سایر منابع:
سایر خبرها
هدیه عاشقانه یک جانباز به همسرش! /آخرین هدیه روز مادر که ختم به شهادت شد!
قهرهای مادر و پسری. مرتضی کاری نکرده بود. سال آخر روز مادر آمد خانه مان، کادو خریده بود. گفت مادر امروز روز بزرگی است من را ببخش. صورتم را بوسید و معذرت خواهی کرد. لحن کلماتش، صورت مظلوم و اشک هایش، آتش می کشد به جان. نمی فهمم کی اشک هایم جاری می شود اما از چشم او دور نمی ماند و مادرانه می گوید: گریه نکن دخترم. تو چرا گریه می کنی؟ امروز جشن است باید بخندی. نگاه به من نکن من دلم غوغاست. ببخش ...
آخرین هدیه روز مادر که ختم به شهادت شد!
.... اشک از صورتش می گیرد و درد دل تازه می کند: سال آخر باهاش قهر بودم. از این قهر های مادر و پسری. مرتضی کاری نکرده بود. سال آخر روز مادر آمد خانه مان، کادو خریده بود. گفت مادر امروز روز بزرگی است من را ببخش. صورتم را بوسید و معذرت خواهی کرد. لحن کلماتش، صورت مظلوم و اشک هایش، آتش می کشد به جان. نمی فهمم کی اشک هایم جاری می شود، اما از چشم او دور نمی ماند و مادرانه می گوید: گریه نکن ...
وقتی خواهر شهید مدافع امنیت شادی عروسی اش را با مردم شریک شد! / احساس کردم برادرهایم آمده بودند
...! همه رفته اند من هم خداحافظی می کنم. قبل از رفتن می شنوم که مادر شهید سلمان یاراحمدی دست به دعا برمی دارد و برای همه مهمان ها دعا می کند. با همان لحن مادرانه اش می گوید: خدا خیرتان بدهد. انشالله هرچه می خواهید خدا نصیب تان کند. بعد از شهادت سلمان این اولین باری است که لبخند بر لب زینب می آید . پایان پیام/ ...
نمازی که ناتمام ماند!
.... علی در همین سن و سال شاهد شهادت برادر بزرگترش داوود بود و حالا خودش داشت جلوی چشم برادرش، برادرانش، نیروهایش شهید می شد. کوشیدم لااقل صورتش را با چفیه و گازهایی که بچه ها آورده بودند بپوشانم و نگذارم ایوب او را ببیند. آن ترکش داغ همه مان را ناامید کرده بود. سر خونین علی روی زانوهایم بود و نمی دانستم چطور شاهد جان دادن دوست عزیزم هستم. دستم از قبل مجروح بود و نمی ...
حاشیه نگاری دیدار مداحان با رهبری
مداحی موسیقی پاپ نیست را هرگز به یاد نخواهند آورد. ای عشق دل افروز، دل من به تو گرم ا ست اذان نزدیک می شود و این یعنی آخرین لحظات صحبت است. آقا می گوید: گرم است به هم پشت رقیبان پی قتلم/ ای عشق دل افروز، دل من به تو گرم ا ست و دلم گرم می شود از صدایش. می گوید ظهر شد و لبخند می زند و با همین لبخند می فهماند که باید برود. خانم ها این فرصت را غنیمت می شمارند و می گویند هدیه روز زنم ...
شهیدی که مزارش بار ها با اشک چشم حاج احمد متوسلیان شسته شد
به گزارش تهران پرس ؛ از اولین روز های تشکیل سپاه وارد آن شده و در دوره اول با حاج احمد آشنا شد و حسابی با هم رفیق شدند. خیلی به حاج احمد علاقه داشت و از اخلاق و روحیه او تعریف می کرد و در یک کلام، عاشقش بود. بعد از اینکه حاج احمد برای اولین بار فرماندهی گروهی از نیرو های سپاه را بر عهده گرفت، محمد حکم دست راست او را داشت. محمد توسلی قائم مقام فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پاوه در سال 1333 ه ش در ...
یک سالاد دخترپز باب دندان سرمایی ها
مبادا مویی، عیشم را طیش کند. بسم الله می گویم و با خدا حرف می زنم، خیلی از اثر مثبت خواندن انواع دعاها و آیات قرآن وقت غذا درست کردن شنیده ام. ولی الان فقط دلم می خواهد با خدا به زبان خودم و راحت حرف بزنم. خداجون لطفا غذام خوشمزه و با برکت بشه، مرسی، امضا بنده کوچیک و کم توقعت ! وقتی سیب زمینی ها هم نمک گیر می شوند همان طور که از حرف های توی ذهنم، لبخند به صورتم ...
