سایر منابع:
سایر خبرها
روایت زوج هنری که پیاده روی اربعین اولین سفر مشترک زندگی شان بود
کسی چه می گوید با صدای بلند با امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) حرف می زدم. واقعاً نمی دانستم اول باید به کدام سمت بروم و ناخوداگاه اول به سمت حرم حضرت عباس رفتم و اجازه گرفتم. بعد رو به امام حسین(ع) کردم و قبل از اینکه به تهران برسم گره ام باز شد و واقعاً مدیون شان هستم. این اتفاق همه چیز را در زندگی من عوض کرد. رفتیم بدون اینکه بلد باشیم من اولین سفرم بود سمت حرم حضرت عباس رفتیم رخصت ...
مرد خیانتکار از زنش رکب خورد / سرنوشت مرد شکاک که زندگی اش را باخت + جزییات
رد دادم. هر چه سعی می کرد مرا سر عقل بیاورد فایده ای نداشت. به توصیه برادر بزرگم او را در منگنه گذاشته بودم و بی خود و بی جهت روی اعصابش راه می رفتم. سر همین مسائل هر روز بگو مگو داشتیم و دعوا می کردیم. خودم هم عصبی شده بودم. دختری که با زنم شده بود با این وضعیت کمتر به من توجه می کرد. توی خودش بود. با این حال و هوا و در حالی که حواسم شش دانگ جمع بود همسرم دست از پا خط نکند در ...
لطفا بدون وضو این کتاب را نخوانید!
...، هر جایی گیر می کردم، زنگ می زدم به کتابخانه و با آقاسیدمحمود مرعشی صحبت می کردم. انصافا همکاری خوبی شکل گرفت. وقتی کتاب را نوشتم و تمام شد، گفتند من اول کتاب را بخوانم. کتاب را پرینت گرفتم و دادم به ایشان. برخی جاها را که به نظرم خوب بود، حذف کردند اما من به احترام ایشان چیزی نگفتم. به نظرم اگر آن بخش ها بود، داستانم قشنگ تر می شد. کتاب را خواندند و نظر مساعدشان را اعلام کردند. اگر همکاری ایشان نبود، بعید می دانم موفق می شدم این داستان را به سرانجام برسانم. ...
حکایت بازنشسته ای که تبدیل به کتاب فروش خیابان سناباد مشهد شد
، نخوان! گفتم نه مال کافر ها نیست، تهران چاپ شده. راضی نشد، اما باید می بردم و پسش می دادم. بعدازظهر دوباره رفتم همان کتاب فروشی و ماجرا را تعریف کردم. گفتم این مجله را از من بگیر و در عوض آن یک کتاب بده. باز هم خاطرم نیست چه کتابی بود. یک چیزی بود شبیه شب های بغداد. کتاب را گرفتم و خواندم و دیگر کتاب و کتاب خواندن فراموشم نشد. بعد از این، مرتب می رفتم کتاب کرایه می کردم و در حال خواندن بودم. کتاب های ...
به تأیید مخاطبان: بهتر از تو نداشتم
شهید به چالش های زندگی افغانستانی ها در ایران هم پرداخته می شود . علاوه بر این، خون شهید سجادی باعث شد افغانستانی های شیراز غیرتی بشوند. برای همین آمار مدافعان حرم فاطمیون شیراز قبل و بعد از شهادت شهید اصلا قابل مقایسه نیست. او گفت: اما خودم هم می دانستم این ها را می گفتم تا زحمت بحث را کم کنم. وگرنه نقطه تمایز شهید دقیقا همین دست یافتنی بودنش بود. دلیلش این بود که امثال من هم می توانستند ...
سالها برای شوهرم نقش بازی کردم اما آخرش متوجه شد / او حاضر نیست دیگه با من زندگی کند!
مشت و لگدهای همسرم در امان نبودم. خلاصه وقتی برای زایمان در بیمارستان بستری شدم و همسرم به سراغم نیامد پدر و مادرم متوجه حقیقت ماجرا شدند و من در حالی با بخشیدن همه حق و حقوقم طلاق گرفتم که حتی یک بار هم به چهره نوزادم نگاه نکردم و به او شیر ندادم چون می دانستم مهر فرزند به دلم می نشیند و آینده خودم تباه می شود. بعد از جدایی از اصغر وارد دانشگاه شدم و به تحصیل ادامه دادم و چند ...
