آزادی زندانی ها هدیه تولدم بود
سایر منابع:
سایر خبرها
الان فقر دشمن اصلی مردم شده است/آیت الله هاشمی دغدغه رفاه جامعه را داشت
حوادث ناگوار و غم انگیز زیادی در کشور شاهد بوده ایم، گفت: دیشب خدمت والده(خانم عفت مرعشی) بود که چند سؤال پشت سر هم از من پرسید. در این سن آدم بعضی مطالب یادش می رود. ایشان از من پرسید، فائزه کجا است؟ پاسخی نداشتم که بدهم. بعد یک مقدار فکر کرد و یادش آمد که فائزه زندان است. از من سؤال که چرا فائزه زندان است؟ گفتم خارج از چهارچوب حرف زده است. گفت مگر حرف زدن زندان دارد؟! گفت نمی خواهی برای او کاری کنی ...
راوی انقلاب در بولوار فرودگاه| خاطرات حاج علی بخشنده، روایت بیش از نیم قرن تاریخ مشهد است
می شود و همان جا نذر می کند اگر آزاد شد، بیاید مشهد، پابوس حضرت رضا (ع). پدرم می آید مشهد و ماندگار می شود. بعد در همین مشهد، با دختر یکی از هم قطارانش ازدواج می کند و تشکیل خانواده می دهد. متأسفانه عمر مادرم به دنیا نبود. همان طور که گفتم، سه سال بیشتر نداشتم که به رحمت خدا رفت. شمه ای از تصویرش در دوران مریضی را به خاطر دارم؛ پدرم هم به ناچار تجدیدفراش کرد. آن وقت ها بیشتر محله ما ...
این بانو در خیابان به کودکان کار درس می دهد
جوان آنلاین: بساط دستفروشی دخترک در یک مساحت کوچکی، نزدیک مترویی در مرکز شهر روی زمین پهن بود. زنی جوان کنار آن دخترک روی زمین نشسته بود و نگاه معصومانه دخترک به تخته وایت بردی که در دست آن زن قرار داشت دوخته شده بود. معلوم بود آن زن در حال آموزش به آن دختر است. کمک به کودکان کار را زیاد دیده بودم، یا غذا بود یا پول یا پوشاک. اما این کمک خیلی متفاوت بود. کنجکاو شدم و نزدیک آن زن رفتم. دخترک از دیدنم کمی ترسید. دست ...
داش مشدی های همدان نگذاشتند قبر عارف قزوینی را از بین ببرند/ عارف می گفت پدرم می خواست مرا روضه خوان کند ...
اشراف را که سبب بدبختی این ملت و خرابی مملکت بوده اند ساخته، یک اثری از بزرگان حقیقی مملکت ندارد. با همه ی این ها من کمال الملک را دوست دارم. برای این که هنرمند است ولی از نظر مسلک با هم مخالفیم. عارف در آن زمان که با من معاشرت داشت مثل آدم های مسن که با بدبختی و بی چارگی زندگی کنند همیشه تاسف دوران جوانی را می خورد و آن قدر متاثر می شد که به شدت گریه می کرد و بعد به نقطه ای خیره می شد و ...
ایستادن بر پلۀ نخست در مسیر عاشقانه های معلمی
. پدرم معمولاً در روستا و مدارس چندپایه تدریس می کرد و همیشه از شیرینی کار و لذت بردنش از باسواد شدن بچه ها می گفت. از این که بچه ها را به گردش علمی می برد، برایشان قصه می گوید و چیزهایی ازاین دست. چند بار همراه پدرم به مدرسه رفته بودم و همین باعث شد علاقۀ من به این کار بیشتر شود. فرهنگی بودن همسرم نیز زندگی مرا بیشتر با این کار عجین کرده است. در دبیرستان رشتۀ علوم انسانی را انتخاب کردم و از همان اول ...
خدا به من قدرت خنداندن داد
اگرچه شوهر خوبی نیستی اما این اسم و رسم تو آن را جبران می کند! زندگی طلبگی به خصوص اگر دائم در سفر باشد سختی های خودش را دارد. آیا همسرتان از اول می دانست که باید این گونه زندگی کند؟ نه، بنده خدا خبر نداشت! خدا پدرم را رحمت کند. یک بار به من گفت: محسن! غصه می خوری که پسر نداری و بچه هایت همه دخترند؟ گفتم: نه . گفت: اگر بچه هایت پسر بودند، توفیق تبلیغ پیدا نمی کردی. خدا به تو دختر ...
