سایر منابع:
سایر خبرها
نمی خواستم به همسرم دروغ بگم اما ناچار بودم/ الان که لو رفتم، شوهرم راضی به گذشت نیست!
اما اکنون بعد از هفت سال زندگی مشترک همه پنهان کاری هایم لو رفته و شاهین درحالی قصد دارد مرا طلاق بدهد که متوجه شده است پسری 26 ساله دارم و ... بیشتر بخوانید: وارد منزل شدم صدای زنم را شنیدم که ... تنوع طلبی جنسی |عشق های مثلثی چیست؟ روش های پیشگیری از رابطه مثلثی یا سه نفره را بدانید آزار جنسی یک زن در ماشین | اجرای حکم اعدام همسرم عاشق ...
با دوست شوهرم رابطه برقرار کردم
. حالا دیگر هیچ پشتیبانی نداشتم و مجبور بودم با ایوب زندگی کنم. او هم فقط به فکر مصرف موادمخدر بود و توجهی به رفتارهای من نداشت. کار به جایی رسید که در روز تولدم با خوردن تعدادی قرص دست به خودکشی زدم ولی ایوب متوجه شد و مرا به بیمارستان رساند. بعد از مدتها هیچ تغییری در زندگی مشترک ما به وجود نیامد و کشمکش های من و ایوب در حالی ادامه یافت که هیچ احساس عاطفی بین ما وجود نداشت و ...
حادثه تلخ در شیراز / قتل پدر و مادر و خواهر و برادر توسط دختر 14 ساله و معشوق اش
مادرم اصلا مرا درک نمی کردند. چندین بار مادرم به من گفت زنده بودن تو چه فایده ای برای ما دارد. خیلی از این حرف او ناراحت شده بودم. در خانواده احساس بی ارزشی می کردم و به همین دلیل بود که به آن پسر پناه بردم، او دوستم داشت و هر کاری می گفتم، برایم انجام می داد. او واقعاً مرا درک می کرد. از طرفی از دست پدر و مادرم خسته شده بودم و خیلی از این وضعیت ناراحت بودم. با خودم فکر کردم، اگر ...
تجاوز هولناک به نوعروس 17 ساله در شرکت خصوصی
مجزایی برای کار نیروهای جدید در نظر گرفته شده بود. مدیر بنگاه از همسرم خواست چند ساعت پشت میز بنشیند تا کار با رایانه را به او آموزش دهد. من هم که وضعیت را اینگونه دیدم به خانه رفتم تا ظهر به دنبال همسرم بیایم اما هنوز 2 ساعت از این ماجرا نگذشته بود که فریبا وحشت زده با من تماس گرفت و گفت متصدی بنگاه به بهانه آموزش رایانه قصد آزار و اذیت وی را داشته است که همسرم با ایجاد سر و صدا از آن جا فرار کرده بود و... ...
به خاطر خیانت هایم در آتش عذاب وجدان می سوزم
هنگفتی رسیدم و با افزایش قیمت در بازار مسکن ، سرمایه گذاری مشهور شدم. هوسرانی و هوس بازی حالا دیگر نه تنها چند واحد آپارتمانی و خودروی گران قیمت داشتم بلکه حساب بانکی ام نیز موجب غرورم شده بود . با آن که به همه خواسته ها و آرزوهایم رسیده بودم اما ناگهان مسیر زندگی را گم کردم و به بیراهه رفتم، هوسرانی و هوس بازی هایم با ریخت و پاش های مالی شروع شد. دیگر زیبایی های ...
من آمده ام تا خاک پای زائران حسین (ع) را توتیای چشمانم کنم
به گزارش خبرنگار اعزامی ایمنا به کربلای معلی، روزی که از یارانِ سفر کرده و قافله عشق جا مانده بودم، از خود پرسیدم چرا هر کجا بودم، هر کجا رفتم و هر کجا لیاقت نصیبم شد، از شهادت خبری نبود. با خود می اندیشیدم به راستی چه رسالتی بر دوش من است که باید ادا کنم؛ تا آن روز که سلاح دیگری به دست گرفتم و شدم ثبت کننده وقایع؛ من خالق تصاویر شده بودم. آن روز که تلفنم زنگ خورد و گفتند که ...
