سایر منابع:
سایر خبرها
معجزه ای که اسرای ایرانی را از تشنگی نجات داد
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس ، حبیب الله احمدپور از آزادگان دوران دفاع مقدس که چند سالی را در اردوگاه های رژیم بعث عراق در اسارت بود خاطره جالبی از یک اتفاق را روایت کرده است که در ادامه می خوانید. بعد از سه سال از اردوگاه 10 رمادیه چند نفر بودیم که انتقال دادند به اردوگاه تازه تأسیس تکریت 17، شب بود و من هم گرمایی و خیلی تشنه بودم و خوابم نمی برد. ساعت دو بامداد ...
غلامرضا تختی به روایت همسرش؛ او قربانی دو چیز شد!
آدم کینه ای نبود. روز تولد و سال ازدواج مان را خوب به یاد داشت. مثلا در سال روز ازدواج مان من ساری بودم، یک کیک بزرگ خریده و با خودش آورده بود. وقتی به من رسید یک سکه ی طلا هم هدیه داد و گفت: ان شاءالله سال دیگر به ما خوش می گذرد. از آینده چطور حرف می زد؟ آرزویی داشت که برای شما بگوید؟ قرار بود ما به کانادا برویم. از طرف دولت کانادا دعوت شده بودیم. می خواستیم به آن جا ...
خدا به من قدرت خنداندن داد
مورد بی مهری قرار می گرفتم اما چون به کارم مطمئن بودم و یقین داشتم، حتی یک لحظه هم به نحوه تدریسم شک نکردم و با نشاط و انرژی بیشتر به کار ادامه دادم. کلاس های شما همیشه با چاشنی خنده برگزار می شود. چرا این سبک را انتخاب کردید؟ معتقد بودم برای تبلیغ و آموزش قرآن هم می توان از گریه و هم از خنده بهره برد. در برنامه هایم مطالبی می گفتم که شنوندگان می خندیدند. هنوز در تلویزیون بعد از30سال ...
سواستفاده از گالری دیگران
، با خودم گفتم مگر چه عکس هایی داریم که بخواهد پخشش کند. به همین خاطر شماره اش را بلاک کردم. تا چند وقت خبری از او نداشتم. چند روز بعد دوباره با یک شماره جدید شروع به پیام دادن کرد. معذرت خواهی کرد و گفت حالش خوب نبوده که آن پیامک ها را برایم فرستاده است. روز بعد هم با دسته گل آمد محل کارم. من حدود 20 میلیون به او داده بودم. حتی بخشی از پول را هم به حسابم ریخت تا نشان دهد که واقعا پشیمان است. من هم ...
می خواهم زن بگیرم! | حرف های جالب تختی در آخرین مصاحبه زندگی اش | تصاویر
آسمان را تماشا می کرد روی صندلی تکیه داده بود و من با یکدسته کاغذ و چند سئوال روبرویش نشسته بودم. می خواستم آنچه که از دو ماه پیش و بعد از مسابقات کشتی تولیدو زیر زبانم وول می زد از این مرد نیرومند، اما کم حرف بیرون بکشم. وقتی وارد اتاق تختی شدم دلم می خواست در اولین نگاه وضع مزاجی او را حدس بزنم. چه خوانندگان عزیز می دانند که تختی بعد از مسابقات جهانی در تولیدو همراه اکیپ اعزامی ایران مراجعت نکرد ...
دیگر جرعه ای آب خنک ننوشید + فیلم
که اعزام شد من مانعش شدم اما او در پاسخ برایم می گفت مادر در خرمشهر دخترها از ترس اینکه دست اجنبی به آنان برسد خود را در دریا غرق می کنند ضمن اینکه من تا الان مصرف کننده بودم و تازه می توانم اسلحه به دست بگیرم. او در ابتدا بیسیمچی بود و بعدها تک تیرانداز شده بود. مادر نفس عمیقی می کشد و ادامه می دهد: من گفتم تو چهار خواهر داری پدرت هم رفته است؛ من بدون تو نمی توانم زندگی کنم. او در جواب ...