شروع خلاف بعد از فوت همسر
نداشت به منزلم می آمد و نزد بچه ها می ماند. بچه های مرا خیلی دوست داشت و به خوبی از آنها نگهداری می کرد و الان بچه ها پیش او هستند. چون اولین بار است که دستگیر می شوم، امیدوارم به زودی آزاد شوم و پیش بچه هایم برگردم. از خدا می خواهم آبرویم را حفظ کند و خانواده و بچه هایم متوجه دستگیری ام نشوند. من مجرم نیستم و قول می دهم بعد از آزادی حتما راه و روش زندگی ام را عوض کرده و درست زندگی کنم و نان حلال بیاورم. ...
وقتی هری پاتر سارق می شود | متهم: دوست داشتم دانشمند شوم اما سارق شدم
... چرا با این سن کم تبدیل به سارق شده ای؟ چون حسرت خیلی چیزها در دلم بود. از داشتن ماشین خوب گرفته تا لباس های گرانقیمت. پدرم یک کارگر است و خودم خیلی زیاده خواه هستم. می خواستم پولدار شوم و بعد دور سرقت را خط بکشم. راستش می خواستم درس را ادامه بدهم و دانشمند شوم چون خیلی باهوشم! چقدر درس خواندی؟ دیپلمم را گرفتم و می خواستم بعد از چند مورد سرقت، درسم را ادامه ...
همه چیز درباره مرگ آوا قهرمانی زیر شکنجه نامادری
ادامه داشت. تمامی بار سنگین زندگی برعهده من بود به جز خرجی خانه که کار پدر آوا بود و او کاری به روح و روان ما و نیازهای دیگرمان نداشت؛ تا اینکه مجدد باردار شدم و این بار بچه ام دختر بود و این درحالی بود که او دوباره پسر می خواست. اخلاقش خوب نبود و چون بعد از فوت پدرم می دید کسی پشت من نیست، بعد از تولد آوا اخلاقش بدتر و غیر قابل تحمل تر شد؛ تا اینکه گفت فامیل های من در تبریز ...
فقیهِ سیاستمدار؛ نگاهی به زندگی هاشمی رفسنجانی در سالروز درگذشتش
به گزارش مبلغ اکبر هاشمی رفسنجانی در تاریخ 3 شهریور 1313 در روستای نوق بهرمان شهرستان رفسنجان به دنیا آمد و در تاریخ 19 دی 1395 در شهر تهران درگذشت. هاشمی رفسنجانی روحانی، مفسر قرآن و سیاستمدار ایرانی بود که به عنوان یکی از پرنفوذترین شخصیت های سیاسی جمهوری اسلامی شناخته می شد. او از 25 مرداد 1368 تا 12 مرداد 1376 چهارمین رئیس جمهور ایران بود. پیش از آن وی اولین رئیس مجلس شورای اسلامی از سال 1359 تا 1368 بود. در طول جنگ ایران و عراق رفسنجانی به عنوان نماینده امام خمینی (ره) در شو ...
شوهرم باز هم می خواهد ازدواج کند، طلاق می خواهم
دورشده و فاصله گرفته بودیم. برای همین من هم تصمیم گرفتم یک زندگی با عشق تشکیل بدهم. دیگر نمی توانستم بی تفاوتی های همسرم را تحمل کنم. برای همین من هم می خواهم برای خودم زندگی کنم. نیاز به یک زندگی عاشقانه دارم. همسرم هیچ وقت نتوانست مرا ببخشد و من هم از این وضعیت خسته شدم. وقتی صحبت های این زن و شوهر تمام شد، قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد تا بعد ازآن دراین باره تصمیم گیری کند. منبع: etemadonline-647781 ...