روزی با مادران دل شکسته در خانه سالمندان بابل
گوشم می گوید او آلزایمر دارد وسال هاست با همین امید زنده است و روز شماری می کند که آخر هفته پسرش رضا او را به مشهد ببرد اما سال هاست که خبری از خانواده اش نیست و کسی نمی داند که اصلاً واقعاً رضایی وجود دارد یا رؤیا است. مادر هیچ گاه راضی نیست که فرزندش را رها کند مادری که تازه به مجموعه اضافه شده است وروزهای نخست حضورش در مجموعه است بااشاره به اینکه بعضی از بچه ها فکر می کنند ...
لحظات آخر حیات مادی شهید سعید سعاده در بیمارستان /او در آخرین لحظه چه کسی را دید ؟
هایی، با خط درشت نوشتند: شهید سعید است؛ شهادت سعادت شهید سعید سعاده متولد 1348 در مورخ 4 دی ماه 1365 در عملیات کربلای 4 مجروح و سه روز بعد در بیمارستان اهواز به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهیدآباد زیارتگاه عاشقان است.
داستان کوتاه/ مرغ سلیمان
رو دارم ولی... - هیچ چیز جای کتاب و نسخه های کاغذی رو نمی گیره. براتون پیداش میکنم. شاید تو انبار داشته باشیم! چند کتاب جدید هم برای فروش رسیده. دوست دارید ببینید؟ و همچنان که چشم به صفحه رایانه دوخته بود ادامه داد؛ راستی! جلد دوم و سوم کتاب مهرداد صدقی هم برای فروش داریم. میتونید تو قفسه های بالا پیدا شون کنید. از پله های چوبی خود را به اشکوب بالا رساندم ...
بوسه با افتخار بر دستان روغنی پدر
امام حسین(ع) بزرگش کرده بودم. بچه که بود در ایام محرم، چادر من و مادربزرگش را به هم گره می زد و می گفت هیئت داریم! شروع می کرد به نوحه خوانی. طبق وصیتش، خانه قدیر را برای هیئت و برگزاری مراسم مذهبی محله و عاشقان امام حسین(ع) اختصاص دادیم. همین عشق به اهل بیت(ع) او را بی قرار رفتن به سوریه کرده بود. محرم که می شود، جای خالی قدیر را بیشتر احساس می کنم. یک سال بدجوری دلم گرفته بود. رو به تابلوی عکس ...
مادام مارکو از حضرت مریم و زهرا(س) می گوید/ علاقه به رهبری مسلمان و ارمنی نمی شناسد
خبرگزاری فارس؛ آذربایجان شرقی _ کتایون حمیدی : همین که درب بزرگ و سفید رنگ کلیسا باز می شود با این جمله روبه رو می شوم"اِشنورهاوِر مای رِری اُری"، لبخندی یخ زده ناشی از سردی هوا و تعجب در چهره ام نمایان شده و می گویم مادام! چی گفتید؟ موهای برفینش از شالش بیرون زده است، یک پایش روی تکه برف یخی و پای دیگرش روی آسفالت است، با لبخند همیشگی اش می گوید: چیز بدی نگفتم! گفتم روز مادر مبارک. بیا تو هوا ...
وصیت نامه شهید علی اصغر کرمانشاهی / عاشقی در راه معبود ما را روانه جبهه کرد
کوتاه کن، نکند دشمن شاد شود ای مادر عزیز، ای خواهر مهربان دلم نمی خواهد که برای من زیاد گریه کنید و ناله شما بالا رود و هر چند که خوب می دانم ای مادر و ای خواهر آن عاطفه مادری و خواهری نمی تواند شما را آسوده بگذارد و دلتان را می سوزاند ولی چون دشمن با ناله بلند شما شاد می شود پس این ناله را کوتاه کنید. ای مادر عزیز باید مرا ببخشی که نتوانستم آن زحماتی که برای من کشیدی جبران ...
