زندگی دردناک زنِ صیغه ای که از کودکی معتاد شد
سایر منابع:
سایر خبرها
بازداشت 2 مرد خلافکار در پرونده مرد گمشده
شاهدان حادثه رفتند و از آن ها تحقیق کردند. یکی از شاهدان به مأموران پلیس گفت: من معتادم، روز حادثه در پاتوق خلافکاران بودم که دیدم چهار نفر معتاد خلافکار داخل خیابان با مردی درگیر شدند. الان که عکس مرد گمشده را می بینم، مطمئن هستم آن چهار مرد خلافکار همین مرد را کتک زدند و به زور سوار خودرو کردند. آن روز مرد گمشده از خیابان کنار پاتوق خلافکاران در حال عبور بود که سرنشینان خودروی سواری راهش را سد ...
همدستی برادران با دشمن پدر برای ارتکاب جنایت
قصد داشت سوار آسانسور شود که با چاقو چند ضربه به کتف، قفسه سینه، کلیه و دستش زدم و وقتی روی زمین افتاد یک ضربه هم به گردنش زدم و از خانه خارج شدم. بعد چاقو را در رباط کریم به سطل زباله انداختم و لباس هایم را هم عوض کردم. پس از آن پسر دیگر مقتول به نام شاهرخ بازداشت شد. او هم درباره ماجرا به ماموران گفت: ما سه بار نقشه قتل پدرم را کشیدیم اما موفق نشدیم تا اینکه آن روز صمد کار را تمام ...
آتقی سلبریتی بود، وقتی سلبریتی بودن مد نبود اما بخت یارش نشد ...
عصر ایران ؛ نهال موسوی - محمدجواد نظری گلپایگانی معروف به آتقی صبح امروز به دلیل سکته قلبی درگذشت. کسی که با بازی در نقش یک معتاد به مواد مخدر در سریال آینه عبرت ساخته محسن شاه محمدی، اواخر دهه 60 یعنی از سال 1367 تا 1370 به شهرت رسید. کاراکتری که در آینه عبرت بازی کرد اسمش آتقی بود و به همین نام هم در میان مردم شناخته می شد. البته او علاوه بر بازیگری تهیه کننده سینما هم بود و تهیه ...
پرونده داماد خطاکار ورق می خورد
در شرح ماجرا گفت: من و همسرم سال 93 با هم ازدواج کردیم و صاحب پسری شدیم که حالا شش سال دارد. وی ادامه داد: مدت زیادی از ازدواج ما نگذشته بود که با هم اختلاف پیدا کردیم. وقتی اختلافمان بیشتر شد تصمیم به جدایی گرفتیم تا اینکه سال 98 از هم جدا شدیم. بعد از طلاق دادگاه سرپرستی پسرمان را به مادرش سپرد و من هم اجازه داشتم هر زمان که لازم بود به دیدن پسرم بروم. مدتی که گذشت، مادرش مانع می شد و ...
تعقیب زن مطلقه به اتهام زنای محصنه در حکومت طالبان
...، پس از آنکه ناپدری اش در سن 13 سالگی او را برای ازدواج با مردی دیگر به فروش رساند تا برای اعتیادش و خرید مواد مخدر پول به دست آورد این زن جوان افغان سال ها برای فرار از شوهر بدسرپرست اش تلاش کرد. او به یاد می آورد که سرانجام از خانه اش فرار کرد، طلاق گرفت و دوباره ازدواج کرد. اکنون تحت حاکمیت طالبان او به طور ناگهانی دوباره در حال فرار است و به دلیل ارتکاب جرم روابط غیرشرعی در معرض ...
افشاگری علی کفاشیان درباره چرایی برکناری علی دایی
پیدا کرده بود. برای همین وقتی که از فدراسیون بیرون آمدم، کل خانه نفس راحت کشیدند. این استرس به تمام نزدیکان ما رسیده بود و همیشه این مثال را همه جا زده ام، پدر من 8 سال پیش فوت کرد و زمانی که زنده بود چیزی از فوتبال نمی دانست، بچه ها تعریف می کردند یک بار که بازی مهمی در جام جهانی داشتیم همه در خانه هیجان داشتند و داد می زدند، که وقتی پدرم داد بقیه را می شنید می گفت این دادی که زدید به نفع حاجی ...
