رمز و راز عاشقی بچه هایی که کربلایی شدند!
سایر منابع:
سایر خبرها
بخش های دولتی پای کار صنعت نوشت افزار نیستند
مردمی سازی دولت گفت: شاید سوالی پیش بیاید که با وجود این تعداد تولید در صنایع مختلف کشور چرا در حوزه نوشت افزار این چنین ذوق داریم و به نوعی فضا را شلوغ می کنیم. شاید باید اینچنین پاسخ داد که امروزه در کشاکش زورآزمایی سیاستمداران دنیا تحت تأثیر رسانه ای و سرمایه داری، جوانان و نوجوانان مان زیر دست و پا له می شوند و خانواده ها نگران آموزه های رسمی و غیررسمی فرزندان شأن از طریق این صنایع است؛ شخصیت ...
عشق و مرگ در عصر هوش مصنوعی چه معنایی خواهند داشت؟
ممکن است برای هک کردن مرگ از هوش مصنوعی استفاده کنیم اما در خطر از دست دادن معنای انسان بودن هستیم.
لذت یک عمر نوکری اباعبدالله(ع)
فقط شیشه های دو طبقه شکسته بود. وسایل خانه سوخته بود و چند تا از مهمان ها، همسر و یکی از دخترانم که داخل خانه بودند، دچار سوختگی کمی شده بودند. اما دست و صورت پسرم کاملا سوخته بود. پوستش خشکِ خشک شده بود و گوش هایش مثل سیب زمینی سرخکرده. بچه را به بیمارستان رساندیم؛ گفتند که سوختگی شدید است. با وجود آن شرایط سخت، دلم نیامد نذری را نپزم. همانجا برای شفای پسرم به امام حسین(ع) و قمر بنی هاشم(ع) متوسل ...
امام حسین چهار زائر بیشتر ندارد!
...! احساس می کنم من آن عروس شهری ام که مهمان خانواده داماد در روستا شده ام... یا فیلم مهمان مامان را دیده ای؟ همه چیز شبیه حال و هوای آنجا نیست؟ خیلی عجیب و غریب برای ما زحمت می کشند... مرتضی خودش را قاطی پچ پچ هایمان می کند: بچه ها من مدام از خودم می پرسم اگر من با وضع اقتصادی اینها ساکن مثلاً مشهد باشم، برای زائر عراقی امام رضا (ع) چه می کنم؟ احمد انگار که همین سوال مرتضی را از خودش می پرسیده ...
جزئیات همسرکشی در اتابک | مردی بخاطر به نام زدن سند خانه همسرش را کشت
.... من وام را به نام همسرم گرفتم اما اقساطش را خودم پرداخت می کردم. در همه این سالها با سختی کار می کردم تا شرمنده زن و بچه هایم نباشم و از طرفی مواظب بودم تا اقساط بانک عقب نیفتد. بعد از اقساط تمام شد به همسرم گفتم که خانه را به نام من بزن اما او قبول نکرد و گفت خانه برای او است. او حتی سند خانه را هم به خانه پدرش برده بود تا دست من به آن نرسد. این شد که ما بر سر مالکیت خانه با یکدیگر دچار ...
رباتی که توان یابان ضایعه نخاعی را به پیاده روی اربعین رساند؛ قدم به قدم با ربات اسکلت بیرونی ایران ...
ترین بازخوردها را از عزیزان توان یاب دریافت کردم. برایم می نوشتند: خوش به حالت. تو اگر نتوانستی این ربات را بخری اما حداقل توانستی چند قدم با آن در کربلا راه بروی... و من واقعا شرمنده می شدم. خجالت می کشیدم که آنها در خانه با مشکلات دست به گریبان هستند و من با کمک این ربات دارم در بهترین جای دنیا قدم برمی دارم. در قدم هایم در مسیر پیاده روی اربعین، علاوه براینکه برای فرج امام زمان (عج) دعا می کردم ...
مرا امام رضا(ع) طلبیده و مهمان او هستم
. من را امام رضا طلبیده... علی در حال گوش دادن به حرف های محمود به تقلا برای رهایی از آغوش محمود ادامه می دهد و بغض کرده می گوید من بچه نیستم. چند روز دیگر 10 ساله می شوم. بعد زیر لب دوباره شروع می کند به قول دادن اما محمود و دوستانش در سکوت منتظر می مانند تا نیسان تدارکات از راه برسد. زیاد طول نمی کشد که نیسان آن طرف خیابان توقف می کند و علی با اخم و تشر محمود به همراه چند ...
