سایر منابع:
سایر خبرها
اعترافات هولناک زن ورزشکار بعد از قتل همسر معتاد
. ولی شهناز، عروسم اسم بیمارستان را نمی گوید، ما هم به سراغ چند بیمارستان اطراف خانه مان رفتیم، اما اسم پسرم در لیست بیمار ها نبود. احتمال می دهم که برای پسرم اتفاقی رخ داده باشد. آزمایش DNA با شروع تحقیقات، آزمایشات DNA از خانواده کاظم گرفته شد و با DNA جسد مرد ناشناس تطبیق داده شد. آزمایشات نشان می داد که جسد متعلق به کاظم است و او طبق اعلام پدرش در یک مغازه کفش فروشی اجاره ...
مرد بی رحم زندگی زن و بچه اش را به آتش کشید / این مرد به سرمایه زندگی اش هم رحم نکرد و آنها را دزدید
، اما همه زندگی ام درآتش سوخته بود. این وضعیت موجب شد تا برای جبران این خسارت ها بیشتر کار کنم، ولی در شب یلدا فرصتی برای دیدار مادرم یافتم و به خانه پدرم رفتم. چند ساعت بعد زمانی که به خانه بازگشتم درکمال تعجب دیدم چرخ خیاطی ام نیست! غم سنگینی قلبم را فشرد و اشک هایم سرازیر شد؛ چراکه می دانستم کسی جز همسرم وارد خانه نشده است، این بود که به کلانتری آمدم تا تنها روزنه امیدم را با شما در میان بگذارم ...
مقتول زندگی مرا به شوهر سابقم گزارش می داد
فروردین ماه سال گذشته رهگذران پیکر نیمه جان مردی را در حوالی پارچین مشاهده و موضوع را به اورژانس و پلیس پاکدشت اعلام کردند. پس از آن مأموران به محل اعزام شدند و با بررسی های اولیه مشخص شد وی در تصادف با یک خودرو مجروح و راننده نیز متواری شده است. با انتقال وی به بیمارستان، چند روز بعد به خاطر شدت جراحات وارده فوت کرد. با مرگ مرد جوان، مأموران با بررسی دوربین های مداربسته اطراف محل ...
فاطمه هاشمی: بعد از فوت بابا، نامه مستند درباره تقلب در انتخابات سال 84 را هم از کشو بردند
اصلاحات نیوز ؛ فاطمه هاشمی رفسنجانی در گفت وگو با روزنامه اعتماد از زندگی، درگذشت و پیگیری های علت فوت پدرش گفته است. به گزارش اعتماد، بخش های مهم این گفت وگو را در ادامه می خوانید: حجابی که آقای هاشمی (در خطبه های نمازجمعه سال 60) تاکید داشت، نظر حاکمیت بود. بالاخره امام می خواستند مردم حجاب داشته باشند؛ ایشان که نمی توانست برخلاف نظر امام صحبت کنند. از هر کسی که می پرسیم چه شد که حجاب اجباری شد، همه م ...
راوی انقلاب در بولوار فرودگاه| خاطرات حاج علی بخشنده، روایت بیش از نیم قرن تاریخ مشهد است
(میدان ده دی)، اما اصلش، بچه دروازه قوچانم. حاج آقا پدرم، کارمند شهرداری بود. مادرم در سه سالگی من درگذشته بود و پدرم تجدیدفراش کرده بود. ما با پدر و نامادری زندگی می کردیم. خانه مان هم حوالی چهارراه میدان بار بود. یعنی اصالتا مشهدی هستید؟ نه؛ مادرم ترک تبریز بود، پدرم ترک قفقاز. او از مهاجران قفقاز بود که آمده بودند به مشهد و در جنگ جهانی دوم، سرباز بود. مدتی اسیر انگلیسی ها ...
قتل پسردایی به خاطر یک میلیون تومان
.... اتفاقاً خیلی با هم دوست بودیم و هر جا می رفتیم با هم بودیم، حتی چند سال قبل هم دو نفری با هم برای کار به ترکیه رفتیم. چند ماه قبل من مجبور شدم به ایران برگردم و او هم دو ماه قبل که تنها شد به ایران برگشت. البته یک اختلاف مالی کوچک هم داشتیم که فکر نمی کردم به خاطر آن دستم به خون پسردایی ام آلوده شود. چقدر بود؟ زمانی که با هم در ترکیه بودیم، من وضع مالی خوبی داشتم و مقصود ...