رفیق کشی درجنایت مستانه
برایش جشن تولد گرفته بودم اما این جشن به عزا تبدیل شد. آنجا چه اتفاقی افتاد که قاتل بهترین دوستت شدی؟ من و مهرداد سال ها دوست و بچه محل بودیم. هر روز اگر همدیگر را نمی دیدیم تلفنی یا چتی از حال هم با خبر می شدیم. او امسال برای من جشن تولد گرفت که می توانم بگویم بهترین جشن تولدم بود. برای این که لطفش را جبران کنم، تصمیم گرفتم او را در جشن تولدش غافلگیر کنم. با چندنفر ازدوستان مشترک ...
اولین گفتگوی رسانه ای حسن آقامیری / از ماجرای سربازی و دادگاهی شدن تا حاشیه های گفتگو با احلام و ارتباط ...
و بعد مشکلاتی پیش آمد و مرا به جای دیگری فرستادند. همان موقع وقتی با بچه ها صحبت می کردیم همه کاسب بودند و چون سربازی نرفته بودند نمی توانستند چیزی به نام خود و حتی مجوزهای کاری بگیرند، یعنی دو سال از کارش عقب می افتد و بالاجبار می آیند سربازی. من چند سال پیش به چین سفر کرده بودم. یک آقایی آنجا کارخانه مفتول سازی داشت. می گفت اینجا اگر یک هفته یا ده روز از بازار جا بمانی دیگر کلا از بازار جا می ...
عارف قزوینی می گفت: دوستانم مرا عرق خور و تریاکی کردند/ به درد بی درمان اعتیاد مبتلا شده ام کد خبر: ...
افتخار می کنم که با این دست گچی دست بدهم... بعد از او نامش را پرسیدم، گفت: عارف قزوینی یک دفعه منقلب شدم و از خوشحالی نمی دانستم چه بگویم، آن قدر تحریک شده بودم که نهایت نداشت. عارف آمد تو و با اشتیاق مجسمه ها را دید؛ فردوسی، سعدی و امیرکبیر را که ساخته بودم دید و بعد رفت جلوی پرده ی حمله ی نادر. یک وقتی دیدم مثل ابر بهار گریه می کند، گفتم: آقا چرا گریه می کنید؟ گفت: چطور شد آن ملت که هندوستان را ...
آرزوی بزرگ پدیده لیگ: گلزنی دوباره به سرخابی ها
از این می توانم باشم. دوست دارم بیشتر گل بزنم پاس گل بدهم و به چشم بیایم اما مهم بالا بودن تیم است و بعد آمار فردی خودم روبروی استقلال و پرسپولیس. بازی کردن انگیزه را دوبرابر می کند برای من هم همین بود. امیدوارم این گل زدن ها و پاس گل ها ادامه داشته باشد و به تیم ملی بزرگسال دعوت شوم. گودرزی که مهره اصلی تیم امید بود در این مورد گفت: در تیم ملی توانستم سه گل بزنم و دو پاس گل بدهم و آمار ...
خبر خوب| این شهید کرمان هم زنده است، هم زندگی بخشیده!
. برای همین از مدت ها قبل پول هایش را جمع کرده بود تا سفیر کوچک آزادی باشد. نورسان پس از شنیدن خبر شهادت چند دانش آموز هم سن و سال خودش در مراسم سالگرد سردار تصمیم گرفت به احترام کودکان شهید این کار را انجام دهد. این دختر دغدغه مند اهل مراغه پس از حضور در زندان مراغه همراه با خانواده اش ، قلک خودش را شکست و با اهدای 15 میلیون تومان، زمینه آزادی دو زندانی خانم را فراهم کرد. نورسان محسنی ...
هری پاتر در تهران به جرم سرقت دستگیر شد
. من خیلی باهوشم. می خواستم درس را ادامه بدهم و دانشمند شوم. *پس چرا ادامه تحصیل ندادی؟ دیپلم ام را گرفتم و می خواستم بعد از چند سرقت، به دانشگاه بروم. دوست نداشتم با اتوبوس به دانشگاه بروم و دلم می خواست ماشین مدل بالا زیر پایم باشد. *چرا موبایل قاپی را انتخاب کردی؟ سرقت های دیگر تخصص می خواهد. من باز کردن قفل بلد نیستم. موبایل قاپی از همه آسان تر است. قبلاً هم به جرم موبایل قاپی دستگیر شدم. مدتی زندان بودم و سه چهار ماه قبل آزاد شدم و دوباره دزدی ها را شروع کردم که خیلی زود دستگیر شدم. منبع: etemadonline-647722 ...
