قتل پدرزن سابق برای زهر چشم گرفتن
سایر منابع:
سایر خبرها
مهندس جوان با ضربه پتک پدرش کشته شد
.... نامادری مسعود گفت: چند روز قبل خواهرم زایمان کرد و من برای مراقبت از او به خانه اش رفته بودم، وقتی برگشتم مسعود را ندیدم. قالیچه کوچکی که در اتاق خواب داشتیم هم نبود، وقتی سراغ آن را از همسرم گرفتم مدعی شد قالیچه را مسعود به فقرا داده است. دختر خوانده ام نیز چون خارج از تهران کار می کند، آن زمان در خانه نبود. پدر 71 ساله مسعود نیز ابراز نگرانی می کرد و مدعی بود که از سرنوشت پسرش ...
قتل وحشیانه یک پسر جوان توسط پدر 71 ساله!
یک سال قبل به ایران برگشت. در این مدت تحت درمان بود و حتی در مرکز روانی هم بستری شد. چرا او را کشتی؟ نمی خواستم او را بکشم، همه چیز اتفاقی رخ داد. پسرم وضعیت روحی مناسبی نداشت، یک مرکز درمانی در نزدیکی خانه مان بود. شب قبل از جنایت تصمیم گرفتم دوباره او را در مرکز درمانی بستری کنم. روز 11 مرداد ساعت 6 یا 7 صبح بود، رفتم داخل اتاق دیدم مسعود بیدار است. به او گفتم باید به مرکز ...
رفت و آمدهای مشکوک دخترجوان به خانه خاله به رابطه نامشروع با شوهر خاله انجامید/ خاله بیچاره شد!+جزییات
این ماجرا بسیار عصبانی شد و کارمان به مشاجره کشید. بعد از این ماجرا متوجه شدم همسرم و سیمین یکدیگر را در بیرون از منزل ملاقات می کنند و باز هم پنهانی به منزلم رفت و آمد دارند. اگرچه وقتی خواهرم و شوهرش متوجه موضوع شدند خیلی تلاش کردند تا سیمین را از همسرم جدا کنند ولی تلاش های آن ها بی فایده بود و بالاخره سیمین به عقد همسرم در آمد. حالا او در قصری که من سال ها برای هر تکه آجر آن زحمت کشیده ام پادشاهی می کند و من هر روز بیشتر از گذشته تحقیر می شوم و... شایان ذکر است، این پرونده توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت. ...
خاطره سید صالح موسوی مدافع خرمشهر از یک عکس غرور انگیز
. تازه آن موقع بود که دیدم پشت سرم یک تانک است. من هم فرار کردم. رفتم توی یک کوچه بن بست و دیوار یک خانه بالا رفتم و رسیدم به بالای پشت بام. حسابی ترسیده بودم. یک لحظه به خودم آمدم و گفتم صالح به خودت بیا. مردانگیت کجا رفته. آنجا بود که قلبم شکست و گریه کردم. لباس رسمی سپاه تنم بود. آن روز ها عراقی ها وقتی یک پاسدار را اسیر می گرفتند روحیه صد برابری پیدا می کردند. به خاطر ...
عرشیا پسردایی خود را به دلیل تعرض کشت
. مدتی بود پسرم روزبه با عرشیا اختلاف داشت. ما خانوادگی ارتباط خوبی با هم داریم. من و همسرم تصمیم گرفتیم ارتباط عرشیا و روزبه را با هم خوب کنیم. به همین خاطر روز حادثه ما خانوادگی به باغ رفتیم و من از برادرزنم و روزبه هم دعوت کردم که به باغ بیایند تا بچه ها با هم صحبت کنند و همه چیز خوب پیش برود. روزبه تنها به باغ آمد. برادرزنم عباس با من تماس گرفت و گفت بیا جلوی در صحبت کنیم. من جلوی در باغ رفتم. او ...
