داستان عجیب زندگی مردی که پدرزن سابقش را برای زهر چشم گرفتن کشت
سایر منابع:
سایر خبرها
در حق خودم و فرزندانم جفا کردم/ شوهرم از بالای دیوارداخل خانه آمد تا من و دوست پسرم را غافلگیر کند و...
پذیرفت و من با همسرم تماس گرفتم تا به کمکم بیاید. با آن که از قبل پاسخ او را می دانستم ولی در شرایط بدی گرفتار شده بودم و چاره ای جز التماس به همسرم نداشتم اما ارژنگ از آن سوی خط گفت: خودت هر غلطی می خواهی بکن! و بلافاصله گوشی را قطع کرد. من که دیگر امیدی به هیچ کسی نداشتم مدارک خودرو را به سلمان دادم و شماره تلفنش را گرفتم تا سر فرصت خسارت خودرواش را بپردازم. بعد از ...
عذاب وجدان دارم، شوهرم که بیمار بود، رفتم خونه دوست پسرم و...
...> من عاشق او شده بودم و به خاطر این عشق از شهر خودم راهی تهران شدم همسر بیمارم را فریب دادم و مثل یک همسر چندین روز در کنار ندیم بودم و او مرا درست مثل یک وسیله مصرفی دور انداخته بود. سرخورده و شرمنده به شهرم بازگشتم و درست زمانی که تصمیم گرفتم گذشته را جبران کنم و با پنهان کردن خیانتم به زندگی با همسرم ادامه دهم او نیز بر اثر بیماری درگذشت. فکرش را بکنید در آخرین روزهای زندگی همسرم به ...
مرد 71ساله پسرش را با پتک کشت!
نامادری مسعود گفت: چند روز قبل خواهرم زایمان کرد و من برای مراقبت از او به خانه اش رفته بودم، وقتی برگشتم مسعود را ندیدم. قالیچه کوچکی که در اتاق خواب داشتیم هم نبود، وقتی سراغ آن را از همسرم گرفتم مدعی شد قالیچه را مسعود به فقرا داده است. دختر خوانده ام نیز چون خارج از تهران کار می کند، آن زمان در خانه نبود. پدر 71 ساله مسعود نیز ابراز نگرانی می کرد و مدعی بود که از سرنوشت پسرش بی اطلاع است. ...
قتل وحشیانه یک پسر جوان توسط پدر 71 ساله!
یک سال قبل به ایران برگشت. در این مدت تحت درمان بود و حتی در مرکز روانی هم بستری شد. چرا او را کشتی؟ نمی خواستم او را بکشم، همه چیز اتفاقی رخ داد. پسرم وضعیت روحی مناسبی نداشت، یک مرکز درمانی در نزدیکی خانه مان بود. شب قبل از جنایت تصمیم گرفتم دوباره او را در مرکز درمانی بستری کنم. روز 11 مرداد ساعت 6 یا 7 صبح بود، رفتم داخل اتاق دیدم مسعود بیدار است. به او گفتم باید به مرکز ...
رفت و آمدهای مشکوک دخترجوان به خانه خاله به رابطه نامشروع با شوهر خاله انجامید/ خاله بیچاره شد!+جزییات
این ماجرا بسیار عصبانی شد و کارمان به مشاجره کشید. بعد از این ماجرا متوجه شدم همسرم و سیمین یکدیگر را در بیرون از منزل ملاقات می کنند و باز هم پنهانی به منزلم رفت و آمد دارند. اگرچه وقتی خواهرم و شوهرش متوجه موضوع شدند خیلی تلاش کردند تا سیمین را از همسرم جدا کنند ولی تلاش های آن ها بی فایده بود و بالاخره سیمین به عقد همسرم در آمد. حالا او در قصری که من سال ها برای هر تکه آجر آن زحمت کشیده ام پادشاهی می کند و من هر روز بیشتر از گذشته تحقیر می شوم و... شایان ذکر است، این پرونده توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت. ...
