سایر منابع:
سایر خبرها
فخری خوروش هم در غربت دارفانی را وداع گفت
پس زمانی که پدرتان در تهران بستری شدند شما یک بازیگر حرفه ای تئاتر شده بودید؛ برخوردشان چطور بود؟ - البته این را بگویم که پدرم به نسبت زمان خودش آدم بسیار روشنفکری بود. وقتی در بیمارستان بستری بود خیلی تلاش کردم شرایطی مهیا شود تا مداوای او سریع تر انجام شود. وقتی پدرم بهبودی کامل پیدا کرد، مادرم به او گفت: فخری باعث شد تا تو خوب شوی. بعد از چند روزی که به دیدن پدرم رفتم به من گفت: شنیدم ک ...
بازیگر معروف کرمانشاهی الاصل در آمریکا درگذشت
خیلی مورد توجه قرار گرفت، به نحوی که دکتر والا به مدت شش ماه با من صحبت می کرد تا متقاعدم کند به شکل حرفه ای این کار را انجام دهم. البته حضور در صحنه تئاتر و جاذبه های این کار هم باعث شد تا به این کار علاقه مند شوم و آن را ادامه دهم. پس زمانی که پدرتان در تهران بستری شدند شما یک بازیگر حرفه ای تئاتر شده بودید؛ برخوردشان چطور بود؟ - البته این را بگویم که پدرم به نسبت زمان خودش آدم بسیار ...
جوکوویچ: نادال و فدرر بیشترین نقش را در موفقیت های من داشته اند/ از دو جنگ، جان سالم به در بردم
داستان خودم را می نویسم. نواک جوکوویچ درباره مشکلاتش در دوران تنیس اظهار داشت: من نسبت به بسیاری از بازیکنان نسلم بسیار متفاوت تربیت شدم. وقتی 4،5 ساله بودم، از دو جنگ جان سالم به در بردیم. صربستان تحریم شد و نتوانستم به بسیاری از مسابقات نوجوانان بروم. در کشور من سختی ها و روزهای طاقت فرسایی برای همه وجود داشت. خانواده ما پول کمی داشت اما پدر و مادرم تصمیم گرفتند از رویای من حمایت کنند و ...
درگذشت بازیگر سوته دلان/بیوگرافی فخری خوروش
معلم بودم. در همان سال ها قرار شد تا جامعه لیسانسه ها تئاتری را اجرا کنند. آنان من را برای بازی در این تئاتر انتخاب کردند. من هم موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و او هم به من اجازه داد که این کار را انجام دهم. - نه، اتفاقا من خیلی علاقه مند بودم که در رشته طب تحصیل کنم. زمانی هم که این کار را انجام دادم اصلا فکر نمی کردم یک روز حرفه ای این کار شوم. من حتی زمانی که دومین کارم، یعنی دست ...
ماجرای رزمنده ای که در جبهه مرد شد + عکس
...> محسن چند ماهی در تهران می ماند تا 16 سالش تمام شود. او دوباره رفتن به جبهه اش را این طور بازگو می کند: دوباره تصمیم گرفتم به جبهه بروم. پدرم راضی نبود، اما مادرم گفت که اشکالی ندارد. یک روز صبح به دور از چشم پدر ساکم را زیر چادرش گذاشت و به بهانه مدرسه من را تا پشت کوچه مهدیه برد و ساک را دستم داد و گفت برو خدا پشت و پناهت. من بدون آموزش راهی جبهه شده بودم و بنابراین به لشکر 27 محمد رسول الله ...
مراسم بزرگداشت علی قصری برگزار می شود
بعد از نماز اینجا منبر بروید. بلندگو نبود؛ اما مجلس پرباری می شد. آقای سبزواری روز سوم و چهارم من را صدا زد و گفت؛ نامت چیست؟ گفتم؛ علی. گفت؛ بچة کجایی؟ گفتم؛ تهران. گفت؛ من نمی دانم چه شد که به شما اجازه دادم اینجا روضه بخوانید. اینجا غدغن است. ایشان 250 تومان به من پول داد. سهم هزینة من در مدتی که در مشهد بودم 15 تومان می شد. ایشان به من گفتند که قرار است از کاشان پول به دستم برسد هر وقت رسید باز به شما پول خواهم داد. از این پس هرگاه به مشهد آمدی بانی شما من هستم . کد دانلود فیلم اصلی انتهای پیام ...