در حق خودم و فرزندانم جفا کردم/ شوهرم از بالای دیوارداخل خانه آمد تا من و دوست پسرم را غافلگیر کند و...
پذیرفت و من با همسرم تماس گرفتم تا به کمکم بیاید. با آن که از قبل پاسخ او را می دانستم ولی در شرایط بدی گرفتار شده بودم و چاره ای جز التماس به همسرم نداشتم اما ارژنگ از آن سوی خط گفت: خودت هر غلطی می خواهی بکن! و بلافاصله گوشی را قطع کرد. من که دیگر امیدی به هیچ کسی نداشتم مدارک خودرو را به سلمان دادم و شماره تلفنش را گرفتم تا سر فرصت خسارت خودرواش را بپردازم. بعد از ...
سرقت کیف دختر جوان، تجاوز وحشیانه و قتل! پس از 6 ماه فاش شد!
انگار خاطره ای را در ذهنش مرور کند، گفت: آن روز آشفته و سراسیمه به خانه آمد؛ لکه های چند قطره خون هم روی لباسش بود وقتی از او پرسیدم این خون ها چیست، گفت با یک نفر دعوا کردم الان هم سرم درد می کند و حوصله توضیح ندارم. بعد هم رفت خوابید. از آنجا که احساس کرده بودم دروغ گفته لباس هایش را گشتم و ناگهان یک کارت شناسایی و عکس زن جوانی را در جیب شلوارش پیدا کردم. زنی که حدوداً 27 – 28 ساله بود. ...
همدستی عروس و خواهر شوهر برای سرقت از خانه
به گزارش ایران ، چند روز قبل زن جوانی با پلیس تماس گرفت و از سرقت خانه اش خبر داد: چند ساعتی برای میهمانی به خانه مادرم رفته بودم و زمانی که برگشتم متوجه سرقت از خانه ام شدم. این در حالی بود که در ورودی سالم بود و سارقان با کلید وارد شده و نقشه شان را اجرا کرده اند. 800 میلیون تومان طلا، یک ساعت گران قیمت که سنگ برلیان داشت به مبلغ 300 میلیون تومان، چندین تابلو باارزش و وسایل قیمتی خانه را به ...
قتل فجیع پسر 40 ساله توسط پدرش / اعضای بدنش را در 3 شهر انداخت / گفت و گو با قاتل
پنجم دادسرای امور جنایی تهران ارجاع شد. در تحقیقات صورت گرفته به دستور بازپرس محمد جواد شفیعی، کارآگاهان جنایی به سراغ خانواده مسعود رفتند و مشخص شد پسر جوان با پدر، نامادری و خواهرش زندگی می کرد. نامادری مسعود گفت: چند روز قبل خواهرم زایمان کرد و من برای مراقبت از او به خانه اش رفته بودم، وقتی برگشتم مسعود را ندیدم. قالیچه کوچکی که در اتاق خواب داشتیم هم نبود، وقتی سراغ آن را از همسرم ...
اشتباه خطرناک راننده بلدوز در جبهه که به خنده ختم شد
. همان طور که پیش می رفتم با صدای بلند به او گفتم: شمام تشریف ببرین ته صف! وقتی به آخر خاکریز رسیدم، از بلدوزر پیاده شدم. همان طور که مشغول تکاندن لباس های خاکی ام بودم به پشت سرم نگاه کردم و تازه متوجه شدم چه افتضاحی به بار آورده ام. نه تنها زمین را شخم زده بودم، بلکه تمام سیم های تلفن های صحرایی را هم از زیر زمین بیرون کشیده و قطع کرده بودم! یک لحظه به خودم آمدم دیدم بچه ها ...
