مشکلات زن مشهدی پس از ازدواج پنهانی
سایر منابع:
سایر خبرها
وسوسه های شیطانی سراغم آمد و احساس کردم به فردین وابسته شدم
زن 28 ساله ای که با شکایت همسرش مبنی بر ارتباط با جوانی غریبه وارد کلانتری آبکوه مشهد شده بود، با بیان این که نمی توانم با این رسوایی و آبروریزی کنار بیایم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: پدرم شغل آزاد داشت و از نظر مالی در حد مرفه بودیم، آن زمان در منطقه احمد آباد مشهد زندگی می کردیم و من هم تا مقطع راهنمایی در آن محل درس خواندم ولی زمانی که به سن نوجوانی رسیدم، شور و شر عجیبی ...
وحشت از مرد دو چهره! / کودک 4 ساله راز این مرد را در کلانتری مشهد لو داد!
صورت غیرقانونی به همراه خانواده ام از افغانستان به مشهد مهاجرت کردیم. طولی نکشید که با سلیم آشنا شدم و با یکدیگر ازدواج کردیم. البته اولین شرط من برای ازدواج این بود که سلیم برای پسرم پدری کند و او را نیز دوست داشته باشد! اما بعد از به دنیا آمدن دخترم که اکنون 4 ماهه است، سلیم گاهی عصبانی می شود و دست به رفتارهای ناشایستی می زند که قلبم می لرزد اما او شوهر من است و ... در همین ...
بازیگر زن ایرانی که 12 سال از همسرش بزرگتره
گرایش موسیقی من از سنتی به پاپ تغییر کرده است و از دوران دانشجویی بعنوان نوازنده روی صحنه رفتم ازدواج شهره سلطانی سال 1390 در 42 سالگی با بهروز پناهنده کارگردان 30 ساله ازدواج کرد این دو به مدت 11 سال با هم همکاری داشتند تا اینکه بهم علاقمند شدند و در محضری نزدیکی سینما آستارا با حضور خانواده باهم عقد کردند بیوگرافی بهروز پناهنده بهروز پناهنده ...
مردی در آبادان یک ماه پس از ازدواج با عشقش او را کشت!
مرد جوان تحقیقات را آغاز کردند و این در حالی بود که این مرد وقتی خود را در تناقض گویی هایش گرفتار دید به ناچار لب به سخن باز کرد و به قتل همسرش اعتراف کرد. ازدواج عاشقانه مرد جوان که دیگر راهی جز اعتراف نداشت در خصوص پایان شوم ازدواج عاشقانه اش گفت: سودابه دختر همسایه مان بود و او را بارها در کوچه دیده بودم و به او علاقه پیدا کرده بودم تا اینکه 10 سال قبل از خانواده ام خواستم برای ...
نقشه شوم مرد خواستگار برای دختر مورد علاقه اش/ مجبورم می کرد روی خرده شیشه ها راه بروم
ولی خانواده ام مخالف این ازدواج بودند. با این حال رابطه من و امیر ادامه یافت تا این که از حدود 2 هفته قبل رابطه ام را با او قطع کردم. به همین دلیل او یک روز قبل از این ماجرا با من تماس گرفت و مرا به بهانه پس دادن شارژر گوشی تلفن به داخل خودرو کشاند. بعد هم مدعی شد برای گفت وگو با یکدیگر دوری بزنیم! ولی او مرا به داخل باغی در اطراف جاده قوچان برد و به شدت کتکم زد. امیر به ...
شکایت مرد جوان از همسرش/او با فروشنده بوتیک رابطه نامشروع دارد!
مجاورت محل زندگی مان هر جا من را تنها می دید مورد آزار قرار می داد و من این موضوع را سال ها پنهان کردم تا اینکه با ورود به دوران نوجوانی این مزاحمت ها را با خواهر بزرگترم مطرح کردم و نهایتا با برخورد شدید و لفظی خواهرم با این فرد، دیگر او جرات نزدیک شدن به من را پیدا نکرد. بیشتر بخوانید: رابطه شوهرم با 5 زن دیوانه ام کرده است| مرد: 3 ساله است رابطه دارم برای اولین بار ...
