دکتر و استاد دانشگاه هایی که استکان می شویند!
سایر منابع:
سایر خبرها
حداد عادل: عاشورا یکی از عوامل وحدت ایرانیان است
اینها مثلاً شما ببنید که این مدافعان حرم می خواهند خطاب به حضرت زینب (س) بگویند که ما برای چه آمده ایم، می گویند همه ما عباس تو هستیم یعنی این ایرانی ها افغانستانی ها پاکستانی ها عراقی ها لبنانی ها اینها که آمده اند در سوریه مدافع حرم شده اند اینها از همین ادبیات عاشورایی استفاده می کنند می گویند همانطور که حضرت عباس (ع) در کربلا وظیفه اش پاسداری از خیمه ها بود، حالا ما از همه جای جهان اسلام آمده ایم ...
روایت اخراجی هیأت که با پادرمیانی حضرت عباس بازگشت/لعن و نفرین بازیگر نقش شمر تا خود شمر واقعی؟ + عکس
. هر سال، تعزیه روز عاشورا صحنه ای که شمر با سکینه روبرو می شود از ته دل گریه می کنم و مثل بقیه از شمر متنفر می شوم وقتی شمر ظرف آب را از دست سکینه پرت می کند و رجز می خواند: تمام اهل حرم زار و داغدار شوید، به پشت اُشتر عریان سوار شوید، ظلم شمر، دلم را می سوزاند. آن لحظه خودم هم یادم می رود که سید احمد است، نه شمر واقعی، کاش شوهرم عباس خوان بود، حسین خوان بود! مردم چنان تعزیه را ...
روایت آبرویی که با نام حسین(ع) آمد
افسردگی را ندارم. دیگر افکارم مشوش نیست، همه اما و اگرهای درون ذهنم انگار آتش گرفت، دود شد و به هوا رفت اما هنوز هم قرص می خورم. سعی کردم اَنگِ بی آبرویی خانواده که به پیشانی ام خورده بود را پاک کنم. کربلا هم رفتم، امام حسین(ع) هم یاری کرد. در بین مردم چنان عزت و آبرویی به دست آوردم که شورای روستا شدم. با اینکه لطف و توجه امام حسین(ع) را هم چنان در زندگی ام حس می کنم اما هنوز هم بعد از 6 سال حُرخوانی تعزیه ، صحنه ای که حُر در کربلا مقابل امام حسین(ع) توبه می کند، دلم می شکند! زمانی که امام حسین (ع) به حُر می گوید: تو را بخشیدم! آن لحظه دلم صد پاره می شود... پایان پیام/ ...
بعد از عباس(ع) هر نوری آتش است
دیگران بنویسم، من هربار که به دستان بریده ات،به شرم در چشمانت رسیدم دستم توان پیدا نکرد ستون خیمه را پایین بکشد من تا صبح از ترس نگاه حرامیان به حرم امن شما به خود لرزیدم، نتوانستم میان آن دشت بی تو غریب و بی یاور بمانم، خواستم بگویم فدای سرت که مشک سوراخ شد اما گریه امان نداد و از خیمه ها شنیدم که علمدار نیامد،هم نوا شدم با اهل حرم و سوختم از نبودت. بارها و بارها حسین ابن علی شدم، ...
اسلام آوردن یک امام جماعت ژاپنی و طرد شدن از خانواده
اونجا با یک خانواده مهربان مسلمان آشنا شدم و خلاصه مسلمان شدم اولش خیلی کسی در خانواده انگار جدی نگرفت و واکنش خاصی نداشتن تا اینکه پیروان فرقه آئوم یا اوم سال 1995 در متروی توکیو گاز سمیِ سارین منتشر کردند 13 نفر کشته شدند و ده ها نفر آسیب دیدند بعد از این اتفاق پدرم که از نظرش همه فرقه های مذهبی و ادیان مثل هم بودن، بهم گفت نمی خوای از مسلمان بودن دست برداری؟ پدرم شناختی از اسلام نداشت ...
عباس آسمیه چگونه شهید شد؟/مادر من حتما شهید می شوم!