کنایه تلخ فرمانده دفاع مقدس به ایده باستانی بنی صدر برای مقابله با صدام
کلاه گذاشته است و یکی، دو محافظش هم زیر لوله نشسته اند من هم رفتم آنجا کنارشان نشستم. آقای شکرریز من را به بنی صدر معرفی کرد و گفت ایشان مرتضی اصفهانی است که فرمانده محور ایستگاه 7 و ایستگاه 12 است. بنی صدر هم با من احوال پرسی کرد. می خواست به خطمان بیاید، ولی، چون در چهارصدمتری دشمن بودیم نیامد. به من گفت شما اینجا چه کار می کنید؟ گفتم اینجا خط پدافندی داریم. بعد نگذاشتم حرفش را بزند و ...
شوهر بی غیرتم مرا در شرایط بدی برابر مردان هوس باز قرارمیداد و خودش..!
بود که خیلی زود در دل افراد جا می گرفت. برزو به اندازه ای خوش برخورد و پر از مهر و عاطفه بود که ناخودآگاه توجه دیگران را به خودش جلب می کرد. او با همین شیوه تعریف و تمجید، مرا از پدرم خواستگاری کرد، در حالی که با زبان چرب و نرمش همه را سر کار می گذاشت. من که تازه دیپلم گرفته بودم دیگر ادامه تحصیل ندادم و در حالی بیرون از منزل مشغول کار شدم که همسرم خانه نشین بود و سر کار نمی ...
وقت لبیک است
داشت که رفت و شهید شد. زن های فامیل دورم را گرفته بودند که: بیا چرا معطل می کنی؟! باورتان می شود پای رفتن نداشتم؟ هرکاری می کردم ، نمی توانستم قدم از قدم بردارم. انگار این پایم به آن پایم می گفت: خدا لعنت کنه ترو، راه نرو! گفتم: من نمی تونم بیام! با تعجب گفتند: مگه میشه؟ تو که تا اینجا اومدی! گفتم: پاهام فرمون نمی برن! یکی از زن ها گفت: تو که الآنه حالت خوب بود! گفتم: انگار پاهام برای این ...
جوکوویچ: نادال و فدرر بیشترین نقش را در موفقیت های من داشته اند
بهترین تنیسور تاریخ پس از ثبت رکورد 23 قهرمانی در گرنداسلم ها مطالب جالبی را با خبرنگاران در میان گذاشت.
یک میلیون حج؛ برای کسی اتفاق افتاده؟/ زائران امام رضا علیه السلام بالاترین درجه و بهترین عطیه را دارند
حج یعنی یک میلیون سال زنده باشی و هر سال توفیق حج داشته باشی و هر سال بتوانی اعمال حج را کامل انجام بدهی، آیا تا به حال برای کسی اتفاق افتاده است؟! افضل از زیارت های دیگر وی با بیان اینکه نقل شده علی بن مهزیار می گوید به امام جواد علیه السلام عرض کردم فدایت شوم آیا زیارت حضرت رضاعلیه السلام افضل است یا زیارت ابی عبدالله حسین بن علی؟ فرمود: زیارت پدرم افضل است بخاطر اینکه ...
گریلیش : در این بازی افتضاح بودم
انگلیسی منچسترسیتی تصریح کرد: در این بازی افتضاح بودم اما اهمیتی به آن نمی دهم چون کسب سه گانه با این گروه از بازیکنان و این کادر فنی بسیار خاص است. هر کسی که مرا می شناسد می داند که من مرد خانواده هستم و چقدر فوتبال را دوست دارم و این چیزی است که تمام عمرم برایش کار کرده ام. وقتی هم به قهرمانی می رسید، به همه افرادی که در این راه به شما کمک کرده اند فکر می کنید و فقط دیدن خانواده ام در ...
اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی- 51
...> در این اردوگاه اسرا که الآن هستم سربازی بود که به اردوگاه دیگر منتقل شد. او هم در محاصره آبادان سایر شده بود. یک روز که با هم نشسته بودیم و از جبهه حرف می زدیم گفت روی پل کارون مأمور انتظامات بودم و ساعت یک اسیر شدم. موضع او از ما عقب تر بود و یک ساعت بعد از حمله اسیر شده بود. در آن شب وقتی عبور نیروهای شما را به پشت مشاهده کردم، به افراد خودمان گفتم برویم داخل سنگر و به انتظار ...