همدستی عروس و خواهر شوهر برای سرقت از خانه
به گزارش ایران ، چند روز قبل زن جوانی با پلیس تماس گرفت و از سرقت خانه اش خبر داد: چند ساعتی برای میهمانی به خانه مادرم رفته بودم و زمانی که برگشتم متوجه سرقت از خانه ام شدم. این در حالی بود که در ورودی سالم بود و سارقان با کلید وارد شده و نقشه شان را اجرا کرده اند. 800 میلیون تومان طلا، یک ساعت گران قیمت که سنگ برلیان داشت به مبلغ 300 میلیون تومان، چندین تابلو باارزش و وسایل قیمتی خانه را به ...
سرقت کیف دختر جوان، تجاوز وحشیانه و قتل! پس از 6 ماه فاش شد!
انگار خاطره ای را در ذهنش مرور کند، گفت: آن روز آشفته و سراسیمه به خانه آمد؛ لکه های چند قطره خون هم روی لباسش بود وقتی از او پرسیدم این خون ها چیست، گفت با یک نفر دعوا کردم الان هم سرم درد می کند و حوصله توضیح ندارم. بعد هم رفت خوابید. از آنجا که احساس کرده بودم دروغ گفته لباس هایش را گشتم و ناگهان یک کارت شناسایی و عکس زن جوانی را در جیب شلوارش پیدا کردم. زنی که حدوداً 27 – 28 ساله بود. ...
پسر جوان: پسردایی ام به من تجاوز می کرد، او را کشتم
از همان موقع من را اذیت می کرد. روزبه به من تعرض می کرد و می دانست من می ترسم و حرفی نمی زنم. کمی که بزرگ تر شدم دیگر به خواسته او تن ندادم و در برابرش مقاومت کردم. به همین دلیل آخرین بار که به سمتم آمد با هم دعوا کردیم و درگیر شدیم. روزبه فکر می کرد می تواند مرا وادار به تمکین کند اما من بزرگ شده بودم و توانستم از خودم مراقبت کنم. متهم گفت: روز حادثه به محض اینکه پدرم از در باغ بیرون ...
عاشقان دفاع
... سال چهارم دبیرستان مانند دیگر جوانان غیور آن زمان، داوطلبانه پاسدار نیمه وقت شدم. بعد از مدتی، جنگ تحمیلی عراق، علیه ایران آغاز شد و مردم ایران اعم از پیر و جوان داوطلبانه به جبهه های نبرد شتافتند همه شور و شوق عجیبی برای اعزام داشتند، طوری که اگر غفلت می کردیم، لیست اعزامی ها پر می شد، من نیز هجده ساله بودم که برای اعزام نام نویسی کردم و بعد از گذراندن یک دوره چهل و هشت ساعته، با کاربرد سلاح ...
پسر دریا به خانه پدری رسید
می برد به روز های سخت شروع ماموریت مرد خانه. دستی به سر بچه ها می کشد و می گوید: یکی دو هفته از شروع ماموریت همسرم می گذشت که ماشین مان خراب شد. صبح ماشین را بردم تعمیرگاه تا برای دم ظهر که باید سراغ بچه ها می رفتم، آماده شود. اما هرچه اصرار و تقلا کردم، ماشین آماده نشد. خیلی ناراحت شدم. دم ظهر هم نه تاکسی پیدا می شد و نه آژانس. مجبور شدم در هوای گرم بندرعباس، یک مسافت طولانی را تا نزدیک مدرسه ...
داستان عجیب دختر جوان 120 کیلویی مشهدی در باره دو همخانه اش
ماجرا فقط در خیابان ها و خوابگاه ها بودم و سرکار می رفتم تا این که بالاخره با پس اندازهایم خانه ای را اجاره کردم. از سوی دیگر به خاطر این که دختری بودم و 120 کیلوگرم وزن داشتم، توان نگهداری از زنان سالمند سنگین وزن را در خودم می دیدم. به همین دلیل اکنون مدت زیادی است که از سالمندان سنگین وزن مراقبت و نگهداری می کنم، اما در همین روزها با دختری بی خانمان دوست شدم که جا و مکانی برای زندگی نداشت. ...