آتقی: تریاک داخل ماشینم بود؛ مامورها را که دیدم گفتم ...
افتاده و با بی سیم سراسری اعلام کرده که به این ماشین کاری نداشته باشید. در آن لحظه قلب من به جای صد تا دو هزار تا می زد. آقای دینی من را آنجا نجات داد. آن زمان آتقی معتاد به مواد مخدر قدیمی بود. الان آتقی احتمالا دارد شیشه و مواد توهم زا مصرف می کند. این نقش را هم می توانید بازی کنید؟ الان اتفاقا من می خواهم یک سریال درباره ماده مخدر شیشه و طلاق بسازم. در زندان که بودم فهمیدم ...
کتاب در مار و پله کودکی و نوجوانی
این پرسش را پاسخ بدهند. با هم پاسخ ها را می خوانیم: ندا جلالی: از سوم ابتدایی مشترک کیهان بچه ها شدم. مجموعه قصه های خوب برای بچه های خوب از استاد مهدی آذری یزدی را در همان سال ها خواندم. از اول راهنمایی سروش نوجوان بعدها مجله جوانان زیر نظر استاد سهیل محمودی از نشریات محبوب من بود. در آستانه جوانی هم با اشعار و کتاب های استاد حسین منزوی ، دکتر قیصر امین پور، دکتر حسن حسینی، استاد ...
درخشش اصفهان با 2 اثر در جشنواره فیلم 100
ی که امشب دلم می خواست بگویم، البته با اجازه رسول عزیز چون خیلی لزومی ندارد خاطره ها هر جایی بیان شود؛ دلم می خواهد از جشنواره بگویم که در سال های قبلی یک الی دو دوره داور جشنواره بودم و با امسال که مقایسه می کنیم قابل باور است و خیلی از بچه ها رشد کردند. تبریزی تصریح کرد: امیدوارم روزبه روز بچه ها رشد کنند، فیلم هایی که انتخاب شدند درجه یک بودند. فیلم هایی که درواقع نامزد شدند هم برنده ...
شهیدی که به عشق امام خمینی(ره) به جبهه رفت
یا خباز یا بزاز یا بقال یا مسئولین امر نکشید که ما شهید داده ایم و هر کس که شهید بشود اولا برای رضای خدا شهید شده است و ثانیا اجرش را خودش می برد. پس آگاه باشید . پس ای پدرم و ای مادرم و ای اقوامانم چنانچه من خودم دیدم که بعضی از مردم به رخ مردم می کشند و می دانم اگر شهید شدم شما ناراحت می شوید ولی اگر برای رضای خدا هم که باشد صبر کنید بخصوص پدر بزرگوارم که هر چه فکر می کنم خیلی صبور و ...
شگرد مرد جوان برای سرقت خودروها
زندان محکوم شدم؛ چرا که شاکیان زیادی داشتم و در سرقت ها از چاقو استفاده کرده بودم.پس از گذشت 4 سال و با گذشت تعداد زیادی از شاکیان مشمول عفو شدم و در 21 سالگی از زندان بیرون آمدم، ولی باز هم غرورم اجازه نداد به روستا بازگردم و کتک های پدرم را تحمل کنم به همین دلیل دوباره برای یافتن جای خواب، سراغ پاتوق نشینان رفتم و باز هم مصرف مواد مخدر را شروع کردم . چندین بار تصمیم به ترک گرفتم، اما ...
بیلی آیلیش تمام شبکه های اجتماعی خود را حذف کرد!
: تو از زمان کودکی به اینترنت دسترسی نداشتی. نسل من با اینترنت بزرگ شده است. او همینطور ادامه داد: برای من، این بخش بزرگی از دوران کودکی ام نبود. خدا را شکر جزو بچه هایی نبودم که تمام کودکی ام را با گوشی همراه و تبلت گذرانده اند. اگر بخواهم صادق باشم، احساس می کنم در زمان بسیار خوبی بزرگ شدم. زمانی که دسترسی به اینترنت تا این حد آسان نبود. من کودکی پر جنب و جوشی داشتم و همیشه در ...
