ماجرای زنی که دخترش را ترغیب به رابطه جنسی کرد
سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی پدرم آسمانی شد!
مردم برای پیروزی انقلاب تلاش می کرد. صبح ها به اداره راه آهن می رفت و به صورت پنهانی بیانیه ها و سخنان امام(ره) را برای کارگران دیگر بازگو می کرد. شب ها نیز وقتی به خانه می رسید که دو باتری بزرگ را برای ضبط و صوت منزل خریداری کرده بود. پدرم باتری ها را درون ضبط می گذاشت و در تاریکی شب نوار سخنرانی های امام(ره) را از طریق بلندگوی کوچکی که داشت برای اهالی محل پخش می کرد تا مردم از بیانات و ...
وقتی همسر سردار تهدید شد!
دیدم دوست حاج حمید و خانمش آمده اند استقبال. رفتم خانه شان. نماز صبح را خواندم و خوابیدم. از بس که در مسیر چهار چشمی آن دختر را پائیده بودم، اصلاً نفهمیدم چه جوری خوابم برد و سرم را روی بالش که گذاشتم، بی هوش شدم. صدای حاج حمید را شنیدم و صدای آنها را که می گفتند خانمت نماز صبح را که خواند، از خستگی بی هوش شد و خوابش برد. به هر حال با حاج حمید سوار ماشین شدیم و رفتیم مریوان. پرسید پس چرا ...
تعرض شیطانی به زن تهرانی توسط جوان نوازنده
وارد خانه شد. این زن جوان عنوان کرد: دقایقی گذشت و وقتی پیگیر ساز و نوازندگی اش شدم ادعا کرد که او را فراموش کرده و سپس موضوع را عوض کرد تا اینکه ناگهان آرش را با چاقوی بزرگی که در دست داشت پیش روی خودم دیدم. الناز ادامه داد: آرش با چاقو مرا تهدید کرد و پس از اجرای نیت شومش اقدام به سرقت طلاها و پول هایم کرد و سپس پا به فرار گذاشت. در فکر شکایت بودم که آرش با من تماس گرفت و ...
خبر نداشتم!؛ ادامه روایت دومین جلسه دادگاه حادثه تروریستی شاهچراغ
ورود حامد چی؟ فیلم نگرفتی؟ _گرفتم. عبدالله سعید گفت گرفتی؟ گفتم نه و نفرستادم. وکیلِ متهم به جایگاه آمد و گفت: چند جلسه ملاقات حضوری با متهم داشتم. می گوید از نوع عملیات اطلاعی نداشتم، وقتی با حامد وارد شاهچراغ می شدم،می دیدم با فاصله از من، اطراف را خیلی نگاه می کند که برایم جای تعجب داشت و نمی توانستم سوال کنم. من اسلحه تهیه نکردم فقط تحویل گیرنده بودم، اگر می خواستم برای عملیات ...
پسر شیشه ای: موجود خیالی فرمان قتل داد
... همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی مأموران پلیس داوود را به عنوان قاتل تحت تعقیب قرار دادند، اما متوجه شدند وی پس از حادثه به محل کارش نرفته و به مکان نامعلومی گریخته است؛ بنابراین تحقیقات برای دستگیری قاتل فراری ادامه داشت تا اینکه روز چهارشنبه 26 بهمن یکی از همسایه های مقتول با اداره پلیس تماس گرفت و گفت قاتل به خانه شان برگشته است و در حال تخریب وسایل خانه شان است. با اعلام این خبر، به ...
تجاوز به زن شوهردار تهرانی جلوی بچه اش
؟ تهمت دزدی زدند. فیلم شما که وارد خانه شدی وجود دارد علت چیست؟ من برای دزدی نرفته بودم قصد آزار و اذیت زن جوان را داشتم. چرا قصد این کار را داشتی؟ نمی دانم، اشتباه کردم. چطور این کار به ذهنت رسید؟ من قصد داشتم شماره تلفنم را به او بدهم. زن جوان همراه فرزندش بود چطور به خودت اجازه دادی این کار را انجام بدهی؟ اشتباه کردم. حرف آخر؟ اشتباه کردم و دیگر دست به این کارها نمی زنم. بنا بر این گزارش، متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران پلیس تهران قرار دارد. ...
