دلتنگی های یک مادر شهید دانش آموز: چه محمدرضایی بود؛ عجب پسری
سایر منابع:
سایر خبرها
دلتنگم اما شهادت پسرم باعث افتخارم است + فیلم
صلی در آغاز سخن، مادر درباره فرزند شهیدش گفت: رازمیک از کودکی برای ما نعمت و شادی بود. او کودک بسیار مهربانی بود و با همسالان خود رفتار دوستانه ای داشت. رازمیک از همان دوران کودکی به وطنش عشق می ورزید. به اسباب بازی اسلحه علاقه نشان می داد. روزی از رازمیک پرسیدم چرا این همه به تفنگ بازی علاقه داری؟ پسرم در پاسخ گفت؛ اسلحه را به این خاطر دوست دارم که بتوانم روزی در برابر دشمن از کشورم دفاع ...
مگر این شانه ها چقدر تحمل دارند؟
خاطرات و ناگفته های مادرشهید محمدرضا تورجی زاده، فرمانده گردان یا زهرا(س) به نگارش در آمده و از زمان تولد تا زمان شهادت را به تصویر می کشد. در این برهه زمانی؛ زندگی مادر، اتفاقات تلخ و شیرین فراوانی رُخ می دهد. از گذراندن دوران کودکی تا اتفاقات قبل از پیروزی انقلاب و وقتی جنگ مهمان ناخوانده همه خانه ها می شود. در بین این اتفاقات، بزرگ شدن محمدرضا لحظه به لحظه به چشم می آید. از ...
روایتی از ام البنین های عصر حاضر/ مادرانه هایی از جنس ایمان
پیکر عباس را برای آنها بیاورند. عباس صدیقه خانم هم برنگشته بود، دو سال پیش پای صحبت هایش نشسته بودم، یادم می آید، دستش را مشت کرد به سینه زد و با بغض گفت: عباس مجرد بود بچه م ، من هیچ یادگاری ازش ندارم، خودش میراث دار نداره ، بعد ماها از شهدای بی وارث بگید ، بنویسید، هر کار می تونید، ماها که نبودیم، شما از شهدا بگید ، نشه سال تا سال ازشون یاد نکنن. خانه مادر عباس تنها چند کوچه ...
مادر من در آسمان هستم+فیلم
سه روز بعد از آخرین اعزامش به شهادت رسید. وی در ادامه بیان کرد: محسن از کودکی ایمانی قوی داشت. در واقع پسر خیرخواهی بود که برای همه کمک حال به حساب می آمد. در خانه هیچ توقعی از ما نداشت. او همیشه آرزوی شهادت داشت و از ما می خواست برای شهادتش دعا کنیم. مادر شهید افزود: بعد از آنکه به آرزویش که شهادت بود رسید، من زیاد سر مزار او می آمدم و گریه و بی تابی هایم زیاد بود تا اینکه به خوابمان آمده بود و از من خواست دیگر گریه نکنم. محسن در خواب گفته بود مادر من در آسمان هستم و برایم بی تابی نکن. از آن به بعد دیگر من نیز بی تابی هایم کمتر شد. حیات ...
تجلیل از مادر شهیدان خالقی پور در مدرسه علمیه حضرت زهرا(س)
کرد که همسرش در جبهه اسلام آباد غرب با منافقان و فرزندانش در شلمچه با عراقی ها می جنگید. روزهایی که جوانان از مال خانواده و پدر و مادر خود گذشتند و پشت پا زدند و به جهاد رفتند و شهادت نصیبشان شد. ازهشت سال دفاع مقدس گفت که هر زمان یکی از فرزندانش به جبهه رفته بودند و در کنارش نبودند و بر سر یک سفره نمی نشستند. او آرزو داشت همه فرزمدانش برای یک روزبر سر سفره باشند و این روز پیش نیامد. ...
