سایر منابع:
سایر خبرها
هر چیزی ممکن است
. مادر همانطور که به کارش ادامه می دهد نگاهم را دنبال می کند و نجوا دارد: به حق جده سادات، بچه ام شفا بگیره، دسته جمعی بریم پابوس امام رضا. چند روز پیش، خانم جلسه ای می گفت شهدا حاجت می دن. تو که غریبه نیستی، امروز صبح تو که رفتی مدرسه، اومدم تو اتاقت و دخیل بستم به همین شهدا. تک تکشون رو قسم دادم به آبروی بی بی زهرا، شفای بچه مو بدن. دستم را روی دست مادر می گذارم و لب می زنم تا واقعیت را بگویم ...
شهیدی که شهادتش را خبر داد + فیلم
گفتیم چه کسی امام (ره) را اذیت می کند که دست به چنین کاری زده، اگرچه قطعنامه پذیرفته شد؛ اما دشمن عقب نشینی نکرد، پاتک زد و بسیاری از رزمندگان به شهادت رسیدند. بعد از پایان جنگ دشمنان داخلی اعم از کومله، منافقان، دمکرات و احمد پادگانی در منطقه بودند، از اسفندماه نیروهای ضدانقلاب از سمت عراق و مرزهایی که باز بود وارد کشور می شدند، ترورها و کمین در جاده ها از سوی منافقان وجود داشت و مناطق را ...
ارتباط سیاه و همزمان تازه داماد با 6 دختر کم سن و سال
که زن 20 ساله که اشک ریزان وارد مرکز انتظامی شده بود، تقویم روزگار تلخ خود را به 12 سالگی اش ورق زد و به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری گفت: 8 سال قبل بود که مادرم از پدر معتادم جدا شد و سرپرستی مرا به عهده گرفت. او که تحصیلات عالی داشت با نشر کتاب مخارج زندگی من و خودش را تامین کرد تا این که 3 سال بعد و در 15 سالگی عاشق پسر همسایه شدم و مدتی با مراد ارتباط تلفنی داشتم. او در مغازه ...
موقعیت ستاره
معرفی می کند. بخشی از کتاب: تا چشم کار می کرد، دشت بود و دشت. هوای گرم اواخر تابستان جنوب و سرعت بالا، سر و صدای موتور جبپ رو حسابی در آورده بود. سروان نگاهی به صفحه ساعتش انداخت: چقدر مونده برسیم پاسگاه؟ استوار زاهد همان طور که به جاده ای که به سرعت در زیر جیپش بلیعیده می شد چشم دوخته بود جواب داد: یه ده کیلومتری مونده جناب سروان. به نظر تو ...
سرانجام عشق تیمساری که کارگری می کرد
می کنم که تو مرد شده ای و از این لحظه، فرزندانم را به تو می سپارم و هر چهارتای شما را به خدا! این روایت از بانو صدیقه حکمت ، همسر شهید عباس بابایی است. بانویی که پذیرفته بود، عشق سوم همسرش باشد. این را همان روز خواستگاری به او گفته بود. به چشم هایش زل زد و با لبخند گفت: تو عشق سومی! زن اما با ناباوری گفت: چرا سوم؟ عباس گفت: اول خدا. دوم پرواز و سوم صدیقه خانوم. او به همان عشق سوم بودن ...
روزی که مصطفی حلالیت خواست
حرکت دادند. روزی که قرار بود گردان ها به سمت غرب بروند، آقای ردانی پور هم رفت. آن روز با چند نفر از بچه ها از ورزش برگشته بودیم. جلو در اتاق ایستاده بودیم. ناگهان دیدم آقای ردانی پور پشت موتور با یک نفر دیگر به آنجا آمدند. بچه ها را صدا زدند. حلالیت خواستن همان چند نفر بودیم که در منطقه عین خوش همراه ایشان داخل یک چادر بودیم. همه بچه ها را یکی یکی بغل کرد و بوسید و بعد به ما ...
بزرگ ترین نمکدان جهان در قشم
روزه و یک شب مانی، پیمایش غار کامل شد. سال 88 یعنی سه سال بعد از پیمایش غار، مینی بوس، تیم 11 نفره ما را به انتهای جزیره آورد تا پای غار. حدود نه صبح بود و بعد از پیمودن راهی که به خاطر باران های این یکی دو روز ناهموار شده بود، به ورودی غار رسیدیم. قسمت های زیادی از جاده خاکی منتهی به کوه نمکدان توسط سیل شسته شده بود و چند جای دیگر هم سنگ های بزرگ راه را بند آورده بودند. نزدیک غار، جاده ...