تا از حرم حضرت زینب (س) دفاع کند. در دی ماه 1394 به سوریه اعزام شد. روز بیست و یکم دی سال 1394 پس از حضور در مناطق تحت کنترل گروه تروریستی در منطقه خان طومان در نبرد با دشمن تکفیری به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از 7 سال شناسایی و به وطن رجعت نمود. شهید آسمیه در وصیتنامه اش آورده است: این حقیر در ایام اربعین سید و سالار شهیدان در مقابل حرم حضرت ارباب (ع)، خداوند خواسته و امام ...
زیارت قبر شش گوشه با ننه ملوک
خبرگزاری فارس- مریم آقانوری؛ از وقتی یادم هست ننه ملوک با همان جثه لاغر و دست های پینه بسته همه کاره باغ و زندگی بوده. مسیر خانه تا باغ را هر روز چشم بسته می رفته و بارش به گردن هیچکس نبوده. اصلا انگار غیرتش اجازه نمی دهد که کارش را به کسی بسپرد. ننه همیشه برای همه بوده جز خودش. به همه فکر کرده جز خودش. اما از وقتی کمرش زیر بار زندگی خمیده و گاهی ضعف مجبور به نشستنش می کند، قرار و حسرت دیرین و ...
پس از این که رتبه ام 2 رقمی شد شوهر کردم، اما پای منقل...
.... صبحت های پدرم هر روز جلوی چشم ام بود که می گفت عجله نکن درس بخوان وبعد ازدواج کن. یک روز صبح که از خواب بلند شدم دیدم پسر 6ساله ام را رامین پای بساطش برده انگار آب داغ بر تنم ریختند. دستش را گرفتم و نمی دانم چطور شد که از آن اتاق بیرون آمدم... در روزهایی که رامین مرا کتک می زد و از درد به خود می پیچیدم او با مخدرهایی که داشت مرا نیز آلوده کرده بود. با این وضع به خانه پدرم ...
حضور دوست شوهرم در خانه و نگاه های هیزش آزارم میداد/ به همسرم گفتم توجه نکرد تا ...
در اولین دیدار، متوجه نگاه زیرچشمی محمود شدم و به همسرم گفتم که این دوست تو آدم درستی به نظر نمی رسد اما او از این حرف من ناراحت شد و با لحنی جدی پاسخ داد که من ومحمود یک روح هستیم در 2بدن و به هیچ کس اجازه نمی دهم که این طور در مورد دوستم حرف بزند. محمود هر روز به دیدن شوهرم می آمد و آن ها چند ساعتی داخل اتاق باهم سرگرم بازی های رایانه ای و استفاده از اینترنت بودند. من نسبت به این ...
اول خدا، دوم عابدزاده، سوم یک آدم روانی!/ پروین گفت پول را پس بده، از پرسپولیس رفتم
به گزارش ایسنا، مربی سابق استقلال از حضورش در این تیم به عنوان بازیکن و مربی سخن گفت و از اتفاقاتی که برای تیم فرهاد مجیدی افتاد تا قهرمان حذفی نشود پرده برداشت. یکی از تکنیکی ترین فوتبالیست های تاریخ فوتبال ایران مهمان ایسنا بود. مجید نامجومطلق از جمله بازیکنانی است که در فوتبال به حقش نرسید چون با آن همه استعداد می توانست در فوتبال اروپا به میدان برود ولی دو مصدومیت باعث شد این اتفاق برایش نیفتد. با نامجومطلق از حضورش در استقلال، تیم ملی و حضور در پ ...
روایتی از یک حسینیه قدیمی در کوچه پس کوچه های تنگ و باریک تهران
پیش روز عاشورا را با خودم مرور کردم نه سخنرانی برای انفجار شعور عد در روز عاشورا که جمیع اهل السماوات و الارض در شور و پریشانی اند وجود داشت، نه کلیشه های تکراری رفتاری تازه بالغ به چشم می آمد پیر غلام ها واقعاً پیر غلام ها! یعنی همه غالباً بالای شصت هفتاد سال عموماً با حنجره های شکسته و صداهای لرزان هر کدام واقعاً پنج دقیقه یک چیزی، دمی، نغمه ای عرض ادبی، روضه ای می خواندند و بی حاشیه می رفتند ...
