امام (ره) در خطبه عقد به حاج حسین خرازی و همسرش چه گفت؟
سایر منابع:
سایر خبرها
روش فرار صادق آهنگران از دست رزمندگان
کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش می رسید. بچه ها پشت سر هم صلوات می فرستادند، برای سلامتی امام، بعضی مسئولین و فرمانده لشکر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد. بالاخره سر و صدای یک نفر درآمد: چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات می خواهی. اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات. سپس رو به جمع ادامه داد: برای سلامتی بنده! گیر نکردن دنده، کمتر شدن خنده یک صلوات راننده پسند بفرستید! ...
پله پله تا آسمان | از طواف خانه خدا تا شلمچه
اینجا دنبال کنید سادات خانم سبزی ها را وسط سینی جمع کرد و لبه تیز کارد را روی آنها فشار داد: توی کمد است مامان جان. شناسنامه برای چی می خواهی؟ دست سادات خانم از حرکت واماند: جبهه؟ محمدتقی شناسنامه اش را از توی نایلونی که گوشه کمد بود، بیرون کشید و جواب داد: آره. توی بسیج حسابی آموزش دیده ام. دیگر وقت جنگیدن با دشمن است. سادات خانم به سختی لرزش صدایش را پنهان کرد: تو هنوز ...
حاج حسین بر قلب ها حکومت می کرد
ی و برای مقابله با تحریم ها و تحقق گام دوم انقلاب اسلامی می توان از آن بهره برد. همزمان با سی وششمین سالگرد شهادت حاج حسین خرازی، میزبان دو تن از پژوهشگران و پیشکسوتان دفاع مقدس شدیم تا به بازخوانی ابعاد مدیریتی فرمانده لشکر 14 امام حسین ( ع) در دوران جنگ تحمیلی بپردازیم. مصطفی سجاد و محسن نصری در این نشست به تشریح ابعاد مدیریتی شهید خرازی در محورهای حفظ بیت المال، کادرسازی، ا ...
بند عینک لیلا بلوکات خبرساز شد | قیمت بند عینک طلای لیلا بلوکات همه را مات کرد
عاشقانه بخاطرش جنگیدم ، تلاش کردم .و چون دختر خیلی مسئولیت پذیری هستم و واقعا بازیگری نمیذاره که من به همه کارام برسم و اینا اجازه نمیده که من بتونم فرد دیگه ای رو وارد زندگیم بکنم و شریکی رو انتخاب بکنم که نتونم از عهده نیاز های اون بر بیام.و ناراحت بشه از این که من نیستم.حتی تو این 4 سالی که کار نکردم تمام وقتم با بچه های یتیم خونه گذشت.که حالا امیدوارم یه کیس خوبم واسه ازدواج پیدا شه ( با خنده ...
کانون مسجدی که جوانان را راهی خانه بخت می کند
...؛ از آن سال 98 هر ساله به همت بچه مسجدی های گروه جهادی شهید باکری در نیمه شعبان و عید غدیر 90 نفر از جوانان رودبار جنوب به خانه بخت رفته اند. به گفته او؛ نیمه شعبان امسال 20 نفر از جوانان زهکلوت و بخش در قالب جشن ازدواج آسان زندگی مشترک خود را آغاز می کنند . حجت الاسلام خاوری می گوید؛ با برپایی جشن ازدواج آسان در نیمه شعبان تاکنون 110 زوج جوان با کمک خیرین و بچه های مسجد ...
فرازهایی از وصیت نامه شهید سید علی اصغر قریشی
همسر شهید سید همیشه می گفت چون خطبه عقد ما را امام خمینی (ره) خوانده است پس باید نسبت به رشد معنوی خود در درجه اول و دیگران در درجه دوم کوشا باشیم. ما سه روز بعد از عقدمان به شهر دیوان دره محل خدمت شهید رفتیم. تا آن زمان زندگی میان کردنشینان را تجربه نکرده بودیم و احساس غریبی داشتم اما رفتار و سکنات شهید با مردم باعث شده بود که آنها ما را عضوی از خانواده خود بدانند ...
دیدن خانه این جانباز متحیرتان می کند
همیشه آرم سپاه را روی جیب سمت چپ لباسش می زد. او آنقدر به سپاه علاقه مند بود که اطرافیانش همیار پاسدار صدایش می کردند. طبق دفعات قبل سعی می کنم در راه با خانواده ها ارتباط بیش تری برقرار کنم. اتفاقا کنار خانمی می نشینم که دختر بچه حدود 5 ساله ای همراهش است. از صحبت هایش با خواهر شهید ابراهیم هادی متوجه می شوم دبیر جغرافیاست و همسرش سال 69 به شهادت رسیده و پس از ازدواج با برادر همسرش ...
