سایر منابع:
سایر خبرها
مادر شوهرم گفت دختر زیبای برای پسرش در نظر گرفته است
زن 18 ساله گفت: 13سال بیشتر نداشتم که با اصرار پدرم درحالی پای سفره عقد نشستم که نامزدم 21 سال از من بزرگ تر بود. پدرم شیربهای زیادی از خانواده همسرم گرفته بود وبه همین خاطر هم مرا مجبور کرد تا با حمید ازدواج کنم. در آن دوران من هنوز از زندگی مشترک آگاهی کافی نداشتم درس و مدرسه را رها کردم و به خانه بخت رفتم اما تفکرات من با همسرم زمین تا آسمان تفاوت داشت. با این حال بعد از چند سال ...
محاکمه عروس فراری به اتهام شکنجه پدرشوهر
خانواده ام دوری کنم. من پدر و مادر پیری دارم که باید به آن ها رسیدگی کنم. چند روز قبل از حادثه همسرم با من دعوا و مرا ترک کرد و رفت. من هم ناراحت شدم و دنبالش نرفتم. روز حادثه همسرم با من تماس گرفت و تلفنی با هم بگومگو کردیم. من سر کار بودم. چند ساعت بعد مادرم تماس گرفت و گفت روژین و برادرش به خانه حمله کرده اند و پدرم را زده اند. آن ها این پیرمرد را آن قدر زده اند که لال شده و توانش را از دست ...
راز قتل دختر جوان به دست پدر: مردم پشت دخترانم حرف می زدند
ایران زندگی می کنیم و اصلاً در ایران آشنا شدیم و ازدواج کردیم. بچه ها همه در ایران به دنیا آمدند. دخترانم می خواستند مثل دختران ایرانی زندگی کنند. آن ها بیرون می رفتند و کار هایی می کردند که من دوست نداشتم. دختر بزرگم نورا را شوهر دادم. نورا با یکی از پسران فامیل ازدواج کرد. 6 ماه بود که با او زندگی می کرد. یک روز متوجه شدم نازیلا دختر کوچکم با پسری رابطه دارد. او را ترک موتور پسر دیدم و گفتم، بگو به ...
بانوی صالحه ای که رهبر معظم انقلاب او را می ستاید
ییلاقات با هزینه ای پائین _که شاید از زندگی در مشهد کمتر بود_ اقامت کنند. به آقای ربانی املشی گفتم شما می توانید در خانه ی من اقامت کنید که در طی هفته _ به جز دو روز_ خالی است. این دو روز را به جلساتی برای جوانانی که از نقاط مختلف ایران می آمدند ، اختصاص داده بودم؛ که از صبح تا ظهر، خانه از آنها پر می شد. کلید خانه را به او سپردم و رفتم. چند روز بعد که مرا دید، پس از تشکر گفت: گمان کردم خانه ی شما با ...
بانوی کارآفرینی که در قلب برهوت کولاک کرد
این جمله را به من گفت و این جمله عجیب به دلم نشست. اسما حسینی ازدواج را پلی برای رسیدن به رویایش کرد کمپ برتر کویرنوردی یزد شدیم او در ادامه می گوید: اینجا تا چشم کار می کرد برهوت بود، نه آب نه برق و نه حتی جاده داشت اما من تصمیمم را گرفته بودم و باید کار را به سرانجام می رساندم. با همسرم آستین هایمان را بالا زدیم و سازه های نمایشگاهی آماده کردیم. تمام سازه ها را ...
نقشه کودکانه برای فرار از خانه
روزنامه ایران: چند روز قبل مرد جوانی به پلیس مراجعه کرد و از ناپدید شدن دخترش خبر داد و گفت: با همسرم صبح از خانه بیرون رفتیم اما وقتی برگشتیم از آرمیتا، دختر 15 ساله ام خبری نبود. کوله پشتی و وسایل شخصی اش هم داخل خانه نبود. با این تصور که به خانه دوستش رفته، ساعتی منتظر ماندیم و بعد با تلفنش تماس گرفتیم که جواب نداد بعد هم خاموش شد. با شکایت مرد جوان تحقیقات کارآگاهان برای یافتن ...
کارگران فاضلاب نیازمند حمایت فوری هستند
...! وقتی من پنج ساله بودم پدرم به خاطر بیماری ناشی از کار فوت کرد. از آن روز به بعد زندگی من سخت تر شد و تا امروز در فلاکت و مصیبت زندگی می کنم. وقتی هفت ساله بودم مادرم دوباره ازدواج کرد و من پیش عمویم در پاکستان زندگی کردم. معلم مدرسه خیلی به من لطف داشت و تا قبل از دبیرستان از من حمایت مالی کرد. قبلاً فکر می کردم که درس بخوانم و شغل خوبی پیدا کنم تا مجبور نباشم مانند پدر و مادرم در خانه مردم ...