بابا حسین و عمو عباس درخانه فرزندان رحمت
حضرت عباس، دیدم که او را عین قرص ماه کشید، دیدم که چشم هایش را سیاه کشید، اما وقتی می خواست لب های تشنه و بدن بی دست عمو را بکشد، حاجو خیلی زیاد آه کشید. ولی ما امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) را خیلی دوست داریم داشتم این ها را تُند تُند به خانم خبرنگار می گفتم که ازم پرسید، آخه بچه تو مگر چند سال داری که اینقدر قلمبه سلمبه حرف می زنی؟ حتی بهم گفت تو اگر یک روزی هم گریه کنی حتما ...
شهیدی که سقای مدافعان حرم بود
، چنان حرارت و آتشی به جانم افتاد که هر کاری می کردم، خنک نمی شدم. دو ساعت طول کشید تا کمی آن حرارت از بدنم خارج شود. این حرارت در جان من اثر همان داغی بود که بر دلم نشست. درباره شهید شهید مدافع حرم سید روح الله موسوی معروف به سقای فاطمیون متولد اول فروردین 1358 در ولایت سرپل افغانستان بود. خانواده شهید موسوی سال 59 به مشهد آمدند و سید روح الله تا دیپلم درس خواند. وی ...
روزی که نایب الزیاره شهیدان شدم
باز کردند چشم هایمان را بستند و ما را داخل اتوبوس نشاندند. نگهبانان داخل اتوبوس مدام می گفتند: ساکت! ساکت! چشم بند خیلی اذیتم می کرد. آن را یواشکی کمی بالا دادم تا بتوانم اطراف را ببینم؛ ولی دیدم پرده های اتوبوس را کشیده اند و بیرون را نمی شود دید. صندلی اتوبوس بسیار نرم و راحت بود بعد از مدت ها که روی زمین سیمانی خوابیده بودیم حالا یک جای نرم و راحت گیرمان آمده بود. کم کم همه ما به خواب رفتیم. ...
ارباب شدی که رو به هرکس نزنیم یا حسین!
سال 61 هجری قمری، نمی خواهد به پایان برسد. این روز را فخر قیام بزرگ عاشورائیان می دانم. چون همۀ انسانیت در این روز معنی پیدا کرد. اگر دنیا ستیزی نیک است، به وجود عباس ابن علی(ع) بود. اگر ولایت پذیری راه است، عباس ابن علی(ع) اولی بود. اگر دین باوری غایتِ زندگی است، عباس ابن علی(ع) سرمشق بود. اگر عملِ به نوع دوستی و فضایل انسانی هدف است، عباس ابن علی(ع) عامل ترین بود. و اگر جوانانِ آزادی خواه و ...
عکس زیبایی دختران محجبه عبدالرضا هلالی + فیلم زباترین مداحی هلالی در محرم امسال
شدن از زبان خودش "یک روز در کوچه مان فوتبال بازی می کردیم که دیدم یه آقای خوش قیافه و محاسن دار ایستاده و بازی ما رو نگاه می کنه، من هم قیچی میزدم، فوتبال بازی می کردم که ایشان جلو اومد و گفت شما فوتبالت خیلی خوبه، خوب بازی می کنی، من هم گفتم شما بچه محل ما نیستید اینجا چیکار می کنید ؟ گفت که هیئت ما در محله شما برگزار میشه و من رو به جلساتشان دعوت کرد این مداح عباس صابری ...
درس ولایتمداری و وفاداری به جبهه حق مهمترین روایت تاسوعا
با ادای نذری برای ایشان جواب گرفتم و روضه حضرت عباس ( ع) دلتنگی خاص برایم داشته است. خانم میانسال دست دختر نوجوانش را در دستش گرفت و شروع به نوازش کرد و ادامه داد: چند سال پیش دخترم بیماری سختی گرفته بود که حتی با مراجعه به پزشکان خوب استان تهران نمی توانستند برای وی کاری انجام بدهند وقتی از همه جا ناامید شدم دست به دامن حضرت عباس ( ع) و مادرشان حضرت ام البنین ( س) شدم و روضه حضرت عباس ...