ایستادن بر پلۀ نخست در مسیر عاشقانه های معلمی
. پدرم معمولاً در روستا و مدارس چندپایه تدریس می کرد و همیشه از شیرینی کار و لذت بردنش از باسواد شدن بچه ها می گفت. از این که بچه ها را به گردش علمی می برد، برایشان قصه می گوید و چیزهایی ازاین دست. چند بار همراه پدرم به مدرسه رفته بودم و همین باعث شد علاقۀ من به این کار بیشتر شود. فرهنگی بودن همسرم نیز زندگی مرا بیشتر با این کار عجین کرده است. در دبیرستان رشتۀ علوم انسانی را انتخاب کردم و از همان اول ...
داش مشدی های همدان نگذاشتند قبر عارف قزوینی را از بین ببرند/ عارف می گفت پدرم می خواست مرا روضه خوان کند ...
معرفی کرده، آمدن من به آن جا نه برای شما صلاح است نه برای خودمان... من بی نهایت متاثر شدم که یک مرد پاک ِ میهن پرستِ بی غل وغش را بی خود و بی جهت متهم کنند طوری که از سایه اش هم برمد. روزگار گذشت، عارف را به همدان فرستادند و مرا هم به اجبار برای تاسیس هنرستان روانه ی تبریز کردند. در تبریز شنیدم که وضعیت عارف در همدان خوب نیست و من از آن جایی که عارف را سخت دوست داشتم مبلغی از ...
مهمانی کثیف شوهرم برای پسرم ! / درخواست خجالت آور زن جوان از پسر 18 ساله
دوست و رفیق هم نیستم به همین دلیل روزگارم به سختی می گذشت تا این که شوهرم ورشکست شد و مدتی به زندان افتاد. با وجود این بازهم سکوت کردم و دم نزدم اما چند روز قبل اتفاقی رخ داد که دیگر نتوانستم این ماجرای تکان دهنده را تحمل کنم. آن شب پسر18 ساله ام به خانه آمد و رازی را برایم فاش کرد. او گفت:یک شب به همراه پدرش به باغ ویلای اجاره ای در بولوار شاهنامه رفته بود که چند زن و مرد دیگر ...
همه چیز درباره مرگ آوا قهرمانی زیر شکنجه نامادری
ادامه داشت. تمامی بار سنگین زندگی برعهده من بود به جز خرجی خانه که کار پدر آوا بود و او کاری به روح و روان ما و نیازهای دیگرمان نداشت؛ تا اینکه مجدد باردار شدم و این بار بچه ام دختر بود و این درحالی بود که او دوباره پسر می خواست. اخلاقش خوب نبود و چون بعد از فوت پدرم می دید کسی پشت من نیست، بعد از تولد آوا اخلاقش بدتر و غیر قابل تحمل تر شد؛ تا اینکه گفت فامیل های من در تبریز ...
آزادی زندانی ها هدیه تولدم بود
کمک کنم. به پدرم گفتم مرا به زندان ببر و با هم به آنجا رفتیم. در زندان آقای جعفری ما را راهنمایی و خیلی هم به خاطر این کمک از ما استقبال کرد. رئیس زندان می گفت من تا حالا چنین چیزی ندیده ام که یک دانش آموز بخواهد این کار را انجام دهد. بعد او به من هدیه داد. من هم به زندانیان کمک کردم. البته خودم نتوانستم 2زندانی آزاد شده را همان موقع ببینم، ولی بعد از روابط عمومی زندان هماهنگ کردند تا بتوانم این ...
نقشه رمزآلود!
هم همسرم فرصت زیادی برای درآمدزایی داشته باشد. خلاصه با به دنیا آمدن 2 فرزندم زندگی ما نیز آرام آرام بهتر شد تا جایی که بالاخره همسرم مغازه ای برای خودش خرید و سپس یک آپارتمان خریداری کرد. وقتی متوجه شدم که قصد دارد سند منزل را به نام مادرش ثبت کند به او اعتراض کردم اما همسرم مرا قانع کرد که اگر سند منزل به نام خودش باشد چون سرپرست خانواده است یارانه دولتی را قطع می کنند. این ...