لیام نیسن: به حرفه ام که نگاه می کنم کمی پشیمان می شوم اما نه زیاد!
. وقتی بسون را دیدم به او گفتم: “ببین، لوک، مطمئنم که حتی در لیست طولانی تو نیستم، اما آیا مرا در نظر می گیری؟” به هر حال، آن نقش به من پیشنهاد شد. به یاد می آورم که فکر می کردم، “ ربوده شده به احتمال زیاد یک راست به شبکه ویدیویی خواهد رفت اما مهم نیست، این فقط یک داستان کوچک ساده است.” اما برای فیلمبرداری سه ماه در پاریس بودیم؛ این چقدر می تواند بد باشد؟! اما هر روز عصر که با این بچه های بدلکار کار می ...
پرهیز شهید علم الهدی از غرور و ریا
...، جهاد و شهادت فخر است. دعا کنید عاقبت ما هم همین باشد . خبر در اهواز پیچیده بود. همه مطلع شده بودند، ولی ما شب به خانه اش رفتیم. با دیدن مادرش همه خاطراتی که با حسین داشتم، برایم زنده شد و با صدای بلند شروع کردم به گریه کردن . مادرش اول تلاش کرد به ما تسلی بدهد، اما هق هق گریه های بقیه، مادر حسین را هم به گریه انداخت و این شعر را در رثای پسرش خواند که بیشتر دل ما را ...
متن کامل صورت جلسه بازجویی از میرزا رضا کرمانی
...، نگفتید. ج- دستورالعمل مخصوص نداشتم، الّا اینکه حالِ سیّد واضح است که از چه قبیل گفتگو می کند. پروایی ندارد [و] می گوید: ظالم هستند، عادل نیستند. این قبیل حرف ها می زند. س- پس شما از کجا به خیال قتل شاه افتادید؟ ج- از کجا نمی خواهد. از کند ها و بندهایی که به ناحق کشیدم. چوب ها که خوردم، شکم خودم را پاره کردم، مصیبت هایی که از خانه نایب السلطنه در امیریّه و ...
افشاگری همسر آقای مجری مشهور تلویزیون: این آقا دست بزن دارد!/ جزییات
... براساس نظر کارشناس هم میزان اجرت المثل – اجرت زحمت کار کردن در منزل همسر- حدود 40 میلیون تومان اعلام شده که در صورت پرداخت نشدن از سوی شوهرتان باید اموالی از او معرفی کنید تا توقیف شود... زن ناگهان حرف قاضی را قطع کرد و گفت: من بابت مهریه یک خانه در همان سال ها دریافت کردم که در اجاره است. گرچه اجاره آن هم هرگز به دست خودم نرسیده؛ اما در مورد اموال همسرم باید بگویم فقط ...
علیرضا محمودی؛ رزمنده نوجوانی که طاقت دوری رفیق شهیدش را نداشت
خود تکلیف می دانست. مادر شهید درباره این روحیه پسرش بیان می کند: پسرم دوست داشت به جبهه برود، من هم مشوق اش بودم. رضا جهازی و پسرم دوباره مهرماه 1361 از نماز جمعه عازم جبهه شدند تا در عملیات مسلم بن عقیل شرکت کنند. در این عملیات، رضا جهازی به شهادت رسید و پسرم هم به شدت مجروح شد. بعد از مجروحیت علیرضا دیدم همسرم زودتر به منزل آمد و گفت: علیرضا مجروح شده و منتقل کرده اند تبریز؛ رضا جهازی هم شهید ...
آمده ام؛ تو به داد دلم برسی/ مرا بشنو، حضرت شمس الشموس، شاه انیس النفوس
پهنای صورت اشک آلودم را به سمت فرش روبروی ضریح هدایت؛ زانو شکستم و نشستم و چشم چرخاندم و لحظه تیکاف و لندینگ دل را مرور کردم و از آقا خواستم مرا، همان ذره در برابر دریا را از یاد نبرد. خادمان بنای هدایت زوار داشتند به رواق دیگری تا سیل مشتاقان زیارت، تندتند دلی سبک کنند و تجویزی از حضرت یار بگیرند و دیگری جایگزین شود، ولی من قرار رفتن نداشتم و انگار همه ی دلم جا مانده باشد، تک به تک ثانیه ...