دوکوهه؛ میزبان جاماندگان از قافله شهدا
...، بساط خود را علم کرده بودند؛ از بسیج وزارت نفت گرفته تا بسیج شهرداری تهران، گردان انصار، بر و بچه های گردان 207 امام علی (ع) و گردان عمار. شب اول را با سرکشی از نقاط مختلف پادگان گذراندم و با رزمندگانی که از قبل آن ها را می شناختم سلام و احوال پرسی کردم. فردای آن روز یکی از مهم ترین روز های اردوی سه روزه رزمندگان به پادگان دوکوهه بود. راستی! یادم رفت بگویم که عنوان این اردو میث ...
سرگذشت 5 قهرمان که قابلیت اقتباس سینمایی دارد
بیشتر پیش هم نبودیم. حاجی شوهر من بود و مال من نبود. بچه هایم همیشه بهانه اش را می گرفتند، چه آن وقت هایی که زنده بود، چه بعد از شهادتش. می گفتند مامان، همه باباهایشان می آید مدرسه دنبالشان، ما چرا بابا نداریم؟ خانم محمدی کنعان در دی ماه سال 88 چشم از دنیا فرو می بندد، ولی دختر شینا زبان گویای خاطرات و روز های خوب و بد او برای همیشه است. عباس دست طلا نویسنده: محبوبه معراجی پور ...
شهدا را شهیدان می شناسند/ روایتی از شهید آوینی و حاج قاسم از سردار شهید حسین خرازی+فیلم
دشمن را به یکدیگر پیوند می داده اند بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار. او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه می گویم! چهره ریز نقش و خنده های دلنشینش نشانه بهتری است. مواظب باش، آن قدر متواضع است که او را در میان همراهانش گم می کنی. اگر کسی او را نمی شناخت، هرگز باور نمی کرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین (ع) روبه روست. ما اهل دنیا، از فرمانده لشکر، همان تصویری را داریم که در ...
خرازی شهیدی که اخلاص و ولایت مداری در زندگی اش موج می زد
درباره فرزند رشیدش این طور روایت کرده است: 1- ده ماه بود ازش خبری نداشتیم. مادرش می گفت خرازی! پاشو برو ببین چی شد این بچه؟ زنده است؟ مرده است؟ می گفتم کجا برم دنبالش آخه؟ کار و زندگی دارم خانوم. جبهه یه وجب دو وجب نیس. از کجا پیداش کنم؟ رفته بودیم نماز جمعه. حاج آقا آخر خطبه ها گفت حسین خرازی را دعا کنید. آمدم خانه. به مادرش گفتم. گفت حسین ما رو می گفت؟ گفتم چی شده که امام جمعه هم می شناسدش؟ نمی ...
شوخی حاج قاسم با دختر شهید مدافع حرم
شنید از تعجب خندید و با کاغذی که لوله شده در دستش بود زد روی سر کوثر و گفت: تو ازدواج کردی؟! دختر جان الان وقت عروسک بازی تو هست. کوثر خندید و گفت: تازه بچه ای که در بغل شماست، هم بچه من است. مادر شهیدی که نزدیک ما نشسته بود با دیدن تعجب حاج قاسم از ازدواج کوثر گفت: حاجی اینجا تهران نیست، اینجا شمال است، دخترها اینجا زود شوهر می کنند. سردار سلیمانی از کوثر پرسید همسرت کجاست؟ کوثر گفت: نرسید بیاید، مسیرش از اینجا دور بود. حاج قاسم گفت: بلند شو با هم عکس بگیریم. عروس و پسرم هم که به جمع ما اضافه شده بودند، ایستادند و دسته جمعی عکس انداختیم. ...
طلای من در قلعه گنج است!
کافی بود. با تولد هر بچه ام، کارم برای چند ماه متوقف می شد و خانه نشین می شدم اما دوباره شروع می کردم. کارهای گروهی با بانوان انجام می دادیم؛ از گلسازی گرفته تا نقاشی روی دیوار مساجد را داوطلبانه انجام می دادیم. همه ما احتیاج به حال خوب داشتیم و کم کم تجربه های ما از کارگروهی بیشتر و بیشتر شد. همکاری خانوادگی قبل از ازدواج مطالعه زیادی درباره آسیب های تک فرزندی داشتم و متوجه شده ...