قتل پدری که پسرش را نمی شناخت برای گرفتن انتقام مادر!
با مادرت، تماس گرفته ای؟ درسته، بعد از قتل بود و همه فامیل ها در خانه جمع شده بودند، من هم گفتم به مادرم اطلاع بدهم. تا آنجایی که یادم است مادرت به همراه تو به خانه مجید آمد پس چطوری شب به او اطلاع دادی؟ خاطرم نیست، ممکن است کار دیگری داشتم که به خانه مادرم زنگ زدم. وقتی این ابهام به وجود آمد، بازپرس با درخواست دیگری از متخصصان مخابرات خواست ساعت دقیق تماس پسرجوان ...
عقب نشینی بعثی ها در عملیات فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا
شوند و برای جلوگیری از تلفات، بهتر است عقب نشینی تاکتیکی بکنیم. برادر رحیم برای عمل جراحی در بیمارستان بود. برادران ارتش به من گفتند که ما باید عقب نشینی کنیم. من گفتم: نیروهای ما الان حدود 3 کیلومتر پیشروی کرده اند. کلی اسیر گرفته و غنیمت به دست آورده اند و تعدادی شهید شده اند. ما اگر مقاومت بکنیم، هر چه قدر هم دشمن پاتک کند می توانیم این جا را نگه داریم. آن ها گفتند باید ...
شهید ایرانی جنگ بوسنی که بود؟
مردم مظلوم بوسنی به این کشور سفر کرد. وی بعد از هشت ماه خدمت به مظلومان بوسنی، در خردادماه 1372، به همراه رزمنده بوسنیایی محمد آودیج در جاده بین شهری ویسکو_زنیتسا، در کمین شبه نظامیان کروات (HVO) افتاد و به شهادت رسید. رهبر معظم انقلاب در بیاناتشان خطاب به خانواده شهید رسول حیدری می فرمایند: ما دلمان برای از دست دادن این عزیز و سایر عزیزان می سوزد، لکن سعادتی از این بالاتر نیست و نمی شود ...
حاج همت می گفت سال ها باید بگذرد تا بروجردی را بشناسیم
را دو سال کوچک تر گرفته اند! چون خوب یادم است 13 خرداد سال 1342 مصادف با روز عاشورا، یک بچه شش ساله بودم و دست برادر کوچک ترم را که 5/4 سال داشت گرفته بودم و در هیئتی که عمویم رئیس آن بود، شرکت کرده بودیم. دسته این هیئت قبل از ظهر عاشورا داشت به سمت میدان گمرک سابق می رفت که یک نفر شعری خواند به این مضمون: قم دشت کربلا/ فیضیه قتلگاه/ خون دل علما/ شد موسم یاری مولانا الخمینی... من نفهمیدم که این ...
درگذشت فخری خوروش در 94 سالگی در لس آنجلس + شرح مختصر زندگی
دکتر والا به مدت شش ماه با من صحبت می کرد تا متقاعدم کند به شکل حرفه ای این کار را انجام دهم. البته حضور در صحنه تئاتر و جاذبه های این کار هم باعث شد تا به این کار علاقه مند شوم و آن را ادامه دهم. *پس زمانی که پدرتان در تهران بستری شدند شما یک بازیگر حرفه ای تئاتر شده بودید؛ برخوردشان چطور بود؟ - البته این را بگویم که پدرم به نسبت زمان خودش آدم بسیار روشنفکری بود. وقتی در ...
هدیه شهید حسن ترک مسیر زندگی یک کودک را قرآنی کرد
به گزارش ایکنا از همدان، محمد جواد صدیق، مدیر بنیاد قرآن کریم استان همدان، در آیین تجلیل از پیشکسوتان قرآنی در همدان، که به همت جهاد دانشگاهی و خبرگزاری ایکنا، امروز 20 خرداد ماه، با حضور جمعی از قرآنیان و پیشکسوتان قرآنی همدان برگزار شد، اظهار کرد: در طرح قرآنی که از گذشته تا امروز برگزار می کنیم، از روستا مربی قرآن تربیت می کنیم که به همان روستا برای آموزش برمی گردد و جلسه قرآن تشکیل می دهد، تا کنون ...
