سایر منابع:
سایر خبرها
اقدام سیاه عموی شیطان صفت به دختربچه 9 ساله تهرانی + جزییات حادثه تلخ
کرد و در تشریح شکایتش گفت: من سال ها قبل با مردی به نام رضا ازدواج کردم و صاحب یک دختر به نام رها شدم اما وقتی دخترم 4 ساله بود شوهرم به خاطر تصادف رانندگی فوت شد . من کار می کردم تا زندگی خودم و دخترم را تامین کنم تا اینکه مدتی بعد برادر شوهرم به نام رامین به خواستگاری ام آمد و من به خاطر دخترم و آینده او با رامین ازدواج کردم .آن زمان رها 4 ساله بود و آنها رابطه خوبی با هم داشتند. ما در خانه مان ...
مرد مشهدی دخترش را فروخت ! / زنش به کلانتری پناه برد !
به گزارش رکنا، این ها بخشی از اظهارات زن 25 ساله ای است که مدعی بود ش دختر او را به خانواده دیگری فروخته است و حالا او برای یافتن فرزند خردسالش تلاش می کند. این زن جوان درباره این ماجرای تلخ و سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت:10 سال قبل زمانی که 15 سال بیشتر نداشتم پدر معتادم مرا به عقد مردی درآورد که همسر و 2 فرزند خردسال داشت. من که در 2سالگی مادرم ...
کتاب خواندن در خانواده ما یک ارزش است
دوست دارند یک بچه کتاب خوان داشته باشند و برای تحقق این مسئله هزینه می کنند. در درجات بعد نهادهایی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و آموزش و پرورش در علاقه مندی کودکان به کتاب مؤثر خواهند بود؛ ولی به نظر من همچنان مؤثرترین نهاد و گروه تأثیرگذار خانه و خانواده و گروه دوستان هستند. - خودتان فرزندی دارید؟ برای اینکه به کتاب علاقه مند شود چه کاری انجام می دهید؟ من یک دختر ...
لاله صبوری: می توانستم در آمریکا بمانم ولی منصرف شدم | نمی توانم آن جا زندگی کنم | هیچ وقت از ایران ...
بازی هایم را دید و برای آقای مدیری تعریف کرد و بعد هم دعوت به کار شدم. یادم هست یک هفته بعد از بازی در جنگ 77 یک اتفاق عجیب افتاد؛ یک دفعه متوجه شدم که همه من را در خیابان می شناسند و به نام مریم (کاراکترم در آن برنامه) صدا می زنند. حالا من را به اسم لاله صبوری می شناسند ولی در سال ها به فراخور کارهایی که انجام می دادم نامم عوض می شد. مثلا بعد از مجموعه این زمینی ها تا مدت ها نامم ...
آیا میدانستید زل زدن هم نوعی از بیماری صرع است؟
دادن او روی پایم بود اما پسرم چشم هایش را نمی بست، فکر کردم در حال مقاومت برای خوابیدن است اما همسرم که کنار ما دراز کشیده بود، متوجه زل زدن وعدم واکنش پسرمان شد و ناگهان از جا برخاست و بچه را از روی پایم بلند کرد. نمی دانستم چه اتفاقی افتاده اما پسرم درحال سرفه و عق زدن بود و سپس دست و پایش کاملا شل شد، درست مثل حالت بیهوشی؛ همسرم پشت سر هم به پشت او ضربه می زد، تا اینکه بعد از چندثانیه، چشم هایش ...
روایتی از حضور استاندار در دانشگاه فرهنگیان بوشهر / استاندار با بادیگارد در دانشگاه حاضر شد!
گروه استان ها خبرگزاری دانشجو، اسماعیل جهانگیری؛ صبح شنبه شایعاتی که نه تایید می شد و نه تکذیب، رنگ قوی تری به خود گرفت. جناب آقای استاندار بعد از دو سال می خواهند به مناسبت روز دانشجو در جمع دانشجویان حضور پیدا کنند اما این بار نه برای نظارت بلکه برای دیدار دانشجویی در دانشگاه ما یعنی دانشگاه فرهنگیان علامه طباطبایی. قبل از جلسه با پیگیری هایی که انجام دادم متوجه شدم که در یک جلسه ...
در اردوی تیم ملی کبدی زنان به بچه ها سوسیس تخم مرغ می دادند/ مدیر تیم ملی از بچه ها پول می گرفت و اجازه ...