زندگی نامه و وصیت نامه شهید صادق مکتبی
ساده و با مهریه یک آینه شمعدان و یک جلد کلام الله مجید برگزار شد. بعد از ازدواج، مکرر به جبهه می رفت. خواهرش می گوید: روزی که از جبهه آمد گفتم خانم شما اینجا غریب است. گفت: اسلام غریب تر است. حتی خانه نیمه کاره اش را در روستا رها کرد و از زمان رفتن به جبهه، ساخت آن را پی نگرفت. هنوز دو ماه از زندگی مشترک او نگذشته بود که به منظور مبارزه با گروهک های ضد انقلاب به سیستان و بلوچستان رهسپار شد و به ...
به بهانه سالروز شهادت سردار حسین خرازی؛ خاطره ای از شهید خرازی و شهید کاظمی/ شهید خرازی هرگز لب به شکوه ...
زده اند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید. وصیت نامه دوم : استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دل شکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می دانم و بس. و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی (ره) تو فرمانده کل قوا ...
شهادت برای پشتیبانی نیروها / اگر حاج حسین زنده بود...
: حاج حسین سریع به سمت خط ادوات لشکر عاشورا رفت و درخواست یک خودروی تویوتا برای حمل آن دو مجروح کرد، اما مسئول ادوات که ایشان را نمی شناخت اهمیت نداد، شهید خرازی گفت: من حسین خرازی هستم فرمانده لشکر امام حسین(ع)، آن فرد بازهم کمی سرپیچی کرد، شهید خرازی این بار گفت: من همان خرازی هستم که دست راستم قطع شده؛ تویوتا را گرفت، مجروحان را سوار کردیم، من می دیدم که درمسیر برای حفظ هوشیاری آن دو مسئول زخمی ...
خوش قلبی خرازی زبانزد جبهه ها بود
؟ با خودم گفتم می خواهم هنوز بجنگم، خمینی تنهاست، من سرباز اویم، هنوز جنگ تمام نشده. در همین حالات بودم که افتادم زمین. درد به تمام تنم سرایت کرد و در بدنم پیچید. و شهادت فرمانده در 8 اسفند 1365، سخت ترین لحظه برای نیرو های لشکر بود. حاج یوسف کشفی فرمانده بهداری لشکر 14 امام حسین (ع) خاطره آن روز را چنین به یاد می آورد: ما با شهادت حاج حسین ضربه خیلی سختی خوردیم. نبود ایشان برای لشکر امام ...
چهار کتاب درباره شهید خرازی
حاجی؟ گرفته ای؟ گفت: دلم مونده پیش بچه ها. گفتم: بچه های لشکر؟ نشنید. گفت: ببین! خدا کنه دیگه برنگردم. زندگی خیلی برام سخت شده. خیلی از بچه هایی که من فرمانده شون بودم رفتن؛ علی قوچانی، رضا حبیب اللهی، مصطفی. یادته؟ دیگه طاقت ندارم ببینم بچه ها شهید می شن، من بمونم. بغضش ترکید. سرش را گذاشت روی زانوهاش. هیچ وقت این طوری حرف نمی زد. این کتاب به قلم فاطمه غفاری تدوین و از سوی انتشارات ...
عاشقانه های مادر یک پاسدار در فراق فرزند شهیدش
: ای بابا سیبت را پوست بگیر، باز من یاد لالایی خواندن هایم برای محمد افتادم و پذیرایی یادم رفت، از آن پرتقال ها قاچ کن. تکه سیبی را در دهان گذاشتم و چشم در چشم حاجیه خانم گفتم: حاج خانم حالا که لالایی خواندی و ما را هوایی کردی از کودکی هایش برایمان بگو، بچه های آخری همیشه بازیگوش اند و عزیز کرده اهل خانه. نگاهش را از قاب عکس برنمی دارد او هم می خندد: محمد فرزند یکی مانده به آخری بود با ...
ماجرای گزارش حاج همت و دستواره و دستور هاشمی رفسنجانی
حاج ابراهیم همت و رضا دستواره به سخنان مرحوم هاشمی رفسنجانی می خوانیم: آن ها تنها جوابی که در مقابل این اظهارات دادند این بود که؛ چشم می رویم، یا شهید می شویم یا اینگونه نزد شما بر نمی گردیم.... . * حسینیه ای که یادآور قمر بنی هاشم (ع) شد در جریان حملات دشمن به مواضع رزمندگان اسلام در طلائیه، سردار حسین خرازی فرمانده لشکر 14 امام حسین (ع) به شدت مجروح و دست راستش قطع شد و در حالی ...
