سایر منابع:
سایر خبرها
لبخند خونبار زن صیغه ای/عاقبت هوس رانی پسر 23 ساله!
صیغه دایمی بین ما ثبت شد. من هم با مهریه 14 سکه بهار آزادی او را به عقد خودم درآوردم تا نزد بستگانش سرشکسته نشود. بعد از ازدواج خانه ای را برای او اجاره کردم و خودم نزد پدر و مادرم ماندم. اما هنوز چند ماه بیشتر از ماجرای ازدواج مان نگذشته بود که مدعی شد باید نام او را در شناسنامه ام ثبت کنم به او گفتم ما به طور موقت با هم ازدواج کرده ایم چگونه باید نام تو را در شناسنامه ام ثبت کنم؟ ولی او ...
ناگفته هایی از نقاشی قهوه خانه – ایسنا
پدرم سعی کردم خودم خرج خودم را دربیاورم. آن زمان گروه پیشاهنگی، بازوبندهای مخصوصی داشت. من بازوبند پیشاهنگی می کشیدم و پنج قِران می فروختم. کلاس سوم ابتدایی، تصویر اولین مجله دانش آموز را کشیدم که در کل کشور پخش می شد و برنده شدم. آن زمان، نسخه برداری از کتاب های درسی، جزو تکالیف بود. بچه ها نسخه نویسی های خودشان را می دادند به من و با تصویر در دفترچه هایشان می کشیدم. هنر نقاشی قهوه خانه ...
رابطه پنهانی دختر جوان با مرد کافی نتی
سقوط قرار گرفته بود و او به مردی دهن بین و بد دل تبدیل شده بود و به من سوءظن داشت. او معتقد بود همان گونه که به راحتی با او ارتباط برقرار کردم، در آینده نیز عاشق حرف های قشنگ و لبخندهای خیابانی جوان دیگری می شوم. خلاصه رفتارهای خشن او به حدی رسید که روزی با چاقو خودزنی کرد و همه جای منزل آلوده شد. من وحشت کرده بودم و امنیت جانی نداشتم تا این که پنهانی به مادرم پیامک دادم و او مرا نجات داد ...
انتخاب شریف؛ آرزوی چند ساله ای که با تلاش محقق شد
برگه محل نشستن آنها را به آن ها تحویل می دادند. رأس ساعت 7:30 وارد سالن اجتماعات دانشکده شدم، در ابتدا افراد کمی از داوطلبان حضور داشتند، سالن به نسبت بزرگی بود، سالن به تفکیک دختران و پسران مرتب شده بود. افراد بعد از گذراندن پذیرش، شماره صندلی خود را به فردی که مسؤول هماهنگی داخل سالن بود نشان می دادند تا محل نشستن شان را بگوید. * حضور رئیس دانشگاه شریف قبل از شروع مراسم ...
روایت جالب ترک تحصیل مداح مشهور!
برایش کنید . همین اتفاق باعث شد که پدرم مرا به کار دیگری بفرستد، سر کار سومم یک بار صاحب کار به من گفت که بروم نخود بیاورم، نمی دانم موقع آوردن نخود چه اتفاقی برایم افتاد که منقلب شدم و ناگهان گریه بر من غالب شد، در همین حین گریه کردم و گفتم یا حسین(ع) چه می شود که من برای 100 نفر نوحه خوانی کنم و نوکرت باشم! در حالت حزن و گریه بودم که صاحب کار از راه رسید و مرا در این حال دید ...
دلاوری شیرزنان از دفاع مقدس تا ناوگروه 86
.... آنها گفتند نوه ما هم دیابتی است و دخترم بسیار به هم ریخته است. آنها شماره مرا گرفتند و به دخترشان دادند و حالا چند سالی است با هم دوست شده ایم در حالی که اصلاً همدیگر را ندیده ایم. در تماس های مختلف به او روحیه می دهم و می گویم محکم باش . وی از خصلت های همسرش می گوید که رابطه دوستانه ای با بچه ها دارد و دوست دارد همیشه دور هم باشند و این خصلت را هم به بچه ها یاد می دهند. این جا ...