ابوزینب چه کرد که امریکایی ها دستگیرش کردند؟! + عکس
رات آن زمان بپردازد. وی مربی آموزش نظامی بسیاری از نیروهای انقلاب و از اعضای حلقه تشکیل دهنده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از مسئولان اطلاعات سپاه در دهه 60 محسوب می شود. اولین ماموریت او در اطلاعات سپاه، قائم مقامی اطلاعات سپاه در غرب کشور بود. بعد از ان به بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه آمد و به جنگل های شمال رفت تا با منافقینی که در عمق جنگل در حال کشتار مردم بی گناه بودند، برخورد کند. ...
بنی صدر خودش را مرکز رویداد ها تلقی می کرد/ با ذره بین در آیات و احادیث می گشت تا چپ را تایید کند
ابتدای انقلاب افراد زیادی از طریق آن خانه دار شدند. * چگونه با آقای بنی صدر ارتباط گرفتی؟ از طریق یکی از دوستانم که در دفتر تحکیم وحدت بود و از ایران رفته بود و به دفتر آقای بنی صدر رفت و آمد داشت و پیگیری کردم. این را باید بگویم که ایشان با اینکه من را نمی شناخت، بزرگوارانه پذیرفت با من مصاحبه کند. البته ابتدا نمی پذیرفت، اما بعد کم کم متقاعد شد. مثلا می گفت تو کی هستی؟ چه ...
اتفاق کم نظیری که برای این هفت جوان ایرانی در گرما رخ داد
.... رو به روی آن آبیِ بی پایان، من 6 ساله حتی قادر به فکر کردن هم نبودم. بعد از اصرارهای بی پایان من،سریع لباس هایمان را عوض کردیم به قصد شنا. البته این به شرطی بود که پدر کفالتم را به عهده بگیرد و دست مرا داخل آب ول کند. البته که در آن سال ها،کفیل من شدن کار چندان راحتی نبود.مخصوصا منِ دریل ندیده! تنم به آب که خورد، خودم از دست پدر فرار کردم و رفتم جلوتر. رفتم و رفتم تا بالاخره زیر پایم خالی شد ...
عارف گمنامی که لب تشنه ذبیح الله شد!
برقرار می کرد و برای آن ها وقت می گذاشت. وقتی سرمزار ایشان می روم بار ها خانواده هایی را می بینم که می آیند و می گویند شهید علیخانی عامل هدایت پسرشان به راه راست بوده است. رفتارش خیلی متین بود. یک بار ندیدم که به بچه ها توهین کند. بعد از شهادتش کسانی آمدند و گفتند که شهید سرپرست ما بوده و یتیم داری می کرد و من اصلاً از این موضوع اطلاعی نداشتم. همسرم خیلی مظلوم بود، حالا که شهید شد بیشتر او ...
نظریه ضریب فزاینده پولی یک توهم است/ بانک ها از هیچ خلق پول می کنند
، تعدادشان هم زیاد نیست. یک درصد از لشگر شما هم نیستند، این یک درصد راهها را باز می کنند شناسایی ها را انجام می دهند، مسیرها را امن می کنند بعد عملیات از پشت سر شروع می شود. prime mover این است. در اقتصاد ممکن است پنج تا از این ها داشته باشیم. مثلا کره جنوبی، شما این کشور را به چه چیز آن می شناسید؟ نهایتا دو سه تا برند است دیگر. یا مثلا چین، حالا چین یک مقدار وسعتش بیشتر است ولی باز چند برند ...
داستانک/ کوه و کُتل فرزندآوری
... و این گونه بود که آن شخص با گفتن این باشه ، آخری سفیر دولت فخیمه انگلستان در تهران شد و تو گردنه های اُمُخک و کتل مِلو ، پدرش درآمد. حالا حکایت بسته های تشویقی فرزند آوری است. ای دولت کریمه، شمایی که توی جاده صاف و کفی، این باشه را از مردم می گیرید، لطفا تو دره و دست انداز و کوه و کُتل مِلو و پیرزن، پدرِ صاحب بچه را به امان خدا ول نکنید. ...
خاطرات بازیکنی که درگذشت؛ همه پرسپولیسی ها از بازی اش تعجب کرده بودند
این اتفاق تلخ افتاد. در آبادان هم خیابان ها موانع زیادی دارد که ظاهراً اینقدر سرعت داشته که نتوانسته کنترل کند، اول با موتور به یک خانم زد و بعد هم به درخت خورد و به کما رفت که در نهایت هم او را از دست دادیم. خواست خدا بود و ما هم احترام می گذاریم. ما فقط افسوس می خوریم و تلاش می کنیم به خانواده اش کمک ویژه ای داشته باشیم. ویسی با تاکید بر اینکه باشگاه صنعت نفت تمام قرارداد عجمی پور را ...
