بانوی کارآفرینی که مچ مشکلات را خواباند
سایر منابع:
سایر خبرها
شروع خلاف بعد از فوت همسر
قبول کردم. بعد از مدتی فهمیدم وسایلی که می آورد، دزدی است اما به روی خودم نیاوردم و به خودم گفتم من که دزدی نمی کنم، فقط وسایل را می فروشم و به کارم ادامه دادم. چاره ای نداشتم چون باید اجاره خانه و هزینه های زندگی خودم و بچه ها را تامین می کردم. چند وقت بعد دوست همسرم را به جرم سرقت از منازل دستگیر کردند و او هم آدرس مغازه را داد و به این شکل دستگیر شدم. وقتی سرم شلوغ بود یکی از همسایه ها که بچه ...
روایت زندگی یک زن سرپرست خانوار
...، قیم شوهرم که مشکل اعصاب روان دارد هم بودم، اما دیگر خسته شدم و طلاق گرفتم، الان زباله جمع می کنم، مادرم سال ها در حرم علی بن مهزیار تکدی گری می کرد همه می شناسنش ولی دیگر مریض شده و نمی تونه! توی یک اتاق زندگی می کنیم، 15 سال تحت پوشش بهزیستی بودم و بعد از طلاق تحت پوشش کمیته امداد قرار گرفتم، کولر و یخچال و بخاری هم نداریم، به رئیس جمهور نامه نوشتم و وضعیتم را گفتم اما در آخر یک میلیون به من ...
روایتی از دیدار مردم قم با رهبری/ آخرین نفری که به حسینیه وارد شد
برویم و آن وقت است که به بیت رهبری می رسیم. جمعیت موج می زد و در دل گفتم ده تا بی آرتی هم بیاید نوبت به من نمی رسد سوار شوم. اما بی آرتی سوم که آمد من هم مثل بقیه رهسپار بیت شدم. ما خانم هایی که معمولاً عادت داریم به حملِ انواعِ وسیله ها در کیف و کوله های مان امروز دستِ خالی و سبک می رفتیم که کم تر معطل شویم. همین هم شد الحق و الانصاف یک سوم سیزده سال قبل هم معطلی صف را نکشیدم. همه چیز آن ...
آتش اعتیاد شوهر، زندگی زن 40 ساله را سوزاند
دیگر رفتارهای وحشتناک شوهرم قابل تحمل نیست،او برای تامین هزینه های اعتیادش به هیچ کس رحم نمی کند با آن که خودم به بیماری های خاص مبتلا هستم، اما با کمک خیران چرخ خیاطی اقساطی را برای درآمدزایی خریدم اما او نه تنها خانه ام را به آتش کشید، بلکه ... به گزارش روزنامه خراسان، طولانی ترین شب سال چتر سیاه خود را برآسمان مشهد گسترانیده بود که زنی اشک ریزان وارد کلانتری معراج شد و درمیان ناله ...
ادیبستان تابناک ؛ چهل و یکم
...> دونفر انفجار جمعیت است پس چه بهتر که یک نفر بشوم یک نفر در غبار سرگردان یک نفر مثل برگ در طوفان می روم گم شوم برای خودم کم برای تو دردسر بشوم حرفهای قشنگ پشت سرم آرزوهای مادر و پدرم حیف خیلی از آن شکسته ترم که عصای غم پدر بشوم پدرم گفت دوستت دارم پس دعا می کنم پدر نشوی مادرم بیشتر پشیمان که از خدا خواست من پسر بشوم داستانی شدم که پایانش مثل یک عصر جمعه دلگیر است نیستم در حدود حوصله ها پس صلاح است مختصر بشوم دورها قبر کوچکی دارم بی اتاق و حیاط خلوت نیست گاه گاهی سری بزن نگذار با تو از این غریبه تر بشوم ...