شوهرم باز هم می خواهد ازدواج کند، طلاق می خواهم
با عشق تشکیل بدهم. دیگر نمی توانستم بی تفاوتی های همسرم را تحمل کنم. برای همین من هم می خواهم برای خودم زندگی کنم. نیاز به یک زندگی عاشقانه دارم. همسرم هیچ وقت نتوانست مرا ببخشد و من هم از این وضعیت خسته شدم. وقتی صحبت های این زن و شوهر تمام شد، قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد تا بعد از آن در این باره تصمیم گیری کند. ...
مهمانی کثیف شوهرم برای پسرم ! / درخواست خجالت آور زن جوان از پسر 18 ساله
...: سال ها به خاطر فرزندانم در حالی رفتارهای غیر اخلاقی و خیانت بار همسرم را تحمل کردم که چاره ای جز سکوت نداشتم اما حالا که او پای پسر جوانم را به مهمانی های کثیف کشانده است، دیگر تصمیم خودم را گرفته ام و ... آن ها در دورهم نشینی شبانه قلیان و مشروبات الکلی مصرف می کردند و پسرم شاهد این صحنه های زشت بود. پسرم گفت: یکی از زنان جوان مرا به کناری کشید و لیوان حاوی شراب را به دستم داد و ...
ناگفته های قتل آوا قهرمانی به دست نامادری سنگدل / دلیل طلاق پدر و مادر آوا
این باره طفره رفت و گفت که وی در موقع وقوع اتفاق در مسافرت بوده است. بعد از کلی جست و جو، شماره پدر آوا را برای گرفتن اطلاعات بیشتر از زندگی این کودک چهارساله و برادر حدود 9 ساله اش پیدا کرده و با او در مورد آوا و پسرش آراز به گفت و گو نشستم. پدر آوا: مادر به دنبال فالوور است پدر آوا با اشاره به اینکه برای پرونده آوا و آراز وکیل گرفته ام، گفت: جای آراز در کنار نا ...
می گفتند ایران سرزمین کفر است!
...> مدینه: نه به جان بچه هام. چند روز بعد از اینکه ساکن شدیم، نارضایتی من شروع شد. شما نمی تونید تصور کنید زندگی با قوانینی که داعش وضع کرده بود چقدر سخت بود. در سرزمین خلافت، برخلاف اسلام، با زن مثل کنیز و برده رفتار می کنند. زن، ارزشی ندارد. در ایران، من با شوهرم مشکل داشتم، ولی آزاد بودم. بازجو: اگر از شما می خواستند تو ایران کسی رو بکشی، این کار می کردی؟ مدینه: آره. خب شیعه رو دشمن می ...
ناگفته های دختری که منافقین پدرش را به علت نصب تصویر امام در مغازه ترور کردند
شهادت رسیده است، گفت: پدرم شغلش آزاد بود و مغازه آجیل فروشی داشتند و فقط به دلیل نصب عکس های امام خمینی(ره) و چند تن از سربازان نظام بود که پدرم را به قتل تهدید می کردند. وی افزود: بعد از پدرم سال ها ما را به قتل تهدید می کردند، واقعا کسی نمی تواند ترس ما را درک کند. نیمه شب درب منزل ما به صدا در می آمد و نامه ای پر از تهدید را داخل خانه می انداختند. دختر ...
کارآفرینی بانوی اراکی با دار قالی/ تار و پودی که ارزان گره می خورد
برای زندگی خود کند. با سرکار خانم کارچانی یکی از زنان کارآفرین اراکی که چند سالی می شود وارد این عرصه شده و برای خود و چنی تن از زنان اراکی فرصت اشتغال ایجاد کرده است به گفت وگو نشستیم و او درباره شروع کار و علاقه ها و رؤیاهایش چنین می گوید: متولد 58 هستم، پدرم چله کش قالی بود و از همان دوران کودکی نقش و رنگ قالی مرا مجذوب خود کرد، بعد از اینکه ازدواج کردم و همسرم هم کسب و کار پدرم را ...
