روایتی از ارادت واقفان گمنام آستان امام رضا (ع)
سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته های یک عکاس از روزی که حاج قاسم به دل سیل زد
سال ها قبل باز سربازی بعثی با لگد درب خانه های مردم را باز کرده و هر چه بود و نبود را غارت کرده باشد. سیل در شعیبیه خوزستان سال 98 سیل نه نشانی از اسباب و اثاثیه برجای گذاشته بود و نه حتی از آدم ها، خیلی از آدم ها به خصوص بچه ها را با خود برده بود، عین سربازهای بعثی وحشیانه دست گذاشته بود جلوی دهانشان و دست بسته حتی اجازه دفاع نداده بود. ساعت های اول بس که شوکه شده بودم یادم ...
خیال ایستادن پشت آن تریبون!
یک دیدار را به دل دارند و در خانه هایشان سخنرانی هایتان را تماشا می کنند و قربان صدقه تان می روند و بعد از نماز برای سلامتی تان دعا می کنند و صبح ها کنار صدقه برای اعضای خانواده شان، برای شما هم صدقه کنار می گذارند. خیال می کنم جای یک نماینده از قشرهای معمولی پشت آن تریبون خالی است. یکی از ما که نه نبوغ نخبگانی داریم و نه عضله قهرمانی. جای یکی که برود آنجا و بگوید: من نماینده مجید ...
مردم ایران در 9 دی 1388 انقلاب اسلامی را بیمه کردند
و ترکیبی علاوه بر تضعیف باورهای دینی مردم و دلسرد کردن آنها نسبت به گفتمان انقلاب اسلامی از الگو و احتمال فراگیری جهانی مکتب اسلام سیاسی در مبارزه با نظام سلطه پیشگیری کند که این مهم را مردم و آزادی خواهان باید به خوبی واقف باشند. عضو شورای مرکزی حزب مؤتلفه اسلامی همچنین با گرامیداشت ایام سالگرد شهادت سردار دل ها، حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و نیز تسلیت و تبریک شهادت سردار سیدرضی ...
ناگفته هایی درباره حاج قاسم سلیمانی از زبان خواهرش
در خانه مثل رفتار بقیه برادرها، خوب بود. آبان سال 1397 با حاج قاسم به سوریه رفتیم. ایشان رفت تا بشار اسد را به تهران بیاورد. ما در فرودگاه پیاده شدیم و او خداحافظی کرد و رفت عصر با بشار اسد برگشته بود. احسان به والدین به سبک حاج قاسم خیلی احترام پدر و مادرش را داشت. بارها حاج قاسم به راهبرد می آمد؛ او تاکید داشت خودش پدر را به حمام ببرد. اگر زمانی می آمد؛ می پرسید ...
نجات دختر فراری توسط سردار ایرانی/ احترام عراقی ها به فرمانده شهید مدافع حرم
، ما را هم با خودش می برد و در محلی با هزینه خودش، از ما پذیرایی می کرد که در کنارش باشیم و آخر شب با هم برگردیم. همین رفتارها و علاقه او به بودن در کنار هم باعث می شد دخترهایم هم به چنین پدری افتخار کنند. حق مردم حق مردم برایش خیلی مهم بود. یک بار که از فرودگاه به خانه رسیدیم و قفل مجتمع مسکونی مان را عوض کرده بودند و ما کلید جدید را نداشتیم، چون دیر وقت بود، حاج حمید نگذاشت ...
خانم جلسه ای به بازار نشر آمد
شان دیده اند. زن تراز انقلاب اسلامی می تواند زنی باشد در دل روستایی که با چند بچه قدونیم قد، کنار تنور، برای جبهه ها نان می پزد. می تواند زنی باشد که به خواست خدا فرزندی ندارد؛ اما عرصه تکلیف را رها نمی کند و با راه اندازی مکتب یا مدرسه ای، کمر به تربیت فرزندان جامعه پیرامونش می بندد. می تواند زنی باشد که در کنار همسرداری و تربیت فرزندان، خودش و جامعه اش را هم به خاطر دارد و غیره تاریخ ...
