حجاب بانان در مترو چه می کنند؟
سایر منابع:
سایر خبرها
قلب الیاس بی تاب شهادت بود + فیلم
سوریه رفت؟ نه، تازه بعد از اینکه رضایت دادم زمان زیادی طول کشید که اسمش از میان داوطلبان در قرعه کشی انتخاب شود، بعد هم که اسمش درآمد چند مرتبه قبل از رفتن، برنامه سفرش لغو شد، گفت "تو حتما از ته دل راضی نیستی که من بروم که کارها جور نمی شود"، این را که گفت، بلند شدم به حیاط رفتم و رو به آسمان گفتم "خدایا من راضیم اگر هم ته دلم چیزی هست تو نادیده بگیر"، دقیقا چند روز بعد از آن کارهایش ...
خانم بازیگران ایرانی که دنبال شوهر پولدار بودند ! و موفق شدند ! + اسامی و عکس ها
گذاشتم از او خواستم که به خواستگاری من بیاید و نکته دیگر اینکه اصلا نمی دانست من بازیگرم و هیچ یک از کارهای من را هم ندیده بود. شاید اگر می دانست زودتر مرا می گرفت. اما خودش الان از این موضوع راضی است و خدا رو شکر زندگی خوبی را داریم. مهرداد طباطبایی هم در مصاحبه ای گفته تا قبل از آشنایی با فریبا نادری هیچ کدام از فیلم های او را ندیده بود. او در اینباره گفته: واقعیت این است تا ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام جواد نوروزی
جواد دیگری به ما عطا کرد. همزمانی جبهه رفتن پدر و پسر یکی دو بار آمده بود از من اجازه بگیرد که به جبهه برود. گفتم: اول من می رم جبهه، اگه شهید شدم چه بهتر، اگه این سعادت رو پیدا نکردم و برگشتم تو بعداً برو! . راضی نشد. انگار سرنوشت برایش طوری دیگر رقم خورده بود. با هم برای جبهه ثبت نام کردیم؛ او در بسیج مدرسه و من هم در مسجد محل. اما ایشان گوی سبقت را از من ربود ...
لحظاتی از درد و دلهره از شکنجه های بی امان در پرده دوم / دست هایم از فشار شکنجه به دست انسان شبیه نبود!
.... از نظر من ناهیدی می جهید راه نمی رفت. این آدم آن قدر آدم ورزیده و قوی و پرتوانی بود. ناهیدی رهایم کرد و همکاران دیگرش بی آنکه سوالی کنند، لباس هایم را درآوردند. حرف بازجوها یکی بود: فقط باید تو رو بکشیم . بعد شروع به شکنجه کردند. یکی از کارها این بود که دستبندی به دست هایم زدند و حلقه های دیگر دستبند را به میله های پنجره اتاق که ارتفاع زیادی داشت بستند و مرا صلیبی آویزان کردند ...
نسبت جمهوری اسلامی و حجاب در گفت و گو با کبری آسوپار: می شود مانند یک خانواده فعلا از حجاب و اختلافات ...
ملایمی باشند هم با این تصور شرایط را بد می کند. ایجاد فضای امنیتی برای تذکر حجاب منطقی ست! انصاف نیوز: لحن حجاب بان ها شاید حداقل در 50درصد موارد ملایم است البته شاید عزیزم همشهری را نداشته باشد اما در حد یک تذکر معمولی ست. مشکل فضایی ست که در مترو ایجاد می شود و اصلا نمی تواند تداعی کننده ی دوستی باشد و فقط دشمنی ست. اینکه عده ای اطراف این حجاب بان ها می ایستند و فضا امنیتی ست ...
گزارش خبرنگار جماران از مراسم بزرگداشت روز علوم اجتماعی/ سخنان هادی خانیکی، علی محمد حاضری، سارا شریعتی ...
شما چطور است؟ گفت خیلی بد. گفتم چرا؟ گفت نه سیاست گذاشت بفهمم علم چیست و نه علم گذاشت بفهمم سیاست چیست. طبیعتا این دشواری کسی است که از دو ساحت می خواهد به مسأله بپردازد. البته افراد فراوانی هم هستند که سعی کرده اند این فاصله ها را کم کنند. عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با بیان اینکه مسأله علوم اجتماعی، مسأله گریزی است، تصریح کرد: نمی خواهم خانواده علوم اجتماعی را متهم کنم به ...
روایت پرتکرار از دادگاه های خانواده؛ از طلاق های ناخواسته پیشگیری کنید!
خوایم جدا بشیم. علت دیگری هم ندارد همه ماجرا همین است که گفتم. قاضی انگشتر عقیق درون دستش را درآورد و دستی به مو ها و ریش سفیدش کشید و گفت: من این مو ها را در آسیاب سفید نکردم پسرم. نزدیک به 30 سال است که دارم قضاوت می کنم. اصل ماجرا را بگو. نوید که سکوت کرده بود و حرفی نمی زد. قاضی رو به ماهور کرد و گفت: دخترم قضیه همین است که شوهرت گفت آیا واقعا الان به این نتیجه رسیده اید که طلاق بگیرید؟! ماهور ...