درباره خبرنگار دو دلاری
حسین جابری انصاری، دیپلمات سابق در کانال تلگرامی خود نوشت: درباره خبرنگار دودلاری مطابق معمول دو کتاب در دست دارم که به موازات هم می خوانم. اولی، داستان "درباره ی مادرم" اثر خواندنی اما غم انگیز طاهر بن جلون نویسنده نامدار مغربی/ فرانسوی (ترجمه محمد مهدی شجاعی، نشر برج: 1399) و دومی سفرنامه "خبرنگار دودلاری؛ روایت چهل روز سفر به اوکراین در اولین جنگ اروپایی قرن جدید" اثر ...
اولین گفتگوی رسانه ای حسن آقامیری / از ماجرای سربازی و دادگاهی شدن تا حاشیه های گفتگو با احلام و ارتباط ...
و بعد مشکلاتی پیش آمد و مرا به جای دیگری فرستادند. همان موقع وقتی با بچه ها صحبت می کردیم همه کاسب بودند و چون سربازی نرفته بودند نمی توانستند چیزی به نام خود و حتی مجوزهای کاری بگیرند، یعنی دو سال از کارش عقب می افتد و بالاجبار می آیند سربازی. من چند سال پیش به چین سفر کرده بودم. یک آقایی آنجا کارخانه مفتول سازی داشت. می گفت اینجا اگر یک هفته یا ده روز از بازار جا بمانی دیگر کلا از بازار جا می ...
بی تابی هایمان را با عشق به حاج قاسم تسلی می دهیم
می خواهد محل را ترک و به سمت پایین گلزار حرکت کنند. همانطور که احتمالاً در فیلم ها دیده اید، بعد از خروج از گلزار و هنگام عبور از خیابان در کنار اتوبوس و در لحظه انفجار دوم همه خانواده به شهادت می رسند. گلزاری در ادامه از نحوه شناسایی پیکر شهدا می گوید: پدر و مادرم در سیرجان و من در بم زندگی می کنم. من محل کار بودم. وقتی این اتفاق در گلزار شهدای کرمان به وقوع پیوست، بعد از شنیدن ماوقع بمب ...
پایان کار 2 موبایل قاپ حرفه ای محله گاندی
سرپناهم را از دست ندهم و خرج زندگی ام را بدهند اینهمه آسیب را تحمل کنم .آخرش هم روزی که برای دستگیری دوست پسر و همخانه ام آمده بودند مرا هم به جرم همدستی با او دستگیر کردند .حالا همان پدری که هیچ کاری برای حمایت از من انجام نداده طوری رفتار می کند که انگار تمام زندگی اش را وقف تربیت و مراقبت از من کرده و من باعث سرافکندگی و شرمندگی اش شده ام .خنده دار نیست ؟ والدینم بعد از گذشت اینهمه سال باز هم ...
روایتی از کارتن خوابی و اعتیاد زنان؛ یک گروه تن فروش اند، گروهی رحم اجاره می دهند
. هروئین، شیشه، اکس، تریاک و... می کشیدم. همه این ها بعد از ازدواج بود. 13 سالگی به اجبار پدر و مادرم ازدواج کردم. جدا شدم و دوباره ازدواج کردم. او خلاف می کرد؛ مواد فروشی: مواد را در میدان امام حسین می فروختم، 20-10 گرم می گرفتم، خرد و بسته بسته می کردم و می فروختم. آن موقع فروش دانه ای و گرمی بود؛ دانه ای 20 هزار تومان. سه ماه پیش که لغزش کردم، دیدم دانه ای 200 هزار تومان شده. بچه هایش او را نمی ...
تراژدی سبلان، روایت های علی نجفی تنها بازمانده حادثه مرگبار سبلان از مرگ و زندگی
...: تصمیم شان صعود زمستانی به قله سبلان بود. هر کدام شان با کوله باری از تجربه برای این صعود آماده شده و پیش از این چنین بار قبله سبلان را فتح کرده بودند، اما این بار با دفعات قبل فرق داشت. این بار پس از فتح قله زمانی که در مسیر بازگشت بودند ، طبیعت آن روی دیگرش را به نمایش گذاشت و 3کوهنورد حرفه ای در میان برف و کولاک مسیر را گم کرده و در سرما و یخبندان گرفتار شدند . آن ها تمام شب را برای زنده ماندن با سرما جنگیدند و صبح که شد دیگر رمقی برایشان باقی نمانده بود. از این گروه 3نفره، معصومه رفیعی و نادره دمشقی که هر دو از کوهنوردان تبریزی بودند جانشان را ا ...