شرط ازدواج مان ختم قرآن بود
آوین و محمد طا ها من و همسرم نسبت فامیلی یا آشنایی قبلی با هم نداشتیم. با واسطه با هم آشنا شدیم. همان ابتدا وقتی مرا دید از من پرسید اهل حجاب هستید؟! اگر روزی من پول نداشتم چکار می کنید؟ اگر یک مدت چیزی نداشتیم بخوریم چه می کنید؟ بعد از اینکه حرف هایم را با او در میان گذاشتم، به من گفت قبل از عقد با هم یک ختم قرآن می گیریم، ختم قرآن که تمام شد ان شاءالله ازدواج می کنیم. من هم پذیرفتم. از همان ابتدا زندگی ام را ...
شوهرم پولدار بود، اما چیزهای دیگری از من می خواست...
...> به اردشیر گفتم فقط مهریه ام را بپردازد تا بعد از 3 سال، دست خالی نزد خانواده ام بازنگردم. او هم همه مبلغ مهریه ام را در یک برگ چک نوشت و به دستم داد، اما باز هم اصرار داشت طلاق نگیرم و با او زندگی کنم! ولی من در همین 3 سال از نظر روحی و روانی چنان آسیب دیده بودم که دیگر طلاق را بهترین راهکار برای رهایی از این وضعیت می دانستم. در همین شرایط از اردشیر خواستم برای ...
ما کربلا نرفته ها!
پاسپورت مرا امضا نکرد. آن شب که نیلوفر رفت و زهرا و خاطره و... گریه ام بند نیامد. به مادرم گفتم: هرطورشده امضایت را بگیر. گرفت یا نه؟ نمی دانم. من اما بازهم خواب دیدم. حالم خوب نبود و هوا سرد. راه که می رفتم، تلوتلو می خوردم. آن قدر راه رفتم توی خواب که شب خودم را توی جمکران پیدا کردم. من کجا، خانه مان کجا، جمکران کجا! یک شبی هم مسجد کوفه بودم. برف می بارید؛ کفش هایم اما با من نبود. توی ...
بمبی که منفجر شد و آرزوهایی که دفن شد/گفت و گوی جماران با زهرا صالحی، جانباز ترور
هم بعد از خودم دارم. ناامیدی و افسردگی به سراغم آمده بود و چون تازه کارمند شده بودم و فامیل از این موضوع اطلاع نداشتند، خانواده چاره را در این می دیدند که مرا از رفتن به محل کار منصرف کنند اما خودم مصر بودم تا ادامه دهم. با خودم می گفتم کار نکنم چه کنم؟! دستم قطع شد. آن روزها نه کمیسیون پزشکی برایم مطرح بود و نه درصد جانبازی. درصد جانبازی ام را 55 درصد زدند. در صورتی که باید هفتاد درصد ...
مادر و دختری که همزمان از دانشگاه فارغ التحصیل شدند
به دلایلی کنارش گذاشته بودم در کنار دختر خودم بهش رسیدم و برای خودم برآورده کردم. وی انصراف از تحصیل در رشته زبان و سال 76 را حسرت زندگی خود می داند و ادامه می دهد در این سال از رشته زبان انصراف دادم اما همیشه و همه جا وقتی حرف درس و کلاس و دانشگاه می شد با دلی شکسته یاد این اتفاق و سرگذشت خودم می افتادم تا اینکه وقتی برای ثبت نام دخترم به دانشگاه رفتم و همکلاسی دوران مدرسه را به عنوان ...
وقتی زنم را در خانه ویلایی با 2 مرد غریبه دیدم مثل یک مرده متحرک شدم / مرد همسایه لو داد + جزییات
بدین ترتیب من و سیما روزگاری سرشار از و عاطفه را آغاز کردیم. یک سال بعد هنگامی که دخترم الینا به دنیا آمد این مهر و محبت عاشقانه نیز دوچندان شد .در همین شرایط همسرم تصمیم گرفت که در بیرون از منزل کار کند اما من مخالفت کردم و به او گفتم بهتر است همه وقت خود را صرف تربیت الینا کند و به خانه داری مشغول شود .اما هنوز پسرم قدم در این جهان نگذاشته بود که آرام آرام اوضاع اقتصادی من ضعیف شد و به همین دلیل ...