کوهکن: زمان بررسی پالرمو به لاریجانی گفتم وقت بدهید صحبت کنند که باز یکی گریه نکند! کد خبر: 909503 / ...
از نزدیک شاهد بودم. یک نفر هم ننوشت پالرمو را لاریجانی تصویب کرد وی ادامه داد: بنده رفتم خدمت آقای لاریجانی و گفتم فردا پالرمو در دستور کار است از شما خواهش دارم آن موضوعی که در برجام از نظر وقت دادن و ندادن وجود داشته فردا اتفاق نیفتد که یکی گریه کند! شما فردا آزاد بگذارید هرکس خواست حرف بزند و تذکر دهد، در نهایت یک ساعت بیشتر مجلس برای پالرمو وقت می گذارد. ایشان با لطفی که ...
بازخوانی زندگی مهدی نصیری سردبیر جنجالی
...، ماجرای آن مفصل است. آقای هاشمی از این نقدها ناراحت می شد چون دولت او نقد می شد. در همان زمان یکی از دوستان پیشنهاد کرد که حاضرید با آقای هاشمی درباره وزیرانش حرف بزنیم؟ گفتم بله. رفتیم پیش آقای هاشمی و او از دست من عصبانی بود که چرا آقایان غرضی و زنگنه نقد شدند؟ من به آقای هاشمی گفتم من با شما کینه یا مسئله شخصی ندارم. اما اینها تخلفات است که در دو وزارتخانه دولت شما صورت گرفته است. آقای هاشمی ...
این سه نفر؛ آقامجتبی، خوش وقت، حق شناس
خودش انشا می کند. نه این که دعایی از مفاتیح یا اقبال یا حفظ بخواند. گفت مانده بودم و گوش می کردم. دعا که تمام شد، رو کرد به طرف من. اصل علامه بحرالعلوم ، بروجردی است. ایرانی و فارسی زبان و لهجه بروجردی دارد. گفت آن آقا به لهجه بروجردی گفت بیا. چند قدم جلوتر رفتم و از هیبت و احترام او ایستادم. باز به همان لهجه گفت بیا. قدری جلوتر رفتم و ایستادم. بار سوم گفت ادب در حرف گوش ک ...
ناگفته های آشا محرابی از خیانت پدر بازیگرش
حرف های تلخ آشا محرابی از پدرش جنجالی شد. این بازیگر درباره پدرش حرف هایی زد. حرف های غم انگیز آشا محرابی در مورد اسماعیل محرابی بسیار خبرساز شده است. این روزها کاربران ایستاگرام در مورد حرف های خانم بازیگر در مورد اسماعیل محرابی گفتگو کنند. در سریال آیینه همبازی اسماعیل محرابی (پدرتان) بودید. آیا مسیر شما برای ورود به دنیای بازیگری با حمایت از هموار شد؟ چون در ...
داشتم از سوراخ حمام تختی را دید می زدم گفت بیا پایین!/ زاگالو دوستم داشت و بازیکنش را مجبور کرد پیراهنش ...
صبح او را در راه مدرسه می دیدم که به سمت حمام عمومی گلشن می رفت. پدربزرگم خودم آنجا زندگی می کرد. بعد از حمام به مغازه احمد کله پز می رفت. تا به آنجا وارد می شد برایش زنگ می زدند. دوتا چشم هم می خورد و سوار ماشین خاکستری اش می شد. آن زمان یک ماشین واکسال داشت که اتفاقاً فرمانش سمت راست بود. از آن ماشین های انگلیسی. این برای من که کوچک بودم خیلی عجیب بود. همه این خاطرات را به یاد دارید ...