سرنوشت هولناک در خانه پدری
. همسرم به خانه خواهرش رفته بود و دخترم به محل کارش. وقتی دیدم پسرم باز در لاک خودش فرو رفته به او گفتم که بیا برویم مرکز درمانی بستری ات کنم. ناگهان عصبانی شد و پرخاشگری کرد. دعوایمان شد و مرا هل داد و گردنم را گرفت. به شدت عصبانی شده بودم و پتکی از روی زمین برداشتم و با آن ضربه ای به پسرم زدم که جانش را گرفت. بعد از قتل چه کردی؟ 4ساعت نشستم بالای سرش و گریه کردم. اما دیگر ...
قتل فجیع پسر 40 ساله توسط پدرش / اعضای بدنش را در 3 شهر انداخت / گفت و گو با قاتل
.... من هم عصبانی شدم و با پتکی که در خانه بود به سر او ضربه ای زدم. *چرا جسد را تکه تکه کردی؟ شوکه شده بودم، نمی خواستم او را بکشم. چند ساعتی بالای سر جسد او گریه کردم و در نهایت تصمیم گرفتم جسد را از خانه خارج کنم تا همسر و دخترم از ماجرا باخبر نشوند. جسد را مثله کردم و هر تکه ای از آن را داخل یک کیسه گذاشته و سپس داخل صندوق عقب خودروام قرار دادم. *چرا جسد را به قلعه ...
این زن پس از 107 بار ترک اعتیاد و حکم اعدام ستاره سینما شد!
قرار گرفته. همیشه می دونستم که فقط خودش و دارم. اون هم گذاشت و گذاشت و گذاشت تا حالا نشونم بده که چه دنیا و زندگی ای برام می خواسته... که حالا ببینم چقدر محکم من و توی آغوش اش گرفته و چقدر حواسش به من هست . لادن از زندان آزاد می شود اما به خانه نمی رود. مستقیم به خانه ساقی محل می رود تا یک دل سیر – به اندازه همه سال های حبس - مواد بکشد و دوباره روز از نو، روزی از نو. دوباره ...
فقط امنیت می خواستند
. یک اصل مهم دیگر این است که خبرنگار پاک زندگی کند و وامدار کسی نباشد. از پدر همسرم، خدابیامرز که بسیار انسان شریف و ساده دلی بود. یادم است چند سال پیش روز خبرنگار تماس گرفت و گفت عیدت را بهت تبریک می گویم. بعد متوجه شدیم بنده خدا منظورش روز خبرنگار است. به همه خبرنگارها به ویژه خبرنگاران روزنامه ها و خبرگزاری ها که برخلاف بچه های تلویزیون چندان دیده نمی شوند و با مشکلات زیاد و ...
اعترافات هولناک مردی که پسرش را تکه تکه کرد
از او خواسته بودم برای درمان به پزشک مراجعه کند. صبح روز 11 مرداد بیدار شدم. غیر از من و پسرم کسی در خانه نبود، برای همین به اتاقش رفتم و دیدم بیدار است. دوباره از او خواستم پیش دکتر برود و گفتم اصلاً همین الان خودم تو را برای بستری به مرکز درمانی که نزدیک خانه است می برم تا اگر لازم باشد بستری شوی؛ اما او به من پرخاش کرد و گفت خودت روانی هستی اگر راست می گویی برو پیش دکتر. در همین گیر و ...
قتل فرزند با ضربه پتک
بودم و نفهمیدم، اما لحظاتی بعد متوجه شدم که پسرم فوت کرده است. بعد از آن چه کار کردی؟ حدود چهار ساعت بالای سر پسرم گریه کردم، بعد هم تصمیم بدتری گرفتم و جسد را قطعه قطعه کردم. چرا؟ مانده بودم با جسد چه کار کنم؛ می خواستم همسرم و دخترم متوجه نشوند، به خاطر حمل آن جسد را مثله کردم. کجا رها کردی؟ تصمیم گرفتم در سطل زباله های شهر های اطراف تهران مانند ملارد، شهریار و شهر قدس رها کنم تا ردی از خودم به جای نگذارم. ...