تصاویر زیر خاکی از بهروز وثوقی و آنتونی کوئین در فیلم کاروان ها سال 1356
کشیم (البته گور پدر نگفت و از کلمه رکیک و معروفی که ورد زبان آمریکایی هاست استفاده کرد) یک دفعه به من خیلی برخورد، فکر کردم من رو میگه، به هرحال من نقش سرهنگ نصرالله را بازی میکردم. بلند شدم نگاه تندی بهش کردم و گفتم خودتی. بعد هم در را محکم کوبیدم به هم و از جلسه یک راست رفتم فرودگاه و راهی تهران شدم. وثوقی در ادامه می گوید: بعدازجلسه گویا می روند هتل دنبالم و می فهمند به ...
روایتی از لحظه آسمانی شدن دو سردار شهید
، برای همین دوباره از تقی خواستم بیاید جلو بنشیند تا من پشت بار بنشینم، اصرارم فایده ای نداشت. قبول نکرد و دوباره رفت پشت تویوتا نشست. همه یکی یکی سوار شدیم و به سمت کرند راه افتادیم. کرند شهر کوچک و جنگ زده ای بود، حال و هوای شهر به هم ریخته و غیرطبیعی بود. روز حمله، صفوف پیاده دشمن از همین منطقه گذشته و شهر این دو روز بارها درگیری هایی به خود دیده بود. برای همین دور و اطراف رد پای جنگ و درگیری ها ...
پیام تبریک برای شب یلدا در سال 1402 + پیامک | اس ام اس | شعر و دو بیتی | عکس نوشته و استوری + متن انگلیسی
مبارک یک قدم مانده به یلدا به شبی خاطره انگیز و بلند به سفیدی زمستان و اناری که دلش قصه یک رنگیست یلداتون مبارک توی سرمای این شب طولانی به فکر بی خانه مان هایی که چشم میزنند زودتر صبح بشه هم هستی ؟ ما منتظر صبح شب یلداییم دستی به دعا تا فرج فرداییم من دارم شنبه می رم، فکر نکنم دیگه همدیگر رو ببینیم ...
درباره کسی که در سن 92 سالگی همچنان به کتابخانه عمومی مرکز مشهد رفت و آمد دارد
.... او را مدام به خواندن تشویق می کرد. حتی در زمان سفر و وقتی در خانه حضور نداشت، به مادربزرگم سفارش می کرد تا فراموش نکند فلان مجله را برای مادر بخرد. پدرم هم خیلی اهل مطالعه بود و واقعیت این است که تک تک ما را نیز به مطالعه و درس خواندن تشویق کرد. او نیز در ادامه حرف های فرزندش با تأکید می گوید: بله بله، روزنامه آسیای جوان. و پشت بندش ادامه می دهد: خیلی به خواندن علاقه دارم. خیلی علاقه ...
محمود ضرابی خیلی فرصت برای رفتن از ایران داشت اما نرفت
سردخانه بیمارستان فیاض بخش. متاسفانه محمود را آن جا دیدم که دست چپش قطع شده بود. در اورژانس هم خانم و دختر و نوه اش را پیدا کردم. در مهرآباد، هم هلی کوپتر شینوک داشتیم، هم 214. به تیمسار پردیس (فرمانده وقت نیروی هوایی) زنگ زدم و شرایط را گفتم. درخواست هلی کوپتر کردم که آن ها را به بیمارستان بعثت ببرم. همان موقع دستورش را صادر کرد ولی چون دیدم طول می کشد سوار آمبولانسشان کردم. دفعه دوم که ...
مجلسی که در رأس امور است
حتی برای استیضاح رضاخان هم بلند شد. برای همین بود که رضاخان از مدرس می ترسید. شاید این گفتار حضرت امام(ره) میزان ترس رضاخان از شهید مدرس را انتقال دهد. رضاشاه از مدرس می ترسید، آن قدری که از مدرس می ترسید، از دزدهای سر گردنه نمی ترسید! از تفنگدارها نمی ترسید. از مدرس می ترسید، که مدرس مانع بود از اینکه یک کارهای زشتی را انجام بدهد، و آخر مدرس را گرفت و کشت. (تاریخ معاصر، ص 148) ...