حتی مردم عصیان زده هم روی ایران غیرت دارند
...، جناب آقای خزاعی نسبت به این فروش ها دید خوبی داشتند؛ البته برای من هم از یک زاویه این فروش ها دلنشین است، چون می گویم دست کم صاحبان سینما بخشی از بدهی هایشان را می دهند. اما وقتی آدم می بیند برای مدیران ارشد فروش بالا اهمیت پیدا می کند و متوجه نیستند که با این نوع تعریف و تمجیدها درواقع دارند یک نوع الگو و نشانی می دهند و سطح تمنا و خواسته شان از سینما را دارند عرضه می کنند؛ این خیلی خطرناک ...
زورگیری های زن خشن برای تامین هزینه درمان ناباروری
یک نوار چسب 5 سانتی متری چسبیده است، گفتم به آستین شما چسب چسبیده. گفت: عیبی ندارد، اسباب کشی داشتم، رفتم بالا در می آورم. وقتی همه چیز را برایم عادی نشان داد من هم دیگر چیزی نگفتم، وارد آسانسور شدم و او هم پشت سرم آمد، همان لحظه از پشت، دستش را دور گردنم حلقه کرد و می خواست چسب را دور دهانم بپیچد که من چسب را درآوردم و با دست خالی سعی کردم دستش را کنار بزنم که ناخنم شکست. ...
قتل آوا، پایان غم انگیز دلهره کودک طلاق + فیلم
با تلاش و کار منزلی در یکی از روستاهای واقع در پنج کیلومتری ارومیه خریداری کردیم اما به علت مشکلی که همسرم داشت، بچه دار نمی شدیم و بعد از مراجعات بسیار به پزشک بعد از چهار سال باردار شدم. بعد از تولد پسرم زندگی برای من رنگ دیگری داشت چراکه همسرم فقط از زندگی مشترک کار کردن و کسب در آمد را می فهمید و از وظایف پدری و شوهری غافل بود. همسرم همیشه به چشم یک زن خیانتکار به من نگاه ...
بزرگ ترین فضیلت علم اقتصاد از نگاه موسی غنی نژاد
یک سالی معطل کردم تا اینکه مجبور شدم سال 1353 به سربازی بروم. البته پیش از اعزام به خدمت سربازی یعنی در سال 1353 با خانم مهشید معیری ازدواج کردم. به این ترتیب به صورت سرباز وظیفه وارد ارتش شدم و در رسته پیاده پادگان فرح آباد خدمت کردم و یک سال بعد به پادگان تبریز منتقل شدم و در واحد پشتیبانی این پادگان به سربازی ام ادامه دادم. به این ترتیب در آذرماه سال 1355 موفق شدم کارت پایان خدمتم را بگیرم و پس ...
فال حافظ | فال حافظ امروز | سرنوشتت رو با حافظ ببین! | معجزه ای که منتظرش بودی اتفاق افتاد! + تفسیر دقیق
. 4- مغرور نباشید و به دیگران کمک کنید تا خداوند به شما مساعدت نماید. از یاد خداوند در هیچ حال غافل نشوید. پدر و مادر را محترم بدارید و به کمک آنها بشتابید. 5- هیچ شرف و فضیلتی مانند علم و دانش نیست و هیچ دانش و دانایی مانند فکر کردن و اندیشه نمی باشد. 6- تلاش را از دست ندهید و مواظب بدخواهان باشید. با افراد معتاد و پست معاشرت نکنید. 7- اموری که در این هفته اتفاق افتاد، به ...