داستان رابطه جوان 25 ساله با زن مطلقه
چند گروه دوست و همسریابی شبکه های اجتماعی عضو بوده و به همین دلیل بسیاری از افراد با شماره تلفن او تماس می گیرند! هنگامی که این ماجرا را شنیدم از شدت عصبانیت کنترل خودم را از دست دادم و سیم کارت او را از گوشی تلفنش بیرون کشیدم و آن را تکه تکه کردم! وقتی به خانه بازگشتیم از الینا خواستم بلافاصله منزل اجاره ای اش را عوض کند، او هم پیشنهاد مرا پذیرفت ولی این زنگ ها وتماس ها پایانی نداشت ...
ناپدری عاشق دختر 17 ساله شد/رابطه پنهانی ناپدری برای همه رو شد
خواستگاری ام آمد. مادرم در یکی از جلسات مذهبی با مادر همایون آشنا شده بود و با همین آشنایی چند ساعته مرا برای پسرش خواستگاری کرده بود، در حالی که هیچ گونه آشنایی و شناخت قبلی از خانواده اش نداشتیم، اما مادرم اعتقاد داشت وقتی مادر همایون زنی محجبه و باوقار است، حتما فرزندش را به شکل شایسته ای تربیت کرده است. از سوی دیگر نیز یکی از بستگان پدرم عاشق خواهر کوچک ترم شده بود و آن ها به طور ...
رزمنده نوجوانی که کرایه ماشین نداشت برود جبهه
.... چون پسر بزرگ خانواده بودم، پدرم می گفت: بمان کمکم کن و من را دست تنها نگذار اما حضور در جبهه از همه مسائل برایم مهم تر بود. حتی گریه های مادرم هم نمی توانست مانع از رفتن من به جبهه شود. بالاخره آبان ماه آماده اعزام به جبهه شدم که پدرم دنبالم آمد و من را از مینی بوس پیاده کرد. بعد از کلی چانه زنی پدر و مادرم را راضی کردم تا در آذرماه به جبهه بروم. یکی از خاطرات جالبی که از اعزام ...
خیانت شوهرم را بخشیدم اما خودم گرفتار خیانت شدم و لو رفتم !
دخترم نیز به خانواده همسرم وابسته شده بود. در این روزها هنگامی به خودم آمدم که احساس کردم همسرم به من خیانت می کند. این موضوع بسیار مرا نگران کرد چرا که من از نظر زیبایی چهره، سن و سال و خیلی موارد دیگر چیزی کم نداشتم و نمی توانستم خیانت همسرم را تحمل کنم با وجود این هیچ گاه در این باره چیزی به همسرم نگفتم تا این که روزی به طور سرزده وارد خانه شدم و زن جوانی را کنار همسرم دیدم. باورم ...
رابطه شیطانی دختر نوجوان را باردار کرد/برای هوس مرا می خواست
که می گذشت به آبروریزی نزدیک تر می شدم تا این که به ناچار و گریه کنان ماجرای بارداری ام را برای مادرم بازگو کردم. این گونه بود که با شکایت خانواده ام و صدور رای دادگاه پس از انجام آزمایش های ژنتیکی، بالاخره من و پیمان ازدواج کردیم، ولی این زندگی مشترک هیچ فایده ای نداشت چرا که همسرم مدام مرا تحقیر می کرد که با یک دختر خیابانی ازدواج کرده است و همواره به دنبال اغفال زنان و دختران دیگر ...
روایتی تکان دهنده از قبولی در دانشگاه علم و صنعت تا 40 سال اعتیاد و کارتن خوابی
در دوران اعتیاد مبتلا شده است، گفت: من در زندان هپاتیت سی گرفتم. پرتو درمانی کردم، 2 بار بستری شدم. کسی مرا به بیمارستان شریعتی معرفی کرد و کم کم بهبود یافتم و فقط هرسال برای آزمایش آنزیم های کبدی به بیمارستان می روم. وی افزود: در 38ماهی که در زندان بودم، فقط آب و نخود می خوردم و مجبور شدم عمل هوموروئید انجام دهم. در آنجا نمی توانستم خانواده ام را ببینم در نهایت انزوا زندگی می کردم ...