توهمات معجزه هزاره سوم
کی هست. وقتی در خیابان ها راه می رفتیم، به هر ساختمانی می رفتیم، همه توجهات به سمت هیئت ایرانی بود، کأنه هیچ کس دیگری نبود. من روز آخری که سخنرانی کردم، تقریباً همه سران بودند یکی از همان جمع به من گفت: وقتی تو شروع کردی بسم ا.. و اللهم را گفتی، من دیدم یک نوری آمد، تو را احاطه کرد و تو رفتی تو یک حصنی، یک حصاری. تا آخر؛ من خودم هم اینو احساس کردم که فضا یک دفعه عوض شد و همه حدود بیست وهفت، هشت ...
متهم اصلی پرونده شاسی بلندها مدیریت مجلس است /آبروی انقلاب را نبریم
تخصیص یافته را که به دو سال قبل از آن برمی گشت را به صورت یک مطلب جدید مطرح کردند! اصلا مناسبتی با همدیگر نداشت. ته قضیه شاسی بلندها را درآوردیم و فهرست آماده کردیم اما هر چیز را منتشر نمی کنند این قضیه یا فساد هست یا نیست. چون دو تا پاسخ بیشتر نبود دیگر؛ یک عده می گفتند فساد است و یک عده می گفتند نیست. آن چیزی که در افکار عمومی مطرح شد درواقع جمع بندی چیزی که ما در رسانه مشاهده ...
بانویی که برای رفع بیکاری سراغ فرش بافی رفت اما کارآفرین نمونه کشوری شد
... از چه زمانی به فکر راه اندازی کارگاه افتادید؟ سال 98 بود به نظرم بعد از سه ماه آموزشی در آزمون فنی حرفه ای شرکت کردم و مدرک را گرفتم، همان موقع در ذهنم راه اندازی کارگاه مطرح بود، به خانه فرش بروجرد مراجعه کردم و گفتم که می خواهم کارگاه بزنم. گفتند باید یک دوره درجه یک و دوره مربیگری را هم بگذرانی، بعد از گذراندن این دوره سراغ مجوز رفتم و با سختی موفق شدم. در شهر کارگاه ...
معجزه امام حسین(ع) در زندگی زنی که 22سال کارتن خواب بود
ساله شدم. شناسنامه نداشتم. گریه می کردم تو دلم می گفتم خدایا یعنی میشه یه روزی منم برم به یکی از این هیات ها. یعنی میشه که یک روزی پذیرش من را هم داشته باشند. ولی آن موقع همه ازم دوری می کردند. لباس هام کثیف بود. سر و وضعم آشفته بود. مردم فاصله می گرفتند. پاتوق کارتن خواب ها پشت کوره های آجرپزی *روایت معجزه بعد از 22 سال تا اینجا صبوری به خرج دادیم برای شنیدن معجزه ...
اینجا میانگین عاشقی بالاتر است/ نه در شأن زائر؛ نه در شأن میزبان!
گرفت و بیتی از سعدی خواند: مُراد خسرو از شیرین، کناری بود و آغوشی! محبّت کار فرهادست و کوه بیستون سُفتن ! ریمدان؛ خانِ اول زائران پاکستان 10 سال گذشت؛ اوایل ماه صفر سال 1402، به جای غرب کشور، راهی شرق شدم؛ راهی مرز ریمدان ، جایی در استان سیستان و بلوچستان که روی نقشه میان پاکستان و ایران خط کشیده است. نزدیک ترین شهر به صفر مرزی ریمدان ، بندر چابهار است که دو ساعتی با آن فاصله ...
پادشاهان پیاده؛ خرده روایت هایی از زیارت اربعین
مام حسین می خواند. یکهو گریه ام گرفت. اشک ریختم. عمق مطلب را که پیدا کردم، حس کردم خالی شدم. از آن حس اغما درآمدم. قبلاً می گفتم: خب چیه این مردم رو به گریه می اندازن . تو این روضه یک نفر انگار به نیابت از من خیلی از حرف هایم را زد. بعدازاین روضه خالی شدم، آرام شدم. نشستن پای این روضه پریشانی ام را گرفت. باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری ادبیات ...