خرده روایت هایی از جاماندگان اربعین | آن ها که می خواستند، اما نتوانستند در راهپیمایی اربعین باشند
، زیرانداز برای خواب شب زائران پهن می کرد، پا های خسته زائران را ماساژ می داد و خلاصه آچار فرانسه شده بود در ایستگاه عشاق الحسین(ع) . می پرسم چرا امسال نرفتی؟ و می گوید: نمی دانم، اتفاق خاصی هم نیفتاد، شعار نمی دهم، اما شاید بعد از شش سال، امسال لایقش نبودم. اصلا انگار خودم ترمز زده بودم جلوی پاهایم. واقعا دلیلش را هم نمی دانم. اما حالا که نرفته ام و مشهد مانده ام، متوجه می شوم که اشتباه کرده ...
رازهای مخوف ترین تبهکاران ایران
روز بعد اعضای باند کاظم به یک طلافروشی در ملک شهر یورش برده و با کشتن مرد طلافروش و مجروح کردن برادرش و یک شاهد ماجرا، چند کیلو طلا را به سرقت بردند.صبح روز بعد و 12 ساعت بعد از سرقت طلافروشی، کاظم و برادرانش به بانک ملت شعبه صفه رفتند و 4 میلیون تومان پول نقد سرقت کردند. پلیس که فهمیده بود دزدان با پژو 405 سرقتی به محل جرایم شان می روند، تحقیقاتش را آغاز کرد اما دو روز بعد پژو سرقتی از سوی ...
در طریق عشق و جنون
، صلات ظهر یک جوان را وادار می کند از استراحت دل بکند و بروند برای چند نفر غذا بپزد؟ طریق را با پای تاول زده و صورت آفتاب سوخته و ریه های پر از خاک و شانه های خسته از بار کوله به پایان رساندیم. به کربلا رسیدیم. دیگر پاهایم قدم برنمی داشت. چیزی میان زمین و پاهایم در جریان بود. چیزی که مرا وادار می کرد به سمت حرم پر بکشم. بعد سال ها به حرم رسیده بودم. امامم، صاحبم، علت وجودم مرا در آغوش کشیده ...
عروس فراری ترنس از کار درآمد/شب عروسی چه شد!
اقوام و همسایگان هم بیشتر با پسرها همبازی می شدم و ترجیح می دادم با پسرها دزدوپلیس بازی کنم تا با دخترها خاله بازی! اما خیلی وقت ها مورد تمسخر اطرافیانم قرار می گرفتم. واقعا نمی دانستم که آن ها چرا مسخره ام می کنند چون من فقط می خواستم که خودم باشم و آن ها متاسفانه این مسئله را درک نمی کردند. به سن بلوغ که رسیدم ،مشکلاتم بیشتر شد. همه از من توقع داشتندکه دختری نوجوان باشم با همان روحیات و ...
گذشت از داماد خطاکار به احترام اربعین
روز ها هم در اختیار حمید بود و با آن کار می کردیم. کم کم ما با هم اختلاف پیدا کردیم تا جایی که تصمیم گرفتیم خودروی پیکان را بفروشیم. پیکان را فروختیم و فکر کردم همه چیز تمام می شود، اما از آن روز به بعد اختلافات ما بیشتر شد، چون 400 هزار تومان از پول من پیش حمید ماند. قرار بود خیلی زود پول مرا برگرداند، اما همیشه امروز و فردا می کرد. چند باری به او گفتم من زن و بچه و به پولم نیاز دارم ...
با دوست پسرم به پارتی شبانه رفتم که آن جا شوهرم رو دیدم با یک دختر و من ...
.... شب ها دیر به خانه می آمد و ساعت ها با تلفن همراهش مشغول گفت و گو بود و در برابر اعتراض های من نیز سر و صدا به راه می انداخت. وقتی خانواده اش متوجه فروش منزل اهدایی آن ها شدند سرزنش ها و کنایه ها از گوشه و کنار آغاز شد به گونه ای که حتی خانواده ام نیز مرا مقصر می دانستند. در همین روزها و در حالی که سعی می کردم با ورزش صبحگاهی در پارک به آرامش روحی برسم با زن مطلقه جوانی آشنا شدم به ...