توانم بگویم که خیلی ناامید شدم از ورزش حرفه ای در این کشور. در بازی های هانگژو حتی دکترها آنجا بودند که رباط صلیبی پای من پاره شد و همه آنها می گفتند بازی نکن و اگر بازی کنی یه تکه از کشکک زانویت کنده می شود، مینیسک ات پاره می شود و مشکل قدی و اتفاقاتی برایت پیش می آید که حتی راه رفتنت دچار مشکل می شود. ولی واقعاً برای من مهم نبود آنجا. برای من مهم بود این همه زحمتی که بچه ها کشیده اند و تصمیمی که ...
می گفت ببینید حاج قاسم چه عظمتی دارد آدم باید اینطور بدرقه شود
خواست به مأموریت برود، به مادرم می گفت زن عمو من دارم می روم، خانه و اهل خانه ام را به خدا و شما می سپارم. مراقب بچه ها باش که دلتنگی نکنند. من تازه پدرم را از دست داده بودم. بعد از مرگ پدرم اسماعیل خیلی پشت و پناهم بود. واقعاً کوه بود. در مأموریت های اسماعیل یا مادرم می آمد پیش ما یا ما به خانه شان می رفتیم. مادرم هم خیلی همراه من بود و کمک حالم می شد و هوای مرا داشت ...
سرگذشت ما از سر گذشتن است
.... مادرم به دلیل ازدواج نتوانسته بود درس بخواند بعد از بچه ها، مادرم را همراهی کرده بود تا درس بخواند، خواهر آخرم در حال درس خواندن در دانشگاه بود در حالی که مادرم داشت دیپلم می گرفت و پدرم به شوخی می گفت: مادرت دختر آخر من است ، این حمایت باعث شد مادر من در رشته حقوق در دانشگاه درس بخواند. پدرم در زمان کودکی ما همیشه جبهه بود، اما زودتر خودش را بازنشسته کرد و می گفت می خواهم ...
قاتل مریوانی از پای چوبه دار نجات یافت
می دهد: قاتل فهمید که تیرش به سرکوت خورد و برای همین به سرعت از محل جنایت فرار کرد. قاتل و سرکوت هیچ آشنایی با هم نداشتند و هیچ درگیری هم آنجا رخ نداده بود اما یک دفعه آن چهار سرنشین پژو آمدند و مرتکب جنایت شدند. من هم آنان را نمی شناختم و بعد از جنایت متوجه شدم بچه مریوان بودند. سرکوت را خودم به بیمارستان بردم اما گفتند متاسفانه او فوت کرده است. بعد از قتل سرکوت، خانواده او تقاضای قصاص ...
قهرمانی در دل محرومیت
ورزشی خود را به داوری و برنامه ریزی برای بخش ورزش شهرداری محدود کردم و ورزش حرفه ای را کنار گذاشته ام. در این چند سال سعی کرده ام به ورزش همگانی جامعه کمک کنم و به همین منظور با سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان همکاری دارم؛ شهرداری اصفهان نیز با همین هدف جشنواره های ورزشی متنوعی را در محلات برگزار می کند. از بیست وپنجم تا سی ام آبان سال جاری جشنواره سحرخیزان برگزار ...
مردی که هرگز ایمیل نزده است!/ درباره خودم چیزی نمی خوانم
برگزار می کند]. او می گوید: من صبح از خواب بیدار می شوم، بچه ها را به مدرسه می برم، سپس تردمیل کار می کنم، بعد به اتاقم می روم و کار می کنم، ناهار می خورم، برمی گردم و کار می کنم، کلارینت تمرین می کنم، دوستان را می بینم یا به یک رستوران می روم و بازی بسکتبال. این یک زندگی کارگری- بورژوازی طبقه متوسط است اما به من این امکان را داده که در طول سال ها سازنده باشم. برخی از سوال های دیگری که او ...
گل محمدی: سؤالات قبل از بازی از فکری هماهنگ شده بود/ اعتراض سرمربی هوادار به داوری با عدم شرکت در نشست ...