"خانم گل" فوتبال ایران: از شهری آمدم که فوتبال زنان ندارد
، تمام تلاشم را کردم تا بهترین عملکرد را از خودم نشان دهم. تو حالا پای ثابت خانم گلی در فوتبال ایرانی. یدک کشیدن اسم خانم گل چه احساسی دارد؟ من مدافع چپ پای تیمم بودم که در لیگ سال 95 با مصدومیت شبنم بهشت که فوروارد اصلی تیم ما بود، به اصرار خانم جهان نجاتی پستم را تغییر دادم، به خط جلو آمدم و به عنوان فوروارد تیم شروع به کار کردم. چون تجربه زیادی در این پست نداشتم، تمرینات اختصاصی و ...
دبیر: هزینه می دهم اما مدیر بد را عوض می کنم/ 2 شب در فدراسیون می خوابم که سرمربیانم هم بمانند
، برداشت داشته باشد. مسئله این است که کشتی به اندازه آورده اش نگرفته و این جریان همیشه در وزارت ورزش وجود داشته، یک روز طالقانی و یک روز امیر خادم را فراری دادند، حالا کی من را فراری بدهند. وی در خصوص اینکه آیا در انتخابات فدراسیون کشتی شرکت خواهد کرد، افزود: خیلی صادقانه بگویم تا الان هیچ تصمیمی برای آمدن ندارم. علت هم دارد، هرچند آدم استعفا هم نیستم. قطعا تا تیر ماه هستم من نمی توانم گزارش ...
یارعلی پورمقدم نویسنده و مدیر کافه شوکا درگذشت
برای امرار معاش کارهای زیادی انجام داده ولی در نهایت کافه داری توانسته سال ها او را در این شغل حفظ کند. درباره این ماجرا گفته بود: من در زندگی ام هرگز شغلم را خودم انتخاب نکرده ام. هیچ وقت در موقعیتی قرار نگرفته ام که شغل انتخاب کنم. اولین کاری که بابتش از دولت پول گرفتم عضویت هیات علمی دانشگاه آزاد قبل از انقلاب 57 بود. بعد که اخراج شدم، همه کار کردم. ترخیص کار گمرک بودم، نقشه کش برق بودم ...
حضرت پور: پشیمانم ولی فقط به این سوالم جواب دهید
به گزارش "ورزش سه"، دیروز، روز عجیب و کم تکرار والیبال ایران در سالن فدراسیون بود؛ جایی که دو تیم پیکان و هراز آمل در دومین بازی نیمه نهایی به مصاف هم رفتند و این تیم تحت هدایت سرمربی تیم ملی یعنی بهروز عطایی بود که موفق شد حریف پر افتخار خود را شکست دهد و جواز حضور در فینال لیگ برتر را کسب کند. اما اتفاقات پایان بازی خیلی بیشتر از جذابیت های خود مسابقه به چشم آمد. محمدرضا حضرت پور، لیبر ...
درباره مصرف آنتی بیوتیک برای "پیروز" هشدار داده بودم!/ این یک تجربه موفق بود که خطاهایی هم داشت
به گزارش سلامت نیوز درباره علت مرگ پیروز، نظریات متفاوتی مطرح شده که هر یک قابل تامل است؛ اما آنچه دکتر بهرنگ اکرامی دامپزشک متخصص مامایی و بیماری های تولید مثل و "دامپزشک سایت تکثیر در اسارت توران" درباره کوتاهی ها و خطاهای پیش آمده در ارتباط با "پیروز" به ما گفت هم تکان دهنده است و هم شنیدنی. او به اینفلواینسر کردن و سلبریتی سازی "پیروز" و نیز مصرف آنتی بیوتیک برای او انتقاد جدی دارد و می گوید که هشدارها را قبل از انتقال پیروز به پردیسان، داده است. اکرامی حالا سه ماه تمام است که بدون بازتاب رسانه ای همراه تیمی از دانشگاه سمنان و محیط بانان به تیمارداری "آذ ...
من ثروتمندترین بازیگر جهانم!
جای دیگر ندیده ام. چند وقت پیش به مناطق زلزله زده خوی رفته بودم، مردم آنجا دورم جمع می شدند و درباره نقش هایی که در تلویزیون داشته ام صحبت می کردند. این ها برایم بسیار لذت بخش است. بارها گفته ام که من ثروتمندترین بازیگر دنیا هستم چرا که مردمی دارم که بسیار به من محبت دارند. من این حس و حال را با دنیا عوض نمی کنم. ...