ماشین زمان در مسیر اربعین!/پراید خسته ای که به زائران خدمت می کند
بیمارستان امام خمینی (ره) بستری شدم. حدود یک ماه فقط خون استفراغ می کردم و حالم بد بود. در بیمارستان معده ام را شستشو دادند و قرار شد عملم کنند. شب قبل از عمل تا صبح روی تخت گریه می کردم... پشیمان بودم... از ظاهر سرحال و پر شور و اشتیاقش انتظار شنیدن این چیزها را نداشتم. حرفش را ادامه می دهد: به حضرت ام البنین ( س) گفتم بعد از من کسی به زوار مسیر خدمت می کند؟ گفتم من از شما نه چیزی می ...
روایت مجری هواشناسی تلویزیون از یک نذر و داستان روضه تک نفره در حرم حضرت عبدالعظیم(ع)
گنبد طلا می افتد حال دیگری به تو دست می دهد. تصور کنید سی و چند سال یا ابولفضل یا ابولفضل می گفتم و بعد که چشمم به گنبد افتاد با خودم گفتم این همان جایی است که این همه سال صدایش می کنی. داستان روضه تک نفره در حرم حضرت عبدالعظیم این مجری هواشناسی درباره بازسازی عتبات بیان کرد: حتماً شما هم در بین همکاران، خانواده و فامیل با آدم هایی برخورد داشته اید که پول خرج کردن برای عتبات را ...
روایت تلاش بانوی خرم آبادی برای آتش نشان شدن
نشانی که قرار بود از پل پایین برود، به طعنه گفت که این کار مردانه است شما دخترها نمی توانید، این حرف در ذهنم ماند و بعد از آن هدفم این شد که از پل سوم دزفول که حدود سی متر ارتفاع دارد با طناب پایین بیایم. یکسال پول هایم را جمع کردم و طناب، هارنس و تجهیزات دیگر را خریداری کردم، مرتب تمرین کردم بار اول از پشت بام خانه خاله ام پایین آمدم. یک روز به دختر خاله ام گفتم که همراهم بیاید ...
ترفند شهید مدافع حرم برای زیارت حرم امام حسین(ع)
.... شجاعتشان خیلی مثال زدنی است. هر کسی این کار را نمی کند. علاقه ویژه ای به حرم امام حسین(ع) داشت و بیش از 60-70 بار به زیارت امام حسین(ع) مشرف شده بود. یک بار خودش تعریف کرد که پاسپورتش به اتمام رسیده بوده و از طرفی هم مرزها بسته بود گفت که خودش را به لالی زده که عرب هستم و از مرز رد شده و خودش را در سخت ترین شرایط به حرم امام حسین(ع) رسانده و زیارت کرده و دو روزه برگشته است. و من هم در این دو سال و هشت ماه 7 بار با ایشان همسفر بودم که آخرین بار ما را به مرز مهران رسانید و خودش راهی سامراء شد. انتهای پیام/ ...
موسیقی سکوت
معرفی می کند. بخشی از کتاب: ده روز تمام شد. شب بود که به خانه رسید. هیچ شادی و امیدی در چشم های قهوه ایش دیده نمی شد. با صدای مرتعش گفت: نسیم یه چیزی بگم قول میدی ناراحت نشی؟ به دلم آشوب افتاد. با خودم گفتم حتما می خواد یه چیز ناراحت کننده بگه که داره ازم قول می گیره گفتم: باشه بگو. بازهم تکرارکرد: قول دادی ناراحت نشی ها ...
دعای شهادتش زیر قبه امام حسین (ع) اجابت شد
حسین (ع) برای من نماز بخوان. گفتم باشد! بعد از خواندن نماز با محمد تماس گرفتم. گفتم بابا خیلی شلوغ بود با این حال در روز تاسوعا در حرم امام حسین (ع) و در روز عاشورا در حرم حضرت عباس برایت نماز خواندم، اما آن قدر شلوغ بود که نمی توانستم رکوع و سجود بخوانم و ایستاده نماز خواندم. محمد گفت بابا دستت درد نکند، ان شاءالله که کارم درست شده! من از او نپرسیدم چه حاجتی داشت و چه از امام حسین طلب کرد، اما ...