یک لقمه غذای نذری و توسل به قمر بنی هاشم(ع) نجاتم داد | داستان شروری که حالا ناجی معتادان و خلافکاران ...
برای بقیه با آب وتاب تعریف کردند چه دیده اند و از من یک قهرمان ساختند. من می گفتم بابا این که چیزی نبود از این گنده ترش را هم می زنم. هر روز باید می آمدم به این توهم بال و پر می دادم تا همه دورم جمع بشوند و مرا طوری ببینند که نبودم. یک روز، درست ته بن بست اعتیاد، تصمیم می گیرد ترک کند. اما دید همه چیز از دست رفته و به هیچ ریسمانی وصل نیست. یک روز از محرم 20 سال قبل، وقتی گوشه زندان دوزانو ...
نقشی که باعث شد بازیگر تلویزیون در مترو تهدید شود/ بغض رامین پورایمان با نام حضرت ابوالفضل(ع) + فیلم
پورایمان می گوید سال 1361 به دعوت مرحوم صدرالدین شجره به رادیو دعوت شده و با بازی در نمایش "خوشه های خشم" جان اشتاین بک، پا به این عرصه می گذارد و به قول خودش از همان روز عاشق رادیو می شود. پورایمان درباره عاشورا و غربتِ امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع)، کاراکتر سنگین و سختِ حارث بن قیس در سریال "طفلان مسلم" صحبت کرد؛ در لا به لای این گفت وگو می بینید که بارها این بازیگر قدیمی تلویزیون ...
قتل زن مطلقه توسط مرد مطلقه در نظام آباد / عشقی که رنگ خیانت گرفت
برایش پیش می آمد برای او انجام می دادم. چرا از او کینه به دل گرفتی و برایش چاقو کشیدی؟ بعد از 4 سال دیگر دلم می خواست که تکلیف زندگی ام را مشخص کنم.به لادن می گفتم می خواهم برای ازدواج اقدام کنم اما او باز هم همان حرف اول را می زد.تا اینکه این فکر به سرم زد که نکند او فرد دیگری را دوست داشته باشد.یکی از همسایه های لادن هم به من گفته بود که مراجعه یک خواستگار به خانه لادن را ...
اشعار برگزیده برای ادای محبت به حضرت عباس(ع)
کنیزانه زد قدم تا زینبش از او دل خود را رضا کند شیر شرف ز سینه ایمان خورده است طفلی که شیر بیشه عشقش ندا کند از کودکی کمر به وفا بسته در قمار مردان چنین به عهد محبت وفا کنند عباس باید آن که امیر سپه شود تا لشکر عدو همه هول و هراس کنند در پاسبانی حرم شاه دین یکی شیری که روبهان ز مصافش ابا کنند * ای لشکر حق را ...
روایت مرحوم آیت الله قوچانی از ندای حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع)
صدای زنگ ساعت بلند شد و من صدای زنگ هل من ناصر را می شنیدم. یک مرتبه دلم ریخت و بلند شدم و گریه ام گرفت و گفتم: یا اباعبدالله الحسین (ع) بعد از این همه سال، صدای هل من ناصر بلند است و خدایا، چه کسی است که پاسخ هل من ناصر حضرت سیدالشهداء را دهد؟ ناگهان دیدم از حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) زنگ به صدا در آمد، اما من صدای زنگ نمی شنیدم و صدای لبیک لبیک را می شنیدم. به حرم حضرت ابوالفضل ...
نمی توانستم خواهرم را با شوهرش ببینم، به خاطر همین او را...
خواهرش ارتباط عاطفی داشته و از گم شدنش خیلی نگران است. می گفت به دامادشان شک دارد حالا باید تحقیق کنیم. سه روز پس از این ماجرا صبح روز شنبه بود که برای کسب خبر دوباره به اداره یازدهم رفتم. اما به محض ورود با دیدن همان پسر جوان که به دست هایش دستبند زده بودند، جا خوردم. با کنجکاوی پیش افسر پرونده رفتم و گفتم: چرا دستبند زدید به این پسر؟ افسر پرونده گفت: به قتل خواهرش اعتراف کرد ...