هم آغوشی زن جوان با دوستان ناباب شوهر بی غیرتش+جزییات
شب انواع فسق و فجور را مرتکب می شدند. آن ها با پوشش زننده کنار هم می نشستند و با خنده های مستانه خودشان مرا آزار می دادند. این دعوت های گروهی هر روز شکلی جدید به خود می گرفت به طوری که غیرت و مردانگی هم از بین رفته بود و خجالت و حیا از رفتار آن ها شرمنده می شد. این رفتارهای زننده به حدی رسید که شوهرم از من می خواست با مردان غریبه برقصم و هم آغوشی کنم با چشم های گریان این ...
همسرم خیلی به من مشکوک بود و هر چی قسم می خوردم باور نمیکرد/ نگو خانم زیر سر خودش بلند شده و...
همسرم هیچ گاه برای خرید لوازم منزل یا فروش لوازم قدیمی از من اجازه نمی گرفت تا این که حدود چهار سال قبل یک گوشی هوشمند خرید و با ورود به شبکه های اجتماعی روزگار مرا سیاه کرد از آن روز به بعد با حجاب و آرایش نامناسب پشت فرمان می نشست و برای تغییر دکوراسیون منزل پول های زیادی را هزینه می کرد. دیگر به رفتارهایش مشکوک شده بودم تا این که سال گذشته روزی که به آرامی وارد منزل شدم صدای همسرم را ...
دوستی در شبکه های اجتماعی من را به بیراهه برد/ آن مرد اینقدر چرب زبانی کرد تا به شوهرم خیانت کردم و...
و با جملات و کلمات زیبایش به روح و روانم آرامش می داد. حرف های محبت آمیز او به گونه ای بود که مرا شیفته خودش کرد. دیگر به هر بهانه ای با او چت می کردم و مدت زیادی را در فضای مجازی با او می گذراندم تا این که از من خواست همدیگر را ملاقات کنیم. من هم که دوست داشتم این جوان را از نزدیک ببینم، بلافاصله پیشنهادش را پذیرفتم و در یک رستوران به دیدارش رفتم. از آن روز به بعد مدام با هم در مکان ...
رابطه نامشروع با زن متاهل زندگیم را ویران کرد/ چراغ سبز نازیلا من را به منجلاب کشاند و..+جزئیات
و از طریق وی به زنی شوهر دار که مواد می خرید معرفی شدم قرار بود من فقط مواد کمی را هرروز به این زن برسانم. پسر جوان بازوانش را با کف دست مالید و پس از خوردن کمی آب، گفت: اعتیادم اول از قلیان در خانه نازیلا که در غیاب شوهرش با هم ارتباط داشتیم شروع شد و بعد هم سیگار و کم کم موادمخدر، درنهایت به مصرف شیشه روی آوردم و الان هم که می بینید به چه حال وروزی افتاده ام. او ادامه داد ...
درخواست های نامتعارف شوهر، زن را به پاسگاه کشاند!
چشیده بودم از پیشنهادش استقبال کردم. دو سال بعد از این ماجرا در حالی که تحصیلاتم به پایان رسیده بود، سالومه مرا برای برادرش خواستگاری کرد. انوش که از وضعیت مالی پدرم خبر داشت، منزلی در بهترین نقطه شهر اجاره کرد و همه اسباب و اثاثیه ام را یک جا خرید تا پدرم مجبور به تهیه جهیزیه نشود. من هم که از این ازدواج در پوست خودم نمی گنجیدم، سعی کردم زندگی عاشقانه ای را برایش ...
خودکشی دختر چشم رنگی پس از تجاوز در زیرزمین خانه شیطان
چشم هایم که سبز رنگ بود اظهار علاقه می کرد مرا نیلوفر زندگی اش خطاب می کرد این ارتباط های روزانه باعث شده بود من دیگر به او اعتماد کنم یک روز او مرا به خانه دوستش برد من و او داخل زیر زمین خانه دوستش تنها بودیم که او پیشنهاد شرم آوری به من کرد من ممانعت کردم اما با فریب و نیرنگ سرانجام اسیر فکر شیطانی او شدم بعد از این رابطه عذاب وجدان سختی به سراغم آمد مهرداد وقتی بازم به دنبال این رابطه بود که من ...
مرد راننده به خاطر ازدواج با من شوهرم را کشت
تهدید کرده بود همسرم را به قتل می رساند تا مرا راحت کند. روز بعد که پلیس تماس گرفت و خبر داد جسد شوهرم را پیدا کرده اند، فهمیدم تهدیدش را عملی کرده است. *با او صحبت نکردی؟ خودش زنگ زد و گفت شوهرم را کشته است. *واکنش تو چه بود؟ خواستم دیگر با من تماس نگیرد. همین تماس هایش پای مرا به پرونده باز کرد. *پشیمانی؟ خیلی. درددل کردن با این ...