یک خاطره خاص از نابغه اطلاعاتی جنگ
. پدرم بعد از هشت ماه که مرا دید، گزارش کاملی از کشت و زرع را داد و گفت: خسته ای بخواب. به اتاق خودم رفتم؛ گردوخاک آن را گرفته بود. بلافاصله خوابم برد. پدرم در حال بیرون رفتن از منزل بود که از خواب بیدار شدم. پدرم همیشه یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار می شد، نافله شب می خواند و برای نماز جماعت به مسجد می رفت؛ وقتی از مسجد برمی گشت، بقیه را برای نماز بیدار می کرد. صبحانه را کنار خانواده به سر ...
قتل پدری که پسرش را نمی شناخت برای گرفتن انتقام مادر!
و در واقع این آقای پولدار پدر من است. یعنی چی؟ وقتی مادرم جوان بود با مجید، ازدواج پنهانی کرد، پدرم وقتی می فهمد او حامله شده است با فشارهای پدر و مادرش، مادرم را رها می کند به همین راحتی، مادرم از دست فشارهای خانواده پدرم به شمال می رود و من در آنجا به دنیا می آیم. وقتی بزرگ شدم با وجود همه کمبودهایی که داشتم احساس می کردم مادرم یک کینه عمیق در دلش دارد، اصرار کردم تا به ...
راه آرامش داشتن زن و شوهر
. وی اظهار داشت: کلمه ای که می تواند هویت یک فرد را در ازدواج مشخص کند تعهد و تضمین است؛ چرا که این دو مسئله می توانند همه چیز را سنگین کنند. تا پیش از عقد افراد می توانند با یکدیگر بسیار خوب باشند اما پس از عقد ممکن است بسیار رفتارها تغییر کنند. گاهی اوقات نیز برآورده نشدن انتظارات فرد در یک رابطه باعث دور شدن دو نفر در یک رابطه شود. تعهد و تضمین باید بین هر دو فرد در زوج وجود داشته باشد چرا که وجود دو طرفه آن می تواند آرامش را به خانه برگردانند. پایان پیام/ ...
غش کردن داماد ایرانی پس از دیدن چهره تازه عروسش | عباس: زشتی او با آرایش هم قابل تحمل نبود!
. خودبه خود طلاق دختره را می گیرند. عباس چند هفته ای از رفتن به سر کار خودداری کرد و کارهایی از او سر زد که هیچ آدم عاقلی انجام نمی داد. ولی از گوشه و کنار شنید که همه می گویند: این طوری بهتر شد. دو تا دیوانه راحت می توانند با هم کنار بیایند و زندگی کنند. عباس از این که حرفش در دهان ها افتاده بود، به شدت عصبی بود. تا کی باید تحقیر می شد. بالاخره تصمیم خودش را گرفت. بعد از سال ها باید جلوی مادرش می ایستاد، احترام به مادر با تحت سلطه بودن فرق داشت. به سمت دادگاه خانواده رفت. اول باید تکلیف ازدواج با همسرش را روشن می کرد، زندگی با یک زن بیمار برای او غیرممکن بود. ...
روایت مادر و همسر شهیدی که 18 سال انتظار کشید
...، 12 سالم که شد، صمد، شوهرم، آمد خواستگاری. نمی دانم مرا از کجا می شناخت فقط شنیده بودم که مادرش از در و همسایه سراغ دختر نجیب و شریفی را گرفته و اهل محل هم خانواده مرا معرفی کرده بودند. فقط یک بار او را دیدم آن هم در جلسه اول خواستگاری. سنم کم بود و نمی دانستم از زندگی چه می خواهم، اما همان دیدار اول کافی بود که مهرش به دلم بنشیند و رضایتم را جلب کند: صمد بزرگ تر بود، فقط 17 سال داشت که آمد ...
من را فرشته صدا نزنید ؛ گفت وگویی متفاوت با یک ترنس | وقتی گفتند تغییر جنسیت بده باور نکردم | مادرم نفسش ...