حاج قاسم خودش را نوکر اهالی این کوچه می دانست
. مژگان خانم و مریم خانم از ما به گرمی استقبال می کنند تا وارد خانه پدری شان شویم، فوزیه خانم رئیسی هم با روی خوش در داخل خانه اش پذیرای ما می شود. خانواده شهید شریف زاده ماهانی آنقدر صمیمی و خونگرم هستند که انگار سال های سال است، همدیگر را می شناسیم. مژگان خانم بر روی مبل در کنار مادر می نشیند و از پدر شهیدش تعریف می کند: بابا تک فرزند بود، بچه های پدربزرگ و ...
هرگز بی وضو شیر نداد|زیست عفیفانه شهید مصطفی
... این مادر که دارای سه دختر و دو پسر بود، حالا چهار فرزند دارد، شهید مصطفی نوروزی در 25 مرداد سال 1360 متولد و در 28 بهمن ماه 1399 در حین عملیات محوله توسط اشرار شناسایی شده و در پی اقدامات اطلاعاتی بر روی یکی از باندهای جرایم سازمان یافته به درجه شهادت نائل آمد. خانم نوروزی در پاسخ به این سوال شبستان که در تربیت شهید چه اصولی را رعایت می کردید، به عنوان مادر چقدر مشوق فرزند خود ...
از ام البنین ها بپرسید چرا هنوز شهید می آورند...
نکند به محله هایی شبیه محله ما می گویند بافت فرسوده. خیلی وقت است صحبت از نوسازی خانه های محله است اما دل من راضی نمی شود خانه مان را خراب کنیم. با خودم می گویم نکند خانه را نوسازی کنیم و بعد، سعید برگردد و خانه را نشناسد... لب های مادر شهید سعید طورانی می خندید اما هیچ کس از دلش خبر نداشت. نفس بلندی کشید و ادامه حرفهایش، آنچه در دلش می گذشت را بیشتر آشکار کرد: سعید هر وقت می آمد خانه، پرده ...
ناگفته های خواهر شهید همت از عشق مادر به ابراهیم
شاهرضا ببرید و تا مغرب 4 تا 5 بار به سر مزار می رفتند. مادرم یک لحظه از فکر ابراهیم بیرون نمی آمدند شهید همت در خواب از مادرش می خواهد در مغرب بر سر مزارش نرود وی ادامه داد: یک روز عصر نزدیک مغرب بود و اذان می گفتند با مادر بر سر مزار بودیم و فاتحه می خواندیم، فردای آن روز یکی از علمای شهرضا خواب می بیند که حاجی در خواب به او گفته بود برو در خانه پدر من را بزن و به ...
میم مثل مادران شهدای مقاومت
دانم طاقت شنیدنش را داری یا نه؟ و من فکر کردم امیر علی طوریش شده و همسرم گفت: اکبر شهید شده و ما حتی نتوانستیم پیکرش را ببینیم. همه فکر می کردند نرگس (مادر شهید) هم بعد از شهادت اکبر، تمام می شود و دوام نمی آورد؛ اما خداوند صبری به من داد که تا به حال تاب آورده ام و به داشتن فرزند شهیدم افتخار می کنم. روایت دوم: شهیدگونه زیست تا شهید شد شهید حامد جوانی ولادت: 1369_تب ...
نماز شکر مادر شهید پس از 11 سال انتظار/ سلام بر استخوان هایی که بوی کربلا می داد
خبرگزاری شبستان- استان گلستان؛ بدون خداحافظی رفت. شاید نمیخواست چشمان مادر را گریان و قدم های او را لرزان ببیند. یک روز پاییزی با ساک کوچکی از وسایل راهی جبهه شد، چند ماه بعد به شهادت رسید و 11 سال بعد چند تکه از استخوان های قامت رشیدش در آغوش مادر آرام گرفت. ماجرای امروز ما، داستان زندگی شهید مسعود یونسی است. جوان خوش قد و قامتی که دل از خانه و کاشانه کند و در 16 سالگی سفیر مرگ را در ...