قتل فجیع یک پسر توسط پدر 71 ساله | ماجرای پیدا شدن یک دست در سطل زباله
خاموش کنم چون سهراب در اتاق خواب است. او رفتارش عجیب بود و می گفت سهراب قرص خورده و در اتاقش خوابیده است. حتی از من خواست که به اتاقش نروم و سر و صدا ایجاد نکنم، مبادا بیدار شود. من هم آن شب خوابیدم و فردا صبح که سراغ سهراب را از همسرم گرفتم اظهار بی اطلاعی کرد و گفت شاید برای انجام کارهایش از خانه بیرون رفته است. او ادامه داد: در اتاق سهراب یک قالیچه بود که بعد از بازگشت من به خانه غیب شده ...
فقط امنیت می خواستند
. یک اصل مهم دیگر این است که خبرنگار پاک زندگی کند و وامدار کسی نباشد. از پدر همسرم، خدابیامرز که بسیار انسان شریف و ساده دلی بود. یادم است چند سال پیش روز خبرنگار تماس گرفت و گفت عیدت را بهت تبریک می گویم. بعد متوجه شدیم بنده خدا منظورش روز خبرنگار است. به همه خبرنگارها به ویژه خبرنگاران روزنامه ها و خبرگزاری ها که برخلاف بچه های تلویزیون چندان دیده نمی شوند و با مشکلات زیاد و ...
دردسر خیانت مرد قد بلند به زنش / مرد جوان بی آبرو شد + عکس
...> رفته رفته به الهه وابسته می شدم و از همسر و فرزندان و خانه دورتر میشدم، با تقاضای من از الهه بعد از مدتی همدیگر را ملاقات کردیم و رفته رفته وابستگی من شدیدتر می شد ، چند ماه که از ارتباط ما گذشته بود ، یک سالی به این شکل گذشت،یک روز که او به من پیام داده بود و من خواب بودم، همسرم پیام او را دیده بود و وقتی از خواب بیدار شدم جریان رو با داد و فریاد با من در میان گذاشت و کار ما به مشاجره کشید و حتی ...
این زن پس از 107 بار ترک اعتیاد و حکم اعدام ستاره سینما شد!
قرار گرفته. همیشه می دونستم که فقط خودش و دارم. اون هم گذاشت و گذاشت و گذاشت تا حالا نشونم بده که چه دنیا و زندگی ای برام می خواسته... که حالا ببینم چقدر محکم من و توی آغوش اش گرفته و چقدر حواسش به من هست . لادن از زندان آزاد می شود اما به خانه نمی رود. مستقیم به خانه ساقی محل می رود تا یک دل سیر – به اندازه همه سال های حبس - مواد بکشد و دوباره روز از نو، روزی از نو. دوباره ...
شواهدی از سرگذشت تلخ فریب خوردگان گروه های تروریستی کرد
تعرض برخی پسرها بودم، شکایت من نیز گوش شنوایی نداشت و مسئولان نگران امنیت اعضا و به خصوص دختران جوان نبودند. بعد از مدتی که در کمپ گروه بودم، کمپ های ما هدف موشک های ایران قرار گرفت. آواره شدم و فرار کردم! مدتی را در منزل یکی از دوستانم در اربیل زندگی کردم و چون کارت اقامت نداشتم مجبور شدم عضو سازمان خبات شوم. هیچ کاری از دستم بر نمی آمد و واقعاً نمی دانستم چه کار کنم. نزدیک به دو ماه ...
اعترافات وحشتناک مردی که پسرش را تکه تکه کرد
از او خواسته بودم برای درمان به پزشک مراجعه کند. صبح روز 11 مرداد بیدار شدم. غیر از من و پسرم کسی در خانه نبود، برای همین به اتاقش رفتم و دیدم بیدار است. دوباره از او خواستم پیش دکتر برود و گفتم اصلاً همین الان خودم تو را برای بستری به مرکز درمانی که نزدیک خانه است می برم تا اگر لازم باشد بستری شوی؛ اما او به من پرخاش کرد و گفت خودت روانی هستی اگر راست می گویی برو پیش دکتر. در همین گیر و دار ...