سرمربی تیم ملی شمشیربازی: برای انتخابی المپیک تیم اول هستیم اما با این روند سقوط می کنیم
گفتم خدایا دست به گردن محمد رهبر نینداختم که بگویم تو می توانی، توان نداشتم. اتفاق است. کادر ما کم تعداد است. بعد از بازی های آسیایی 10سفر مهم داریم. الان در آسیا یرای انتخابی المپیک پاریس تیم اول هستیم ولی با این روند مطمئن باشید سقوط می کنیم. این زنگ خطر را می گویم ولی این بچه ها هیچ وقت ناامید نمی شوند. سرمربی تیم ملی شمشیر بازی افزود: تمام تلاش شان را به کار می گیرند. به عنوان یک ...
چرا گیلان اینقدر پیر شده؟/ فریادهای خشمگین طلاق،جای خنده کودکان نشسته
مرد استکان کمرباریک را در دستانش می فشارد و مثل یک کارشناس زبده برایم از شرایط این روزهای گیلان می گوید: ما اسم شهرهای خودمان را گذاشته ایم پیرسرا. شهرهای گیلان دیگر برای جوانان جذابیتی ندارد و هرچه پیر است، به شهرهای ما می آید و تازه بار هم به شهرهای ما اضافه می کنند، خیلی هایشان حتی توان زندگی مستقل ندارند و پرستار می گیرند اما اصرار دارند اینجا زندگی کنند اما جوانان به جایش می روند یا اگر می خواهند بچه دار شوند، به شهرهای دیگر ...
عشق و مرگ در عصر هوش مصنوعی چه معنایی خواهند داشت؟
شونده را در مقیاسی می بیند و بازآفرینی می کند که انسان هرگز نمی تواند آن را مطابقت دهد. با این وجود، واقعیت آن است که عشق معمولا به شکلی غیر متتظره، تصادفی و غیر منطقی شکل می گیرد و نه از قبل برنامه ریزی شده. افلاطون در اثر ضیافت (سمپوزیوم) در گفتگو های فلسفی اش می گوید انسان ها با چهار دست و پا و یک سر با دو صورت خلق شده اند و زئوس از ترس قدرت شان آنان را به دو بخش جداگانه تقسیم کرد و آنان را ...
روایت دستفروشانی که فروشنده نیستند
پدر پسربچه هم دستفروش را به باد کتک بگیرد، این نزاع با پا درمیانی بقیه کسبه و مردم پایان می یابد. داستان دست فروشان این خیابان و چند خیابان شلوغ شهر بس عجیب است، برخی از این دست فروشان محلی را که در آن مستقر هستند را اجاره کرده اند به رقم بالای ماهی حداقل 6 میلیون تومان و جالبتر اینکه اصلا دوست ندارند این محل را از دست بدهند، گویی مالک پیاده رو هستند و جالبتر اینکه هیچ نیرویی هم قدرت جا ...
چرا گیلان اینقدر پیر شده؟
وقتی گیلان خالی از جمعیت می شود بسیاری از زمین هایش هم رها می شود و این اراضی مستعد فرسوده می شود و یکی از چالش های جدی برای گیلان همین بحث فرسایش است. در نهایت آنکه همه این تغییرات تشدید فقر را در روستا های استان به دنبال دارد و روستاییان مجبور می شوند به روستا های مجاور یا شهر های نزدیک پناه ببرند و همین مسأله حاشیه نشینی را زیاد می کند. بیکاری و افزایش تحصیلات جوانان همه در مهاجرت روستا های گیلان مؤثر بوده. جوانانی که برای یافتن شغل و زندگی بهتر روستای آبا و اجدادی شان را رها کرده و به جایی دیگر رفته اند و پیر ها را جا گذاشته اند. ...
123 سال پیش؛ سینما پارادیزو های سینمای ایران
با لبخندی که از سر هیجان روی لب هایش جا خوش کرده، به پرده سپید رنگی مقابلش چشم دوخته که عشق زن و مردی را به رخ می کشاند... این تصویر آشنا، یکی از سکانس های ابتداییِ سینما پارادیزو است و این پسربچه سالواتوره نام دارد. کاراکتری که هر فردِ عاشق سینما او را می شناسد و با سالواتوره در دنیای خیال انگیزش هم قدم شده است. به همین دلیل، سینما پارادیزو یکی از خاطره انگیزترین فیلم هایی است که درون خودش عاشقی ...
سمفونی شگفت انگیز شب و شیدایی
بزرگ واگن، لبخندزنان برایش دست تکان می دهد و نگاه گرم و عاشقانه او را از تولد تا ابدیت به دنبال خود می کشانَد. در هنگام عبور ملایم قطار بر ریل، هیچ صدایی به گوش نمی رسد و سکوتی غریب بر تمام ایستگاه حاکم می شود؛ انگار به حرمت نگاه های مهربان و همیشه منتظر مادرانی که بهشت را زیر قدم های خود دارند، عقربه های ساعت تمایلی به شتاب به سوی آینده ندارند و زمان به کندی به حرکت درمی آید و زمین آهسته به ...