گفتند زکریای رازی کافر بوده، سریالش را توقیف کردند
نهایت خیلی جمع و جور به این شخصیت پرداختیم؛ درحالی که من یک سناریوی بزرگ از این شخصیت نوشته بودم. سر آن پروژه اذیت شدم و متوجه شدم برخی دوستان خیلی علاقه مند نیستند که مفاخر بزرگ ایران به تصویر کشیده شود. منبع:خبرگزاری ایسنا
اربعین جانبازان| ماجرای VIP جانبازان در موکب امام رضا(ع) + فیلم
به نخاعم اصابت کرد و قطع نخاع شدم. پس از یک هفته که بهوش آمدم، در بیمارستان شیراز بودم. به من گفتند خوب می شوی، اما هرچه جلوتر رفتیم، خبری نشد تا اینکه به ورزش روی آوردم.یک پزشک به من گفت از دستان خود به قدری استفاده کن تا جایگزین توانمندی پاهایت شود. از همان سال های اول به قدری دستم را قوی کردم که جور پاهای مان را می کشد. از طرفی، درس مان را خواندیم و بعد وارد دانشگاه تهران و در رشته حقوق فارغ ...
می گفتند زکریای رازی ملحد و کافر بوده | کارگردان کیمیاگر: آنقدر اذیتم کردند که فهمیدم ...
آقای مهدی فرجی آمد. ایشان گفتند مشکلی ندارد و باید پخش شود و با حمایت ایشان و جناب مهندس ضرغامی که حقیقتا دوره خوبی در رسانه ملی رقم خورد هم تله فیلمش پخش شد هم یک مینی سریال سه قسمتی به طور هفتگی روی آنتن رفت. البته که یک مینی سریال سه قسمتی در خاطرها نمی ماند اما با خودم گفتم باید یک کاری هرچند با تایم محدود از زندگی زکریای رازی در آرشیو داشته باشیم. در نهایت خیلی جمع و جور به این شخصیت پرداختیم ...
روزگار من با فاش نیوز
سایت با من درگیری پیدا می کرد و اگر کل کل رسانه ای بود، خودم را کنار می کشیدم و قاطی این تیکه اندازی ها نمی کردم. البته نه اینکه بلد نبودم، بلکه می گفتم این سایت ایثارگران تقدس دارد و به جای این حرف ها، اجازه بدهیم جانبازان و ایثارگران بیایند دردها و مشکلاتشان را بیان کنند. اگر مخاطبی با درج نام کامل و عکسش می آمد حرف بی ربطی میزد، عصبی می شدم و با همان حال جوابش را می دادم، که مسئولان سایت با شناختی ...
کوهنوردی حرفه ای بانوی 78ساله نجف آبادی+تصاویر
مالی توانا نیستند، در حد خودم کمک کنم. هم خودم کمک می کردم هم از دیگران برای خرید جهیزیه این دخترها کمک می گرفتم. به آن هایی که می شناختم، رو می انداختم؛ آن ها هم لطف می کردند رویم را زمین نمی انداختند. می گفتم باید برای دختری یخچال بگیریم، گاز بگیریم، کولر بگیریم و خلاصه هر چیزی که برای شروع یک زندگی نیاز بود. در کنار این کارها از قدیم محصولاتی برای فروش آماده می کردم و الان هم این کار را ...
نکونام: همه کار می کنند نکونام از استقلال برود اما من نمی روم/ آقای مدیر با 13 بازیکن هم تیمم را می ...
توانید جابه جا کنید، ولی نمی توانید فسخ یک بازیکن را بدون اجازه من بدهید. به ما گفتند که یک دروازه بان بگیرم و من هم گفتم که شما یک دروازه بان زیر 23 سال خوب در حد سینا سعیدی فر برای من بگیرید، من از شما تشکر و قدردانی هم می کنم. بعد به ما گفتند که بازیکن بخریم و ما گفتیم که ما پول نداریم، چطور بازیکن بخریم؟! الان هم دنبال این هستیم که یک دروازه بان زیر 23 سال به خدمت بگیریم. از روز اول بنا ...