اشتباه خطرناک راننده بلدوز در جبهه که به خنده ختم شد
دادند به جبهه بروم. همان روز های اول در جزیره مجنون یکی از فرماندهان گردان به من گفت: محمدرضا این بلدوزرت رو بردار بیا جلوی این سنگر ها یک تیغ بنداز تا صاف بشود. رفتم بلدوزر را روشن کردم و از همان نقطه حرکت، بیل جلوی دستگاه را پایین دادم و شروع کردم یک کیلومتر زمین را هموار کردم و جلو آمدم. عقب بلدوزر یک کلنگ هم نصب بود که در مواقع ضروری با آن زمین را شخم می زدم. می خواستم زودتر کارم ...
قتل فرزند با ضربه پتک
زایمان کرد و من برای کمک به خانه مادرم رفتم تا اینکه دو شب قبل وقتی به خانه آمدم، شوهرم گفت کامران خواب است و سروصدا نکنیم. روز بعد من دوباره به خانه مادرم رفتم و بعد هم شوهرم گفت کامران از خانه بیرون رفته و دیگر برنگشته است. خواهر مقتول هم گفت: من هر روز صبح به محل کارم می روم و شب به خانه برمی گردم. یک روز قبل وقتی از پدرم حال کامران را پرسیدم، او گفت خبری از برادرم ندارد و من فکر کردم ...
تور موسسات مهاجرت روی کنکور
خبری از بازگرداندن وجه نیست که نیست! مشاوره فقط حضوری! کنجکاو شدم تا بقیه تبلیغات این موسسه را پیگیری کنم. اسم موسسه را در اینستاگرام سرچ می کنم و چندین پیج بالا می آید. روی اولین صفحه ای که بالا آمده می زنم؛ ویدیویی که از آن گفتم در صفحه پین شده است. در یکی از پست ها، درباره بهترین سن مهاجرت که زیر 18 سال است گفته یا پست دیگرش به تاثیر رتبه کنکور بر اپلای اشاره دارد. شماره ...
سرقت ماهرانه زن جوان با همدستی شوهر و خواهرشوهرش / شگردشان خاص بود + جزییات
...: یک روز که شاکی به خانه مادرش رفته بود به بهانه خرید در حالی که کلید های او را از کیفش برداشته بودم از خانه خارج شدم و به کلیدسازی رفتم تا یک کپی برایم بسازد. بعد هم بدون اینکه متوجه شود کلیدها را در کیفش گذاشتم. در نهایت هم پس از چند وقت نقشه سرقت را عملی کریم. با این اظهارات زن، خواهر شوهرش نیز شد. مالبالخته اول در پایان این مرحله از تحقیقات گفت: من از خوانندگان صفحات ...
بابک حمیدیان چگونه بازیگر شد؟ | به خاطر رنگ چشم هایم وارد سینما نشدم
.... بعد، از طرف آقای پسیانی به دفتر آقای تخت کشیان معرفی شدم و آنجا گفت وگوی حرفه ای درباره ی فیلم قدمگاه شکل گرفت. قدمگاه برای من نقطه ی ورود به سینما بود و یک جور تقدس هم برایم دارد. چرا؟ حمیدیان: چون آن زمان که چشم رنگی ها و موبورها به واسطه ی این خصایص وارد سینما می شدند من که هم چشم رنگی بودم و هم موبور، در یک فیلم غیرشهری و تجربه گرا با درون مایه ای انسانی به سینما وارد شدم ...
از طرف محسن رضایی ماموریت داشتم/ این آقا باعث شد به من و نکیسا دستبند بزنند
بگذارم چون خسته شده بودم. در جنت آباد یک خانه اجاره کردم و یک پژو خریدم گفتم می روم آژانس کار می کنم. یک روز مجتبی علوی که بعدا مدیرعامل ابومسلم شد و به هیئت مدیره استقلال رفت به من گفت بهزاد به یونان می روی؟ گفتم می روم. من و محمد مومنی سال 77 به یونان رفتیم. * دقیقا همان زمانی که به ناصر حجازی خیانت کردند و سکوموروخوف را آوردند به من گفتند برو استقلال. آقای عابدینی همه راه ها را بسته بود ...
