سایر منابع:
سایر خبرها
پشت پرده شوم پیامک های عاشقانه
برادرانم هر کدام جدا گوشی داشتند و تازه در این مدت هم فقط، به خاطر کرونا و برگزاری آنلاین کلاس ها بود که حق داشتم چند ساعتی با گوشی مادرم وارد کلاس شوم. گوشی مادرم دستم بود، دستم می لرزید؛ در صفحه پیام مدام تایپ می کردم و بعد پاک می کردم تا اینکه دل به دریا زدم و پیامک را به سیامک فرستادم. او خیلی سریع جواب داد و از همان پیامک بود که با سیامک آشنا شدم که کاش هیچ وقت این کار را نمی ...
قشنگترین حس
همشهری ؛ دوچرخه- مطهره سادات قرشی 14 ساله: من یک سوال از تک تک شما دارم. قشنگ ترین حسی که تجربه کرده اید چه بوده؟ تا شما فکر می کنید خودم می خواهم از قشنگ ترین حس ام برایتان بگویم. از پنجره چشم بر نمی داشتم چون منتظر دیدن یک منظره ی طلایی بودم، گوشی در دستم بود و می خواستم فیلم بگیرم، اما آنقدر حواسم پرت بود که دکمه ی ضبط را نزده بودم. ناگهان صدا مرا به خود آورد ...
سارق حرفه ای: چون مادرم پیرشده و دیگر نمی تواند دنبال کارهایم بیاید توبه می کنم که دیگر دزدی نکنم
؟ درآمد داشتم اما ثابت نبود. آخرین بار کی دستگیر شدی؟ سال 99 بود که به خاطر سرقت خودرو دستگیر شدم و به 3 سال زندان و رد مال محکوم شدم. رد مال کردی؟ نه، مجازات زندانم تمام شده بود اما به خاطر رد مال در زندان بودم. چند فقره سرقت کرده بودی که سال 99 دستگیر شدی؟ یک پراید سرقت کردم که با آن خودروی سرقتی تصادف کردم و در همان صحنه دستگیر شدم و به خاطر خسارتی که به ...
پدرکشی فجیع در تهران | وقتی دیدم نمرده با چاقو زدمش!
...> وی در تشریح جزئیات ماجرا گفت: نمی خواستم پدرم را بکشم. اما رفتارها و کارهایش مرا بشدت عصبی کرده بود. پدرم چند سال پیش، مادرم را طلاق داد و با زن دیگری ازدواج کرد.سپس همه اموالش را در اختیار همسر دومش و 3 فرزند او قرار داد. حتی به تازگی خانه بزرگی را به نام همسر دومش سند زده بود. وی ادامه داد: من بدهی سنگینی داشتم و به همین خاطر به دردسر افتاده بودم. چند بار سراغ پدرم رفتم و از او کمک ...
خلبانی که پس از سه بار اخراج برگشت و جنگید و اسیر شد
می گفتند خوش به حالت! ما هم اگر می توانستیم می رفتیم. ولی وقتی برگشتم، می خواستند حذفم کنند. وقتی اسیر شدم نفس راحتی کشیدند. خیلی مسائل هست که باعث می شوند از درون خودم را بخورم. لحظه آخر که داشتم می رفتم، یکی از همین ها را گرفتم و حسابی با او ماچ و بوسه کردم! که بچه ها آمدند و از زیر دست و پای من بیرونش آوردند. جوان پاکی بودم. نه قلدر بودم، نه چیزی! اصلاً اهل دعوا نبودم، ولی ...
زینب نوروزی؛ از دوومیدانی تا درخشش در قایقرانی
استعدادیابی به من گفت تو که قدت بلند است، قایقرانی را هم امتحان کن. یک هفته بعد انتخابی تیم ملی بود و در دستگاه شبیه سازی قایقرانی (ارگومتر) بدون هیچ تمرین و آموزش و در حالی که فقط یه هفته بودم وارد قایقرانی شده بودم، سوم و به اردو تیم ملی جوانان دعوت شدم. شش ماه بعد از دعوت به اردو به مسابقات قهرمانی آسیا جوانان اعزام شدم. نفر اول جوانان در کشور بودم، به اردوهای بزرگسالان دعوت ...
عاشقی کار دست سارق حرفه ای داد
برای کسی ندارد. الان خیلی ها سراغ زورگیری می روند. اغلب شان چاقو دارند و وقتی خود را در خطر دستگیری می بینند، دست به چاقو می شوند و گاهی مرتکب قتل هم می شوند. *تو هیچ وقت چاقو با خودت نمی بردی؟ نه. *اگر صاحبخانه سر می رسید؟ از پنجره فرار می کردم. من بیشتر سراغ واحدهای طبقه اول می رفتم تا اگر مالباخته رسید راه فرار داشته باشم. *دو بار زندان تو را ...