درویش: 10 گزینه برای جانشینی یحیی گل محمدی داریم/ سرمربی جدید تا آخر هفته مشخص می شود
. وی افزود: یکی از دوستان گفت شما گفته اید گل محمدی حالش خوب نبوده، کجا این حرف را زدم؟ اتفاقا در این چند وقت اخیر او را به این سرحالی ندیده بودم. چند بار به دوستان گفتم. او فضای فوتبال ایران را برای ادامه کار مهیا نمی دید. وی در مورد مطرح شدن نام برانکو گفت: گفتم 10 گزینه هست و اجازه بدهید اسمی نبریم. ان شاءالله بهترین گزینه و کسی که می تواند پرسپولیس را در قهرمانی حفظ کند یقینا انتخاب خواهد شد. ان شاءالله تا آخر هفته این کار انجام می شود. همه گزینه ها جدی هستند، اگر جدی نبود که مذاکره نمی کردیم. مگر من مذاکره شوخی هم با کسی می کنم؟! ...
حاج قاسم این قدر خندید که حد نداشت!
حفاظت هستید یا بازرسی؟ گفتند: هیچ کدام؛ ما محافظان حاج قاسم سلیمانی هستیم. چند روزی مرخصی گرفته ایم و می خواهیم به ایران برگردیم. گفتم: محافظان حاج قاسم، من را از کجا می شناسند؟ گفتند: شیخ! تو یک داستانی داری که همه تو را می شناسند. گفتم: خب، برای من هم تعریف کنید تا بدانم ماجرا چیست؟ شیخی که جوک می گوید! در آن روز های درگیری سال های 94 و 95 آنقدر بیسیم مهم بود که برای قطع کردنش ...
زنانی که ساواک هم نتوانست بی حجابشان کند
...: زمانی که من را به زندان کمیته مشترک یا همین موزه عبرت امروزی آوردند، مسئله ای که برای ما زجرآور بود نوع پوششی بود که داشتیم. زمانی که قرار شد من را بازداشت کنند، دو الی سه تا از پیراهن های پدرم را پوشیدم. آن زمان مثل امروز لباسی همچون مانتو مرسوم نبود. از طرفی هم می دانستم نمی گذارند چادر بر سر داشته باشیم. با خودم گفتم اگر یکی از پیراهن ها را هم بگیرند و یا اینکه پاره شود، باز هم پیراهن ...
بی تابی شان برای حاج قاسم آن ها را به مرز شهادت رساند
ساعت قبل از شهادتش بود. چطور فرزندی برای شما بود؟ کمی از خلقیات ایشان روایت کنید. زینب جان بیش از دو سال در فرمانداری شهرستان بم به عنوان کارمند دفتر سیاسی مشغول کار بود که به فرمانداری شهرستان زرند منتقل شد و در ادارات سیاسی- امنیتی و بازرسی فرمانداری شهرستان زرند تا زمان شهادت مشغول کار بود. او دختری مهربان، باگذشت و باوجدان بود. همکارانش او را کارمندی وظیفه شناس، خوش اخلاق با ...
علت رد صلاحیت افشاگر شاسی بلند معلوم شد
این بود که شما محکومیت اقدام علیه امنیت ملی دارید لذا شما رد صلاحیت می شوید. من اعتراض کردم که محکومیت ندارم و تنها چیزی که وجود دارد محکومیت بابت شکایت آقای فاطمی امین است که آن هم قطعیت پیدا نکرده است، لذا من چون گواهی فقدان سوءپیشینه کیفری ارائه کرده بودم گفتم که رأی صادر شده، رأی درستی نیست. درحال حاضر هیأت نظارت استانی از آن موضوع صرف نظر کرده و 2 بند عدم التزام به قانون اساسی و جمهوری اسلامی ...