نقشه شوم مرد جوان با عروس 15 ساله / مرد جوان برای مهاجرت به زنش هم رحم نکرد!
...! و بعد رو به من کرد و گفت: این جا منزل من است و شما هم باید این واحد آپارتمانی راخالی کنید! باورم نمی شد مادر شوهرم چنین بلایی به سرم بیاورد. وقتی به او گفتم من و همسرم با سختی و بدبختی این خانه را خریده ایم! بلافاصله به پلیس 110 زنگ زد و مدعی شد که مستاجر منزلمان را تخلیه نمی کند! من بی درنگ با محمد تماس گرفتم ولی او هم پاسخم را نداد به همین خاطر لوازم شخصی ام را برداشتم و به خانه پدرم رفتم ...
روایت همسر شهید مصطفی صدرزاده از مواجهه دخترش با پیکر پدر
آقا مصطفی صدرزاده مُرد. خدایا شما سرپرست ما هستی همسر شهید صدرزاده بیان کرد: وقتی که قرار بود خبر شهادت را به فاطمه خانم بدهیم، شب عاشورا، من با علم به اینکه حدیث قدسی داریم که خداوند می گویند مردی از خانواده ای برود سرپرستش خودم می شوم، آنجا در دلم گفتم خدایا شما سرپرست ما هستی. ما قبلا با واسطه از شما می خواستیم، اما الان دیگر شما مستقیما سرپرست من و بچه هایم باش. آن شب به ...
زنانی که ساواک هم نتوانست بی حجابشان کند
.... این موضوع باعث شد بسیاری از زنان و دختران خانه نشین شوند و برای انجام امور ضروریشان بیرون نروند و یا شبانه و از کوچه های فرعی و به دور از چشم ماموران بیرون بروند. اما همین زنانی که چندین سال خانه نشین شدند و بخاطر کشف حجاب نشدن توسط مامورین شاه از خانه بیرون نمی رفتند؛ توانستند نسلی را تربیت کنند که چندین دهه بعد، در زندان های مخوف ساواک حجاب شان را به هرشکلی حفظ کنند ومهم ترین ...
زندگی مایکل شوماخر اسطوره دنیای فرمول یک | دور ماندن از انظار پس از سانحه رانندگی تا به امروز
...> این مجری جنجالی گفت: می دانید در طول این سال های کارِ اجرا، هیچ وقت آدم پرسر و صدا و پرهیاهوهایی نبودم و عاشق کارم بودم با کارم و انرژی ام حاشیه ساز بودم نه با حواشی که مرا مطرح کند. الان حکمم را گرفتم و حالِ خوبی دارم و البته همان طور که خودم گذشت از زندان و زندانی را فرهنگسازی می کردم درباره اتفاق شخصی خودم هم این گذشت را کردم. او اضافه کرد: این سال ها بسیار سخت گذشت و با قضاوت های ...
گفتگوی خواندنی با پرویز پرستویی/ ناگفته های خاص از آژانس شیشه ای، مارمولک و بید مجنون
های من، مثل بچه های دروازه غار، درخونگاه و آب منگل است، اما باید نشست و مرام و مسلکش را نگاه کرد. به او گفتم حاج عباس می توانم یک خواهش از شما بکنم. گفتم شما هر وقت فرصت کردی، بیا سر صحنه ما. مهم نیست من صورت شما را ببینم یا نبینم اما به من بگویند شما سر صحنه هستید. الان الگوی من شده حاج عباس نجف آبادی. *اگر چرخه کار پنج هزار عضو خانه سینما درست بچرخد و همه چیز بر وفق مراد باشد، فکر می ...
جنون زورگیری دختر 27 ساله از زنان + فیلم
، این 11 روز به جز دادگاه و پاسگاه و درمانگاه جای دیگری نرفته ام. او ادامه می دهد: مدام کابوس، دلهره، استرس و اضطراب دارم، این زن خواب را از چشمان من گرفته تا چشمانم بسته می شود، مدام او را می بینم که در حال خفه کردن من است. وی تاکید می کند: لحظه ای که به من حمله کرد به او گفتم من بچه کوچک دارم و تو را به خدا مرا نکش، این خانم هیچ چیزی از من نخواست، اگر می گفت گردنبند و گوشواره ...