....خواهرش ش. موسوی هم در این مصاحبه همراه ماست، قرار است هر دو از فرشته بگویند که رفت و انسان جدیدی که متولد شد. زاده ی زنجان است ولی در تهران زندگی می کند. فرزند پنجم خانواده است، چهار خواهر و یک برادر دارد. همه ی اعضای خانواده اش جز یکی از خواهرانش، ازدواج کرده و زندگی مستقلی دارند. معماری خوانده و قبل از عمل تغییر جنسیت در رشته ی تخصصی خودش فعالیت می کرده است اما بعد از عمل، در یک مغازه ...
کشک عامل طلاق شد
بحث میان آنها شد.مرد با حالت عصبانی به همسرش گفت: چرا روزهای قشنگ زندگی مان را برای یک سوغاتی به سیاهی می کشانی !فردای آن روز زن جوان به خاطر سوغاتی همسرش به دادگاه خانواده شماره یک شهید محلاتی مراجعه و با رائه دادخواستی خواهان جدایی از مهندس جوان شد. این در حالی بود که تازه داماد از ماجرای دادخواست همسرش برای طلاق خبری نداشت. وقتی نامه احضاریه به دادگاه خانواده توسط پستچی در اختیارش قرار گرفت ...
فریب گرگی در لباس میش را خوردم/ لعنت به این زندگی که به خاطر بدهی مجبور شدم زن صیغه ای بشوم!
ام آمد. من هم بلافاصله به خواستگاری او پاسخ مثبت دادم و پای سفره عقد نشستم، ولی روزگارم از آن جا به بی راهه فلاکت و بدبختی رسید که فهمیدم همسرم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد. دیگر نمی توانستم با این شرایط به زندگی مشترک با او ادامه بدهم چرا که همه روزهای زندگی ام به مشاجره و قهر و دعوا می کشید. بالاخره چند سال بعد از او جدا شدم و نزد خانواده ام بازگشتم، اما از این که سربار ...
طلاق عاقبت ازدواج اینترنتی زوج طلبه در تهران + جزییات
، تصمیم گرفتیم یکدیگر را از نزدیک ببینیم ، بنابراین باهم قرار ملاقات گذاشتیم چندین جلسه من برای دیدن مریم ازاراک به تهران آمدم . پس از مدتی احساس کردم دوستش دارم و کم کم به این نتیجه رسیدیم که می توانیم باهم ازدواج کنیم. بعد از تصمیم مان همه چیز سرعت گرفت و ما خانواده های مان را در جریان قرار دادیم. پس از موافقت آنها عقد کردیم اما به خاطر شرایط کرونا میهمانی مختصری گرفتیم و مستقل شدیم. زندگی ...
در صورت فوت یکی از زوجین تکلیف پرداخت مهریه چه می شود؟
...> اما باید این نکته را در نظر گرفت، مهریه تنها حق تعریف شده برای زنان در عقدنامه نیست و با بیان دیگر شروط ضمن عقد، دیگر نیازی به مهریه های سنگین و نامتعارف نیست. مهریه در عقد موقت و دائم متفاوت است. در عقد موقت پرداخت مهریه ضروری است و در عقد دائم دارای انواعی است که زن و مرد پیش از ازدواج در خصوص نوع آن باید با یکدیگر توافق کنند. مهریه در عقد دائم دارای دو نوع عند المطالبه یا ...
آمار عجیب از قربانیان قتل های ناموسی در سال 1402
است به اعتماد می گوید: پدر پرستو، او را در سنین پایین به پسر یکی از دوستان نزدیکش داد. شوهر پرستو هم چون می دانست پدر همسر او معتاد است، پرستو را اذیت می کرد و به او می گفت؛ تو پدرت معتاد است، پس هیچ جا را نداری که بروی. برای همین هر بلایی که می خواست سر این زن درآورد. پرستو 12 سالگی به عقد شوهرش درآمد. چند روز بعد از عقد هم یک دفعه درد سراغ مادر پرستو آمد و منجر به مرگش شد. یک ماه صبر کردند که از ...