مادر شهید مسیحی: رهبر انقلاب به خانه مان آمدند، محبت مان به دل همه افتاد
لازار مدام تکرار می کرد که مثل تمام مادران ایرانی، لحظه ای از تعارف و پذیرایی از مهمانانش غافل نمی شد. خانم بلندینا اما به همین هم اکتفا نکرد. از روی صندلی بلند شد، درِ ظرف شیرینی را برداشت و گفت: از این شیرینی ها که حتماً باید بخورید. خودم درست شان کرده ام. در حالی که یکی از آن شیرینی های خوش آب و رنگ را برمی داشتم، یاد حضور آقا در این خانه و تعریف و تمجید به یاد ماندنی شان از مزه کیک ...
به رنگ خدا، برشی از زندگی عاشقانه مردی که امامزاده کرمان شد
مداوم در جبهه حضور داشته باشد البته حاج قاسم اجازه نمی داد او مداوم در جبهه حضور داشته باشد، چون آقای مغفوری سخنرانی های خوبی داشت، گذاشته بود سخنرانی کند و نیروهای اعزامی را ساماندهی کند، اما برای عملیات ها حتما می رفت و 3 ماه 3 ماه نمی آمد. هیچ وقت نمی گفتم نرو! خودم دوست داشتم از کشورمان و از اسلام دفاع کند، فقط یک بار گفتم بچه مون داره به دنیا میاد چند وقتی بمان بعد برو ...
این مرد 700 حیوان در خانه اش نگهداری می کند | از پلیکان بادیگارد تا ببر سیبری ! (عکس)
دارد. صدف، تیر خورده و بدحال 12 سال قبل توسط محیط زیست به ما سپرده شد و از آنزمان با ما زندگی می کند. البته نمی تواند پرواز کند. برخی افراد با پوست زیر قبقبی این پلیکان ها که 11 لیتر آب می گیرد، سازهای کوبه ای می سازند که از نظر من ساز شیطانی هستند چون با اندام این پرنده ساخته می شوند. جغد پشت آیینه هم یک جغد انبار است که از قاچاقچی ها گرفته و به مرکز ما سپرده شده است. مارهای پیتون هم پیش خودم ...
اینجا خانه ما| پیچیدن یاد حاج قاسم در محله
...، دَدَ کرد و نهایتا با رفتن سر کشوی لباسش برای عوض کردن لباس های خیس، حواسش پرت شد.نگران بودم که اگر کسی برخورد بدی بکند، خاطره تلخی برای بچه ها، خصوصا علی که بزرگتر است، باقی بماند. نگاه کردم به تابلوی حاج قاسم که روی دیوار پذیرایی، گویی در راس مجلس نشسته بود. جهت نگاهش را دنبال کردم. انگار زل زده بود به افق های دور. در برابر نگاه بلند حاجی، از لوس بازی های خودم خجالت کشیدم. زیر لب ...
درد دل های زنانه از اتاق زایمان تا آلودگی هوا در خانه پدری
ترین مهمان آقا را بشناسید برمی گردم چشم می دوزم به همان ستونی که صدای نوزاد را همان حوالی شنیده بودم. در سیل جمعیت چند قدمی نزدیک تر می شوم. مادر نوزاد 24 تا 25 ساله به نظر می رسد حالا می توان دلیل گریه های نوزاد را تشخیص داد. مقنعه مشکی مادر گله به گله سفید شده از شیرهایی که نوزاد بالا آورده است می توان دل درد روزهای اول را تشخیص داد. نوزاد آرام گرفته و پتو پیچ خوابش برده. می پرسم نوزادت ...