1500 میهمان ویژه آقا
می شوم. رسیده ایم ورودی صحن انقلاب. بهش می گویم چشمانت را ببیند و بعد برگرد و گنبد را ببین؛ اینجا که بایستی انگار گنبد درست مقابل صورتت است. می چرخد و پس از مکث کوتاهی چشمانش را باز کرده و به گنبد نگاه می کند و لبخندش بزرگ تر می شود. می گوید: راست می گویی خانم، یادم باشد یک سلفی برای بچه های مدرسه بگیرم. بزرگ ترین اجتماع توان یابان زیارت اولی بنیاد کرامت آستان قدس رضوی در مرحله ...
یکسان سازی پوشاک زن و مرد در خواب زمستانی مسئولان!
ارزان تر بخرم تا دفعات خریدم بیشتر شود. به سمت سه راه خیام حرکت می کنم سری به پاساژ الغدیر که روزگاری جزو مراکز اصلی خریدهای زنانه شهر محسوب می شد می زنم. دیگر اما انگار از هیاهو و نشاط زنانه در آن خبری نیست و به جز چند مغازه لباس مجلسی فروشی تقریبا به انحصار آقایان درآمده و کلی پیراهن و پلیور و شلوار مردانه از سر رو روی پاساژ آویزان است. مقصد را به سمت بازار قزوین ...
داستان مرد تنها روایتی از تحول انسان
.... داستان زندگی آقا خبیر، متولی امامزاده ای است که در زندگی اش رنج های زیادی را متحمل شده است. خبیر، نه فقط با زلزله رودبار بلکه بارها و بارها زندگی اش روی گسل آزمایش های روزگار، تکان خورده است. اما همه این رنج ها، خبیر را به معنای اسمش نزدیک کرده است. انگار او در میان همه این تلاطم ها معنایی از زندگی و ارزش های اصیل را کشف کرده است که نویسنده می کوشد به ما نشان بدهد. ...
هیچوقت از مجروح بودن ناله و شکوه نکرد
مشهد زندگی کردیم . وی در ادامه بیان می دارد: حاج حسین در کربلای 5 تیربارچی دسته ویژه بود و در نوک پیکان حمله به سنگر های نونی شکل دشمن قرار داشت. مشغول تیراندازی و جنگ با دشمن بود که ترکش های خمپاره به سینه و نخاعش برخورد می کند. حسین قد بلند و هیکل تنومندی داشت. ترکش خمپاره بین دو کتفش اصابت کرده بود. دکتر وقتی جراحی کرد گفت یک ترکش به اندازه قوطی کبریت از پشت پایین گردنش خارج کردیم ...
شلمچه و ما ادراک شلمچه!
حاضر نیست، برایمان روضه خواندند و از شهدا گفتند، از شهید باکری، از شهید خرازی، از شهید همت و از شهید زین الدین و... فضای خیلی قشنگی بود، حس آرامش و با تمام وجودم حس می کردم، کم کم وجود شهدا را کنارم حس می کردم، کم کم فهمیدم کجا هستیم و... بغضم ترکید و منم مثل بقیه دختر خانم ها اشکم جاری شد، دیگر خستگی و خواب اهمیتی نداشت و فقط با شهدا انس می گرفتم... کل حسینیه از ...
اختلاس چای و دلارهایی که غیب شد!
می شود نشان می دهد غفلت بزرگ و بی اعتنایی عظیمی نسبت به این مسئله صورت گرفته است. آن زمان که قرار بود ارز 4200 تومانی را آزاد کنند من جزو مخالفین بودم و می گفتم شما می گویید امکان سوءاستفاده از این ارز وجود دارد که به نظر من در نهایت 300 نفر قرار بود ارز 4200 تومانی بگیرند که همگی شناسنامه دار هستند و هم بانک و هم قوه قضائیه تمام مشخصات آنان را دارد که به راحتی می توان با سوءاستفاده کنندگان ارز ...
تولیدکنندگان حوزه حجاب از چه چیزی می ترسند؟
های افراد حاضر در این عکس پوشانده و محو شده، نوشت: مگه جلسه کارتل مواد مخدر بوده که صورت ها رو پوشوندید؟ او در ادامه پرسید که تولیدکنندگان حوزه حجاب از چه چیزی می ترسند؟ روایت یک خانم از رفتار حجاب بان های مترو تهران سایت جماران نوشت: در پی گزارش روایت میدانی از تذکر حجاب در مترو در اول آذرماه (اینجا یکی از مخاطبان جماران مشاهده شخصی خود از تذکر حجاب در مترو تهران را به این رسانه ...
دیکشنری اسم های جدید بازار لباس
که طرفدار لباس های گرم غیررسمی بودند کاپشن را انتخاب می کردند. اما این روزها بازار دست هودی و دورس و شکت و... است. سوئی شرت یک پیراهن گشاد و گرم با آستین های بلند است که کلاه هم دارد و جلو باز است. سوئی شرت از الیاف پنبه ای یا الیاف ترکیبی خاص تهیه می شود. دلیل محبوبیت زیاد سوئی شرت این است که به عنوان یک لباس راحت کژوال است و برای زنان و مردان خیلی راحت با هر شلواری ست می شود. هودی همان ...
