از ماندگاری بالاتری برخوردار است، اما می توان گفت مخاطب ترانه ها چون از قوه شنیداری استفاده می کنند به درک عمیق تری نیز دست پیدا می کنند. یداللهی را بیشتر با تیتراژ سریال های تلویزیونی می شناسند، او می گفت : تیتراژ به نوعی سریال را جمع بندی می کند و ...
حاج قاسم چه موسیقی ها و فیلم هایی را دوست داشت؟ / ناگفته های دختر سردار سلیمانی از پدرش
کرد و از زمان هایی که در کنار ما بود برای آموزش استفاده می کرد، یا مثلا ارتباط برقرار کردن با افراد مختلف را به ما یاد می داد و رفتار ما با دیگران برای وی اهمیت داشت. زمانی که پدر مدال ذولفقار یعنی بالاترین نشان نظامی کشور را دریافت کرد همه بسیار خوشحال بودیم و سعی کردیم هر کدام با هدیه ای خود را به منزل پدر برسانیم؛ وقتی بابا را دیدیم هیچ حالتی در چهره وی ندیدم که بگویم مثلا بسیار خوشحال بود اگر ...
در جست و جوی لیلا
در این بین سروان در زد و ادای احترام کرد و وارد اتاق شد و رو به سرگرد گفت: قربان! پزشک قانونی گزارش و براتون ایمیل کرده. همین طور استعلامی که خواسته بودین. چک می فرمایین؟ سرگرد ایمیلش را داخل لپ تاپی که روی میز بود چک کرد و بعد رو به لیلا کرد و گفت: احسان مالکی. این اسم براتون آشنا نیست؟ لیلا با مکث گفت: نه. نمی شناسم. سرگرد گفت: حسام مالکی چطور؟ لیلا گفت: نه نمی دونم. دست ...
گفتگوی حیات با مادر شهید مجید قربانخانی به مناسبت روز مادر؛ از سفره خانه تا خان طومان/ دردانه ای که نحوه ...
راه ها بسته شود تا مجید را نبرند؛ اما مجید به مادر دوستش می گوید به جای ما زنگ بزد و رضایت بدهد. یک شب پاسپورتش را جلوی من گذاشت و گفت خیالت راحت شد همه رفتن من جا ماندم؟ منم با خوشحالی گفتم خوب است که جا ماندی. در صورتی که همه اینها نقشه بود میخواست من آن آرامش را به دست بیاورم و بعد برود تا اینکه مجید لباسهایش را پوشید، قرآن را آورد و گفت می خواهم بچه ها را اذیت کنم. من را از زیر قرآن رد کن. من ...
شهید جلاوند: حامی روحانیت مبارز باشید
ای مخلص باشم و هر چند لطف تو شامل حالم بوده، ولی شرمنده و سرافکنده و امید بخشش دارم. خدایا! این قطره خون ناچیز و جان ناقابل مرا برای گسترش اسلام در حضور بپذیر و اگر جان ما آن ارزش را دارد که برای اسلام فدا شود و اسلام پیش برود صد ها بار به ما جان بده که مبارزه کنیم و شهید شویم. حال که به جبهه می رویم و پا در چکمه می کنیم و سینه دشمن را نشانه می رویم نه به خاطر کینه و دشمنی ...
روایت یک قاب
شده بود. صندلی های اینجا را یکی در میان کودکان پر کرده بوند. نوزادان را که نگویم. سر گرداندم و اتفاق جالبی از چشمانم گذشت! فیلمبردارها خانم بودند. عکاس ها هم. در تمام زوایا و مخصوصاً زوایای اصلی، دوربین ها دست بانوان بود و چه حس خوبی داشت. روی ستون ها گل های صورتی قشنگی نقاشی شده بود. همه چیز انگار جنسش زنانه بود و لطیف. صدای نازکی از پشت میکروفون بلند شد. مجری بود. ملیحه گفت ...