ماجرای نامه ای که شهید سلیمانی در شب شهادتش در دست داشت + فیلم
این مقام ارشد عراقی با سردار سلیمانی به ویژه جزئیات شهادت ایشان پرداخته است. بخش هایی از این گفتگو را که مربوط نقش موثر شهید سلیمانی در جریان مذاکرات تنش زدایی بین ایران و عربستان سعودی است را در ادامه می خوانید. عادل عبدالمهدی در پاسخ به سوالی در رابطه با سخنان سالهای گذشته وی در مورد تلاش های سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به منظور میانجیگری میان تهران و ریاض گفت: من در 23 سپتامبر 2019 ...
لحظات سخت، اما معنوی پایانی
پنج ماه قبل از آن هم، من بعد از مرخصی ، رفته بودم تهران خدمت شان سر بزنم. دیدم به من گفتند: چند دقیقه ای بنشین. چند دقیقه ای نشستم و کمی با هم گریه کردیم. حاجی برگشت گفت: سید! دیگر خسته شده ام. گفت: عراق مرا خیلی خسته کرده. دیگر نشستیم و ساعت تقریباً شد 12، 1 نصف شب. بعد محافظ ها رسیدند و گفتم: حسین! اگر کاری با من نداری، من بروم. گفت: نه. روز چهارشنبه شب که از بیروت برگشتند، در همان ...
شیطنت های دوران بچگی
بود؟ - آدم مغرضی نبود. خیلی راحت قبول کرد. یه نکته ای گفتم براش خیلی جالب بود. - چی؟ - امام وقتی تو فرانسه تبعید بوده خبرنگارای خارجی ازش می پرسیدن برگردید ایران چه می کنید؟ پیش خودشون فکر می کردن امام وقتی برگرده همه چیز رو می گیره دست خودش. امام جواب می ده مثل قبل به وظیفه ارشاد خودم ادامه می دم. - تو که همه رو بدون اینکه طبعشون رو بگی رها نمی کنی، این ...
گفت هنگام خاکسپاری ام زیارت عاشورا بخوانید
استقرارم تماس بگیرم. دو روز بعد توانست زنگ بزند. گفت داداش نگران نباشید، من به مقصد رسیدم. بیشتر از این نمی توانست توضیح بدهد! گفتم برایت زحمت است، شما فقط به خانمت زنگ بزن تا دغدغه نداشته باشد. ما از او احوالت را می پرسیم. افشین روز میلاد حضرت علی اصغر (ع) شهید شدو در سالروز تولد امام جواد (ع) خبر شهادتش رسید و روز وفات حضرت زینب (س) به خاک سپرده شد. شام غریبانش با شام غریبان حضرت زینب (س) همزمان شده بود. وصیت کرده بود زمان دفنش بالای سرش زیارت عاشورا خوانده شود. ...
مهاجرت ناگهانی این خانم بازیگر / مارال فرجاد چرا رفت؟
می یان جلو تو خیابون به من میگن: ا شما مارال فرجادی ما خیلی دوستتون داریم ...نمی دونن من هزاربرابر دوستشون دارم...من انقدر عاشق مردمم هستم از وقتی اومدم بیشتر متروسوار میشم تا مردم رو بیشتر ببینم .... اخ من دوسال و نیم نیستم، ، دلم برای تک تک تون تنگ شده.... وقتی رفتم تازه فهمیدم چقدر عاشقتون بودم .... عاشق همه تون.... قبلا وقتی جای شلوغ بود، جای صف بود. ترافیک بود فحش میدادم. میگفتم چقدر بدبختیم ...
شهدایت را خودت انتخاب کردی
چند که نمی خواستی حق حیاتشان را بگیری. اما خوشا به سعادتشان که در روز تولد بانو و در جوار شما زندگی را با شهادت به پایان رساندند. لیاقت می خواهد. حتم دارم یک به یک با بانو در آخرین لحظات سرشان را به سینه گرفتید و آرامشان کردید و یک راست بردیدشان پیش خودتان برای پذیرایی. آخر می دانید؛ شنیده بودم شما خیلی خوب از مهمان هایتان پذیرایی می کنید.خوشا به سعادتشان که در کنار شما زندگی شان پایان یافت. ...