تریلی تئاتر و ماجرای فرار بنی صدر!
روزگاری مردمی برای دفاع از عقایدشان و برای حمله به عقاید پست و پلید، راه هنر را برگزیده اند و با ابزار طنز به مصاف طاغوت رفته اند. در بخشی از این کتاب می خوانیم: فردای فرار بنی صدر، ما یک صحنه به سرعت اضافه کردیم. خود من هم که بازیگر نقش بنی صدر بودم، لباس زنانه پوشیدم و با کفش پاشنه بلند رفتم روی صحنه. بازیگرها با هم صحبت می کردند که این خانم کیست. من می گفتم: صداش رو درنیارین. منم ...
ما، در کلاس تاریخ چشممان روشن شد!
پارچ آب یخ ریختند روی سرم. دیگری گفت: نه بابا از کجا می خواستند بفهمند؟ شناسنامه ات را قبلش آوردی و ثبت نام کردی از بچه ها هم فقط من و مهناز با خبریم که به کسی نگفته ایم. برو خبر دیگری است. تا از پله ها رفتم پایین صدبار مردم و زنده شدم. پاهایم می لرزید. توی دلم خدا خدا می کردم خبر دیگری باشد. با ترس توی دفتر سرک کشیدم. فقط مدیر مدرسه مثل همیشه سرش توی کاغذ های روی میزش بود. مردی با کت و ...
خوش اندام ترین و زیبا ترین زنان برای چه کشور هایی هستند؟/ ایران در جایگاه چندم است؟
زیبایی خود را دو چندان کند. از همین رو روسیه در لیست کشورهایی با زیباترین زنان دنیا قرار دارند. زنان سوئدی معمولاً بلوند هستند و قدی بلندی دارند. این خانم ها با پوست سفید و چشمان آبی همیشه در رتبه بندی کشورها از نظر زیبایی جایگاه ویژه ای دارند. زنان سوئدی عموما زیاد آرایش نمی کنند، زیرا دوست دارند همیشه به طور طبیعی زیبا به نظر برسند. زنان سوئدی که خون وایکینگ ها در رگ هایشان جاری است ...
حضرت زهرا(س) چگونه به شهادت رسید؟!
: دوباره نزد علی برو و بگو: با خلیفه رسول خدا بیعت کن. علی گفت: سبحان الله، آنچه را که از آن او نیست برای خودش ادعا کرده است. قنفذ پیام علی را به ابوبکر رساند. ابوبکر بازهم بسیار گریه کرد. پس از آن عمر برخاست و گروهی با او همراه شدند و به در خانه فاطمه آمدند. در زدند. وقتی فاطمه صدای آنها راشنید، با صدای بلند فریاد کرد: یا ابتاه یا رسول الله پس از تو از پسر خطاب و پسر ابی قحافه چه ها که ...
اشعار برتر یازدهمین کنگره شعر فرهنگیاران سپاه منتشر شد+ اشعار
... دلدادگی ست پیشه من، لیلی ام هنوز آوازه ام به عشق بلند است هر زمان.. رودابه، نیم تاجم و پروین و آسیه* دنیا پر از من است، جهان را بیا بخوان یاسر اگر خروش کند، من سمیه ام هرجا حماسه ایست منم پشت آن نهان باید برای خاک خود آرش بپرورم هرگز مباد قامت این سرزمین کمان.. حجاب و عفاف علی حبیبی نفر سوم درمحور عفاف و حجاب ...
آموزش وطن پرستی به نسل جوان
... این موضوع را برای این گفتم که در نمایش، صحنه های تئاتر با موسیقی در هم تنیده نبود، یعنی انگار یک نمایش اجرا می شود و در لابه لای آن برای رفع خستگی مخاطب آقای معتمدی یک قطعه می خواند و این به کار صدمه زد؟ در شرایطی مجبورم تصمیماتی بگیرم. من هم دوست داشتم این اتفاق بیفتد اما به لحاظ اجرایی یکسری اجبارها داشتیم، مثلا خواننده باید رهبر ارکستر را می دید و متاسفانه گروه ارکستر پنهان بود. تلاش ...
سفر به بهشت ایران جایی برای التیام دردها
سید محمد مشکوهًْ الممالک قصه سفر نورانی؛ مشهدالرضا قصه باز هم قصه سفر است و دعوت به یک مهمانی که یک ایران به آستانه محبتش، دامن حاجت می آورند و از دریای احسان بی کرانه اش کرامت ها می برند. آنجا که میلیون ها زائر را می پذیرید و از مهمانانش به نهایت لطف و رحمت پذیرایی می کند... درست اربعین امسال بود که خانم محرابی خواهر شهید مدافع حرم حسین محرابی را در نجف اشرف دیدم ...