ایده متفاوت آیت الله هاشمی درباره پایان یا ادامه جنگ بعد از آزادسازی خرمشهر
فکر می کردم بر اساس اظهاراتی که قبل از شروع فرماندهی در جلسات متعدد داشتیم، می توانستیم با ذکر دلایل و منطق نظامی، امام را راضی کنیم. چون بعد از حکم ایشان و قبل از سفر به جبهه که برای خداحافظی خدمت امام رسیده بودم و نظر و هدفم را گفته بودم، امام لبخندی زدند و از سر ملاطفت نگاهی به من کردند و جوایی ندادند. وقتی به جبهه رفتم همان حرف را در جمع فرماندهان جبهه گفتم که بعضی ها استقبال و بعضی ها مخالفت کردند. ...
روایت مادر و همسر شهیدی که 18 سال انتظار کشید
امامزاده داود (ع) و کوه بی بی شهربانو می افتاد. یادش به خیر! آن روزها تفریح بچه ها بازی کردن با دوستان همسن و سالشان بود. دیگر کمتر بچه ها مثل آن روزها یک قل دوقل و لی لی بازی می کنند. تجربه خانه داری در نوجوانی دوران کودکی کبری ابراهیمی خیلی طول نکشید، زودتر از آنچه باید به خانه بخت رفت و زندگی مشترک را تجربه کرد: پدرم وقتی کم سن و سال بودم از دنیا رفت. تا کلاس ششم ابتدایی درس ...
نگاه امام (ره) درباره زنان در اسلام چه بود؟
؟ چون خانم نمی توانند پایین بیایند. گفتم: بله آقا ما خدمت شما هستیم، با هم آمدیم. توی حیاط که حاج احمد آقا رسید و به ایشان گفت: آقا چند نفر از دکترها آمده اند، با شما کار دارند. امام فرمودند: بسیار خوب، بگویید باشند تو اتاق من الان می روم پهلویشان و بلافاصله رفتند و شاید ده دقیقه طول نکشید، پیش پزشکان بودند و برگشتند. وقتی که آمدند من در حیاط منتظرشان ایستاده بودم. به من گفتند: دکترها می ...
قرار است امام حسین مطرح شود؛ نه ما/ گفتگو با یکی از پیشکسوتان عرصه ستایشگری اهل بیت علیهم السلام
راه مبارک، عزیزان و اساتیدی بسیاری تأثیرگذار و مشوق بنده بودند از جمله آن مرحوم حاج حسن ارضی بود چرا که بنده به تهران رفت و آمد داشتم و از محضر ایشان بسیار بهره می بردم. بزرگوار دیگر که بسیار برای بنده الگو محسوب می شد و تأثیر فراوان از ایشان بردم مرحوم کافی بود؛ مرحوم کافی آن زمان به همدان بسیار می آمدند. خاطرم هست صبح یکی از روزها به منزل شهید مدنی رفته بودم دیدم مرحوم کافی هم آنجا است ...
دربانانِ خانه امام رضا (ع)
. گفتم: ببینید حاج آقاها، هنوز مسافری نیامده که نبات تبرکی تقدیم اش کنید. جواب سوال های من را هم که نمی دهید. اگر یک وقت اسم تک تک تان را نوشتم و شکایتتان را به امام رضا (ع) بردم دل خور نشوید! حاج آقای رنجبر با خنده گفت: اسم ما را از کجا بلدی دختر جان؟ عکس هایی که یواشکی از اتیکت اسمِ روی لباس هایشان گرفته بودم را از دور نشان شان دادم و گفتم: از اینجا! اسمم را ننویس بین خودشان ...
به یاد کاک رسول؛ شهید محور مقاومت در اروپا
...، آنجا مسأله اش بالاتر از جنگ عراق و ایران است. ایشان ادامه می دهند: کسی که برود آنجا و محیط امن خانواده را رها کند، مقامش خیلی بالاتر است، خداوند به او و به شما هم اجر بدهد، البته دلهای شما ملتهب است، خداوند این داغ را کم کند و اجر به شما عطا کند. کاک رسول تا زمانی که جان در بدن داشت دست از دفاع از مظلوم و کمک به همنوع خود نکشید، فرمانده شجاعی که در تمامی مراحل زندگی در ...