روایتی از کارتن خوابی و اعتیاد زنان؛ یک گروه تن فروش اند، گروهی رحم اجاره می دهند
. او می گوید، در پاتوق ها به زنان تجاوز می شود. حامله می شوند و ناچار، بچه های شان را می فروشند: خودم یک بار به بهزیستی زنگ زدم، وقتی صدای بچه ای را از داخل سطل زباله شنیدم. بچه را گذاشته بودند داخل نایلون مشکی. جفت هم داشت. آن سال خیلی خبری شد. بعد ها شنیدم که مادر تا زایمان کرده بود بچه را انداخته بود سطل و رفته بود مواد بکشد. شیشه این کار را با آدم می کند. پاتوق ها برای مردان ناامن است ...
اثر انگشت دختر راز سرقت خانه پدر را برملا کرد
اما پدرم اجازه نمی داد، چند وقت پیش مادرم نقشه ای کشید و گفت اگر به حرفش گوش کنم می تواند مرا پیش خودش ببرد. مادرم گفت باید کاری کنیم که ثروت پدرم فقط به ما برسد و همسر دوم پدرم نتواند پول های پدرم را تصاحب کند، به همین خاطر از من خواست که داخل شربت 10 قرص حل کنم و به پدرم بدهم. من هم قبول کردم و شربت مسموم را به پدرم دادم. بعد از اینکه پدرم بی هوش شد، به مادرم زنگ زدم و او به همراه ...
عارف قزوینی می گفت: دوستانم مرا عرق خور و تریاکی کردند
ارژنگی و بعد رفتم به شیراز و پاسارگاد به قصد این که اطلاعاتی پیدا کنم و فتح بابل را بسازم. اما آن اطلاعاتی که لازم بود به دست نیاوردم. راه ها هم بسیار ناامن بود، وسیله هم نبود و من به زحمت به تهران مراجعت کردم. در تهران مشغول کار مقدماتی روی پرده ی نادر شدم و با خودم گفتم حالا که نتوانستم آن یکی را بسازم از نادر شروع می کنم. در آن وقت بیش از چهل نفر شاگرد در نگارستان من تعلیم می دیدند ...
با مردم خوش اخلاق باشید
کسی می سپارم که شما را از نیستی به هستی آورد. شهید جعفری خطاب به همسرش نیز آورده است: همسرم هرگز نماز و عبادت را فراموش نکن و بگو مرا دربهشت زهرای بندرعباس دفن کنند تا تو به قبرم درسترسی داشته باشی و عزیزانم، کوچولوهایم نکند بعد از چند سال که گذشت مرا فراموش کنید. وی اضافه کرده است: با مردم آن قدر خوش اخلاق باش که بدانند تو همسر یک شهیدی و بدانند که مادر بچه های یک شهیدی پس به تو سفارش می کنم که هرکاری خواستی انجام بدهی با مادرت و پسرخاله علی کرمشاهی همیشه مشورت کن و هر گرفتاری داشتی با آن ها در میان بگذار. ...
قتل سریالی 7 زن جوان به دست مرد گیلانی/ مثله کردن وحشتناک جسد زنان
از هیچ کدام از کار های همسرم خبر نداشتم و همانطور که پیش تر گفتم یک شب در سال 95 زنی را دیدم که در دستشویی خانه غش کرده بود، اما وقتی از همسرم موضوع را پرسیدم او به من حمله ور شده و گلویم را گرفت و سپس مرا به اتاق انداخت و در را روی من و دخترم بست. اظهارات مکتوب خفاش شب گیلان در اعتراف ها دستخط خودم بوده، اما برخی از آنان را قبول ندارم. من هرگز نگفتم که با همسرم و فرزندم در خیابان افرادی را سوار می کردیم و حضور من به خاطر جلب اعتماد مقتولان بوده است. تنها فروش 2 مورد از طلا ها را قبول دارم که آن هم قبل از اطلاعم از اقدام های همسرم بود. ...