وعده دیدار هر سال، روز وفات مادرِ سقّایِ کربلا
می گوید: مادرجان، این خانم به خاطر سالروز وفات حضرت ام البنین(س) و تکریم مادران شهدا به دیدنت آمده، از فررند شهیدت بگو، از سید مسعود! جای سید مسعود در قلبمه قبل از اینکه پیرزن حرفی بزند، دستانش را در دست می گیرم و بوسه ای بر دستان نحیف و لاغرش می زنم! "مادر شهید سید مسعود الدین سید موسوی، سایه ات 120 سال روی سر ما مستدام" مادر شهید غرق در گذشته، گذشته ای که با خوبی هایش تبسم ...
مادرانی از جنس ماه
که سال هاست هر روز روی سکوی کنار درب خانه قدیمیش، منتظر نشانی از فرزند سفر کرده خود می نشیند در ذهنم مثل یک قاب نقش می بندد. قابی از یک مادر دلاور و صبور و چشم به راه. در گوشه ای دیگر از شهر اصفهان هم مادر شهیدی زندگی می کند که خودش هم مدتی در مناطق پشت جبهه فعال بوده است. منزل او انگار حال و هوای دیگری دارد. به محض ورود به خانه اتاق کنار حیاط را نشانم می دهد و می گوید: این اتاق را برای ...
دلتنگی های مادر ایران
(س) و مادر حضرت ابوالفضل (ع) یعنی حضرت ام البنین (س) همسر امیرالمومنین (ع) است؛ بنابراین باید در برابر سختی ها صبر و از خداوند طلب رحمت و مغفرت کرد. من نمی توانم به شما بگویم که دلم برای پسرهایم تنگ نمی شود. هر روز و هر لحظه، جای خالی شان را در خانه ام احساس می کنم. آن ها چراغ خانه من و نور چشمانم بودند، اما بعد از شهادت شان، بردباری را انتخاب کردم. زندگی سایه روشن دارد، تلخی و شیرینی دارد. من ...
فرزندانم فدای فرزندان ام البنین(س)/ دختران سوریه خواهران من
بی قرار و مشتاق هریک از زاویه ای سوال کنند و کنجکاو زوایای مختلف زندگی این مادر شهید را پیش از شهادت پسرش و پس از آن بشنوند. این مادر شهید ادامه می دهد: حامد از همان کودکی عاشق اهل بیت(ع) و سیره آن ها بود و مدام می گفت چرا مادر من در زمان امام حسین(ع) نبوده ام و عاقبت نیز راهی را انتخاب کرد که اهل بیت(ع) ترسیم کرده بودند. خانم پاده مان در خصوص رضایت خود در خصوص اعزام شهید ...
احسانِ پهلوانم هر بار با نیت شهادت عازم مرز می شد
...> نوری ادامه داد: پسرم اهل رنجاندن آدم ها نبود و این را می توان از تک تک اهالی روستا پرسید و آن ها شاهد این قضیه بودند. احسان مرام پهلوانی داشت این مادر شهید ادامه داد: احسان اهل ورزش بود و مرام پهلوانی داشت و همیشه باشگاه می رفت. قهرمان کوراش ایران بود و سال گذشته در مسابقات کوراش قهرمانی کشور به مقام دوم دست یافت. وی در توصیف خبر شهادت پسرش گفت: همسرم به عیادت براد ...
دعاهای مادرانه ای که با شهادت اجابت شد
سختی می توان آن را شنید و تحمل کرد که اشک از دیدگانت جاری نشود. الهی شهید بشی بابا! روز تکریم همسران و مادران شهدا بهانه ای شد تا با مادر شهید محمد اسلامی هم کلام شویم؛ از روزی برایمان گفت که محمد چشم به دنیا گشود؛ از اولین دیدار پدر با فرزند و اولین دعای پدر که طلب شهادت است. حاج حسین به محض اینکه نوزادش را می بیند او را در بغل می گیرد و می گوید: الهی شهید بشی بابا! ...