پایان کار 2 موبایل قاپ حرفه ای محله گاندی
ارتباط داشته باشد .آن شب مادرم از ترس شوهرش مرا به انباری که داخل پارکینگ خانه اش بود برد فکرش را بکنید من برای محافظت از مادرم چاقو خوردم اما او حاضر نشد در سرمای زمستان مرا به خانه اش راه بدهد . چند سالی گذشت و من موفق شدم مقداری پول برای اجاره خانه پس انداز کنم نگاهش کردم و گفتم پس انداز؟ خندید و گفت راستش را بخواهی با یک پسر دوست شدم و وقتی برای پول پیش خانه کمکم کرد او را اصطلاحا ...
پایان کار 2 موبایل قاپ حرفه ای محله گاندی
نمی داد با من ارتباط داشته باشد .آن شب مادرم از ترس شوهرش مرا به انباری که داخل پارکینگ خانه اش بود برد فکرش را بکنید من برای محافظت از مادرم چاقو خوردم اما او حاضر نشد در سرمای زمستان مرا به خانه اش راه بدهد . چند سالی گذشت و من موفق شدم مقداری پول برای اجاره خانه پس انداز کنم نگاهش کردم و گفتم پس انداز؟ خندید و گفت راستش را بخواهی با یک پسر دوست شدم و وقتی برای پول پیش خانه کمکم کرد او ...
پرویز پرستویی: تلویزیون حق ندارد مرگ من را هم زیرنویس کند
، ولی با قبول برخی کار ها می توانستم خودم را تغییر دهم، اما همیشه به خودم می گویم به چه قیمتی؟! این حرفم شاید کلیشه باشد، اما همیشه گفتم من نه عینک می زنم که کسی من را نشناسد و نه عینک نمی زنم که همه مرا بشناسند، چون من از همین مردم شنیدم که فلانی آمده بود و می گفت تو مرا نمی شناسی، می گفتم نه بابا من آنقدر گرفتارم که...! خدا نکند که حالا همان فرد شناخته شود، حالا دیگر عینک می زند. من ...
حضور چهره های سرشناس سینما و تلویزیون در نشان ارادت ؛ افتخار نوکری امام حسین (ع)
یادآوری این ارزش ها باید باقی بماند هوشنگ توکلی بازیگر پیشکسوت با حضور در این مراسم در سخنانی گفت: ماجرای امام حسین (ع) همه وجودمان است و عمق ماجرا بسیار بزرگ است، ما هم ذره هایی در این ترکیب بزرگ هستیم. امیدوارم تا جهان هست یادآوری این ارزش ها باقی بماند. گلریز: پدرم مداح قدیمی بود و من پامنبری اش بودم محمد گلریز نیز دیگر هنرمند پیشکسوتی بود که در سخنانی بیان کرد ...
واکنش متفاوت به حذف از تیم ملی: باید بهترین بشوم!
است که آدم بتواند توانایی های خودش را حفظ کند. این اتفاق برایم خیلی سخت بود ولی همانطور که گفتم به هر حال نظر سرمربی تیم ملی است و همه باید به آن احترام بگذارند. او می داند چه بازیکنانی به کار تیمش می آیند. من در این خصوص نظری نمی توانم داشته باشم که چرا هستم یا چرا نیستم. تنها کاری که می توانم انجام بدهم این است که هر روز بهتر بشوم. به نظرم این بهترین چاره و بهترین انگیزه برای من است. ...
اظهارت جدید و بسیار متواضعانه پرویز پرستویی!
که شما از بازیگری تا هنرمندی طی می کنید، مسیر ساده ای نیست که شما بگویید کاری ندارد، من این همه سال کار کردم! آیا یک ورزشکار که مدال المپیک گرفته، می تواند بگوید دفعه بعد حتما المپیکی می شوم؟! شاید این حرف ها کلیشه باشد، اما بنده اگر بزرگ ترین بازیگر جهان هم باشم، آیا واقعا در کار بعدی هم بزرگ ترین بازیگر جهان خواهم بود؟ من همیشه می گویم در بازیگری فقط بازی کردنش سخت است، بقیه اش خیلی خوش می گذرد ...