پیامک تبریک ولنتاین را که برایش فرستادم عصبانی شد و دعوایم کرد
) افتادم که رفتن علی اکبرش را تماشا می کرد. زیر لب خواندم: علی جان! چند قدم راه برو پیش چشمان ترم، یک نظر بار آخر قد و بالای تو را بینم پسرم. اصغ ر من هم علی اکبری شد. پدر شهید اصغر الیاسی افزود: اسمش برای رفتن به سوریه درآمده بود، شب به خانه آمد، آرام و قرار نداشت. واقعاً آرام و قرار نداشت به من گفت که اسمش برای رفتن به سوریه درآمده ولی از من خواست به مادرش چیزی نگویم. تا مادرش را آماده ...
فصل کوله به دوش ها
موضوع و اهمیت آن، تنها به خرید ختم نمی شود؛ چرا که آنچه اهمیت دارد، آگاهی از نحوه به خطر افتادن سلامت استخوان بچه ها بر اثر فشار ناشی از بار سنگین است. در این صورت است که حواسمان به نحوه راه رفتن، حمل کوله پشتی، وسایل داخل آن و... هم خواهدبود. کوله ای این چنین! برای خرید کوله پشتی، آن را با اندام و قد و اندازه فرزندتان بسنجید؛ به این صورت که ارتفاع کوله پشتی به اندازه ای باشد که ...
آرزوی پسرک محله هرندی در جشن آغاز سال تحصیلی چه بود؟ |دانش آموزان خانه مادری آماده رفتن مدرسه
ها جدا نمی شود با این ک 52 ساله است و به قول خودش سن و سالی از او گذشته اما وقتی در جمع بچه های خانه مادری قرار می گیرد کودک درونش حسابی فعال می شود و پا به پای آنها کودکی می کند. عشق و محبتی که عمو علی به بچه ها می ورزد کم از عشق و محبت او به تنها دخترش نیست : همه زندگی من خلاصه می شود در لبخند این بچه ها. به گفته خودش از سال 92 فعالیت در تشکل های مردم نهاد را شروع کرده است: یک روز یکی ...
نارنجکی که روز حمله به شاهچراغ، مدافع امنیت مردم را هدف گرفت
را می زد و می گفتم: خب نکن مادر! تو کوچیکی، چرا این همه لیوان رو تنهایی می شوری؟ خب دستات یخ می زنه! اما مرغ امیر یک پا داشت و مثل آدم بزرگ ها جواب مادرش را می داد: مامان من دوست دارم به هیأت امام حسین خدمت کنم. حالا هم که بزرگ شده و یَلی شده برای خودش و ما و شما، دست از همان هیأت بچگی نکشیده. چون چپ دست است نمی تواند در دسته ها زنجیر بزند، اما برای کارهای دیگر کم نمی گذارد. ...
سرکه چندساله
حیاط چیده و منتظر بود حاج اسماعیل بیاید. روی پله ها نشسته و به دیوار کناری تکیه زده بود. پاهایش را جمع کرده و توی بغل گرفته بود. خودش را آن جلوها تصور می کرد که فاصله اش تا حرم چند قدم بود. دست روی سینه، سلام می داد. حاج اسماعیل یاالله گفت و نگاهی به سرکه ها انداخت. سرکه هایی که کنار هم گذاشته بود، برای سکنجبین ده روز موکب کافی بود. ...
بازار نوشت افزار کم رونق تر از سال های قبل/ گرانی اقلام دلیل اصلی
شهر بود و انتظار می رفت از نظر قیمت، نسبت به همکارانش گران فروش تر باشد اما برخلاف تصور، هم اجناسش اجناس خوبی بود و هم قیمت هایش منصفانه تر بود. همیشه هم مشتری ها درب مغازه اش را از جا می کندند. واقعاً می گویم؛ آنقدر مغازه شلوغ می شد که فروشنده در را از جایش در می آورد و گوشه ای می گذاشت. 5 نفری پشت میز می ایستادند و تند تند اقلام مورد نیاز بچه ها را پایین می آوردند؛ چند نفر ...
سیمای دلیر تنگستان در شعر شاعران
... پشت این تنگه رو محکم بگیرین؛ دشمنا رو نذارین پا بگیرن به امام حسین قسم، یزیدیا؛ اومدن دریا رو از ما بگیرن با نام تو همراه شده نام جنوب؛ ایران همه هم صدا و هم گام جنوب با جرأت و با جسارت تنگستان؛ درمانده شد انگلیس در دام جنوب (محمدعلی یوسفی) الا ای عشق الا ای داغ بسیار؛ الا ای آتش در سینه یار ز غیرت تا ابد بر پای بینی؛ شهیدی لاله گون بر ...