غصه 2پسر بیمار روی قلب پدر و مادر شهید
. هر دوتا یک مریضی دارند. یک وقت هایی خیلی شاد می شوند، یک وقت هایی گریه می کنند. یک مواقعی هم اذیت شان زیاد می شود، می زنند همه چیز را به هم می ریزند. خیلی از دو قطبی ها در جامعه مشغول کار و فعالیت هستند؛ البته شدت و ضعف دارد. آن موقع که شهید مهدی بار سوم رفت سوریه برای پسر بزرگم نامزد کردیم. رابطه شان در دوران نامزدی به هم خورد. بعد از 20 روز بیشتر نگذشت که خبر شهادت مهدی را آوردند ...
روایت ماندگار منادیان صبر و استقامت جاودانه
ماندند گفت: در سه یا چهار روزی که در ملایر بودند بسیار به خانواده اهمیت می دادند و می گفتند باید روزهای نبودن در کنار شما را جبران کنم در چند روز حضورشان به منزل پدر و مادر، خواهر و برادران و سایر اقوام سرکشی می کرند و یا بر بسیاری از اقوام و دوستان برای دیدن ایشان به منزل ما می آمدند. فرزند سوم 7 ماه بعد از شهادت پدرش متولد شد همسر شهید عابدینی نیا به تولد اولین فرزندش در ...
درگیری مرگبار پسر معتاد با پدر و مادر برای خرید مواد
هم دعوایشان شد که من با دخترم تماس گرفتم و گفتم برای کمک به خانه بیاید، اما ناگهان پسرم با چاقویی که شبیه قمه بود به پدرش حمله کرد. من جلو رفتم تا مانعش شوم که خودم هم مجروح شدم، دیگر نفهمیدم چه شد تا اینکه دختر و پسرم ما را به بیمارستان بردند. پسر 34 ساله که در صحنه جنایت بازداشت شده بود در تحقیقات گفت: اوایل هروئین مصرف می کردم و بعد از مدتی به شیشه رو آوردم. روز حادثه به مواد نیاز داشتم و ...
آنان که در آزمون های زندگی محک خوردند و سربلند شدند
خوانیم: نه دلشان می آمد من را تنها بگذارند، نه دلشان می آمد جبهه نروند. این اواخر قبل از رفتن شان هر روز با هم یکی به دو می کردند. شوهرم به پسرم می گفت: از این به بعد، تو مرد خونه ای. باید بمونی از مادرت مراقبت کنی. پسرم می گفت: نه آقاجون. من که چهارده سالم بیشتر نیست. کاری ازم برنمی آد. شما بمونید پیش مادر بهتره. - اگه بچه ای، پس می ری جبهه چه کار؟ بچه بازی که نی ...
اشک هایش فقط یک تکان تا سرازیر شدن فاصله داشت/دستی که برای آخرین بار گرفته شد
د که می خواهم در جبهه ی مقاومت ثبت نام کنم پدرش نیز برای اینکه اکبر را از این تصمیم منصرف کند از سرش باز کرده و گفته بود که از مادر و زنت اجازه بگیر من این روزها را زیاد دیده ام بعد از مسجد آمد و کنارم نشست و بالاخره بعد از لحظه سکوت لب به سخن باز کرد و گفت: حاج خانم اذن رفتن به سوریه را می دهی. او اظهار می کند: از اکبر دلیل رفتنش را پرسیدم گفت: مادر داعش به دختران و زنان سوریه رحم نمی ...