نفر دوم کنکور زبان خارجی: بدون کلاس کنکور و مشاور موفق شدم
انتخاب کرده بودم. بیشتر از همه مادرم در این راه به من کمک کرد. کرمی یادآور شد: بیشترین انگیزه برای ادامه و تمرکز تحصیلم مادرم بود و دوستانی داشتم که مرا تشویق به ادامه دادن و رسیدن به هدفم می کردند. وقتی اعتمادم نسبت به خودم کم می شد دوست و خانواده به من کمک می کردند. نفر دوم کنکور زبان خارجی در ادامه گفت: من فقط در کنکور دی ماه شرکت کردم و چون دروس را صد زدم در خرداد تمرکز ...
درخت زیبای من
را نوشتم. برای شماره عید نوشتم، اما انگار برای خودم می نوشتم. انگار در خواب می نوشتم. کلمه ها از آن جای خودآگاه و مصممی که همیشه می آمدند نمی آمدند. نمی دانم از کجا می آمدند. اهمیتی هم برایم نداشت. همه چیز مثل خواب بود. مثل تب؛ که هذیان همزادش است. می دانستم کسی این را نخواهد خواند. مکالمه ای بود بین خودم و خودم؛ و اگر بخواند هم به زخمی نمی تواند زد. ولی این طور نبود. یک دایی ...
شهید قربانعلی معصومی: دشمن از استقامت شما به زانو درمی آید
. مردان صالح و پاک و تقوا را الگو قرار دادی، درس عبرت نگرفتم، گناهانم بسیار زیاد است، نمی دانم چه بگویم تو بخشنده ای. بارالها! به حق شب زنده داران تاریخ و به حق صالحان زمان کشته شدگان راه حق مرا از لغزش ها و سرکشی ها در برابرت محفوظ بدار و به راه راست هدایت فرما و مرا جزء سربازان اسلام قرار ده و شهادت را نصیبم گردان. و اما سخنی با شما پدر و مادر عزیزتر از جانم دارم، نمی دانم چه ...
خانواده ام معتقد بودند موفقیت من در گرو علاقه ام خواهد بود
یک کنکور تجربی شدن خودت شدی؟ تازه از خواب بیدار شدم که یکی از آشنایان تماس گرفت و رتبه یک را تبریک گفت سپس با پیگیری از صحت خبر اطمینان حاصل کردم که خیلی خوشحال شدم. همراه با مادرم در خانه بودم هر دویمان شوکه شده بودیم. تلفن را برداشتم و با پدرم تماس گرفتم؛ وی با شنیدن این خبر خیلی خوش حال شد و حس افتخار در صدایش مشخص بود . زمانی که رتبه یک شدن فرزند خود را شنیدید چه حسی ...
سیمین با اینکه جوان بود مرا هم فریب داد/ او با شوهرم رابطه نامشروع داشت و من خبر نداشتم!
او پس از ازدواج با یکی از بستگانم، مرا همانند کارگر یک منزل تحقیر کرده است و هوویم در قصری که من ساخته ام امروز پادشاهی می کند و ... زن 38ساله با بیان این که همسرم مرا بلاتکلیف رها کرده است، درباره قصه زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 18ساله بودم که با طاهر ازدواج کردم. پدرم وضعیت مالی مناسبی داشت، به طوری که همه خواهران و برادرانم را حمایت می کرد. هر کدام آن ها ...
دختر قمارباز دوست سارقش را لو داد!
پدرام دزد است مشخصات و آدرس او را به دختر مالباخته دادم او هم با پلیس سر وقت پدرام آمد. اعتیاد داری؟ وقتی پشت کنکوری بودم گفتند هر کسی شیشه بکشد می تواند شب نخوابد و درس بخواند. من هم که می خواستم رتبه خوبی در کنکور کسب کنم شیشه کشیدم. پدر و برادرم استاد دانشگاه و مادرم کارمند دانشگاه است اما موادمخدر زندگی مرا تباه کرد. بالاخره در کنکور قبول شدی؟ فوق ...
