از ام البنین ها بپرسید چرا هنوز شهید می آورند...
سایر منابع:
سایر خبرها
چشمش هنوز مانده به در مادر شهید...
، آرزوها داشت برای داماد شدن پسر جوانش، پسر نوجوانش... مادری که دلش غنج می رفت هر بار که قدکشیدن پسر رشیدش را دید و چه قربان صدقه ها که نرفت برایش... یاد مادر شهید نوجوان داود خلیلی افتادم... دو سال پیش بود. در سفر راهیان نور دیدمش. پیرزن دنیا دیده و با تجربه با خطوط چین و چروک های روی صورت و گوشه چشمانش که شک ندارم این خط و چین ها مربوط به تمام شب هایی است که بی صدا در گوشه ای از خانه وقتی ...
کاش می توانستم به دوران نوجوانی برگردم
آماده می کرد و می گفت غذا و تنقلات برای تو در خانه حاضر و آماده است و بعد به مهمانی می رفت. من همیشه برای داشته هایم شکر می کنم و خدا را شکر که از همان اول حافظه خوبی داشتم و به همین وسیله برای درس خواندن فقط نیاز به یک بار روخوانی بود. این مسأله تا به امروز نیز همراه من مانده است و زمانی که فیلمنامه را به من می دهند، کافی است یک بار به آن فیلمنامه در یک گوشه دقت کنم تا آن را از آن خود نمایم. در ...
عمرش دراز نبود، اما عرض با برکتی داشت
تا شلوارش را درست کنم. برایش آماده کردم. این لباس ها را من اصلاً تنش ندیده بودم! آمد همه لباس ها، حتی لباس های من و پدرش را شست. تعجب کردم. چون من تا سوم امام در خانه هیچکاری نمی کنم. برایم عجیب بود. علتش را پرسیدم. با لبخند گفت آخه مامان لباس های پدر و مادر رو شستن حاجت می ده! گفتم اینا حاجت می ده؟ گفت آره. بعد رفت خوابید. صبح که بیدار شد، عمیق ترین و عجیب ترین نماز عمرش را خواند! همه خانواده ...
گفتگو با پلیسی که مامور خرید انسولین پیرزن 80 ساله شد
. همین که دم در واحد مسکونی رسیدیم، زن سرش را داخل خانه کرد و گفت بدو بیا. باور نمی کنید اگر بگویم با چه صحنه ای مواجه شدم. یک پسر بچه لپ قرمزی تپل حدودا سه سال و نیمه آمد جلو در و تا من را دید شروع کرد به خواندن شعر وقتی که ما تو خوابیم، آقا پلیسه بیداره... از تعجب چشمانت گرد شده بود، خنده ام هم گرفته بود اما خودم را کنترل می کنم. پسربچه که شعرش تمام شد مادرش به او گفت حالا برو ...
روایتی از ام البنین های عصر حاضر/ مادرانه هایی از جنس ایمان
برتون یه جای خوب، کار دیگه ازم بر نمیاد ، چشمم نمی بینه، گوشم نمی شنوه... اینا خوش به سعادتشون شد، اینا فهمیدن چی چی درسته. سرش را می بوسم و از کلام خودش وام می گیرم: شمام خوش به سعادتتون هست، اون روز که همه گرفتاریم، از رو سر همه ما شما رو رد می کنن و با خودشون می برن همین دو تا گل پسر . صدایش پر از آرزو می شود: خدای محمد کنه یه جوری باشم که بتونن ببرن. در فاصله گیت ها بساط ...
اینجا خانه ما| پیچیدن یاد حاج قاسم در محله
چای تازه دم را جلوی مقداد که با همان لباس های بیرون روی مبل لم داده بود گذاشتم و در حالی که می دانستم در این لحظه نباید بخندم، اما نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و از حرف علی و قیافه حق به جانب سجاد، خنده ام گرفت. دستم را گذاشتم روی دهانم تا دهان بازم کمتر به چشم علی بیاید، اما بی فایده بود. از گوشه چشم جوری نگاهم کرد که واقعا که مامان را از نگاهش خواندم. علی رو کرد به مقداد. ...
پیام تبریک روز مادر 1402؛ استوری روز مادر مبارک
فرشته مهربان زندگی من روزت مبارک پروفایل روز مادر متن درباره روز مادر خدا نمی توانست همه جا باشد پس مادر را آفرید. “روز مادر مبارک” تبریک روز مادر به خواهر خواهر خوبم روزت مبارک به تو سلام می کنم تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاد باد ...