داور وسط را صدا زده ام تا او را اخراج کنم، به همین دلیل فرار کرده بود. زمانی که بازی تمام شد یا دقیقاً به خاطر ندارم زمان گل یکی از تیم ها بود، عسگری به من گفت متوجه شده است که قصد اخراج او را دارم، به همین دلیل اعتراف کرد که فرار کرد و پنهان شده است. من انسانم و آن لحظه خندیدم. عکسی بود که منتشر شد و به خاطر آن متهم شدم. داور دیدار تیم های فوتبال پرسپولیس و هوادار در پاسخ به این سؤال که ...
زندگی عجیب دختر تاریخ ساز دوچرخه سواری
هستند و دو، سه سال بعد تعریف می کنم که چه اتفاقاتی برای من رخ داده است. شاید بچه بودم این شخصیت را در من نمی دیدند که تا این اندازه مقاومت دارم اما الان همه آن ها به این مسئله اعتقاد دارند که روحیه تسلیم نشدن من جای تحسین دارد. خواهر دوقلو دارید، از لحاظ شخصیتی متفاوت هستید؟ ما دوقلوهای همسان نیستیم. من ورزش می کنم اما او طرفدار ورزش است (با خنده). البته فکر می کنم او فراتر ...
سفر به بهشت ایران جایی برای التیام دردها
درددل می کرد و از فرزندش می گفت که چند سال پیش به جبهه اعزام شد و دیگر هیچ خبری از او نشد. از بی قراری و دلتنگی هایش می گفت که هیچ وقت در خانه اش را نمی بندد که مبادا فرزندش برگردد و پشت در بماند. از اینکه هر وقت صدای در می آید با وجود درد شدید پا و زانوها به سرعت خود را پای در می رساند تا قامت برومند فرزندش را ببیند، از نیش و کنایه مردم که او را دیوانه خطاب می کردند و می گفتند باید بداند فرزندش شهید ...
بنی صدر که در جبهه بود حتی یک گلوله عراقی به ما شلیک نشد!
کنار خواهرانم در خانه بنشینم. چون من نمی توانم بیرون از خانه بروم! خجالت زده مردم و کشورم هستم. من به جبهه آمدم تا برای اسلام بجنگم. چطور شد که بعد از سال ها تصمیم گرفتید دفترچه خاطرات شهید را تبدیل به کتاب کنید؟ دفترچه خاطرات شهید روی تاقچه خانه مادرم بود و لکه های خون روی آن وجود داشت. همسرم وقتی دفترچه را دید تعجب کرد. چون دفترچه ای بود که در جیب شهید مرتضی بود و خاطراتش ...
برادرانی که در شهادت از هم سبقت گرفتند/ مادری که هنوز چشم به راه حبیبش است
...، حسینعلی سال 49 و حسن هم سال 50، بعد هم خدا به من، محمدرضا و روح الله را داد، دو دختر دیگر هم دارم به اسم سمیه و سمانه. توکل به خدا و توسل به ائمه و شفای حسینعلی از مادر می خواهم من را به روزهای کودکی بچه ها بِِبَرد، سرش را تکان می دهد، صدایش آن قدر آرام است که متوجه حرف هایش نمی شوم، این حالت کمی ادامه دار می شود تا اینکه چنین می گوید: یکی از روزهای سخت کودکی آنها زمانی ...
خوشه ای پیشکشی از دهقانان فرهنگ ایران | درباره دیوان ملک الشعرا بهار که محمود فرخ گردآوری کرده است
کردند هم گویا متوجه اهمیت این نسخه نبوده اند یا این نسخه به شکلی از چشم آن ها پنهان یا دور می ماند. من هم از طریق یادداشت های فرخ، زمانی که آن ها را گردآوری می کردم، متوجه شدم که چنین نسخه ای هست. آنجا در ذیل دیوان بهار چاپ امیرکبیر، چند جا می گوید من خودم نسخه ای از اشعار بهار گردآوری کردم که این باعث شد دنبال این دیوان بگردم و خوشبختانه به شکل تصادفی سال ها بعد پیدا و چاپ شد؛ بنابراین ...
شوهرم فساد اخلاقی داشت، با همدستی مرد مورد علاقه ام او را کشتیم
، همسر کیان، مدعی شد از سرنوشت شوهرش خبر ندارد. بعد از چند ماه دختر جوانی به ماموران مراجعه و راز بزرگ سارا را برملا کرد. او گفت: من مدتی قبل با سارا در کافه ای آشنا شدم. او خیلی از دست شوهرش عصبانی بود و می گفت نمی داند باید با او چه کند. سارا می گفت شوهرش با اینکه تحصیلات بالایی دارد، اما به فساد اخلاقی مبتلاست و با دختران زیادی ارتباط دارد. یک روز متوجه شدم سارا با جوانی که مهندس ...