روایت یک دانش آموز هنرستان نور از مسمومیتش: پس از دو روز مرخصی از بیمارستان، پای چپم شروع کرد به خواب ...
ما درخواست کرد تا پنجره را باز کنیم تا اگر گازی در هوا وجود داشته باشد، خارج شود. بچه ها پنجره را باز کردند. چند دقیقه گذشت که بغل دستی ام گفت سرگیجه دارد و حالش بد است. چند دقیقه بعد حالش را پرسیدم و گفت بهترم. احتمال داد که مثلا افت فشار پیدا کرده است. صورتم را برگرداندم تا طراحی ام را ادامه دهم. یکباره متوجه شدم که دستم حس ندارد و انگار توان کنترل دستم را ندارم. کم کم بدن درد گرفتم و بدنم شروع ...
پناه بردن دختر جوان 25 ساله با لباس عروسی به کلانتری در خراسان!
به گزارش سلام نو، زن 25ساله که مدعی بود توسط خانواده شوهرش مورد کتک قرار گرفته است در حالی که لباس عروس به تن داشت درباره قصه زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: تک دختر یک خانواده 5 نفره هستم که دو برادر کوچک تر از خودم دارم. پدرم یک شرکت بزرگ خصوصی را اداره می کند و از نظر مالی وضعیت مناسبی داریم. من برای تحصیل در یکی از رشته های زیرمجموعه ...
همخوابی اجباری به خاطر از دست ندادن فرزند!
...: این ها بخشی از اظهارات زن 27ساله ای است که برای چاره جویی درباره رفتارهای غیرمتعارف و بی شرمانه همسرش به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد مراجعه کرده بود. این زن جوان درباره ماجرای ازدواجش با مردی بی بند و بار گفت: پدرم کارگری ساده و بی سواد بود که به سختی می توانست هزینه های زندگی خانواده 5 نفره اش را تامین کند. به همین دلیل هم هیچ کدام از خواهران و برادرانم ...
هزاران بی شناسنامه سیستان وبلوچستانی، در معرض رد مرز اجباری
سال و چند ماه پیش، به خاطر یک جرم مرتبط با مواد مخدر، در سمنان دستگیر شد؛ او را به اردوگاه حرفه آموزی و کاردرمانی سمنان بردند و برایشان یک سال حبس بریدند؛ حالا چند هفته ای است که دوران حبس یک ساله او به سر آمده و علی القاعده باید عادل از زندان آزاد شود و دست بچه هایش را بگیرد و آنها را از بهزیستی بیرون بیاورد؛ اما چون شناسنامه ندارد، مسئولان زندان اجازه ترخیص نمی دهند. هر روز که می گذرد ...
سرنوشت سیاه دختری که فرزند طلاق بود
...> مواد آرامم می کرد، به بدبختی هایم فکر نمی کردم. *اولین بار چطور مواد کشیدی؟ وقتی هفت ساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. من تا 14 سالگی با مادرم بودم بعد مادرم ازدواج کرد و گفت دیگر نمی تواند از من مراقبت کند. گفت برو پیش پدرت. پدرم هم زن داشت با این حال رفتم. با نامادری نمی ساختیم. دو سال با جنگ و دعوا زندگی کردیم، اما بعد نشد. یک روز پدرم به موبایلم زنگ زد و گفت از مدرسه ...
پسرپولدار از روی هیجان سرقت می کرد!
انگلیسی را مثل بلبل حرف می زند و از دوران کودکی دوست داشته پلیس شود، اما اشتباهی سارق شده است. گفتگو با سردسته باند شروین درباره سوابقت توضیح بده؟ چند باری به اتهام سرقت و یک بار هم به اتهام مشارکت در قتل بازداشت شدم. مدتی قبل یکی از دوستانم یک کیلو مواد مخدر گل به مرد قاچاق فروشی فروخت، اما او پول تقلبی به دوستم داده بود. خیلی تلاش کردیم موضوع را ...