حمید گودرزی بعد از ازدواج دومش یک آدم دیگه شد | استایل شیک و داف حمید گودرزی غوغا کرد
ماندانا دانشور ازدواج کرد. با همسرش رو راست است. همسر حمید خانه دار است و با فعالیت هنری حمید مخالف است. حمید گودرزی:سال 82 در ساختمانی در میدان آرژانتین همسایه بودیم.آشنایی ما از آنجا شروع شد.من آن زمان دانشجوی رشته کارگردانی بودم.ماندانا دانشور:و من ماندانا 16 ساله,محصل بودم. حمید گودرزی:این آشنایی ادامه پیدا کرد و با پیشنهاد ازدواج من,مخالفت های اولیه خانواده همسرم شروع شد چون ...
مرد 45 ساله :همسرم با شاگردم رابطه داشت
نگهداری کنم! آن زمان نوجوانی حدود 14-15 ساله بودم و از این که پول هنگفتی به دست می آوردم خیلی رضایت داشتم اما طولی نکشید که خودم فروش حشیش در پارک را آغاز کردم و به خرده فروش مواد مخدر تبدیل شدم. ولی هنوز به 20 سالگی نرسیده بودم که دستگیر و به مدت یک سال و نیم راهی زندان شدم. بعد از آزادی از زندان بود که عاشق دختری شدم، من با یکی از اطرافیان آن دختر دوست بودم و به همین دلیل هم خیلی زود با او ارتباط ...
آن نامردها مرا فریب داده و به شمال بردند/ حمید و دوستش بارها به من تعرض کردند+جزییات تکاندهنده
از دست دادم و . . . دختر نوجوان در حالی که عنوان می کرد، دیگر اعتماد پدر و مادرم را از دست داده ام و از نگاه کردن به چشمانشان شرم دارم، به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: پدرم مردی تحصیلکرده و از موقعیت اجتماعی و اقتصادی خوبی نیز برخوردار است. او همه امکانات رفاهی و شرایط لازم را برای ادامه تحصیل من فراهم کرده بود و تلاش می کرد تا هر سال با نمرات عالی قبول شوم، اما من مسیر صحیح ...
زن تنها تسلیم وسوسه نیت شوم مردان شیطانی در خودرویش شد!
این بود که ساسان در حالی مرا به نزد خواهر و برادرم بازگرداند که پسرم را باردار بودم ولی همسرم در آن کشور ماند و من در یک خانه اجاره ای به تنهایی با پسر خردسالم زندگی می کردم تا این که بالاخره بعد از حدود 3 سال به نزد ما آمد ولی تنها دارایی اش را که یک منزل مسکونی بود به نام مادرش سند زد چرا که همسر اول او همه دار و ندارش را به خاطر مهریه از او گرفته بود و ساسان نمی توانست به من هم اطمینان کند! ...
نیت شوم پسر بی حیا برای دختر معلول بی نوا/ نیرنگ ازدواج برای هوس
خطاب می کردند و همسایه ها به خاطر عربده کشی های پدرم و فحاشی های زشت او ناراضی بودند. رفتارهای پرخاشگرانه پدرم به جایی رسید که یک بار قصد داشت مرا به خاطر یک خطای کودکانه با سیم تلفن خفه کند که مادرم وحشت زده سر رسید و نجاتم داد. با وجود این باز هم پدرم بود، او را دوست د اشتم. خلاصه 9 ساله بودم که پدرم دستگیر و زندانی شد. چند ماه بعد هم مادرم از او طلاق گرفت و من زندگی جدیدی را در خانه ...