ماجرای تلخ مردی که به جای برادر معتادش یک کارتن خواب را کشت
برادرم را بکشم و همه خانواده ام را از وضعیت سختی که داشتند نجات دهم اما اشتباهی بهروز را کشتم. حتی همان شب بعد از قتل وقتی با برادرم روبه رو شدم، هنوز شوکه بودم و تازه واقعا باورم شد اشتباهی یک نفر دیگر را کشته ام. خیلی ترسیده بودم و عذاب وجدان داشتم. به همین خاطر دست به خودکشی زدم اما معجزه آسا زنده ماندم.وی ادامه داد: اولیای دم بهروز که می دانستند من عمدی او را نکشته ام، حاضر به گذشت شدند و به ...
قتل با چشمان بسته
...، چند سال قبل از زنم جدا شدم. برادر معتادی داشتم که وسایل خانه مادرم را می دزدید و با فروش آن، شیشه خریده و مصرف می کرد، علاوه بر آن کفش های همسایه ها را هم سرقت کرده و آبروی مان را برده بود. او اعتیادش را ترک نمی کرد. یک بار مرا با چاقو زخمی کرد که با میانجیگری خانواده، از او شکایت نکرده و آشتی کردیم اما بازهم مرا کتک زد. از او کینه به دل گرفتم و می خواستم با چاقو بکشمش. همیشه روی نیمکت مخصوصی ...
زندگی تلخ مردی که به جای برادر معتادش یک کارتن خواب را کشت
موقع یک نفر را که تی شرت سفید به تن داشت در آن نزدیکی دیدم که به محض نگاه کردن به او به سرعت فرار کرد. گمان می کنم او عامل قتل باشد. مأموران پلیس به تحقیق از سایر شاهدان پرداختند و با اطلاعاتی که از آنها گرفته بودند یک مرد جوان از اهالی محل را که آن شب با تی شرت سفید به پارک رفته بود و رفتار مشکوکی نیز داشت شناسایی و یک روز بعد بازداشت کردند. بدین ترتیب ساسان 44 ساله پس از ...
داستان وحشتناک و عجیب آدمخوار ژاپنی +تصاویر
. تو همین گیر و دار با یه دختر 25 ساله هلندی به اسم رنه هالتولت با بهانه ی یادگیری زبان آشنا شدم. رنه و من هردو توی سوربون تحصیل میکردیم. چند بار دعوتش کردم که بیاد خونم و کلی هدیه براش خریدم و بهش مهربونی کردم تا اعتمادش رو جلب کنم. یکبار که اون اومده بود خونه اسلحه رو از پشت سمتش گرفتم و خواستم به سرش شلیک کنم که اسلحه عمل نکرد و رنه هم متوجه این اتفاق نشد! شب بعد دوباره ...
با خاطرات محمد نیک که تاریخ زنده ادبیات شهرمان در نیم قرن اخیر و یکی از موسپیدکرده های مشهدی است | شاعری ...
شاعران و اهالی ادبیات مشهد بود دوره دبیرستان را کجا گذراندید؟ نتوانستم درسم را ادامه بدهم. دوره دبیرستان را هم بعد ها به صورت شبانه گذراندم؛ البته بعد از ششم ابتدایی، همه جا اسمم را مجانی می نوشتند برای دبیرستان. مدیر دبیرستان نادرشاه که مدرسه اسم ورسم داری هم بود، می گفت: تو فقط پول تمبر و پوشه را بده و بیا برو سر کلاس ، اما پدرم گفت: ندارم . گفت: غیر از این پسر، هشت تا ...
نامزدم مجبورم می کند پارتی های شبانه برگزار کنم
فرار و خودکشی کردم! آن قدر برای ازدواج با جمال پای فشردم که آن ها دیگر چاره ای جز رضایت نداشتند. پدرم نصیحتم کرد که فرجام این ازدواج را هم باید بپذیرم! ولی من که در عشق پوشالی غرق شده بودم با لبخندی تمسخرآمیز گفتم: همه چیز پای خودم! بالاخره من در حالی پای سفره عقد نشستم که خودم را خوشبخت ترین دختر دنیا می دانستم! انگار روی ابرها قدم گذاشته ام و در دنیایی دیگر زندگی می کنم ...