شهید خرازی را بیشتر بشناسیم
همرزمانش حاضر نمی شد به پشت جبهه انتقال یابد. آنچه مطالعه می کنید چند قسمت خاطره از خاطرات شهید خرازی در دوران دفاع مقدس است... 1- تو وصیت نامه اش نوشته بود اگر بچه ام دختر بود اسمش زهراست، و پسر بود، مهدی. مهدی خرازی الآن مردی شده برای خودش؛ و انفجار خمپاره ای این سردار بزرگ را در روز جمعه 8/12/1365 به سربازان شهید لشگر امام حسین (ع) پیوند داد و روح عاشورایی او به ندبه شهادت، زائر کربلا ...
عشق به امام و وطن مرا به جبهه ها برد | به یاد امام حسین(ع) دردهایم را تحمل می کنم
چند تن از دوستانم به شهادت رسیدند. بعد از آن چیزی را به یاد ندارم، تا اینکه چشمانم را باز کردم و دیدم در بیمارستان هستم. به عشق امام حسین(ع) توانستم این مجروحیت را تحمل کنم. خیر. برادر من در منطقه حضور داشتند و به یاد ندارم که به مادرم از چه طریقی اطلاع دادند. من از نظر جسمی در شرایط مناسبی نبودم و زمانی که بستری شدم 6 7 ماه در کما بودم. خاطرات خیلی خوبی ...
تجربه اسارت یک دقیقه ای با زانوی شکسته!
ای از بالای سرم عبور می کرد. آرامش عجیبی داشتم. چراکه در این شرایط خاص من بودم و خدا و بیابانی که در آن قرار گرفته بودم. به دقت همه جهات و اطرافم را نگاه می کردم، اما خبری از هیچ جنبده ای نبود که نبود! یک یا چند ساعت گذشت نمی دانم. در این مدت چندین بار تلاش کردم هر طور شده حرکت کنم و از جای خودم بلند شوم. اما زانوی پای چپم کامل شکسته بود و با کوچک ترین حرکت، درد بیشتر و شدیدی در کل وجودم می پیچید ...
محله ای که دارد گم می شود
. در این محل همه همدیگر را می شناسند. نه. من اصولاً آدمی نیستم که رفت و آمد داشته باشم و بقیه را بشناسم. با همسایه ها هم ارتباط ندارم. در آپارتمانی که زندگی می کنم همه خانواده هستیم و همسایه های اطراف را هم نمی شناسم. اصولاً آدمی نیستم که به کار کسی کار داشته باشم. من 5 سال است که در این محل هستم. برای همین از قدیمی های محل محسوب نمی شوم. البته بیشتر آدم ها در حال جابه جایی اند ...
از جهنم برمی گردم، از شهری که با خاک یکسان شد!
دوست دارم اما شرایطی را دیدم که... . من خیلی چیزها را در مسیر ورزش دادم، دوری خانواده را تحمل کردم و سختی کشیدم اما آن وضعیت یک معجزه بود و حالا که برگشته ایم فعلا نمی دانم چه کار کنم. می گویند پس لرزه ها تا یک سال هم ادامه دارد و احتمال زلزله بزرگ هم هست. اگر خودم هم بخواهم به ترکیه برگردم، بعید می دانم که خانواده ام بگذارند؛ آنها می گویند دیگر حق نداری از کنار ما دور شدی. امروز هم دو پیشنهاد داشتم و گفتند حالا که تیم تان کنار کشیده به اینجا بیا اما هنوز نتوانسته ام تصمیم بگیرم. فعلا برنامه ام شرکت در اردوی تیم ملی در تهران است که از 16 اسفند آغاز می شود. ...
از شوخی های جبهه تا سیگاری که با اسیر عراقی تقسیم شد
بلوچستان بسیار خطرناک و چشمگیر بود. منطقه ترسناک بود و ما سوم دبیرستان بودیم، شهید رضا وهابی از ما جدا شد و گفت پدرم اجازه نداده با شما در این مأموریت همراه باشم. وی گفت: در میدان انقلاب تهران سوار اتوبوس شدیم، ما چند نفری شیعه بودیم و از آن فضا هم خوف داشتیم، اما سیدحسن در اتوبوس راه می افتاد و به حرف ها گوش می داد و از زبان زاهدانی ها هیچ چیزی متوجه نمی شد، یک کلمه یاد گرفته بود و هی ...