نقشه شوم قهرمان شطرنج کشور برای زنان | دزد بی رحم به نامزدم مقابل چشمانم تجاوز کرد
بیهوش کرد. سپس از من کلی امضا گرفت و تمام اموالم را تصاحب کرد. چند روز بعد هم از ایران رفت و شنیده ام که در کانادا زندگی می کند آن هم با پول من، پولی که با هزار سختی و زحمت به دست آورده بودم. من زمانی قهرمان شطرنج در کشور شدم. حتی یک مقام هم در ورزش های رزمی دارم اما خب سرنوشت با من خوب تا نکرد. چه شد که نقشه دزدی کشیدی؟ بدهی بالا آوردم و همه سرمایه ام از دستم رفت. من هم ...
طلاق عجیب زوج جوان چند روز قبل از عروسی
برای همیشه از یکدیگر جدا شوند. زن جوان وقتی در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای درگیری خود با شوهرش گفت: یک سال پیش بود که با امید آشنا شدم، البته او را از قبل می شناختم. امید یکی از همکاران سابقم بود. او یک بار ازدواج کرد، ولی زندگی اش خیلی دوام نداشت. زمانی که با امید همکار بودم، او عاشق یک دختر دیگر بود. چند وقت بعد هم با یکدیگر ازدواج کردند. ولی وقتی امید از محل ...
فریب دختران با وعده های توخالی
نبود در حالی که من بدون اینکه خودم بدانم باردار شده بودم و این ماجرا باعث شد از سوی خانواده ام مورد تحقیر قرار بگیرم و دیگر نتوانم مدرسه بروم تا جایی که تصمیم گرفته بودم خودکشی کنم. دختر نوجوان ادامه داد: آقای قاضی قبول دارم اشتباه بزرگی مرتکب شدم اما این آقا مرا فریب داده است همه پیام های او در پرونده موجود است. فرزانه به دادرسان دادگاه گفت:من 8ماه پیش وقتی که از مدرسه به خانه می رفتم ...
وقتی در عربی حرف زدن کم آوردم!
روز از بچه ها شنیدم سه اسیر عراقی را به پاسگاه 3 آورده اند. فاصله پاسگاه ما تا پاسگاه 3 کمتر از 100 متر بود. دو تا از پاسگاه را با پل های خیبری به هم وصل کرده بودند. دویدم و سریع خودم را به آن پاسگاه رساندم. اسرای عراقی نشسته و دست هایشان را روی سر گذاشته بودند. یکی دو نفر از بچه ها هم حاذق و با انگشت های روی ماشه کنارشان ایستاده بودند. سال های قبل چند جمله کوتاه عربی از قاری مسجد محله ...
درد دل با امام رضا؛ چگونه با این هزینه ها به مشهد برم ..
...: به مادرم قول دادم ......مدتی بود که پس انداز کردم تا بعد از امتحانات خرداد بچه ها ، بریم مشهد ...آخه چند سال میشه نرفتیم ....از وقتی که برای ماه عسل رفتیم تا الان که بچه ام 12 سالشه فرصتش پیش نیومد ..... البته فرصتش بود پولش نبود .... خوب امسال گفتم با قطار می ریم و مادرم هم میاد ...یه کوپه 4 نفره می گیریم ...خوش می گذره . با رفتن به اولین دفتر خدمات مسافرتی متوجه شدم بلیط ...
اعتراف تلخ داور دربی؛ گفتند زن وبچه ات را می کشیم/ مثل آب خوردن دربی را سوت می زنم/ من 300 هزار تومان ...
. پس چرا آن همه جنجال شکل گرفت؛ دعوا، درگیری، کارت زرد، قرمز و ... طبق قانون عمل کردم و تمام آنهایی را که باید جریمه می کردم جریمه کردم. به آنهایی که باید اخراج می شدند کارت قرمز دادم. من مقصر جنجال ها نبودم، بقیه مسایل نیز به من ارتباطی نداشت. به من ارتباطی نداشت که بازیکنان محروم شدند. من در این محرومیت ها نقشی داشتم؟ رییس فدراسیون فوتبال بودم؟ رییس کمیته انضباطی بودم؟ چه کاره ...