تاوان سنگینی برای اشتباه ام داده ام / امیدوارم اشتباه من را هیچ زنی مرتکب نشود!
بیشتر حساس بشم تا اینکه با مشورت نازی و مهوش تصمیم گرفتم یکی از دوستان دورم را که پوریا تا حالا ندیده سراغش بفرستم تا امتحانش کنم. مرجان را بعنوان مشتری به بوتیک پوریا فرستادم، اما نتیجه خاصی نگرفتم و بر اساس آنچه مرجان می گفت: پوریا به اون محل نداده است. با توجه به اینکه مرجان دختری زیبا و خوش اندام بود و پوریا تحویلش نگرفته بود تو دلم خوشحال بودم و امیدوار شدم و تا حدودی ...
تور موسسات مهاجرت روی کنکور
از ایران درس بخونی و هر زمان که خواستی هم می تونی برگردی. تو هم که دختری مشکل رفت وآمد نداری! من از همان ابتدا گفته بودم که قرار است بعد از گرفتن مدرک به ایران بازگردم و خانم م نیز با تاکید به اینکه موسسه شان زیرنظر وزارت علوم است به من گفت به درخواست خودم تنها برای دانشگاه های مورد تایید پذیرش خواهند گرفت، اگرچه می توانند برای دیگر دانشگاه ها نیز بگیرند. هزینه تراشی موسسات اعزام برای ...
نزدیکان محسن حججی از لحظه اسارت تا عروج او در ششمین سالگرد شهادتش می گویند؛ در جست وجوی شهادت نامه در ...
گریه نکن شهید میشم ها! سوریه که بود هر روز قرآن می خواندم و برایش صدقه می دادم. به عکسش نگاه می کردم و می گفتم: یا حضرت زینب(س) روسفیدش کن، ولی دلم نمیخواد شهید بشه . وقتی اسیر شد، دلم رضا داد به شهادتش. رفته بودم بیرون، نرسیده بودم ناهار درست کنم. زنگ زدم بابای محسن ناهار بگیرد. گوشی را که برداشت، دیدم انگار دارد می خندد. پرسیدم: چی شده؟ دیدم دارد گریه می کند! جان به لب شدم تا ...
عباس بابایی؛ مغز متفکر نیروی هوایی
...! ... خیلی ها نان خالی هم ندارند بخورند، آن وقت شما ... خلاصه هرچی که بود جمع می کرد و می ریخت توی ماشین و با خودش می برد به نیازمندان می داد. یادم هست وقتی هفتم عباس رسید، در دلم آشوبی به پا شد. از بعد هفتم، هر روز صبح 100 تومان می دادم و با تاکسی می رفتم مزار شهدا و تا ظهر که پدرش از سر کار برمی گشت، سر مزار می نشستم و با او حرف می زدم. گاهی داد می زدم و گاهی هم جیغ می کشیدم؛ خلاصه اشک و گریه خورد و ...
به همت بسیج طلاب قم و خانه طلاب جوان صورت گرفت؛ تجلیل از امام جمعه اهواز در اردوی معرفتی- تشکیلاتی"مثل ...
به همسرم گفتم اگر چیزی برایمان آوردند دست نمیزنی تا خودم بیایم. یک روز رفتم خانه دیدم قیصی آورده اند. با همسرم آنها را خشک کردیم و نگه داشتیم. بعد از چند مدت یک نفری آمد پیشم و یک درخواستی درباره قضاوت داشت که خلاف شرع بود و گفت من همانم که فلان وقت قیصی آوردم. خوشحال شدم و گفتم تو بودی آنها را آوردی؟ او را بردم خانه و قیصی خشک ها را تحویل دادم و گفتم با این می خواهی من را بخری؟ امام ...