ناصر حجازی و جنجال پاداش جام جهانی
به دست آوردند و این همان حربه ناجوان مردی است که در مقدمه بدان اشاره کردم و گفتم که متاسفانه بعضی از همکاران شما با نوشته های غرض آلود خود با حیثیت و زندگی آدمی بازی می کنند و من خوشحالم که این موضوع را مطرح کردید تا با جواب دادن و روشن کردن موضوع برای علاقه مندان از نظر وجدانی راحت بشوم. باور کردن و یا نکردن این مطالب را به عهده وجدان آگاه خواننده شما و دوست داران خودم می گذارم. من ...
قاتل نادیا کوچک کیست؟
پدر نادیا می گفت: دخترم حوالی ساعت 13 و پیش از پهن شدن سفره ناهار، برای شستن دست هایش به حیاط خانه رفت که دیگر برنگشت. ما همه جا را دنبال او گشتیم اما ردی از دخترم به دست نیامد و نمی دانیم چه بلایی بر سرش آمده است. با اظهارات این مرد، تحقیقات برای یافتن دختربچه گمشده آغاز شد تا اینکه یک روز بعد جسد بی جان و غرق خون او در گودالی در زمین های خالی حوالی خانه شان پیدا شد. با حضور پلیس در ...
مأموریت شهید اندرزگو برای سفر به هند و پاکستان
بروم و با آنها صحبت کنم. من هم با ماشین رفتم افغانستان و از آنجا رفتم پاکستان و بعد هم پیشاور1. تگزاس بود. مثل خوشۀ انگور، انواع فشنگ و تفنگ در آنجا پیدا می شد. شب در هتل بودم و فردای آن روز رفتم به آدرسی که به من داده بودند. در یک قبرستان قرار گذاشته بودند. کمی ترسیدم که چرا اینها در قبرستان قرار می گذارند؟ فکر کردند که من خیلی وارد هستم که از تهران به آنجا آمده ام. در سربازی آموزش ...
از گلایه بهرام بیضایی و الهام چرخنده از اهالی سینما تا اظهارات حاشیه ساز
سینمای ایران توصیف کرده است. بیضایی در همین گفتگو دربارۀ چرایی تن دادن اجباری اش به مهاجرت می گوید: من توهین به خودم را تحمل کرده بودم، ولی توهین به بچه هایم را دیگر نتوانستم تاب بیاورم. جواب دشمنی آن ها با من را قرار نبود بچه هایم بدهند... فکر کردم بچه هایم نباید سرنوشت مرا تحمل کنند. او درباره دل تنگی هایش هم می گوید: همین الان هم که در آمریکا هستم اگر آن داستان ها نبود، دلم می خواست در ...
نزدیک ترین فرد به آقای خامنه ای هستم اما ردصلاحیت می شوم!
...، امام در رأس بنی صدری ها بود. تو یک جوان محصل دانشجویی بودی که فقط از طریق روزنامه ها و هیاهو و جنجال، فکر می کردی من بنی صدری هستم! بعد هم که بنی صدر با امام درافتاد، من خودم شش سال مشاور ریاست جمهوری آقای خامنه ای بودم. آنها را یادشان رفته! همین که من یک زاویه ای دارم، یک فکر مستقلی برای خودم دارم که شرایط حاضر را قبول ندارم، من را رد صلاحیت می کنند. حالا نه تنها من، آیت الله سید ...
رضا عنایتی : برای بازی مقابل استقلال هیجان زده هستیم
لحاظ فنی بالاتر ببریم. وی افزود: در هفته های گذشته فوتبال روی خوش خود را به ما نشان نداد و با وجود بازی هایی که انجام دادیم، نتیجه ای که باید را نگرفتیم. در هر 4 بازی که در خدمت باشگاه پیکان بودم، همه کارشناسان اذعان دارند به کمترین حق خود رسیدیم و این خاصیت کار با بازیکنان جوانان است و نمی توان کاری کرد. باید تجربه کسب کنند و شرایط بازی را باید به بهترین شکل به سود خود تغییر ...