13 سال زندان با یک نخ سیگار
تبهکار 38 ساله ای که به اتهام سرقت مسلحانه از طلافروشی نصرآباد تربت جام دستگیر شد با بیان این که 13 سال زندان فقط با یک نخ سیگار در دوران تحصیلم رقم خورد، درباره سرگذشت خود گفت: دو ساله بودم که فرزند طلاق نام گرفتم، اما وقتی پدرم با زن دیگری ازدواج کرد، احساس حقارت و تبعیض در وجودم شعله ور شد؛ چراکه پدر و مادرم برادر ناتنی مرا بیشتر دوست داشتند و تنها به خواسته های او اهمیت می دادند. ...
روایت تامل برانگیز راضیه ترکان از رنج و درد زنانی که ناخواسته سقط جنین انجام داده اند | چشم هایش
توجهی پیمان به دخترش را می دیدم فکر می کردم چون از زن قبلی اش حسابی کفری است و دوست دارد سر به تنش نباشد، تلافی اش را سر این دختر بیچاره درمی آورد. هیچ وقت ندیدم دخترش را بغل کند یا ببوسد. راستش را به شما بگویم گاهی از این رفتارهایش خوشحال هم بودم؛ چون دخترش را به مادربزرگش سپرده بود و با ما زندگی نمی کرد. با خودم می گفتم بهتر، یه مزاحم کمتر! اما کم کم متوجه شدم از نظر پیمان همه زن ها و ...
درخواست قاتلی که 6 نفر را کشت: حوصله زندان ندارم، اعدامم کنید!
.... علی هنوز هم آرام و خونسرد است. حمید کافر هم به همان خونسردی همدستش است، می گوید بین دوستانش به خاطر اینکه خیلی خوب حرف می زند به پروفسور معروف است هرچند فقط تا اول دبیرستان درس خوانده است. او به سه قتل اعتراف کرد. گفت وگو با قاتل *چه شد که به قاتل سریالی تبدیل شدی؟ بچه که بودم پدرم راننده کامیون بود و خانواده خوبی داشتم و مادرم همیشه هوایم را داشت. اما خاطره ای در ...
موبایل قاپ حرفه ای: هیچوقت موبایل خانم ها را نمی دزدم،چون جیغ می زنند و آدم گیر می افتد
در کنکور کسب کنم شیشه کشیدم. پدر و برادرم استاد دانشگاه و مادرم کارمند دانشگاه است اما موادمخدر زندگی مرا تباه کرد. فوق دیپلم تربیت بدنی گرفتم؛ می خواستم مربی هندبال بشوم اما همین شیشه مانع موفقیت من شد، البته فقط شیشه نبود، همسر سابقم زندگی ام را نابود کرد. با وجود اینکه خانواده ام مخالف بودند، با او ازدواج کردم. یک بچه هم دارم اما شوهرم قاچاقچی بود و جدا شدم. 23302 برای دسترسی سریع به تازه ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. ...
بازداشت دزدان حرفه ای هنگام قرار آب دوغ خیار
اعتیاد به شیشه زندگی ام را سیاه کرد و گرنه من خانواده آبرو داری دارم. خانواده ات چه کاره هستند؟ فقط همین اندازه بگویم که پدرم استاد دانشگاه است، دایی ام یکی از مدیران ارشد است و مادرم زن تحصیلکرده ای است. چرا معتاد شدی؟ به خاطر اینکه می خواستم کنکور رشته خوبی قبول شوم. اعتیاد چه ربطی به کنکور دارد؟ من پشت کنکوری بودم و تلاش زیادی می کردم که رشته خوبی قبول شوم. گاهی ...
رازگشایی از 200 فقره سرقت موبایل در تهران/ زن جوان باند سرقت را لو داد
کنکور کسب کنم شیشه کشیدم و همین موجب شد معتاد شوم؛ با وجود اینکه خانواده خیلی خوبی دارم. پدرم استاد دانشگاه است و مادرم در دانشگاه کار می کند. تنها برادرم حافظ کل قرآن و استاد علوم سیاسی است، اما مواد، زندگی مرا تباه کرد. در کنکور موفق شدی؟ نه. می خواستم مربی هندبال بشوم که نشد. چرا؟ با مردی آشنا شدم که قاچاقچی مواد مخدر بود. با وجود مخالفت خانواده ام با ...