دو راهی الگوی سوم زن موفق؛ خانه داری با فعالیت اجتماعی چگونه جمع می شود؟
دغدغه ای است که اکثر مادران بعد از بچه دار شدن به آن فکر می کنند و بارها مزایا و معایب آن را در ذهن مرور می کنند، با چالش ها و سوالات مختلفی درگیر هستند، مثل، خودم در کنار فرزندم باشم یا او را به مهدکودک بفرستم؟ مادر شاغل بودن برای او بهتر است یا مادر خانه داری که تمام وقت در کنارش است؟ کدام یک باعث تربیت بهتر فرزندشان می شود؟ ساعات زیادی در کنار همسالان بودن با تربیت های متفاوت در محیطی که من ...
درد دل های زنانه از اتاق زایمان تا آلودگی هوا در خانه پدری
خیلی خمیده است. این باراز پشت عینک ته استکانی اش به من زل می زند و می گوید: زنده؟ آن هم بعد از 40 سال؟ نه مادر جان! اگر زنده بود امروز اینجا بود. شیخ رحمت همان موقع اوایل جنگ شهید شده من منتظر استخوانش هستم. آه بلندی می کشد و آن وقت پا تند می کند که برود. زن های دیگر او را می بوسند. با بوسه هایشان به او دخیل می بندند و انگار این مادردر تمام سال های انتظار جنسش از ضریح شده باشد. کوچک ...
دلتنگم اما شهادت پسرم باعث افتخارم است + فیلم
ت و گو دو سرباز در خانه ما آمدند و گفتند فرزندم زخمی شده است. من همان لحظه فهمیدم اتفاقی افتاده، چون اگر زخمی شده بود با تلفن اطلاع می داد. به هر حال چون تیر به سر پسرم اصابت کرده بود دکترها گفتند احتمال زنده بودنش کم است اما اگر زنده هم بماند، بدنش فلج خواهد شد. بعد از چند روز خبر شهادتش را به ما دادند. وقتی به ملاقات پسرم در بیمارستان رفتم بی هوش بود. من دستم را روی سینه اش گذاشتم و گفتم پسرم بل ...
گلستان دامان مادر
ندارند و در دامن مادر که هستند، تمام چیز هایی که دارند، آرزو هایی که دارند، خلاصه می شود در مادر و همه چیز را در مادر می بینند . در احادیث ما از همان ابتدا بیان شده است که اگر فرزند صالح و نیکو می خواهید، با خانواده های بااصالت و زنان عفیف ازدواج کنید؛ چنان که امام صادق (ع) می فرمایند: با خانواده ای شایسته و اصیل ازدواج کنید؛ زیرا ریشه ها به نسل، سرایت می کند . امام رضا (ع) نیز می فرمایند ...
یک داستان کاملا واقعی!
لات مدرسه هم نه گذاشته بود نه برداشته بود بعد دوسال پسرعمو و دوستش را با سه میلیون500تومان اجیر کرده بود با چاقو بروند دم در خانه پسری که چکش زده بود، با چاقو از خجالتش دربیایند. دو پسر باهزار ترفند رفته بودند توی ساختمان و جلوی در خانه و دیده بودند جز برادر کوچکش کسی در خانه نیست و پسر کوچک هم وقتی دو پسر هم سن برادرش را با چاقو دیده بود غش کرده بود. همزمان مادر و پدر پسر سر رسیده بودند و دو ...
چه بلایی بر سر کودکان میترا استاد و لاله سحرخیزان پس از قتل مادرشان آمد؟
دائم محمدخانی، در خانه ای واقع در میدان کتابی تهران، محاکمه شد. شرح محاکمه او بسیار طولانی و البته خواندنی است و در نهایت شهلا به قصاص محکوم و بامداد 10 آذر 1389 در زندان اوین به دار آویخته شد. ولی کمتر کسی در پرونده پرپیچ و خم این قتل مشکوک، به شاهد اول اعتنایی کرد. علی محمدخانی، پسر ناصر محمدخانی که پس از قتل مادر به قطر رفت و چند سالی دور از ایران و شر و شورش بود. روایت علی ...
دلتنگی های مادر ایران
. الگوی تمام مادران شهدا و من، حضرت فاطمه زهرا(س)، دخترش زینب(س) و مادر حضرت ابوالفضل(ع) یعنی حضرت ام البنین(س) همسر امیرالمومنین(ع) است. بنابراین باید در برابر سختی ها صبر و از خداوند طلب رحمت و مغفرت کرد. من نمی توانم به شما بگویم که دلم برای پسرهایم تنگ نمی شود. هر روز و هر لحظه، جای خالی شان را در خانه ام احساس می کنم. آن ها چراغ خانه من و نور چشمانم بودند اما بعد از شهادت شان، بردباری را انتخاب ...