تجربه واقعی ترک اعتیاد در کمپ
یک پسر 28 ساله و اصالتا ملایری هستم؛ حسابدار و مجرد هستم. در یک خانواده 5 نفره زندگی می کنم. دو تا برادر از خودم بزرگتر دارم و خودم فرزند سوم خانواده هستم. پدرم حدود 60 سال و مادرم 55 سال سن دارد. همین اول توضیحاتم بگم که در سن 25 سالگی اقدام به خودکشی کردم و چندین بار منو به کمپ ترک اعتیاد فرستاند و الانم که اینارو می نوسیم تو مرکز ترک اعتیادی در تهران هستم. جهت اطلاع اینم بگم که ...
پدرم همان جایی دفن شد که پیش از شهادت نشان داده بود
سیدحسن حسینی مردم آمل در ششم بهمن سال 1360 در مبارزه با ضدانقلاب حماسه تاریخی آفریدند. حضرت امام هم در همین خصوص بیاناتی داشتند. شهید میرحسین چه نقشی در این حماسه مردمی داشت؟ اوایل پیروزی انقلاب، منافقین به آمل آمدند و به مردم و ماشین ها حمله کردند! برادرم سر دسته مبارزه با منافقین بود. البته ما از فعالیت هایش خبر نداشتیم. چند بار منافقین به همراه چندین نفر با ماشین لندرور و اسلحه ژ.3 به خانه ما حمله کردند و دنبال میرحسین بودند. تازه آن موقع متوجه شدیم که میرحسین با منافقان ...
شاه چگونه آمد و چگونه رفت؟
...> ... بلافاصله از من خواست به ترات تلفن کنم، خیلی دلواپس بود و دلش شور می زد. می خواست هرچه زودتر تکلیفش روشن شود و در عین حال از برادر تنی اش علیرضا وحشت داشت و می ترسید که انگلیسی ها او را روی کار بیاورند!.... 4 بالاخره 4-5 روز بعد ترات در همان محل قبلی، به فردوست وقت ملاقات داده و نتیجه بررسی ها و مشورت هایش را به اطلاع وی رساند: .... سرانجام 24 شهریور بود که ترات به من گفت: با عجله ...
پاسخ مادر به پرسش های ما از اسلام
آیات الهی مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد. ای کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتی و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد. آنگاه حضرت فاطمه(س) به خانه بازگشت و حضرت علی(ع) در انتظار او به سر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتی در خانه آرام گرفت به امیرالمؤمنین گفت: ای پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پرده نشین شده و در خانه اتهام به زمین نشسته ای، شاهپرهای شاهین را ...
میم مثل مادر
. مادر همانند ستاره ای در کهکشان هاست که همواره از نور آن صمیمیت، عشق و دوستی راحس می کنیم. این حس زمانی اتفاق می افتاد که روز ها، ماه ها و سال ها کنار آنها زندگی کنیم، اما هیچ یک از ما متوجه این لطف و عنایت و رحمت خداوند نمی شویم. تا زمانی که خداوند این هدیه ی زیبا را از ما می گیرد و همانند ستاره ای درخشندگی آن کم می شود و سپس در آسمان محو می شود. آن روز برای همه ما تلخ ترین ...
در رسانه| برای آن 79 نفر گل نرگس
آن همه رنج، گوشه یک اتاق، چند دست لباس، یک تخت خواب و یک پنجره است که در آن پایان فراق را فریاد می زند. برای اینان چهار فصل سال یکی است روزهای شان شب می شود و شب های شان روز. بدون آنکه جوانه امیدی ویرانه های دل شان را در این خانه کم فروغ آباد کند. اما روز مادر غمگین تر از دیگر روزها چشم انتظارند که شاید فرزندان خود را ببینند انتظاری که گاهی هیچ گاه به سر نمی آید. شاید هم ندانند که امروز ...
جشن بزرگ ایران بانو/دست بوسی از مادران شهیدان در روز مادر
...> خانمی صدایم کرد! می شود از من و مادرم عکس بگیرید؟ سربندش را به دست گرفت و به دوربین لبخند زد. مادر، امّا اشک در چشم هایش جمع شده بود. مجلس هم با روایتگری آقای یار احمدی به حال و هوای ویژه ای رسیده بود. به هر طرف نگاه می کردی بغض ها سرباز کرده بودند و صورت ها زیر نورهای سالن از خیسی برق می زدند. دل منصوره خانم سلوکی هم حسابی گرفته بود. درحالی که اشک می ریخت و صدایش می لرزید. گفت: دلم می خواهد آقا ...