مدیرکل آموزش و پرورش استان اصفهان با خانواده شهید سید احمد آل داوود دیدار کرد
خدا را شاکریم. وی ادامه داد: سید احمد در زمان شهادت 18 سال داشت و یک هفته مانده به عید نوروز تصمیم گرفت به جبهه برود و به او گفتند نامه ات را باید پدر و مادرت امضا کنند. این مادر شهید سید احمد آل داوود عنوان کرد: شهید برای امضای نامه ابتدا پیش پدرش رفت و با اصرار او را راضی کرد و سپس پیش من آمد و خواست نامه اش را امضا کنم که من ابتدا مخالفت کردم و سید احمد گفت در آن دنیا اگر ...
مادرانی با 3 روز مرخصی!
گروه سایر رسانه های دفاع پرس - تقی دژاکام؛ مادر شهید داوودی که 38 سال از دیدن حتی جنازه فرزندش هم محروم بود، در تمام این سال ها هر روز خانه را تمیز می کرد. غذا بار می گذاشت. می گفت پسرم حتماً اسیر است و این روز ها برمی گردد. باورش نمی شد همان روز های اول به شهادت رسیده باشد. آن موقع ها در شهرستان خانه ها زنگ در نداشتند. به در خانه یک سیم بسته و آن را به قوطی های خالی روغن وصل کرده بود تا اگر کسی ...
عاشقانه های مریم برای مجید؛ شهادتت مبارک عزیزم
و نیت پاکشان از آلایش دنیا فارغ شدند و برای خدا جنگیدند و بدین واسطه برای خدا خاص شدند و نام شهادت بر روحشان نقش بست . در ادامه از مریم خانم درباره ویژگی های یک مادر نمونه می پرسم می گوید: مهمترین ویژگیهای یک مادر نمونه صبر و گذشت و مهربانی است. در تمام مشکلات زندگی کنار پدر خانه باشد و در مسیر زندگی کنار هم و پشت همدیگر باشند. مجید به نحو احسن به وظیفه ش عمل کرد و هدف ش مشخص ...
نجوای لالایی مامان ایران با قهرمان ایران
پایگاه بچه های انقلابی محل شده بود. حسن به نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر بسیار اهمیت می داد و این ویژگی در تمام زندگی او مشهود بود. مادر شهید حسن حاج غفاری * چه شد که مسیر زندگی اش به سمت جبهه و جهاد پیش رفت؟ ریشه اش داشتن روحیه انقلابی بود که از نوجوانی داشت و زمانی که جنگ شد، حسن دیگر روی پاهایش بند نبود و آرام و قرار نداشت و همه فکرش جبهه و جنگ ...
انعکاس اجلاسیه بین المللی زنان شهید جبهه مقاومت در شبکه کرمان
را بارگذاری کنند. خانم طباطبایی افزود: در هفته گرامی داشت مقام زن و مادر به طور خاص مادران شهید پرور و همسران شهدا قابل توجه و تقدیرند. پرداختن به جایگاه زنان و مادران، کارگاه های آموزشی به ویژه در بحث ازدواج، اعتیاد و مهارت های رفتاری برای استحکام خانواده و پوشش مناسب و فرزند آوری و برنامه های پر بار دیگری با حضور استادان برجسته برای این هفته و در طول سال در نظر گرفته شده است. در این نشست اعضای ستاد از دستگاه های مختلف اداری به منظور هماهنگی های لازم، ویژه برنامه های مختلف تدارک دیده شده را بیان کردند. ...
مریم مومن: لطفا اَدایی باشید! + عکس
سوارکار است. مریم مومن در کودکی بسیار شیطنت می کرد و جزو دانش آموزان شلوغ و شیطون در مدرسه به شمار می رفت؛ به گونه ای که پدرش او را اوغلوم یعنی پسرم صدا می زند. مریم مومن عاشق آلوچه و لواشک است. ناگفته های زندگی خصوصی مریم مومن مریم مومن درباره جدایی و طلاق پدر و مادرش گفته بود: من یک شبه بزرگ شدم؛ در 9 سالگی و اوج بچگی ام حامی مامانم شدم و سعی کردم کسی به مامانم توهین نکند. من ...