هرگز بی وضو شیر نداد|زیست عفیفانه شهید مصطفی
باوجود اینکه مادر شهدا لقب گرفته اند صبری عجیب و باور نکردنی دارند که شاید برای خودشان هم قابل باور نیست. می خواهیم از بانویی بگوییم که نه تنها رنگ چشم خودش و اعضای خانواده بلکه دلش هم دریایی است، دریایی که روزی پسر رشید و زیبایش را برای همیشه از او گرفت. فاطمه نوروزی مادر شهید مدافع امنیت ساروی مصطفی نوروزی همزمان با ایام شهادت حضرت ام البنین (س) در گفتگو با ما از صمیمیت خودش با پسرش مصطفی گفت. ...
برای مادران انتظار، مقاومت و صبر
واقعیت این است شهید که باشی یکبار شهید می شوی اما مادر شهید که باشی هر روز شهید می شوی. دل مادران شهدا دریایی است که عظمت و بزرگی آن به واسطه اتصال به سیره حضرت ام البنین (س) غیرقابل وصف است. به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات ؛ سال ها می گذرد اما برای او هیچ چیز تغییر نمی کند. هنوز هم نیمه های شب بیدار می شود و در خانه را باز می کند به خیال اینکه او آمده است. نیست اما هنوز هم برایش سر سفره ...
بازی آنلاین /دور هم نشسته بودند و سرشان را کرده بودند توی موبایل هایشان
کور شوم اگر دروغ بگویم همین چند روز پیش از در خانه زدم بیرون غروب نشده بود روی پله های در خانه روبرویی ده، دوازده پسر که سن شان از دوازده، سیزده سال تجاوز نمی کرد. دور هم نشسته بودند و سرشان را کرده بودند توی موبایل هایشان و بی خیال دنیا و مافی ها داشتند. با هیجان و وسواس انگار مسابقه می دادند و گاهی یکی سر آن یکی داد می زد و به مسخره می گفت جون ننه ات من رفتم تو کجایی داد و ...
وعده دیدار هر سال، روز وفات مادرِ سقّایِ کربلا
. اما جوان رشید 24 ساله ام همه چیز را گذاشت و گفت می خواهم به جبهه بروم. پسرم مصمم بود برای رفتن، نه من و نه عروسم سد راهش نشدیم. گفتم میدانم پسرم شهید شده عروسم دختر پسرعمویم، خواهر دو شهید بود. این شد که سید مسعود رفت و بعد از 4 ماه خبر شهادتش را برایم آوردند. روزی که خبر شهادتش را دادند، انگار همین دیروز بود! پسر کوچکم که غصه بستری شدنش را می خورم، تمام شب را بی تابی کرده ...
نجوای لالایی مامان ایران با قهرمان ایران
... بعد از 11 سال وقتی پرچم روی تابوت را کنار زدم به آغوشم سپردمش و به اندازه تمام این 11 سال دوری بوسیدمش و عطر خوشش را به ریه هایم هدیه کردم؛ برایش لالایی ای که خیلی دوست داشت خواندم و بعدش هم از او یک چیز خواستم آن هم شفاعتم در روز قیامت بود. من حسن را به خدا و حضرت زینب(س) هدیه کردم. * مهم ترین وصیتی که پسر شهیدتان داشت، چه بود؟ خواهرش ندا را به حفظ حجاب ...
یک، دو، سه، کلیک
. مادرانی که یا شهادت فرزندانشان محرک نقش آفرینی بیشتر آن ها شده و یا این شهادت تنها بخشی از رسالتی بوده که از روزهای ابتدایی انقلاب آغاز کرده و تا امروز هم ادامه دارد. بانوانی همچون فروغ نجفی، مادر سردار شهید اصفهانی علی قوچانی که از حضورش در تظاهرات انقلاب سال 1357 می گوید: رابطه من و علی فقط رابطه مادر و فرزندی نبود. ما هم رزم هم بودیم. هرکاری قرار بود انجام دهیم، باهم انجام می دادیم ...
روایتی از 37 سال چشم انتظاری
به گزارش شهرآرانیوز مادر و پسر، زندگی معمول رو به راهی داشتند. بعد از مرگ پدر، حالا محسن کسی بیشتر از یک پسر نوجوان برای مادر و باقی اعضای خانواده بود. گاه چنان مردانه در تکاپوی غم نان بود که گویی در این دنیا هیچ کار مهم دیگری ندارد و گاه چنان شاعرانه، نهال نازک نارنج را در باغچه خانه کوچک و قدیمی شان می کاشت که انگار همین دیروز از تقابل با عشق بازگشته است. محسن، تکیه گاه قامت لرزان مادری بود که ...