رز آبی هدیه من به همسر شهیدم بود
اراده علیرضا در نگارش کتاب کوثرالسادات افضلی از روز هایی که دست به قلم شد و نگارش اولین کتابش را شروع کرد اینگونه می گوید: قبل از شهادت علیرضا دست نوشته هایی داشتم و مطالبی می نوشتم. علیرضا هم که علاقه من را در این زمینه می دید من را تشویق می کرد. یکی از قول هایش هم به من این بود که حتماً یک کتاب از شما چاپ خواهم کرد. اواخر حیات شان هم خیلی تلاش کردند که یکی از نوشته هایم که به شکل رمان بود را به چاپ برسانند، اما فرصت همراهی نکرد و ایشان به شهادت رسیدند. من از قبل علاقه زیادی به نویسندگی داشتم. اما با شهادت علیرضا چاپ کتاب، برایم مانند یک توصیه عمل نکرده از ایشان باقی ماند. تا اینکه به خودم گفتم چرا من این کار را بعد از شهادت علیرضا دنبال نکنم. خواسته خود شهید هم که این بود. برای همین کار را شروع کردم. من حس می کنم با این کارم علیرضا را به خواسته اش رساندم. هر صفحه ای را که می نوشتم و کار ها به خوبی پیش می رفت با خودم می گفتم که این ها اراده علیرضاست و هنوز ه ...
جان فدا| خاطرات مردم از ایام شهادت حاج قاسم/ از وقف چند روزه آپارتمان تا نحوه انتقام سخت
پذیرایی را آماده کردیم. ازدحام جمعیت زیاد بود. انگار همه ایران در کرمان جمع بودند. ساعت 10، مواد غذایی مان تمام شد. دو ساعت بعد بقیه موکب ها هم کم آوردند، از ساعت سه عصر کم کم برگشت به شهرها آغاز و خروجی کرمان قفل شد. مغازه ها هم بسته بودند. اما مردم کرمان گل کاشتند، هر کس دست چند نفر را گرفت و برای پذیرایی برد خانه خودش، قفل خروجی شهر هم آرام آرام باز شد. پلاک غریبه راوی مصطفی ...
جرعه ای از نور برای اهالی شهر نور
از حسینیه نیز منازل افرادی بود که باز با غبطه به آن ها نگاه می کردم. پیش خودم به پاسداران و خادمان حسودی می کردم. می گفتم اگر تهرانی بودم، محال بود توفیق خدمت به این رهبر عظیم و دوست داشتنی را از دست بدهم. مسؤولان از گیت مخصوصی وارد می شدند و مردم نیز از درب اصلی حسینیه وارد می شدند. جلو می رفتم، با آن ها دست می دادم و سلام و احوال پرسی می کردم. آن ها نیز گرم و با نشاط پاسخ می دادند ...
نقش های منفی برایم جذاب تر است
دیگر این که روابط و فضای خانوادگی که در این سریال حاکم است، می تواند برای هر مخاطبی ملموس و قابل باور باشد، چون ما در اطراف مان با چنین افرادی از جنس شیبانی، پیمان یا مهرداد یا هر کدام از شخصیت های این داستان آشنا هستیم. ضمن این که کار امنیتی است و مخاطب هم با سریال های پلیسی و امنیتی ارتباط برقرار می کند. یکی از نکاتی که درباره بازی شما وجود دارد این است که کمتر با گریم و چهره متفاوتی در ...
امیرکبیر دارالفنون را پیش از دارالفنون ژاپن بنا نهاد/ نخستین دانشگاه در تاریخ مدرن ایران
چند دقیقه به داخل دعوت شدم و دستان ناظم بر سرم نوازشگر لحظه ها بود و بر پشت پدرم بر پشتگرمی ایشان، ناظم با خنده رویی گفتند: ثبت نام شدید، موفق باشید و توصیه های اخلاقی و انضباط در دبیرستان...الخ. در برگشت پدرم که خدایش بیامرزد، به من گفت: می دونی وقتی بیرون رفتی ناظم چی گفت!، گفت: می بخشید به پسرتان گفتم بیرون منتظر باشند. می خواستم پسرتان در اولین مواجهه شاهد دست تنگی مالی احتمالی شما نباشند و ...