لیلا گودرزیان: عنایت شهید را در نوشته هایم دیدم
کتاب روایت شده و انگار خود شما این کتاب را نوشته اید. فارس: خانم گودرزیان! یک سوال دلی، اصلا چرا برای شهدا می نویسید؟ گودرزیان: من احترام به شهدا و خانواده هایشان را از مادرم آموخته ام آن هم از کودکی. جالب اینکه وقتی شروع به نوشتن کتاب کردم، مادرم را به تازگی از دست داده بودم و دچار تألمات روحی شدید بودم، راستش با نوشتن، به این کتاب پناه بردم و آرام شدم. ...
ویرانی زن عاشق پیشه با نقش پردازی زن شیطان صفت / وقتی به خودم آمدم خیانتکار شده بودم!
شیرین شده بود که خودم نیز این روزگار حیرت آور را باور نمی کردم. هنوز دخترم در مقطع ابتدایی درس می خواند که پسرم یونس به دنیا آمد و زندگی ما صفای دیگری گرفت اما من همچنان سرگرم فرزندانم بودم و به شدت امور تحصیلی دخترم را پیگیری می کردم به گونه ای که حتی نماینده اولیا در مدرسه شده بودم. خلاصه در یکی از همین روزها که از مدرسه بازمی گشتم با خواهر یکی از مادرانی آشنا شدم که آن روز برای بردن خواهر زاده اش ...
رمال های شیادی که زنان و مردان خرافه پرست را فریب دادند
: رمال هیچ دانشی ندارد جز اینکه از ساده لوحی و گرفتاری خود شما سوء استفاده می کند.
پسر مادرکش: اعدامم کنید؛ مرگ برایم راحت تر از زندگی است
سال هاست با مادرم زندگی می کنم، اما همیشه با هم اختلاف داشتیم. حتی بار ها با هم درگیر شده بودیم و کار به کتک کاری کشیده بود. مادرم همیشه به خواهرهایم توجه داشت و به من بی اعتنا بود. به همین خاطر با هم درگیر بودیم. آخرین بار هم وقتی سر همین موضوع با او درگیرشدم، در اوج خشونت با مشت به صورتش زدم. من که حال خودم را نمی فهمیدم، شالی را که دور گردنش بود، پیچیدم و وقتی بیهوش شد متوجه شدم چه اشتباهی ...
اخبار حوادث امروز 9 خرداد 1402 از مرگ همزمان سه کارگر اردبیلی بر اثر سقوط به درون چاه تا صدور حکم اعدام ...
بهانه ای پرخاشگری می کردم و چاقو می کشیدم. دست خودم نبود، هرکسی ضربه ای به سرم می زد دیگر حال خودم را نمی فهمیدم به همین دلیل هم چند بار دست به خودکشی زدم و ... فرار قاتل مو طلایی از چنگال پلیس با گریم مردی با موهای طلایی که دوستش را به دلیل اختلاف مالی به قتل رسانده بود، برای فرار از دستگیری موهایش را رنگ کرده و گریم می کرد تا شناسایی نشود اما فرار او 3 ماه بیشتر طول نکشید ...
فریب زنان و مردان خرافه پرست توسط رمال های شیاد
...، کنار دیوار نانوایی ایستاده بودم، بازیگوشی دختربچه ای نظر مرا به خودش جلب کرد و به او لبخندی زدم و مادر دخترک هم کنارم ایستاد و از شیطنت های دخترش گفت؛ وقتی از من پرسید شما بچه دارید، گفتم نه! هر وقت هر کسی این سؤال را از من می پرسید انگار دست خودم نبود دنیا روی سرم خراب می شد. سر صحبت باز شد، او که نوبت نان گرفتنش شد خداحافظی کرد و رفت در حالی که من در فکر بودم. زنی که ...
2 روایت از گره هایی که سبب ایمان به عنایت امام رئوف(ع) شد| خوشا دردی که درمانش تو باشی
...> توسلم با قلب شکسته به آقا همان و خوب شدنم همان. طوری این درد، ذره ذره من را واگذاشت که خودم هم لابه لای مشغله های زندگی و بچه د اری نفهمیدم کی خوب شدم. چه کسی به دل همسایه انداخت که این حرف را به من بزند، نمی دانم. شاید خود امام رضا (ع). من که از این چیز ها سر درنمی آورم. فقط می دانم قبل و بعد از این ماجرا، امام رضا (ع) برایم تفاوت کرد. من راه توسل را پیدا کردم و فهمیدم که گره های زندگی ام را به دست ...