شیراز میعادگاه عشاق حسین(ع)
اما عباس چیز دیگریست چون نظر کرده آقاست. پرسیدم یعنی چه؟ مادر با بغض گفت: نامش آرش بود و درست 5 سال پیش اول محرم تصادف کرد و به کما رفت دکترها گفتند امکان بازگشتش در حد صفر است؛ اما من ناامید نشدم و به در خانه امام حسین آمدم و هر شب تا شب عاشورا او را به جان عباسش قسم دادم که اگر پسرم شفا پیدا کند، خادم امام حسین شود؛ یک روز بعد از عاشورا به هوش آمد و اکنون 5 سال است که بی وقفه نوکری ...
خبر خوب| همه ایران مهیای یک لبیک یا عباس به علمدار کربلا
در یو م العباس (هشتم محرم) این شور حسینی را به نمایش گذاشتند. حال یک خداقوت جانانه به عزاداران حضرت عباس (ع) در روز تاسوعا می گوییم که إن شاءالله در این دنیا و روز محشر علمدار کربلا دستانشان را بگیرد. خب! به سراغ بسته خبر خوب امروز می رویم که بیش تر حس و حال محرمی دارد: تاتی تاتی رفتن عاشقان کوچولو برای هیأت این روزها حس و حال خوبی داریم، چون انگار همه باید برای امام حسین (ع ...
امام حسین (ع) انتخابم کرد شمر بشوم! من هم نذری بازی کردم
متوجه نشدم چه زمانی به هوش آمدم. دیدم دوستان و فرزندانم ایستاده اند و مردم چشم انتظارند و جویای احوال بنده که بسیار از این موضوع خوشحال شدم. برای همه دست تکان دادم که بدانند خدا را شکر، عمل جراحی به خوبی انجام شده و نگران نباشند. اینجا لازم می دانم از همه مردم تشکر و قدردانی کنم. وقتی وارد اتاق عمل شدم عین خیالم نبود، چون وقتی یک نوکر به سمت اربابش (امام حسین) می رود از اربابش چیزی می ...
قتل تکان دهنده شراره به دست شوهرش در سد کرج
کردیم و وسایلمان را روی آن گذاشتیم همین حین خانواده ای با دو بچه در گوشه ای ایستاده بودند و بچه ها سنگ داخل آب پرت می کردند ،شراره با دیدن آنها به گریه افتاد و از من عذرخواهی کرد از آن لحظه به بعد رفتارهای همسرم عوض شد مدام به گوشه ای خیره می شد همه رفته بودند و من و او تنها بودیم او به لبه سد رفت به شوخی گفتم مگر می خواهی شنا کنی او هم گفت: بله!! می دانستم شنا کردن بلد نیست خواستم به سمت من برگردد ...
برای این پدر شهید روضه علی اکبر نخوانید!
عمه سادات در حد توان خود دفاع کنم که در روز قیامت شرمنده مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها و ارباب بی کفنم نباشم. جان ناقابلی دارم که پیش کش حضرت صاحب الزمان و نائب بر حقش امام خامنه ای می کنم. اهل عکس گرفتن نبود اما بعد از شهادتش چند عکسش خیلی چرخید. روز عاشورا گرفته بود. عاشورا همان سالی که شهید شد. فرمانده ای که یک گروهان را عاشق کرد! رسیدن به سن 30 سال، بعد از ...
عظیمی: وقتی گفتند میزبانی جوانان جهان را هم به اردن دادند، زانویم خم شد!/ در سنگین وزن هُل دادن هم یک ...
نیاوردم و به اتاق مربیان رفتم و گفتم حالم خیلی بد است. فقط خدا خدا می کردم زودتر صبح شود. واقعاً عذاب کشیدم و وضعیتم خیلی بد بود. سردرد، تب و لرز، اسهال و استفراغ؛ همه اینها را با هم داشتم. من شب مسابقه نیم ساعت هم نخوابیدم.تیم ملی کشتی آزاد با 3 طلا قهرمان جوانان آسیا شد وی ادامه داد: آقا محسن (کاوه) می گفت نرمش نکن جونت گرفته نشه من بدون نرمش روی تشک می رفتم. سرمربی می گفت فقط خاک و ...