مادری کردن مثل تراپی است!
دانشجویی چند نمایشنامه و فیلمنامه نوشتم ولی کسی کارهایم را تحویل نمی گرفت؛ من هم باید پول درمی آوردم برای همین ناخواسته وارد حرفه بازیگری شدم. اما این را هم اضافه کنم در همه این سال ها در کنار بازیگری نویسندگی هم کرده ام. اوج شهرت و محبوبیت شما بعد از بازی در برنامه جنگ 77بود. یادتان می آید که چطور به آن برنامه پیوستید؟ در دوره دانشجویی که ناچار شدم بازیگری کنم، رامین ناصرنصیر یکی ...
زن، عاشقی، آبادی ؛ یک خانم برای تحول شهر کافیست
، چشمم خورد به عکس شهید خلیل زاده، شهید 13 ساله شهر نقنه که همیشه همراهم بود و در کارها یاورم، از ته ته قلبم آرزو کردم که اگر می شود یک بار حضرت آقا را از نزدیک ببینم و در کمال ناباوری بعد از 2 روز برای دیدار دعوت شدم. حالا من، فاطمه سادات غفاری جایی نشسته بودم که بیش از 30 سال آرزویش را داشتم، به خودم که آمدم صورتم خیس اشک شده بود. سال هایی را مرور کردم که دورا دور به عشق رهبرم کار کرده بودم و حالا دیدارشان نصیبم شده بود. پایان پیام/ 68035/ ...
شهیدی که نذر دفاع از حرم حضرت زینب(س) شد
ترین خاطره تان چه بود؟ هر طور که در توان داشت کمک می کرد؛ بعد از شهادتش متوجه شدم که هر ماه مبلغی را برای یک به یک نانوایی در نظر می گرفت تا به افراد بی بضاعت نان بدهد. مهم ترین محور وصیتنامه همسرم برای من بحث تربیت دینی فرزندانمان بود. در این راستا بر مسئله حجاب و ولایت پذیری آنان خیلی تاکید داشت. یکی از سخت ترین سوالات همین بیان خاطرات از شهید است، چون انبوهی از ...
نوشتن برای کودکان، هدیه ای از طرف خدا
در اصفهان می رفتم خاله ام که چند سال از من بزرگتر بود، تعداد زیادی مجله داشت.(مجله های بزرگسال) اما من با عشق پای کمدش می نشستم و ساعت ها مجله می خواندم. طوری که اصلا گذر زمان را متوجه نمی شدم. بعد از اینکه خانواده ام متوجه علاقه من به مطالعه شدند، پدرم کتاب های بیشتری برایم گرفت. شروع جدی کتاب خواندن من با کتاب دختر کبریت فروش بود که موضوعش خیلی من را تحت تاثیر قرار داد. *شما برنامه و ...
مادر یاسین رامین: به ما فشار می آورند بچه هایتان را طرد کنید
...، هیچ کمکی نمی کند. درباره انجام مصاحبه با شما صحبتی کرده بود؟ نظرتان درباره گفت وگوی ایشان چیست؟ من بعد از انجام مصاحبه متوجه شدم و فیلم را دیدم. دلیلی هم ندارد به من بگوید. از 18 سال به بعد فرزندان بالغ هستند و دلیلی ندارد هر تصمیمی را به خانواده هایشان بگویند، قطعا مشورت کردن خوب است، اما حتما برخی مواقع صلاح می بینند تا آخرین لحظه خانواده خود را در جریان امور نگذارند ...
پدر شهید: دلتنگ خنده های حسنم / مادر شهید: بدون حسن خیلی سخت است
هایی را آفریدند و حسن آقا در این خاطرات و مباحث، تأمل می کرد و با آنها آشنا بود. حسن آقا در یکی از انشاهای خود در سن 10 سالگی، آرزوی خود را شهادت عنوان می کند و بعد از تعریف و توصیف ایثار و شهادت، در نهایت می گوید: من آرزو دارم شهید شوم. و یا در سن 13 سالگی به عنوان خادم الشهدای یادمان طلائیه در جنوب کشور حضور پیدا می کند و وقتی بچه ها در دوران تعطیلات مشغول تفریح و گشت و ...