عکس/ خانم بازیگر با چادر گل گلی زیبا!
پرستاری می دیدم و در بیمارستانها حاضر می شدم تا به عواطف و احساسات ناهید نزدیک شوم و او را زندگی کنم. حتی به آژانس های هواپیمایی می رفتم تا با محیط کار در آنجا آشنا شوم و تمام طول پیش تولید مشغول تمرین بودم. اغلب هم به دفتر می رفتم و با آقای سامان درباره شیوه اجرایی نقش بحث می کردیم. همواره نقطه نظرات و پیشنهاداتی داشتم که گاهی درست بود و گاهی کارگردان با آن ها مخالف بود. اینگونه بود که با تمام وجود خودم را در اختیار فیلمنامه گذاشتم. آقای سامان هم زحمت زیادی برای هدایت من کشیدند و مرا به نقش نزدیک کردند. ...
چند سالی پنهانکاری کردم اما آخرش شوهرم مچم را گرفت! نمیدانم چکار کنم!
متوجه حقیقت ماجرا شدند و من در حالی با بخشیدن همه حق و حقوقم طلاق گرفتم که حتی یک بار هم به چهره نوزادم نگاه نکردم و به او شیر ندادم چون می دانستم مهر فرزند به دلم می نشیند و آینده خودم تباه می شود. بعد از جدایی از اصغر وارد دانشگاه شدم و به تحصیل ادامه دادم و چند ماه بعد از پایان تحصیلات عالی بود که با شاهین آشنا شدم و خودم را دختری مجرد معرفی کردم. خیلی زود علاقه قلبی بین ...
کربلا؛ مقصدترین مسیر
بهتر بفمی. داستان بعد مرغان ابراهیم است، نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه. در یکی از سفرهای قبلی اربعین، اتفاقی در موکب کویتی ها با مرد میانسالی آشنا شدم که ریش بلندی داشت و اهل گیلان بود. او از کاروان جدا شده بود و مسیر را تنها می رفت. احوال خوبی داشت و حرف های جالبی می زد. چند دقیقه ای با هم بودیم، ازش خوشم آمد؛ خواستم تا کربلا در رکابش باشم. محترمانه رد کرد. دلیلش را پرسیدم، گفت در این سفر ...
حدیث رنگارنگ دلدادگی
سرویس امنیت صدام داشتیم. آنها قلب نداشتند. درست شبیه صدام که قلب نداشت و خدا را نمی شناخت، اما بعد از سقوط صدام راهی شدم. اولین بار که رفتم از حدود هر پانصد عراقی، فقط یک نفر ایرانی همراه ما بود که به نسبت الان خیلی کم بود. الان جمعیت زائرهای ایرانی خیلی زیاد شده است. اولین بار تقریباً چهار سال پیش بود که ایرانی ها خیلی زیاد آمدند برای زیارت اربعین. قبل از سال 2011 میلادی بود. همان سال ارزش ریال ...
داستان کوتاه نجمه جوادی با موضوع قیام 17 شهریور | هیچ اتفاقی نیفتاده
همشهری آنلاین- نجمه جوادی: پدر روزنامه را کوبید به زمین و شروع کرد به بدوبیراه گفتن. مادر که داشت غذا را آماده می کرد با تعجب به من نگاه کرد و با ایما و اشاره پرسید چه شده. با غیض گفتم: هیچی. بعد هم روزنامه را برداشتم و شروع کردم به خواندن: دیروز در تهران صد آتش سوزی روی داد که در آن شعب بانک، یک فروشگاه بزرگ و یک فروشگاه شهر و روستا در آتش سوخت. پدر که از بازاری های قدیم بود و در حاشیه شهر مغازه ...
داستان کوتاه صدیقه پورعلی فومنی با موضوع قیام 17 شهریور | هوا داره سرد می شه
. مثل یک چوب خشک زمخت پوست کنده، ماتش برده بود. هیچ وقت آن روز را یادم نمی رود که چطور عمو با ترکه افتاد به جان حمیدرضا. چند باری از من خواسته بود توی امتحان ها کمکش کنم. بعد از تجدید شدنش توی خرداد 57، از من هم نا امید شد. تقصیر من نبودکه حمیدرضا دل به کتاب ومدرسه نمی داد. یک بار عمو از پشت پنجره مدرسه دیده بود، چطور تخم مرغی را توی دفتر نمرات کلاسی، خالی کرده. توی امتحان های شهریور هم ...