دختر 16ساله: پسر روستایی را در کمدم مخفی کردم تا شب ها با او باشم
مرا خیلی دوست داشتند و همه خواسته هایم را برآورده می کردند.من هم برای رهایی از تنهایی فقط با گوشی تلفن هوشمندم سرگرم بودم تا این خلاء عاطفی را جبران کنم چرا که پدر و مادرم بعد از ظهر از سر کار به خانه باز می گشتند و من در این مدت در گروه های مختلف اجتماعی فضای مجازی پرسه می زدم تا این که در اینستاگرام با پسری به نام قنبر آشنا شدم. او اهل روستا بود و بدین ترتیب ارتباط پیامکی و تلفنی ما ...
مرگ دختر 6 ساله در رابطه پنهانی مادر با مرد غریبه | از همسرم جدا نشده ام ؛ تفاضل دیه را می دهم که قصاصش ...
مادر 30 ساله بهار به نام فریبا به مأموران گفت: من و همسرم به خاطر اختلافاتی که داشتیم از هم جدا زندگی می کردیم و بهار هفته ای یک بار پیش پدرش می رفت. درست زمانی که قرار بود دخترم به خانه برگردد جسم نیمه جانش را در حالی که برهنه بود در کنار سطل زباله سر کوچه مان پیدا کردم و او را به بیمارستان رساندم. مطمئن هستم شوهرم بلایی سرش آورده است و از او شاکی هستم. پس از بازداشت مرد جوان، وی گفت ...
سرگذشت تلخ دختر 20 ساله ای که به تله پسران هوسران افتاد
که بازیچه جوانی هوسران بودم از خودم تنفر پیدا کردم ولی باز هم درس عبرت نگرفتم و در فضای مجازی با قادر آشنا شدم. رفتار و گفتار محبت آمیز قادر روح و روانم را تسخیر کرد و این بار با پای خودم به خانه قادر رفتم اما صحنه ای مرا دچار حیرت کرد که خواهر و برادرزن قادر نیز آن جا بودند و کاملا عادی با من برخورد کردند به طوری که حتی پذیرایی هم شدم ولی چند روز بعد چهره دیگر قادر نمایان شد. او جوانی پرخاشگر و ...
گریز از خشونت پناه به خانه امن
که کارت ملی ام را بردارم. وقتی برای رفتن به بیمارستان به او گفتند؛ نیاز به همراه دارم هم نیامد. تمام بدنم سیاه و کبود شده بود، یک روز و یک شب را هم در بیمارستان گذراندم و از آنجا من را به بهزیستی ارجاع دادند و 40 روز در آنجا بودم. بعد به خانه امن معرفی شدم. دو سال به او فرصت دادم، اما حتی در جلسه های مشاوره هم فحاشی می کرد. یک بار در موسسه و در مقابل مددکار ها من را کتک زد که بابت آن هم ...
برای فرار از خانواده به پارتی شبانه رفتم/ تجاوز پسرشیطان صفت به دختر 16ساله
که من اوضاع روانی خوبی نداشتم، به من تجاوز کرد... حدود 12 شب به بعد سمیرا و بقیه آمدند و من با گریه ماجرا را به او گفتم. او هم خیلی خونسرد گفت، حالا مگه چی شده ما با هم دوستیم و باید راحت باشیم... 5 روز بعد هم به همین منوال گذشت تا اینکه پلیس آگاهی با شکایت والدینم محل اختفای ما را پیدا کردند. در بازجویی ها به آنها نگفتم که مورد تجاوز قرار گرفته ام. چند روز پیش به مادرم گفتم که خیلی عصبانی شد و مرا بشدت کتک زد. از رفتارهای مادرم خسته شده ام. از طرفی از بلایی که سرم آمده هم عصبانی هستم. دلم می خواست آغوش مادرم را داشتم تا بتوانم این درد عظیم را تحمل کنم. ...
فکرش هم نمی کردم این طوری شوهرم مچم رو بگیرد/ مهدی عاشقانه دوستم داشت اما به او خیانت کردم و...+جزییات
از مهدی طلاق بگیرم و با او ازدواج کنم، اما من به خاطر دخترم و این که مهدی مرا عاشقانه دوست داشت نمی توانستم این کار را بکنم و به پیشنهاد او پاسخ منفی دادم. بیشتر بخوانید: ازدواج سفید و مجازات آن در ایران چیست؟ صاحبخانه ام مجرد است و بجای کرایه خانه خواسته های بیشرمانه دارد فرشید مانند یک شیطان در وجودم رخنه کرده بود. به روابط خیابانی ام را با او ادامه ...