گفتگو با پلیسی که مامور خرید انسولین پیرزن 80 ساله شد
مأمور که برای حفاظت از جان مردم به صحنه رفته بود در اثر به اصطلاح شادی گذرای چند جوان بینایی اش را از دست داد و جانباز شد. جو سنگین می شود...مجتبی از مخاطرات کارش می گوید: از اینکه پلیس بودن یعنی اینکه غیرتمند باشی، مقتدر باشی و اینکه درد مردم را درد خودت بدانی. می پرسم در ماموریت ها تا به حال زخمی شده ای، کتک هم خورده ای؟ سر تکان می دهد و می گوید: پلیس بودن اصلاً ...
از ام البنین ها بپرسید چرا هنوز شهید می آورند...
سنگینی می کرد، اینطور گفت: ساکش را که می بست، انگار داشت در آسمان ها سیر می کرد. اما هرچقدر علی خوشحال بود، غم و غصه دست از دل من بر نمی داشت. تعارف نداشتم؛ دلم به رفتنش رضا نبود. آخه بچه 16ساله را چه به جبهه و جنگ؟ هرچه تلاش کردم منصرفش کنم، نشد که نشد. هرچه گفتم نرو، هنوز برای تو زوده، هرچه گفتم جنگ که تموم نمی شه، حداقل صبر کن وقت سربازیت که شد، اون موقع برو، هرچه گفتم اگه هدفت خدمت کردنه، بمون ...
یک داستان کاملا واقعی!
چاقوکش نوجوان را گرفته بودند و زنگ زده بودند به پدرهای شان. بگذریم از این که پدرها هرکدام خودشان یکی در میان زبان شان خوش نمی چرخید و چاقوکش اصلی بچه طلاق بود. بگذریم که پسرعمویی که به این دو پول داده بود فرار کرده بود و بگذریم از این که پدرش فراریش داده بود. بگذریم از این که مادر پسری که قرار بود چاقو بخورد ترس داشت که اگر حقش را بخواهد دفعه دیگر توسط خانواده چاقوکش ها همه شان کشته شوند و من نقش به ...
علی خطیر: 2 باشگاه همه را مسخره کردند/ مگر از اورتون 10 امتیاز کم نشد؟/ سپاهان فقط 1000 میلیارد در نقل ...
باشد قیمت بازیکن پایین بیاید، خود عرضه تقاضا باعث می شود این اتفاق رقم بخورد. قبلا هم سقف قرارداد گذاشتیم و ماشین و میلگرد می دادند. الان هم هوادار متمول و شرکت و کارگزار داریم. 1000 را برای دور زدن قانون پیدا می کنند. حرف شما کاملا درست است. شما بر مبنای تجربه و اتفاقات قبلی فوتبال کشور همان ابتدا گفتید مطمئنا قابل اجرا نیست. چون به ضعف مدیران ما در اجرا واقف بودید. من استقلال را با 880 ...
داخل خانه و زندگی الهه رضایی را دیده اید+ عکس
خوای تهیه کنی یا فراهم کنی باز به بن بست می رسی، خب آدم عصبی می شه. اگه ممنوع التصویر می شدین؟ کار نمی کردم. اگه مجری نبودین چکاره می شدین؟ یه زمونی خیلی درسخون بودم و داروسازی رو خیلی دوست داشتم. دوست داشتین جای شخصیت دیگه ای باشین؟ نه. کودکی هاتون چی؟ نه هیچ وقت. شما یه جور الگو هم بودین برای بچه ...
عنایتی: با بازیکنان جوان نمی شود کار کرد
لحاظ فنی بالاتر ببریم. وی افزود: در هفته های گذشته فوتبال روی خوش خود را به ما نشان نداد و با وجود بازی هایی که انجام دادیم، نتیجه ای که باید را نگرفتیم. در هر 4 بازی که در خدمت باشگاه پیکان بودم، همه کارشناسان اذعان دارند به کمترین حق خود رسیدیم و این خاصیت کار با بازیکنان جوانان است و نمی توان کاری کرد. باید تجربه کسب کنند و شرایط بازی را باید به بهترین شکل به سود خود تغییر بدهند اما ...