یک مرد چه قدر می تواند بی غیرت باشد که چنین حرفی بزند!/ شوهرم پیشنهادی داد که شرمم میاد بازگو کنم و...
... زن جوان در ادامه گفت: بعد از آن که تحصیل در مقطع راهنمایی را به پایان رساندم دیگر به مدرسه نرفتم و مشغول امور خانه داری شدم چرا که علاقه زیادی به درس و مشق نداشتم و می خواستم در خانه به مادرم کمک کنم تا این که خودم زندگی مستقلی را تشکیل بدهم. در حالی که 21 ساله بودم یکی از همسایگانمان مرا برای پسرش خواستگاری کرد. اگرچه آن خانواده را از سال ها قبل می شناختیم، اما هیچ اطلاعی از وضعیت ...
اربعین جانبازان| اگر یک سال پیاده روی اربعین نروم شرایط روحی ام به هم می ریزد + فیلم
. حالا اگر یک سال هم بخواهم نروم، نمی توانم بمانم. شرایط روحی ام به هم می ریزد. سال گذشته بنا به دلایلِ خاصِ خانوادگی نمی توانستم بروم. تا چند روز قبل از سفر همراه گروه نبودم، اما وقتی همسرم مرا دید تصاویر تلویزیونی را می بینم و اشک می ریزم، به من گفت اگر اینجا بمانی مریض می شوی. راهی شو و برو. الحمدلله توفیق یافتیم و رفتم. وی افزود: همسرم از افراد دارای معلولیت هستند که مانند من ویلچر دارند ...
یک طلبه بیان کرد: هیچ وقت عشق طلبگی رهایم نکرد/ رسالتی بالاتر دارم
موضوعات دینی بود را رها نکردم. وی در رابطه با چگونگی ورود به دنیای طلبگی گفت: بعد از فارغ التحصیلی بلافاصه وارد فضای کار شدم و ازدواج کردم و صاحب فرزند شدم به همین خاطر فرصت پرداختن به این موضوع را نداشتم تا اینکه در نزدیکی محل زندگی مان مدرسه علمیه خواهران تاسیس شد و من مشتاقانه برای ثبت نام اقدام کردم؛ اما متوجه شدم باید صبح تا ظهر سر کلاس می رفتم که با توجه به اینکه شاغل بودم امکان این ...
دست درازی پسر 17ساله به دختر 12 ساله در خلوت!
ارتباط داشتند، ناگهان چشمم به نوجوانی افتاد که در آن سوی خیابان به من خیره شده بود. ا و ساعت های زیادی را به محل سکونت ما می آمد و در همان جا پرسه می زد و گاهی نیز با ایما و اشاره به من می فهماند که مرا دوست دارد! خیلی زود اوضاع به گونه ای رقم خورد که من هم روی تراس منتظر او می شدم تا از راه برسد و برای دیدارش لحظه شماری می کردم!آرام آرام قرارهای ما به ورودی پارکینگ کشید؛چراکه مادرم صبح ها ...
سرقت اموال به روش مرد معتاد
...> چندین ماه در زندان بودم ولی بعد از آزادی دوباره با ترغیب دوستان و هم بساطی هایم به مصرف مواد مخدر ادامه دادم و مسیر خلافکاری هایم را طی کردم. از آن روز به بعد تا نیمه شب مواد مخدر مصرف می کردم و بعدها می گشتم تا موقعیت مناسبی برای سرقت به دست بیاورم. در طول مسیر چراغ ها و قفل های منازل را بررسی می کردم و متوجه می شدم که ساکنان کدام خانه در منزلشان حضور ندارند! بلافاصله از دیوار بالا می ...