یادداشت| برای غزل بانوی شعر انقلاب
عالم بود با گلِ خنده و با سوز نهان مَحرم بود مرد سبزی که شبی سرخ ترین گل را داد آسمانی شد و آبی شد و بر خاک افتاد امروز نیز با زمزمه غزل های زلال و با طراوت این بانوی بصیر و درد آشنا، حال و خیال خوشی به ما دست می دهد؛ چرا که ما در آیینه شعرهای روشن و از دل برآمده او، سیمای انسانی آرمانی و نجیب را به تماشا می نشینیم که آرزوی هنوز و همیشه مولانا و همه شاعران روز و ...
خبر خوب| ماجرای فداکاری کادر درمان برای به دنیا آمدن یک نوزاد
گروه خبر خوب: حال دلتان که حتما خوب است. اینکه دیروز را کنار خانواده سپری کردید و چشم تان به دیدن مادرتان روشن شده. یا تماس گرفتید و صدای مادرتان را شنیده اید و حتی سری به مزارش زدید و خاطراتش را مرور کردید. بدون شک تا چند روز انرژی مثبت و حال خوب برایتان رقم می زند. اما این بسته خبرخوب هم برای شما آماده شده تا چرخی در ایران عزیزمان بزنید و کیف تان از این همه مهربانی و همدلی دوچندان کوک شود. ی ...
کلید بهشت در دستان مامان زهرا؛ قصه ای که از اسم بُرد شروع شد!
بمونم تو بری مدرسه؟. باید پیش من اینجا توو کوه باشی. بعدشم که داداشم 7 ساله شد و خواست بره مدرسه من 9 سالم بود و مدرسه روزانه راهم نمی دادن. همین شد بعدش تا کلاس چهارم توو نهضت درس خوندم . زهرا باز اظهار ناراحتی می کند. با صدای بلند به مادر چیزی می گوید. جمله بندی درستی دارد اما چون تلفظ کلماتش برای گوش من آشنا نیست باز هم متوجه نمی شم اما مادر به ادبیات زهرا کاملا واقف است: جان مادر ...
استاندارد در آیات و روایات + مسابقه
...، خواهرت هم تلویزیون دارد، چرا آنجا نمی گویی خواهرم دارد؟! به فاطمه که رسید، انگار سنگین است. بگذارید در خانه ها همیشه فاطمه و زهرا مطرح بشود. حدیث داریم اگر کسی همین مقدار احترام اهل بیت را بگیرد، همین مقدار روز قیامت به دردش می خورد. زن به کجا رسید؟ فِدَاهَا أَبُوهَا ، پیغمبر فرمود: پدرت فدای تو دختر باشد. (أمالی، صدوق، ص 234) مریم با همه مقامش مادر یک عیسی بود، زهرا مادر یازده تا ...
مداحانی که در دیدار با رهبری خواندند
جایی نظر افتاده ست کآنجا نتواند رفت اندیشه دانایی امید تو بیرون برد از دل همه امیدی سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی گویند رفیقانم در عشق چه سر داری گویم که سری دارم درباخته در پایی گویند تمنایی از دوست بکن سعدی جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی ******** نه مثل ساره ای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا فقط شبیه خودت ...
انقلاب شعر؛ از چه زمان ورق به نفع زنان ایرانی برگشت؟
ذکر شهیدان به دفترت حالا برای باورت این بیت ها چه کوتاهند کدام شعر به پایت رسیده بانو جان؟ تویی که عشق وطن را به ما نشان دادی کسی شبیه تو را نه، ندیده بانو جان نماد شیرزنان قبیله شعری میان شب زدگان، آفتاب مان هستی چه خوب، مادری تو برای شعر وطن سفیر روشنی انقلاب مان هستی تویی که چشم دلم را به صبح وا کردی بگو ز ...
سیدجواد پرئی: هیئت جایی برای همدل شدن افکار مختلف است
ندارد و خیلی از آن ممیزی ها نیست. آقای منبری و شاعر و مداح آنجا پخش زنده نیست و پروتکل های تلویزیونی ندارد. آنجا تو می توانی یک قرائت مناسب را بدون درنظر داشتن ممیزی ها برای مخاطب انجام دهی. از دین، از شرایط روز و از همه آن چیزهایی که کمک می کند امروز از این تاریکی جهل عبور کنیم و در برهه ای که مثلاً حتی ممکن است خود ما هم در رسانه ها قرائت دشمن را از خودی زودتر به گوش مان برساند، برای مخاطب متدین و هیأتی خودت در آنجا کاری بکن. انتهای پیام/ ...