روایتی از مرکز نفس و جنین هایی که با انصراف والدینشان از سقط، ماندنی شدند
...، خرید لوازم خانگی و وسایل لازم برای شروع زندگی مشترک همان علت هایی بود که مراسم ازدواج آنان را به تأخیر انداخته بود. یک سالی از عقد آنان گذشته بود و با برنامه ریزی هایی که کرده بودند، قصد داشتند پس از ماه مبارک رمضان زندگی مستقلشان را شروع کنند. تا چهارماه پیش همه چیز براساس برنامه ریزی های انسیه و امیرعباس پیش می رفت، اما آن زمان بود که انسیه متوجه اتفاق جدیدی شد. او باردار شده بود ...
جانبازی که چند ساعت شهید بود
شاید گذر زمان غبار فراموشی را بر بسیاری از رویدادهای تاریخی بنشاند، اما روایت های رزمندگان در دفاع مقدس، فراموش ناشدنی است. سیدمرتضی موسوی فرمانده گروهان یاسر از گردان امام موسی ابن جعفر (ع) لشکر 14 امام حسین (ع) استان اصفهان با اشاره به مجروحیتش در عملیات کربلای 4 روایت می کند: از زمانی که هواپیما های عراقی شروع به منور ریختن در آسمان منطقه عملیاتی کردند، در بین همه بچه ها زمزمه شده ...
ناگهان مادر شدم!/ گفتگو با مریم سرایداران که امانتی شاه چراغ را به او سپردند
مریم خانم خواستم ماجرا را با خانواده مطرح کنند تا در صورت موافقت برای امر خیر اقدام کنم. یک روز مادرش با من تماس گرفت و خواست درباره خودم توضیح بدهم. گفتم که نه کار ثابت دارم، نه خانه، نه ماشین... فقط اینکه به امام رضا(ع) متوسل شده ام برای ازدواج. همین که نام امام هشتم را شنید، وقت تعیین و موافقت کرد برای خواستگاری. بعدها وقتی مراسم عقد برگزار شد مادر خانمم گفت: می دانی چرا به تو راحت گرفتیم؟ گفتم ...
از تصمیم برای استخدام در ذوب آهن تا جانشینی سپاه/ انتقام حاج قاسم را از آمریکایی ها می گیریم
حدود 20 سانتی متر آب جمع شد؛ بلافاصله به نیروها زنگ زدم و آماده باش اعلام کردم، در ادامه بچه ها را تیم بندی کردیم تا به سطح شهر بروند و قبل از حضور مسؤولان دست به کار شدیم. **خوب خوابیدی؟ یکی یکی به گروه ها سر می زدیم و ساعت حدود 2 نیمه شب بود و یکی از بچه ها زنگ زد و گفت در یکی از محلات نیاز به کف کش داریم، همان موقع مسؤول آتش نشانی کنارم بود و به او گفتم و قرار شد آن ها را به ...
اولین فرماندهی که حکم تشکیل تیپ گرفت
پا گرفت و از آن به بعد، اغلب رزمندگان اصفهانی عازم مناطق عملیاتی دفاع مقدس می دانستند کجا می توانند خرازی و نیروهایش را پیدا کنند. در عملیات ثامن الائمه (ع) شهید خرازی و گردان ویژه اش هم شرکت داشتند. حضور مؤثر او و نیروهایش در این عملیات باعث شد تا تنها چند روز پس از پایان عملیات و شکسته شدن حصر آبادان، حکم تشکیل اولین تیپ سپاه به خرازی داده شود. تیپ امام حسین (ع) در کنار تیپ کربلا و ...
اصرارهایم جواب داد و خط شکن شدم/دو جانبازی در دو جنگ!
، همسرم فاطمه از 14 سالگی که با من ازدواج کرد همیشه یک کاسه آب و یک قرآن در دستش داشت برای بدرقه من به جبهه، بعد هم که بچه ها بزرگ شدند و الحمدلله چهار فرزند پسرم هم به خدمت سپاه درآمدند، بازهم فاطمه کارش همین بود، بدرقه فرزندانش به مأموریت های مختلف و چشم به راهی های مادرانه، حدوداََ دو ماهی طول کشید تا کارهایم را راست و ریست کنم و رفتنم به سوریه قطعی شود. دو تا از پسران حاج تقی و دو تا ...
از لابی مرگ تا حفظ هورالعظیم در عملیات خیبر
اسلام کرده است. این رزمنده دفاع مقدس خاطرنشان کرد: مقام معظم رهبری بارها تأکید داشتند که خاطرات اسرا، جانبازان و رزمندگان به سرعت جمع آوری شود اما ما همچنان در حال فرصت سوزی هستیم. در پیامی که امام خمینی (ره) سال 67 خطاب به مجمع فرماندهان سپاه داشتند فرمودند که باید جزئیات عملیات ها با رعایت طبقه بندی ها بازگو شود و مردم در جریان زحمات شهدا و رزمندگان و ایثارگران قرار بگیرند. ...