دختر جوان از دلایلش برای فرار از خانه پدری می گوید: نه خانه جای من بود نه خیابان
*چرا از خانه فرار کردی؟ پدرم خیلی اذیتم می کرد. همیشه تحقیر می شدم، دیگر نمی توانستم تحمل کنم. *چرا با پدرت مشکل داشتی؟ وقتی من دوساله بودم پدر و مادرم از هم جدا شدند. مادربزرگم از من مراقبت می کرد. پدرم من را به مادرش داده و خودش ازدواج کرده بود. هفته ای یک بار می آمد و به من سر می زد. 10 ساله بودم که مادربزرگم فوت کرد. از آن به بعد در خانه مادربزرگم تنها زندگی ...
مأموریت ترکش ها
.... در همین حین از طرف فرماندهی تیپ، آقای همدانی، دستور عقب نشینی صادر شد ولی نمی دانستم چرا. روز بعد فهمیدیم نیروهای یگان هم جوار موفق به تصرف ارتفاع موردنظرش نشده بودند. نگران حسن بودم. مرتب حالش را از طریق بی سیم می پرسیدم. متوجه شدم که وضعیت خوبی ندارد. به نیروها گفتم: آقای رضوان خواه رو به عقب برگردونید. مسئولیت گردان عملاً به دوشم افتاده بود. با بی سیم هرسه گروهان را هدایت می ...
بازداشت جوانی که دوستش را به طرز فجیعی کشت
دید لب به اعتراف باز کرده و از قتل دوست خود پرده برداشت و گفت: مدتی بود که از اختلاف دوستم با همسرش با خبر بودم به همین خاطر از همسر دوستم خواستم به خانه اش بیاید تا آن ها را با هم آشتی بدهم. اما وقتی او به منزل آمد، دوباره بین آن ها مشاجره اتفاق افتاد و دوستم با چاقو به سمت همسرش حمله ور شد. من جلو رفتم تا مانعش شوم، اما با وی درگیر شدم که در این بین همسرش از منزل خارج شد و من هم چاقو را از دست ...
حادثه دردناک و وحشتناک در اصفهان | قتل دوست صمیمی با چاقو
.... اما بعد به خانه اش رفتم و جسد را درون یک پتو پیچیده و به بیابان های اطراف شهر خورزوق برده و رها کردم. چند روز بعد هم، از ترس اینکه گیر بیفتم به همان محل برگشته و با استفاده از بنزین جسد را سوزانده و پس از آن کارهایم را کردم تا به یکی از کشورهای همسایه فرار کنم که در بین راه توسط کارآگاهان پلیس آگاهی دستگیرشدم. رئیس پلیس آگاهی فرماندهی انتظامی استان اصفهان در خاتمه گفت: با اعتراف صریح متهم جسد سوخته مقتول در بیابان های شهر خورزوق کشف و در نهایت با تکمیل تحقیقات فرد قاتل برای انجام اقدامات قانونی به مرجع قضایی تحویل داده شد. منبع : همشهری ...
2 نوزادم را فروختیم!
.... -پدرت چه شغلی دارد؟ کارگر سرگذر است. -چرا ادامه تحصیل ندادی؟ دچار تشنج می شدم! مدتی مرا به بهزیستی فرستادند و در مدرسه استثنایی درس می خواندم! بعد هم دیگر نتوانستم ادامه تحصیل بدهم! -با این اختلافات خانوادگی چرا طلاق نگرفتی؟من خیلی به طلاق اصرار داشتم، اما او طلاقم نمی داد! چند بار هم به دادگاه رفتیم ولی... -چرا همسرت از تو شکایت کرده بود؟ می ...
اعترافات زن خیانتکاری که 2 نوزادش را فروخت
.... مدتی بعد ابوالفضل -الف دستگیر شد و به قتل شوهر دختر عمویش با ضربه قمه اعتراف کرد و همدست افغانستانی خود را نیز به پلیس لو داد. او گفت :وقتی حمید مقتول سوار بر موتورسیکلت به طرف دادگستری حرکت کرد من و مجید(تبعه خارجی) او را تعقیب کردیم، سپس هنگامی که مجید موتورسیکلت را به نزدیکی او هدایت کرد، من هم روی زین موتور بلند شدم و ضربه قمه را به پشت سرش زدم. گفت و گو با متهم زن جوانی ...