خدا کند کسی شبیه نیما نباشد!
.... به نظرتان چرا این کار آنقدر دیده شد؟ این کار جدید و ترکیبی از تخیل، رئال، موسیقی و رنگ است و برخلاف تفکری که همیشه دنبال سبک های امتحان پس داده شده است، من فکر می کنم مردم کارهای جدید را بیشتر می پسندند. یک دلیل دیگر هم این است که مگه تموم عمر چند تا بهاره خیلی شبیه جهان بینی و فلسفه زندگی آقای صحت و یک کار دلی و مصداق این است سخن که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند . به عنوان ...
کاش می توانستم به دوران نوجوانی برگردم
بچه هایم دخالت نمی کنم حتی اگر آن مسأله، ازدواج آنها باشد. من معتقد هستم که خودتان باید انتخاب کنید و من صرفا برای شما تحقیق می کنم تا اگر شخص مقابل شما مشکلی نداشته باشد، موردی ندارد و مبارک تان. کدام نقش مادر بودن به دل تان بیشتر نشسته و به خودتان نزدیک بوده؟ من در هر فیلمی خودم هستم و همیشه سعی می کنم از جان و دل برای کار خود مایه بگذارم. در صحنه دیدار با تابوت فرزندم در فیلم ...
بزرگ ترین افشاگری های کتاب های خاطرات سلبریتی های هالیوودی در سال 2023
تابناک با تو – سال 2023 مملوء از افشاگری های جنجالی سلبریتی های هالیوودی در کتاب های خاطرات شان بود. پرفروش ترین آن ها، کتاب خاطرات بریتنی اسپیرز به نام زن درون من به طور حتم در صدر تمام کتاب های خاطرات منتشر شده از ستاره های هالیوودی در سال 2023 قرار دارد و حاوی افشاگری [...]
روایتی از ام البنین های عصر حاضر/ مادرانه هایی از جنس ایمان
به گزارش خبرگزاری پردیسان آنلاین، همه کارت های دعوتشان را به دست گرفته اند و داخل صف ها ایستاده اند تا نوبت بازرسی شان فرارسد، نگاهم به قاب عکسی که بالا گرفته است، گره می خورد. یاد شب قبل و خواندن نماز مغرب و عشا در امام زاده ای در میانه راه افتاده ام، در حال صحبت با همین قاب عکس بود، من را که دید، گفت: هرجا برم بچه هامو با خودم می برم، روضه، هیئت، راهپیمایی... گفتم شون فردا دارم می ...
عطر ریخته در اصفهان اثر زایگارنیکیِ اصفهان کد خبر: 907495 / دیروز, 15:27 / فرهنگ و هنر / یادداشت
باران رفیق بود با کاشی ها. خورشید یواشکی شاه عباس را می دید. همه ی نقش جهان شده بود اسب و چوگان. دل تنگی هم بود؟ به حتم بود. پیر در نقش جهان زیاد نبود. پیر، مرشد و مراد وظیفه ی شان آرام کردن آدم های دل تنگ بود. در جست وجوی پیر بودم. به داخل مسجد رفتم. لهجه های مسافران طعم داشت. ساز شده بودند آدم ها. تار بود از خراسان. کمانچه بود از لرستان. دف بود از کردستان. دمام بود از خوزستان ...
مادری که صبر را شرمنده خود کرده است
صحبت می کند و در نهایت عمو جان رأی پدر را برای رفتن من به این سفر زد؛ به خوبی در خاطرم مانده است که پدرم به مرادی گفت، اگر بچه مرا با خود ببرید، پاشنه در خانه تان را از جایش در می آورم؛ فردا صبح مرادی با سایر رزمندگان به بلوچستان رفت و من که حسابی عصبانی بودم، یکه و تنها به ترمینال رفتم. آن زمان ترمینال در مسجدسید اصفهان بود و با وجودی که تا آن زمان به تنهایی از اصفهان خارج نشده بودم، یک ...