حق ندارید مرگ مرا زیرنویس کنید
عوامل سینما من پرستویی همیشه نگاهم به فیش حقوقی ام است. من الان بازنشسته وزارت ارشاد هستم و 10 سال دادگستری را به وزارت ارشاد انتقال دادم و با درجه یک هنری بازنشسته شدم و یک فیش حقوقی دارم. این را یاد گرفته ام که با این فیش زندگی کنم و با آن تنظیم هستم، نه پول سینما؛ بنابراین راحت می توانم با همان حقوق زندگی کنم. خیلی ها می گویند فلانی سه سال است کار نمی کند، حتما مغازه دارد یا بساز و بفروشی ...
3 روایت تازه از انفجار تروریستی کرمان کربلا را به چشم خود دیدیم
برای نجات جان خودشان فرار می کردند ما به عنوان امدادگر باید می ماندیم و کمک می کردیم. در انفجار اول صحنه های دلخراشی را دیدیم؛ مثلاً یک خانم بود که بالای سر فرزندش بود، به خاطر جراحات معلوم نبود که فرزندش پسر است یا دختر، داد می زد که بچه ام...، کمک کنید. ، ما سی پی آر انجام دادیم و دستش را گرفتم نبضش را بگیرم اما اصلاً نبض نداشت، با خودم گفتم شاید من استرس دارم و اشتباه می کنم. ، از همکاران ...
اولین گفتگوی رسانه ای حسن آقامیری / از ماجرای سربازی و دادگاهی شدن تا حاشیه های گفتگو با احلام و ارتباط ...
.... به نظر من سربازی کارخانه اپوزیسیون سازی بود. یعنی بچه ها خیلی ناراضی و شاکی بیرون می آمدند. انگار که فقط یک دوره ای برایشان تمام می شد. اینطور نیست؟ حق دارند. من خودم اول آموزشی سپاه بودم و بعد مشکلاتی پیش آمد و مرا به جای دیگری فرستادند. همان موقع وقتی با بچه ها صحبت می کردیم همه کاسب بودند و، چون سربازی نرفته بودند نمی توانستند چیزی به نام خود و حتی مجوز های کاری ...
جزئیات حمله ترسناک زن زورگیر به 2 زن در آسانسور مجتمع مسکونی
که آمدند، ضارب ترسید و مرا رها کرد. من هم آن لحظه بی هوش شدم و همسایه ها متوجه نشدند که قضیه از چه قرار است، او هم فرار کرد. محبوبه درباره حال عمومی اش بعد از این اتفاق می گوید: هنوز از فضای بسته و آسانسور می ترسم. حتی نمی توانم از خانه بیرون بروم. مجبور شدم برای پسرم سرویس بگیرم چون نمی توانستم خودم او را به مدرسه ببرم. این 11 روز به جز دادگاه و پاسگاه و درمانگاه جای دیگری نرفته ام. دکتر به من گفت که اگر لباس زمستانی نداشتم، ضربات چاقو منجر به مرگم می شد. ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می نویسم. Δ ...
ناگفته های تلخ آشا محرابی از خیانت پدر بازیگرش!
اسماعیل محرابی تنظیم داشتم. نوجوان بودم که از ما جدا شد و می خواستم زندگی تازه ای را تجربه کنم. به این ترتیب قرار ما به هم خورد و دیگر خبری از او نداشتم وقتی که در تئاتری برای تماشا آمده بود. وقتی مرا دید خیلی تعجب کرد و گفت نمی دانستم که بازیگر شده ای. شاید اگر همان زمان با آن علاقه و انرژی سراغ بازیگری می رفتم خیلی زودتر از این می توانستم صعودم کنم. زمانی که او رفت ...
حاج حسین ؛ سردار شهیدی که رشادتش بدون مرز بود
...> به گفته پدرش؛ مراسم عقد و ازدواج آنها بسیار ساده برگزار شد و خیلی از مراسم های مرسوم آن موقع را انجام ندادند، احترام همسرش را داشت و همسرش نیز احترام او را نگه می داشت و هر کاری داشت خودش انجام می داد و به همسرش دستور نمی داد. حاج علی حسین می گوید: زمانی که حسین مجروح و در بیمارستان تهران بستری بود، به عیادتش رفتم و گفتم: ما خوشحالیم که تو زنده هستی، هر چند که عباس شهید شده، او گفت ...