متقاضیان یک زندگی معمولی
داشته باشید تا یک میلیون هم روزی خرج تان می شود. سال پیش بعد از فروش موتور، هم فرستاده شدم به کمپ اجباری. در مدتی که کمپ بودم، خانمم خانه را فروخت و رفت. بیرون که آمدم و با این اتفاق مواجه شدم بعد از یکی دوماه کارم رسید به امین آباد. دوماه که گذشت بهتر شدم، آمدم بیرون. دیگر نه زن داشتم، نه زندگی و نه خانه، مواد همه چیز را در طی 2 ماه گرفت، هر چیزی را که در این 15 سال جمع کرده بودم را برد. من آنقدر ...
سرنوشت سیاه دختر جوانی که با یک پک سیگار زندگی اش ویران شد + جزییات
... سال ها به سرعت سپری شدند، آرزوهای زیادی داشتم و تازه به دبیرستان رفته بودم که به اصرار پدرم با پسر یکی از دوستانش ازدواج کردم. پدر شوهرم معتاد بود و شوهرم هم بعد از چند سال به مواد مخدر آلوده شد. اعتیاد او را خیلی زود به فنا داد و کار به جایی رسید که هیچ توجهی به من نمی کرد. در این اوضاع و احوال نابسامان، از نظر عاطفی تنها شدم و و هرموقع دلم خیلی می گرفت به پارک نزدیک خانه می ...
زن روزنامه خوان دست سارقان را رو کرد | دستگیری عروس و خواهر شوهر پس از دستبرد میلیاردی به 2 خانه
شدم که وضع مالی خوبی دارد. کلی طلا و سکه در خانه دارد و مقداری هم ارز. وقتی اینها را برای شوهرم تعریف کردم، از من خواست تا نقشه سرقت از خانه اش را طراحی کنیم. تو هم به راحتی قبول کردی؟ همسرم بیکار شده بود و مشکلات مالی داشتیم. از سوی دیگر به چند نفر از بستگانم بدهکار بودیم و به دنبال راهی می گشتیم که بدهی هایمان را بدهیم. من می ترسیدم به تنهایی سرقت کنم و شوهرم پیشنهاد داد تا ...
مرگ دردناک جوان تهرانی در آتشی که همسر موقتش به پا کرد
بنزین رفتم و یک گالن بنزین گرفتم و آن را در همه جای خانه پاشیدم و گفتم اگر می خواهی به زندگی ات پایان دهی من هم با تو می میرم چون من بدون تو نمی توانم زندگی کنم. راستش می خواستم عشقم را به او ثابت کنم تا بداند که چقدر دوستش دارم و حداقل به این بهانه از تصمیمی که گرفته منصرف شود. اما ناگهان بنزین به آتش بخاری رسید و سبب شد خانه به یکباره آتش بگیرد و هر دوی ما بسوزیم. نسرین در حالی که گریه می کرد ادامه داد: من فقط به خاطر علاقه ای که به او داشتم این کار را کردم و دلم نمی خواست کوچکترین آسیبی به او وارد شود. با پایان اظهارات متهم قضات برای صدور رأی وارد شور شدند. ...
برای آشتی با شوهرم، نمی خواهم سنگ روی یخ شوم چیکار کنم؟
زندگی سلام: یکی از مخاطبان نوشت: تقریبا 4 ماه می شود که با شوهرم قهر کردم. چندین بار جر و بحث کردیم و زمانی که هیچ نتیجه ای نگرفتیم، تصمیم گرفتم خانه را ترک کنم. حالا می خواهم آشتی کنم، اما نمی خواهم سنگ روی یخ شوم. می خواهم برگردم خانه، اما بلد نیستم که چطور شوهرم را جذب خودم کنم؟ راهنمایی کنید. مخاطب گرامی، تصمیم به آشتی گرفته اید که تحسین برانگیز است. با این حال، اولین برخورد بعد از ...