دوست شوهرم با تعریف های شیطانی اش کاری کرد که من ...
بی احترامی نمی کرد و از رفتارهای عجیب و غریب من در حیرت بود خلاصه با ترفندهای شیطانی همت در حالی از همسرم طلاق گرفتم که او بعد از این ماجرا مدام مزاحم من می شد و درخواست ازدواج می کرد ولی با تعریف و تمجیدهایی که از من کرده بود او را نیز شایسته ازدواج با خودم نمی دیدم چرا که نه شغل درست و حسابی داشت و نه تیپ و قیافه ای که مرا به این ازدواج متقاعد کند با این حال همت دست بردار نبود و هر روز کاخی از ...
حمله وحشتناک مرد عاشق پیشه به خانه همسر صیغه ای اش+جزئیات
اسیدپاشی این زن در ادامه شکایتش گفت: من به تازگی به عقد موقت سامیار در آمده بودم که متوجه شدم او مرد شکاک و بدبینی است. او می گفت باید اعتراف کنم با مردهای زیادی رابطه داشته ام، در غیر این صورت بچه مرا با اسید می سوزاند. او گالن اسیدی را در ماشین زیر پای پسرم گذاشته بود و تهدید می کرد اگر اعتراف نکنم پسرم را زنده زنده می سوزاند. من که بشدت ترسیده بودم به بهانه اینکه قبلاً از او شکایت کرده ام ...
کاشت ناخن جسد زن جوان راز قتلش را فاش کرد / عاقبت قاتل مثله کننده جسد چه شد؟ + عکس
رانندگی هم حواسم بود تا خلاف نکنم و 13 سال بود که همه خلافی ماشین هایم صفر می شد. نمی دانم چه شد که دستانم به خون سمانه آلوده شد؛ من واقعا در آن سه ساعت خودم نبودم. اول از خدا بعد از خانواده سمانه و در آخر از خانواده خودم می خواهم که مرا ببخشند. تلاش ها برای نجات مرد محکوم به قصاص سرانجام نتیجه داد و اولیای دم به شرط دریافت دیه، قاتل را بخشیدند تا پول دیه را صرف امور خیریه کنند. آنها به خاطر ...
تعریف از دستپخت مادر دردسرساز شد
وقتی زن جوان در مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره علت درگیری با شوهرش گفت: تقریبا یک سال است که با جمال ازدواج کرده ام. اوایل او می دانست من خیلی آشپزی نمی کنم و به صورت حرفه ای دستپختم خوب نیست. من هم خودم این مسأله را قبول داشتم ولی در این مدت سعی کردم با تمرین زیاد آشپزی را به صورت حرفه ای یاد بگیرم. جمال همیشه مرتب از دستپخت مادرش برایم می گفت و غذای مرا با غذای او مقایسه می کرد ...
باید صبر داشته باشیم، روزهای خوب دوباره می آیند
گفتم دیگر نمی توانم بلند شوم و یک روز توی یکی از این خیابان ها می میرم، اما تصمیمم را گرفته بودم و رفتم پیش خواهرم که با او صمیمی تر هستم. خواهرم با برادرم تماس گرفت و او هم مرا تشویق کرد به کمپ بروم. همه چی را از نو شروع کردم، مغازه را هم دوباره باز کردم، اما کار کردن در بیرون از کمپ به دلم نمی چسبید.آدم های سالم ما را درک نمی کنند، مردم به چشم دیگری ما را نگاه می کنند.به اردوگاه ...
دوست دارم زودتر اعدام شوم!
. در یک اتاق کوچک کنار هم می خوابیدیم و اجازه نداشتیم از خانه بیرون برویم . فضای سنگینی بود . همه ساکت بودیم و نمی توانستیم به هم اعتماد کنیم. چطور دستگیر شدی؟ خودم را تسلیم کردم . وقتی دیدم نمی توانم از کشور خارج شوم و قرار است هر روز با این کابوس سر کنم ، یکراست به اداره آگاهی رفتم و خودم را تسلیم کردم. با خانواده امیر روبه رو شده ای ؟ اما شنیدم قصاص خواسته اند ...