ما که ماندیم وآنان که رفتند / گفتگوی جیرانی و بهروز غریب پور
و دیده باشید در یک چاله ای نمایش اجرا می شد اگر ردیف اول بودی مسلط بودی و می توانستی شیش لاک رو زیر میکروسکوپ ببینی. آمدیم بیرون یزدیان گفت این تئاتر بورژوازی را اصلا قبول ندارم، من به او گفتم ببین من و تو باید همه چیز را بیاموزیم بعد انتخاب بکنیم ولی آن تفنگ دستش بود بنابراین همه تئاتر را می دیدم. همه نوع تئاترهایی که اجرا می شد؟ نه تنها تئاتر همه فیلم ها را می دیدم. یک ...
فعالان مردمی اربعین خطاب به رئیس جمهور: مراقب سوءتدبیرهای مدیریتی در اربعین باشید
یده ایم و افتخارش آن است که خود خادم اربعین بوده، اما در میدان با مدیریتی روبه رو بودیم که انگار کیلومترها از صحنه عینی، ملموس و حقیقی اربعین فاصله داشت و به همین جهت گاه شاهد تصمیمات و تدابیر شگفتی سازی بودیم. به نظر کار و تصمیم، باید دست کسانی می بود که حداقل یک بار با زن و بچه و خانواده از یکی از مرزهای زمینی عبور کرده باشد، مسیر جاده ها را نه با بالگرد و هواپیما و... نه با راننده و خدم ...
امروز شاهد رشد تفکر غربی در جامعه و اضمحلال و استحاله فرهنگی هستیم/ پژوهش بر تبلیغ مقدم است/ امروز حوزه ...
71 است اگر درست یادم باشد، آنجا فرمایشاتشان این است که یک چنین فرمایشی دارند بعد می گوید، احتمالاً شما یک تشکل های تبلیغی می خواهید... و باز به یک گونه ای دیگر همین را بازسازی می کنند و عنوان کانون می دهد، لذا این چرخه چهارگانه ای که در بالا ذکر کردم معیوب است می بایست 5 گانه می شد و آن پنجمی در واقع اقامه دین است که یک مبلغی وقتی می رود کف میدان باید انجام بدهد، از لوازم این اقامه، تقریباً ما هیچ ...
قتل یا خودکشیِ زوج جوان در هتل
گل و روزی دیگر دعوت زن و بچه به رستوران و آخر هفته هم سوار بر ترک موتور به تفرج دشت و صحرا. ثریا که چهارسال جز فحش و کتک از او چیزی ندیده بود پس از شنیدن پیشنهادِ سفر حسابی جا خورد،روزگار تلخ چهارسال زندگی با مسلم را مرور می کند،چه شب هایی که با بغض و گریه به صبح پیوند زده وصبح با کتک و فحش از خواب بیدار شده بود!وحالا مانده بود این مهربانی ها دروغ است یا رویای شیرینی میان کابوس های گذشته ...
روایت احداث جاده ای که عملیات فتح المبین را به مقصد پیروزی رساند
باریده بود. نواب افزود: آن چنان سرد بود که اگر لحظه ای از فعالیت بدنی دست برمی داشتیم یخ می زدیم، در نتیجه بچه های جهاد به منظور حفظ هوشیاری و توانایی خود با دستگاه های سنگین دست به کار شدند و برای باز کردن مسیر لحظه ای آن ها را خاموش نمی کردند. آقا محسن رضایی مداوم به ما سر می زد وی ادامه داد: آقا محسن رضایی مداوم به ما سر می زد و تلاش می کرد نیاز های لازم برای ...
صحنه سازی فالانژها و آن لحظه ای که حاج احمد دیگر برنگشت
نیروی جدید و با آنکه در جلسه 1 تیر شورای عالی دفاع تصمیم گرفته شد که دیگر کسی به سوریه اعزام نشود، اما باز هم تعدادی از نیروها با به همراه حاج احمد صبح 6 تیر به سوریه رفتند. به محض رسیدن به دمشق به او خبر دادند که سه نفر از بچه ها به دست فالانژیست ها دستگیر شدند. فالانژیست ها جلوتر آمده و جاده اصلی دمشق به بیروت را هم بسته بودند. بچه ها از این پیشروی بی خبر بودند و در جاده گیر افتاده بودند. حاج ...
در دومین نشست علمی تخصصی تبلیغ مطرح شد:
فرهنگی و تبلیغی، خیر، هنوز در جامعه خودمان هم مشکل داریم. به لحاظ تخصصی باید نبض محتوای تبلیغی در دست متخصصان ما باشد که الآن چه چیزی را می خواهیم تبلیغ کنیم؟ چه وضعیتی وجود دارد؟ ایده آل ما چیست؟ و عبور از این وضعیت به وضعیت مطلوب راهکارش چیست؟ چالش هایش چیست؟ این سوالات مهم در نگاه خرد اصلا مورد توجه نیست و نمی تواند مورد توجه باشد، مثلاً فلان نهاد تبلیغی شرایط حضور چند هزار طلبه را در یک منطقه ...