قهرمان محله | پزشک هم محله ای از خاطراتش با دکتر قریب می گوید | ویزیت رایگان بیماران و پرداخت هزینه نسخه
...! همه کارهای دکتر آموزنده بود. اکنون خداراشکر که با دعای خیر اهالی سلامت هستم. همه مردم ایران مهربان و دوست داشتنی هستند، اما این مهر و محبت محله های جنوب تهران بیشتر مشهود است. آنها زمانی که بیمار بودم مدام جویای حالم بودند و ابراز نگرانی می کردند. آنها مرا شرمنده لطف شان کرده اند. دکتر خاتمی خودش را خدمتگزار اهالی می داند و می گوید: من پزشک هستم و خودم را خدمتگزار اهالی می دانم ...
بازیگر سریال سقوط: هزاران نفر از من متنفرند
توضیح داد: نقش ام عبیده را خیلی دوست داشتم به این دلیل که در همه نقش ها، من زن مهربان و مهمان نواز و دلسوز بودم البته به جز تئاتر که نقش منفی هم داشتم، اما سابقه چنین تجربه ای را نداشتم. پیش از اینکه چنین نقشی را بپذیرم آقای پهلوان زاده از من پرسیدند که این نقش برخلاف نقش های شماست و اجرای آن برایتان سخت نیست که من در جواب گفتم که باید تجربه کنم تا بتوانم سختی یا آسانی آن را بسنجم و واقعا سخت بود ...
اگر به شهادت رسیدم شکرگزار رحمانیت خدا باشید
خودم سعی کردم که هیچ انتظاری از شما نداشته باشم جز اینکه از من راضی باشید و اگر هم برایتان مقدور است حلالم کنید و حقتان را بر من ببخشید چون من از شما بزرگ تر بودم مسئولیتم هم بیشتر بود. ولی دوست داشتم حتی یک بار هم که شده مثل دیگر اعضای خانواده در سختی ها و مشکلات فراوانی که باهم داشتیم تا می توانستم گریه می کردم اما همیشه بغض خود را فروخوردم تا شاید موجب آرامش تک تکتان گردم و بتوانم به ...
شوهرم من را خیانتکار می داند / شب ها از ترس کشته شدن خوابم نمی برد
ارتباط دارد و نیز به شدت دوست باز است و تمام اوقات خود را با دوستانش می گذراند و من از ترس کتک هایش، نه جرات اعتراض دارم و نه جرات انجام هیچ کار دیگه ای را؛ فقط در این زندگی می سوزم و می سازم. شب گذشته که در منزل مادرم مهمان بودم؛ ساعت دو نصف شب سر و کله امیر پیدا شد از ترس این که نکند مرا کتک بزند مثل بید بر خودم لرزیدم. چرا که پدرم به رحمت خدا رفته است و با مادرم تنها بودیم؛ ترسم به ...
تقاضای اعدام شماعی زاده بر روی دیوار خانه اش
.... شنبه صبح اما اتفاق دیگری افتاده بود...تصمیم به رفتن کردم، از مدت ها قبل به اندازه دو متر در نیم متر شعار دور و بر خانه من نوشته شده و پاک نمی شد فکرم کار نمی کرد. شماعی زاده سرمایه دار اعدام باید گردد زیر آن، از طرف چریک های فدائی خلق نوشته شده بود. دوشنبه همسایه خبر داد در مسجد جماران علیه تو حرف هایی زده شده و دارند می آیند. در منزل همسابه پنهان شدیم. دور و بر خانه جمع شدند ...
جزییات تدارکات حمله تروریستی حرم شاهچراغ (ع) از زبان متهم ردیف اول
توی ترمینال نشستم. عبدالله س. پیام داد که برو دنبال مسافرخونه. منتظر بودم عبدالله بگه کسی میاد دنبالت، اما نگفت! رفتم مسافرخانه ای در دروازه اصفهان. دو روز بعد یعنی 25 مهر عبدالله گفت: برو خانه بگیر، یه جای ارزون تر و دورتر از شهر. در بلوار... خانه پیدا کردم. خودم کارت بانکی نداشتم. پدرزن برادرم ایرانی هست. کارتی با نام خودش به من داده بود تا از آن استفاده کنم. عبدالله 40 ...