سال ها آمین گوی دعای شهادتش بودم
به زائران شد. شما چطور با شهید آشنا شدید و ازدواج کردید؟ دایی شهید آن زمان در سپاه محلات کار می کرد که واسطه ازدواج ما با هم شدم. من درسپاه شاغل بودم که خانم دایی علی آقا مرا در سپاه دیدند و به علی آقا معرفی کردند. مراسم خواستگاری به صورت سنتی در شهرستان محلات استان مرکزی برگزار شد. سال 1385 ازدواج کردیم و 1394 علی آقا به شهادت رسید. معمولاً پاتوق دوران عقدمان گلزار شهدا و حرم ...
برای پروانه معصومی در چهلمین روز نبودنش
برای رباب و شکوه زندگی بود. یادم است رفته بودیم فیلم شاید وقتی دیگر آقای بیضایی را ببینیم. جمعیتی حدود 13، 14 نفر بودیم. آن دوره به سختی بلیت پیدا می شد و من از سینمایی که در لاله زار بود، برای همه بلیت تهیه کردم، از جمله خانم رخشان بنی اعتماد و همسرشان، همسرم و... هم زمان با نمایش فیلم، اختتامیه جشنواره فیلم فجر هم بود. یک دفعه به همسرم گفتم دفعه پیش من در اختتامیه نبودم تا جایزه بگیرم، هزار حرف ...
ماجرای عیدی شهید باکری به خانواده برادر شهیدش
...، از او پرسیدم: آقا مهدی! یه سؤال ازت بپرسم، ناراحت نمیشی؟ گفت: نه برای چی ناراحت بشم؟ گفتم: اونایی که با شما سوار پیکان بودن، کیا بودن؟ گفت: برای چی میخوای بدونی؟ گفتم: هیچی، همین جوری. کمی ساکت ماند و بعد از چند دقیقه گفت: اونایی که دیروز توی ماشین بودن، یکی شون خانم حمید بود، اون یکی هم خانم خودم. اون کسی هم که جلو نشسته بود داییم بود. گفتم: اونا رو آورده بودی اینجا چی کار؟ گفت: اونا از من عیدی می خواستن، من هم منظورشونو می دونستم که عیدی شون فقط حمیده. اونا رو آوردم جایی که حمید اونجا شهید شده و افتاده بود. پیش خودم گفتم، هیچ چیز بهتر از این نمیتونه اونا رو خوشحال کنه. ...
آمریکایی ها گفتند دینم را عوض کنم، اما گفتم من شما را مسلمان می کنم/ عاشق وطنم هستم و امتیاز من زن بودنم ...
بودم. دکترا را از آمریکا گرفتم. آنا: چرا برگشتید؟ الان یک اپیدمی در تمام رشته های ورزشی (قبلا فقط در فوتبال بود) است که به دنبال گرین کارت آمریکا هستند و اروپا هم می روند. شما آن زمان به آمریکا رفتید، ولی برگشتید. شاید برای خیلی ها سوال باشد. چرا؟ با توجه به اینکه به شما در جامعه ورزشی بی مهری هم می شده است. آمریکا به همه کسانی که قهرمان آسیا بودند در آن سالها درها را باز م ...
شهیدی که عادلانه برگزیده شد + فیلم
به گزارش ایرنا ، نزدیک غروب بود، روز دوازدهم دی، درست یک روز مانده به سالروز شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی ، مهمانان زیادی از سراسر کشور حتی دیگر کشورها برای حضور در کنار مزار مطهر سردار دل ها و شرکت در مراسم شهادت به گلزار شهدای کرمان آمده بودند. من مشغول تهیه گزارشی از خدمات رسانی به زائران بودم که نوای گرم حاج عادل رضایی توجهم را جلب کرد. او چند سالی از دهه هشتاد را به عنوان ...