کدام محله تهران بیشترین باغ را داشت؟ | از لویزان تا مبارک آباد
شود بعد با هم صحبت می کنیم. نمی روم و می ایستم آبیاری گل ها را نگاه می کنم. حاج صفی الله مزرعه فراهانی 74 سال سن دارد. تعریف می کند: رفته بودم صحرا گوسفند بچرانم وقتی برگشتم دیدم همه دارند گریه می کنند گفتند: پدرت مرده. خیلی بچه بودم، اما از همان روز فهمیدم که باید در غیاب پدر کار کنم. خانوادگی کوچ کردیم و به تهران آمدیم و چند سال قلعه ارباب اردشیر و چند سال قلعه کتابچی کار کردیم. ت ...
جلد دومِ جلد دوم
...، سر غرفه آنها تیک می زدم که بالاخره کی می آید. بنده خدا مدیر مشکلی نداشت، ولی دو کارمندش روز آخر کار را گردن هم انداختند و بعد هم مسئول بالادستی شان آمد برای جلسه و کلا برنامه بدون ناشر روی آنتن رفت. روز آخر برنامه های شبکه کتاب ظهر تمام می شد و من باز برای بار چندم مجبور شدم به آقای قربانی زنگ بزنم و زمان حضورشان را تغییر بدهم، چند بار برنامه آقای قربانی را تغییر داده بودم. از روز اول ...
هیچ کس نبود که ایشان را قبول نداشته باشد/ این ها شهدای ناطق هستند
من کرد و ادامه داد: - با همۀ این سختی ها، حسرت یه آخ گفتن رو به دل عراقی ها گذاشتم. همه کارها و سختی هایی که کشیدم برای رضای خدا بود. من حاضرم همۀ این ثواب ها رو بدم به تو اما در عوض ثواب یه دوره ارشدیت رو بگیرم، اگه حاضری امضا کن! با این حرف حاجی این قدر شرمنده شدم که سرم را انداختم پایین و یک جوری دستم را آزاد کردم و رفتم. خودم از خودم بد آمده بود که چرا این حرف را به حاجی زدم. ...
خرید اینترنتی عامل قتل همسر شد
گفتم کارت عابربانکم را بدهد تا به بیمارستان بروم؛ اما او کارت را نداد. به او گفتم صبح تا شب کار می کنم و خسته به خانه برمی گردم و او نباید این طور رفتار کند. نسیم با بی اعتنایی به آشپزخانه رفت و من خوابیدم؛ اما در یک لحظه احساس کردم یک نفر با چاقو بالای سرم ایستاده. وقتی چشمانم را باز کردم چاقو را گرفتم و چند ضربه زدم. اصلاً چیزی از ماجرا به خاطر ندارم و نمی دانم چه کسی چاقو را به من داد. از قتل همسرم پشیمان هستم. در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند. منبع: اعتمادآنلاین ...
بابک مرادی: خودم می دانم جایم در استقلال است
بیرانوند گفت: بین دو نیمه به بیرانوند گفتم مطمئن باش که به تو گل می زنم و خوشبختانه این اتفاق هم افتاد. برای گلزنی به پرسپولیس انگیزه زیادی داشتم و به همین دلیل موفق به گلزنی هم شدم. مرادی در خصوص این که وضعیت خود در هوادار چه می شود، گفت: من قرارداد مشروط با هوادار دارم و به هر حال وضعیتم مشخص نیست. اول که از استقلال جدا شدم خیلی شرایط روحی ام بد بود، اما آقای ساکت امسال خیلی کمکم کرد تا ...
از پریود بگو
میگفتن خال پری اومده، یا مریض شدم منصوره هم گفت: من هنوز هم معذب هستم با مامانم از پریود حرف بزنم، اما به پسرم 12 ساله ام میگویم امروز حوصله نداشتم غذا بپزم چون پریود بودم!یک نفرمان محصول تربیت سیستم آموزشی و اجتماعی است و دیگری در کشور نرمال درس می خواند و بزرگ می شود. الهام از نقش اساسی مادر در این زمینه گفت: دوست داشتم اولین بار مامان دربارهٔ پریود باهام حرف بزنه، اما ...
خاطره ای جالب از شهید عماد مغنیه در تهران
. پرسید که به خانه می روم؟ وقتی جواب مثبت دادم، سوار شد تا با هم برویم. بیشتربخوانید رازی از سردار سلیمانی که پس از 10 سال فاش شد! در راه درباره وضعیت آموزش نیرو ها حرف می زدیم. نزدیکی میدان امام حسین (ع) بودیم و صحبتمون گل انداخته بود. یک دفعه عماد مکثی کرد و با تعجب گفت: ای وای ... من صبح با ماشین رفتم پادگان. زدم زیر خنده. صبح با ماشین رفته پادگان و یادش ...