قتل دختر بچه در شکنجه های مادر و دوست پنهانی مادرش
....به همین خاطر از شوهرم به اتهام قتل و آزار دخترم شکایت دارم. بازداشت پدر با این شکایت پدر بهار ردیابی و بازداشت شد. اما ادعا کرد بهار را ندیده و از سرنوشت او اطلاعی ندارد . این مرد گفت :من و همسرم مدتی است ا از هم جدا زندگی می کنیم .همسرم مدتی است با یک مرد جوان به نام سلمان رابطه برقرار کرده و قصد دارد به او ازدواج کند .چند وقت قبل سلمان با من تماس گرفت و از من ...
شهید فتح آبادی در یتیم داری بینظیر بود
سه روز که به منزل می آمد انگار کوه انرژی وارد می شد؛ اما درگیر کار بود. وی گفت: موسی هرگز برای پول حرص نمی زند. در واقع ما بدون هیچ پشتوانه ای زندگی مان را شروع کردیم و بعد فارغ التحصیلی زمانی که پزشک عمومی شد نصف ویزیتهایش رایگان بود و همیشه یک درصد از حقوقش را برای سهم یتیمان کنار می گذاشت. در یتیم داری نمونه بود. همسر شهید افزود: هنوز صحبتی از بیماری کرونا نبود من در دفترچه هایش ...
محمد توسط نیروهای داعش به شهادت رسید /سخت از ما دل کند و آسان دل داد کد خبر: 900546 / دیروز, 00:37 / ...
، هرکاری از دستش بر می آمد برای دیگران انجام می داد حتی اگر آن فرد با او دشمن بود. ما از لحاظ افکار با هم متفاوت بودیم اما از نظر اعتقادی مشکلی با هم نداشتیم، شاید یکسری جاها ناسازگاری از سوی من بود اما او تلاش می کرد که بدون بی احترامی مشکل را حل کند. وقتی ازدواج کردیم چادری بودم. همسرم بعد از ازدواج گفت اگر چادر را دوست نداری، آن را کنار بگذار! من هم دیگر چادر سر نکردم. او ...
پرستو، ساجده، عاطفه؛ ماجرای این سه زن، وحشتناک است
فهرست اخبار زیرنویس1 روایت اول2 روایت دوم3 روایت سوم روزنامه اعتماد در گزارش امروز خود روایتی از زندگی سه زنی که در معرض خشونت خانگی بوده اند را آورده که در ادامه می خوانید ساجده، گیسوهای تاب دار سیاهش، سه بار دور دستان مراد پیچیده شده و از پاهایش، آویزان از سقف مانده ...
بخشش عامل جنایت در اتاق شماره 251 هتل
بود تا نام او به عنوان قاتل تحت تعقیب در لیست کارآگاهان جنایی قرار بگیرد تا اینکه او چند روز بعد از قتل به اداره پلیس پردیس رفت و خودش را معرفی کرد. وی در بازجویی ها مدعی شد که وقتی شنیده همسرش به صورت غیابی از دادگاه حکم طلاق گرفته، وی را به قتل رسانده است. وی افزود: 3 سال پیش با همسرم ازدواج کردم. هر دو در یک روستازندگی می کردیم. روستایی در خراسان جنوبی. از همان ابتدای زندگی با هم ...
دنیا بداند با خون فرزندانمان پای آرمان های انقلاب ایستاده ایم
دامادی اش بودم. من هنوز هم با این درد هجران کنار نیامدم. هنوز باورش نکردم و مدام منتظرم علی بیاید و با آن لب پر خنده بگوید مامان سلام! من تمام قلبم را از دست دادم. تمام وجودم علی بود. آن شب من مریض بودم و در منزل دخترم بودم که دختر بزرگم شبکه اخبار استان را دیده و خبر در گیری نیروی انتظامی را با تروریست شنیده بود. 15 آبان ماه سال گذشته بود. خواهرش با شنیدن این خبر، بلافاصله شماره علی را ...
آخرین دیدار
آشفته تر میشد، تا آنکه از دور دیدم مادرم در گوشش نکته ای گفت که تقریبا حال پدرم را بهتر کرد. قبل از اینکه سوار اتوبوس بشوم با مادر، پدر و تنها داداش کوچکم خداحافظی و مانند همیشه روبوسی کردم، اما دستان پدرم ، آن لحن صحبت هایش، آن نحوه نگاه هایش، متفاوت تر از همیشه بود آنقدری متفاوت که ترسی درونم انداخت که مبادا این آخرین دیدار با او باشد. سوار اتوبوس شدم از پشت شیشه اتوبوس با ...