گردانی: به تیم خمز امید زیادی دارم/ رفتنم اجباری بود، هرگز خیانت نکردم
قوا مقابل سپاهان به میدان برود. مجبور بودم از تراکتور بروم وقتی از این بازیکن در مورد اتفاقات جنجالی انتقالش از تراکتور به سپاهان پرسیدیم او سفره دلش را باز و خاطرنشان کرد: چند سال از این اتفاق گذشته و من مصاحبه های متعددی در طول این مدت انجام دادم. حقیقت این است که تراکتور مرا کنار گذاشت و مجبور شدم از این تیم بروم. من بازیکن آزاد بودم و با اینکه از پرسپولیس هم پیشنهاد داشتم ...
به همت بسیج طلاب قم و خانه طلاب جوان صورت گرفت؛ تجلیل از امام جمعه اهواز در اردوی معرفتی- تشکیلاتی"مثل ...
به همسرم گفتم اگر چیزی برایمان آوردند دست نمیزنی تا خودم بیایم. یک روز رفتم خانه دیدم قیصی آورده اند. با همسرم آنها را خشک کردیم و نگه داشتیم. بعد از چند مدت یک نفری آمد پیشم و یک درخواستی درباره قضاوت داشت که خلاف شرع بود و گفت من همانم که فلان وقت قیصی آوردم. خوشحال شدم و گفتم تو بودی آنها را آوردی؟ او را بردم خانه و قیصی خشک ها را تحویل دادم و گفتم با این می خواهی من را بخری؟ امام ...
متقاضیان یک زندگی معمولی
داشته باشید تا یک میلیون هم روزی خرج تان می شود. سال پیش بعد از فروش موتور، هم فرستاده شدم به کمپ اجباری. در مدتی که کمپ بودم، خانمم خانه را فروخت و رفت. بیرون که آمدم و با این اتفاق مواجه شدم بعد از یکی دوماه کارم رسید به امین آباد. دوماه که گذشت بهتر شدم، آمدم بیرون. دیگر نه زن داشتم، نه زندگی و نه خانه، مواد همه چیز را در طی 2 ماه گرفت، هر چیزی را که در این 15 سال جمع کرده بودم را برد. من آنقدر ...
با نظر گل محمدی از پرسپولیس رفتم اما حاضر نیستم از این تیم بد بگویم
به گزارش وانانیوز، آرمان رمضانی در برنامه تلویزیونی درخصوص جدایی از استقلال اظهار داشت: من 2 هفته در استقلال تمرین کردم و نظر جواد نکونام در مورد حضور من نیز مثبت بود اما بعد از چند روز طی یک تماس تلفنی به من گفتند که نظر نکونام این است که قطع همکاری کنیم و من هم در کمال احترام فسخ کردم. وی ادامه داد: من یک سال دیگر قرارداد داشتم و سال گذشته نیز تنها حدود 45 درصد قراردادم را ...
سرنوشت سیاه دختر جوانی که با یک پک سیگار زندگی اش ویران شد + جزییات
... سال ها به سرعت سپری شدند، آرزوهای زیادی داشتم و تازه به دبیرستان رفته بودم که به اصرار پدرم با پسر یکی از دوستانش ازدواج کردم. پدر شوهرم معتاد بود و شوهرم هم بعد از چند سال به مواد مخدر آلوده شد. اعتیاد او را خیلی زود به فنا داد و کار به جایی رسید که هیچ توجهی به من نمی کرد. در این اوضاع و احوال نابسامان، از نظر عاطفی تنها شدم و و هرموقع دلم خیلی می گرفت به پارک نزدیک خانه می ...