گپی با خانواده شهید سرلشگر اسدالله پور که به دست منافقین سوزانده شد
حس می کنم و هنوزم که هنوز است داغ پدرم زنده است. وی افزود: من خودم دختر دارم وقتی می بینم چگونه همسرم هوای دخترم را دارد، از دست دادن حمایت و پشتیبانی پدرم را حس می کنم. کاش همه چیزم را از دست بدهم، ولی پدرم را به من برگردانند. پدرجان شما نیستی و من همیشه حسرت نبود تو را در سینه دارم. **بانوان با حفظ حجاب ارزش و حرمت را نگهدارند محمد اسدالله پور پسر شهید نیز در ادامه این ...
روایت یک مبارز از زندان طاغوت؛ وقتی با زیرشلواری آزادم کردند کسی مرا نمی شناخت!
فردی در بین جمعیتی که دارند برمی گردند به خانه هایشان نیم خیز نشست و یک دسته کاغذ را روی هوا پخش کرد. آن لحظه نتوانستم بردارم اما شنیدم کنارم یکی که کاغذ را دست گرفت، دیگری با صدای نگران گفت: قایم کن، قایم کن اعلامیه است. من در مورد اعلامیه شنیده بودم اما تا به حال ندیده بودم. خلاصه یکی هم به دستم رسید و سریع در لباسم پنهان کردم و آمدم خانه. رضا محمدی نیا دوست آن دوران و برادر خانم ...
تلخ و شیرین های یک زندگی شگفت انگیز | خیلی ها از ازدواج ما متعجب بودند
...> ژیلا محبی متولد سال 56 در شهر تبریز است و دیپلم ادبیات دارد. حالا آغاز این زندگی مشترک را از نگاه او بخوانید: یکسال نامزد بودیم. البته که قدیمی ها راست می گفتند تا 2 نفر زیر یک سقف نروند به شناخت کامل نمی رسند. به دلیل بیماری و مشکل حرکتی من خیلی نمی توانستیم بیرون از خانه باشیم و وقت بگذرانیم. اغلب به خانه مان می آمد و مشکلات مرا از نزدیک می دید. نشستن و کارهای روزمره ام را می دید. کارهایی که ...
کنایه تند نسرین مقانلو اینستاگرام را ترکاند | منظور حرف های نسرین مقانلو چیست؟
نخستین بررسی ها پسر نسرین مقانلو از مدتی قبل در امریکا تحت درمان بوده و روز حادثه بعد از مصرف داروهایش برای استراحت به اتاق خواب رفته است. اما دقایقی بعد وقتی مادرش به داخل اتاق رفت متوجه شد او دچار حالت تهوع شده و حال خوبی ندارد. بلافاصله با اورژانس تماس گرفته و زمانی که امدادگران راهی خانه او شدند بعد از معاینه اولیه دریافتند وی جان باخته است. بررسی های اولیه متخصصان پزشکی قانونی احتمال ...
زندگی ام را برای یک عشق تباه کردم
مان آمده بود. یک روز در اتاق بودم که درباره اختلافاتش برای مادرم تعریف کرد. بعد مادرم از من خواست او را تا نزدیکی خانه شان برسانم. من هم قبول کردم. در راه سر حرف را باز کردم و او هم از اختلافاتش با همسرش گفت. تلفنی گاهی با هم صحبت می کردیم. چند بار به او گفتم چرا از همسرت جدا نمی شوی که می گفت همسرش مخالف طلاق است. چرا مخالف بود؟ چون دوستش داشت. پس قبول داری رفتار تو ...
خداحافظی احساسی کاپیتان بانوان ملوان از فوتبال+تصاویر
مسابقات ایجاد شده است؟ در حال حاضر فوتبال یک صنعت است و در چند سال اخیر در بخش بانوان هم این اتفاق افتاده است. در سال های اخیر مسابقات بانوان هم مثل آقایان به صورت حرفه ای برگزار شده و قراردادها هم در سطح خوبی قرار دارد و کیفیت لیگ، بازیکنان و شرایط هم بالا رفته است. همه چیز رفته به رفته و سال به سال خیلی بهتر شده است اما یک انتقاد دارم؛ کاش کیفیت داوری هم مثل لیگ برتر پیشرفت کند. در مورد ...