تصاویر | مختارنامه در مقایسه با عشق کوفی | مردم ما امام حسین (ع) را دوست دارند و ...
به گزارش همشهری آنلاین، سعید سعدی تهیه کننده با سابقه و فعالی است که آثار مختلفی همچون فیلم های مغزهای کوچک زنگ زده ، خشم و هیاهو ، 50 قدم آخر ، آلزایمر ، اینجا بدون من ، در میان ابرها ، تردید ، روزهای زندگی و... را در کارنامه دارد. همچنین نجلا ، بچه مهندس ، خداداد ، بعد از آزادی و ... از جمله سریال هایی است که تهیه کرده است و جزو تهیه کنندگان پرکار سینما و تلویزیون محسوب می شود. عشق ...
وقتی منافقین دختر چهار ساله را به رگبار بستند
.... من آنجا ماموریت و تکلیفم این بود که این بچه ها را برگردانم. هر روز کارمان این بود. با ده نفر از این ها صحبت می کردم. وقتی صحبت می کردیم، هیچ جوابی نداشتند بدهند. خیلی عجیب بود. این هایی که خودشان را برای سازمان می کشتند و هر روز تظاهرات راه انداخته و علیه شهید بهشتی و امام شعار می دادند، وقتی با آن ها صحبت می کردیم هیچ چیزی نداشتند. اینکه مسلمان هستی یا نیستی؟ سازمان را می شناسی یا خیر ...
تلخی هایی که با همدلی رنگ می بازند
بود در بغل داشت. کمی که گذشت 2 کودک قد و نیم قد با سر و دست باند پیچی همراه پدر آمدند، همگی حسابی گریه کردند و بعد از چند دقیقه خانم جوان دیگر آمد. مرد 2 تا بچه را با خود برد و خانم همراه را صدا کرد: زهرا خانم جان شما جان فاطمه، من بچه ها را همراه پدر و جنازه مادر می برم، نمی شود اینجا بمانیم. کنجکاو در حالی که همه وجودم پر از درد بود، تنها گوش می کردم. ...
کفشداران بارگاه منور رضوی، 30 کیلومتر قبل از مشهد، به استقبال زائران رفته اند؛ پذیرایی از مسافران راه ...
کنند دوباره راه می افتند. حال و هوای زائران انقدر خوب است که چندین برابر این انرژی به خادمین منتقل می شود. خدام هم در خدمت از هم سبقت می گیرند و ممکن است بدون ذره ای احساس خستگی کل روز را خدمت کنند و متوجه گذر زمان نشوند. " مفتخریم به این خدمت بیرون سالن خانواده دیگری که تازه از راه رسیده اند سراغ دکتر را از خادمان قسمت ورودی می گیرند. ظاهرا پدر بزرگ خانواده طاقت گرمای مسیر را ...
عشق کوفی دِین خود را ادا کرد/ قیاس با مختارنامه درست است؟
تهیه کننده سریال عشق کوفی که همزمان با ماه محرم و صفر از شبکه سه سیما روی آنتن رفت از ویژگی های این مجموعه سخن گفت. سعید سعدی تهیه کننده با سابقه و فعالی است که آثار مختلفی همچون فیلم های مغزهای کوچک زنگ زده ، خشم و هیاهو ، 50 قدم آخر ، آلزایمر ، اینجا بدون من ، در میان ابرها ، تردید ، روزهای زندگی و... را در کارنامه دارد. همچنین نجلا ، بچه مهندس ، خداداد ، بعد از آزادی و ... از جمله ...
عاقبت بوکسور خیابانی در بین الحرمین
، لب پاره شده، این همه تلاش و حسرت. همه آمال و آرزویم شده بود یک مدال که آن هم دودستی ازم گرفتند. آنجا بود که غرور من شکست. من از تشک کشتی در نهایت سرخوردگی خداحافظی کردم و نقطه پرش من شد آغاز سقوط. کشتی را بوسیدم و گذاشتم کنار. حالم خراب بود، خیلی خراب. آن زمان مثل امروز نبود که پدر و مادر ها حواسشان به حال و روز بچه شان باشد. من با آن همه انرژی و عشق به ورزش و سرخوردگی رها شدم. کارم شده ...
ما را چه کسی این همه عزیز کرده است؟
روستا یک میز پلاستیکی گذاشته اند، روی میز، یک کلمن و چند ظرف است و دور و برش لیوان های پلاستیکی ریخته و بالای سرش را با چند سیاهه و پرچم، سایه بان زده اند. به نظرم در روشنایی روز، بچه های روستا پشت این میز شربت می دهند؛ اما اینجا دست کم بیست کیلومتر تا جاده فاصله دارد، از خودم می پرسم چقدر احتمال دارد چند زائر از اینجا رد شوند و از آنها شربت بگیرند. راننده همان اوایل روستا ترمز می کند، بی ...