دختری که منافقان پدرش را از او گرفتند
چه کار می کنی؟ گفتم آن قدر غذا نمی خورم تا بمیرم. دلتنگ بابا بودیم و زیاد نبودنش پیش ما باعث شده بود که از او دور شویم. مامان جای بابا را هم برای ما پر می کرد. البته بابا دورادور مراقب ما بود. مثلاً در زمان جنگ از همان منطقه زنگ می زد مدرسه ام و وضع درس هایم را می پرسید، ولی کم آمدنش به خانه یک فاصله ای بین من و او ایجاد کرده بود. باهاش غریبی می کردم. این اخلاق او هم که محبتش را خیلی ظاهر نمی کرد، این فاصله را بیشتر کرده بود. بابا خیلی جدی بود و هیچ وقت مستقیم محبتش را نشان نمی داد. نه فقط محبت کردنش که دعوا کردنش هم غیرمستقیم بود، یعنی اصلاً دعوا نمی کرد. حیات ...
دلتنگی های یک مادر شهید دانش آموز: چه محمدرضایی بود؛ عجب پسری
به گزارش اداره اطلاع رسانی و روابط عمومی آموزش و پرورش گلستان، و به نقل از ایرنا، 20 شهریور ماه سال 1346 برای اهالی خانه آقای مصدق پراز خاطره و امید بود. بالاخره هفت سال چشم انتظاری برای پیچیدن صدای گریه نوزاد در خانه به پایان آمد و خداوند یک پسر به ریحانه خانم هدیه داد؛ پسری که حالا دیگر همه جانش است. اولین بار که نگاهش به نگاه فرزند نورسیده گره خورد ذوق مادر شدن داشت. اشتیاقی برای یک ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام حسن سمنانی
روز در جبهه حضور یافت. این شهید والامقام از لشکر 27 محمد رسول الله (ص) به جبهه اعزام شد و در نقش های مختلف از جمله تک تیرانداز و فرمانده گروهان خدمت کرد. شهید سمنانی در بیست و یکم دی 1360 در سن 20 سالگی در منطقه بستان در عملیات پدافندی از ناحیه سر هدف قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید سمنانی پس از انتقال به گرمسار و تشییع، در مزار شهدای روستای کوشک خاکسپاری ...
حاج قاسم خودش را نوکر اهالی این کوچه می دانست
به مناسبت سالروز وفات حضرت ام البنین (س)؛ روز تکریم مادران و همسران شهدا دعوت شده ایم تا با مهدی بخشی دادستان مرکز استان کرمان به منزل شهید رمضان شریف زاده ماهانی برویم، شهیدی که دختر بزرگش همکار آقای دادستان در دادسراست. عکس و نام شهید شریف زاده ماهانی را که روی تابلوی سر کوچه می بینم، متوجه می شوم تا اینجای ...
بانوان مسجدی در فاروج به دست بوسی مادر شهید رفتند
روشن شدند. خانه بوی سال های مقاومت و سادگی داشت، پله های زیادی نداشت و با مرمرها و نرده های قدیمی طوسی رنگ، تصویری از فیلم های دهه شصتی را یادآوری می کرد؛ پرده توری و تترون سفید رنگ زیبایی خانه بود و رویاها به طرز غریبی جان داشتند، انگار بچه هایی از سرو کول حیاط بالا می رفتند و شیطنت هاشان مادر ظریفشان را عاصی می کرد و حالا تصویرشان دلخوشی مادر بود. مهربان و خوش سر و زبان بود ...
دانشگاهیان در کلاس درس شهید گمنام؛ اینجا همه خانواده شهید هستند
...> این میزبانی را می توانستید از چشم های منتظر مادری که چند استخوان هم از فرزندشان به وطنش برنگشته یا خواهر شهیدی که برادرش در هشت سال دفاع از وطن شهید شده است جست و جو کنید یا دانشجویی که احساس می کرد الان پدرش اینجا است. من هم دانشجویانی را که حالشان وصف نشدنی بود می نگریستم. دانشجویانی که ظاهرشان متفاوت بود اما چشم هایشان پر از اشک و حرف بود. همه یک رنگ نبودند اما هر کدام جایی در ...
ناگفته های خواهر شهید همت از عشق مادر به ابراهیم
ننه خانه را تمیز و مرتب کن، ابراهیم از جبهه می آید مینا همت، خواهر شهید حاج محمدابراهیم همت، خواهر شهیدی که 40 سال است غم فراق برادر را می کشد، بانو همت حال و هوای زمان شهادت برادر و غوغای خانه و شهر را توصیف می کند. وقتی به آن زمان بازگشت اشک در چشمانش از فراق برادر حلقه زد و بغض راه گلویش را بسته بود اما با صلابت حرف زد. مینا همت، خواهر شهید حاج محمدابراهیم همت در ...