ماجرای زنی که توالت را تبدیل به اتاق درد دل کرد!
فکر می کنم تا چند وقت دیگر توان کار دارم. همسرم هم توان کار ندارد و چشمش از کار افتاده و درست نمی بیند. خدا را شکر خانه مان اجاره ای نیست، وگرنه در شرایط الان اسیر بودیم. کارفرما بیمه کرده اما بین بیمه هایم فاصله افتاده است. اگر از ابتدا درست بیمه کرده بودم، شاید الان با 10 سال سابقه، بازنشسته می شدم. قبلا حقوقم چهارمیلیون تومان بود و تازگی ها برای این همه کار، شش میلیون ...
این مرد در 77 سالگی از رساله دکترای خود دفاع کرد + عکس
...> او درباره روزی که تصمیم به ادامه تحصیل گرفته هم می گوید: همان طور که گفتم به درس خواندن خیلی علاقه داشتم اما آن قدر درگیر کار و خانواده شدم که فرصت آن را نداشتم. بنابراین به محض این که آن هایی را به جایی رساندم که می خواستم ، با خودم گفتم که چرا خودم نه؟ سال 90 برای ارشد در رشته گیاهان دارویی شرکت کردم. آن جا نفر هشتم در رشته خودم شدم. وقتی از پایان نامه ارشد دفاع کردم، تصمیم گرفتم که در مقطع ...
زوجی که هزینه ازدواج شان را صرف کارآفرینی کردند!
اصفهان به دنیا آمدم اما 17 سال است که به واسطه ازدواجم در بوشهر زندگی می کنم و یک کارآفرین بوشهری ام. بچه که بودم مادرم مدام من را کلاس هنری می فرستاد. آن زمان دوست نداشتم و زود خسته می شدم. اما مادرم می گفت دختر باید هنرمند باشد. حالا که فکر می کنم این شرکت و درآمدش به برکت همان هنرهایی است که به اصرار مادرم یاد گرفتم. دیپلمم را که گرفتم مادرم یک چرخ خیاطی به من داد. قبل تر کلاس خیاطی هم رفته بودم ...
قربانی اعتماد
افسر تجسس خواست ماجرا را کامل برایش تعریف کند. دختر جوان مکثی کرد و گفت: همه چیز از آشنایی در اینستاگرام شروع شد. محسن صفحه مرا دنبال می کرد و در خصوصی برایم پیام فرستاد و از پست هایی که گذاشته بود تعریف کرد. همین پیام شروع صحبت ما با هم شد و وقتی به خودم آمدم دلبسته او شده بودم. چند بار او را در یک کافه دیدم. می گفت عاشق من است و قصد دارد همراه خانواده اش به خواستگاری ام بیاید. به حرف هایش ...
شکار زنان تهرانی توسط مرد بی رحم ! / او به همسر خودش هم رحم نکرد !
همراهش باشم.می گفت اگر با او نروم به من چاقو می زند.او به خاطر مشکل مالی و تامین هزینه اعتیادش دست به سرقت می زد و سرقت ها به فرزندم ربطی نداشت.فرزندم چند بار سرماخورد و در بیمارستان مداوا شد.بعد از دستگیری ما هم مادرم از او مراقبت می کند که متوجه شدیم توده ای زیر گلویش دارد.اما پول های سرقتی خرج او نشد. این زن در ادامه می گوید: 15 ساله بودم که با شوهرم ازدواج کردیم.خانواده ام مخالف بودند و ...
خاطرات کودکیِ این چند نفر اشک تان را درمی آورد
و طبعا نمی توانستم غذای خاصی برای خودم بپزم و به همین دلیل شامِ من در تقریبا تمام کودکی سوپِ قارچِ آماده بود. 10 اینکه همیشه در خانه گوش به زنگ و آماده باشیم. فکر می کردم زندگی همه بچه ها همین است. در آن زمان من هیچ وقت نمی دانستم مادرم در چه شرایط روحی است و کل کودکی ام مانند آهویی بود که قرار است چند ثانیه دیگر یک شیر به او حمله کند. 11 راستش من تا مدت ها ...