چرا شهید موسوی هیچ وقت به حرم امام حسین(ع) نرفت؟
سایر خبرها
ماجرای حنابندون همسر مدافع حرم برای شوهرش +فیلم
بود شهید بشی، من الان خودم برات حنابندون می گیرم که فردای شهادت بشه روز عروسیت. روز خوش بختی و عاقبت بخیری تو بهترین روز برای هر دوتامونه . روی مبل، کنار بخاری و سمت چپ ویترین داخل پذیرایی نشست. پارچه سفیدی رویش انداختم، روزنامه زیر پاهایش گذاشتم، نیت کردم و روی موها، محاسن و پاهایش حنا گذاشتم. در همان حالت که حنا روی سرش بود، دوربین موبایلم را روشن کردم و گفتم: حمید صحبت کن ...
اسمی که امام رضا (ع) انتخاب کرد/ فرزندم دوست داشت اول اسیر و بعد شهید گمنام باشد
آقاجان اسم برادرم رضاست، گفت بگذار حمیدرضا. از پدرش خواستم شناسنامه اش را با اسم حمیدرضا بگیرد. از آنجایی که پدرش ارتشی و مقرراتی بود گفت بچه باید یک اسم داشته باشد و اینطوری شد حمید. 2 سالش بود تشنج کرد و در خانه از دنیا رفت، رویش ملحفه سفید کشیدند و من با حال بدی رفتم گوشه حیاط و گریه کنان گفتم امام رضا بچه ام را از شما می خواهم اگر ندهید پیش جدتان شکایتتان را می کنم. چند ثانیه بعد بچه ...
خلخالی حکم اعدام خودش را هم امضا کرد!
پذیرایی بسیاری از میهمانان امام در نوفل لو شاتو را تأمین می کرده است. برای این که بدانید تا چه مورد وثوق امام بوده خاطره اول گویاست که در یکی از 10 روز فاصله بازگشت رهبر فقید انقلاب به ایران در 12 بهمن تا 22 بهمن 1357 و قبل از پیروزی انقلاب، امام را در آستانۀ حکومت نظامی شبانه برای زیارت با اتومبیل خود به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم در شهر ری می برد در حالی که می دانیم طی 10 سال بعد که در رأس ...
لحظه به لحظه نفسگیر نجات نوزاد 6 روزه توسط اپراتور اورژانس / خانم قلندری از پشت تلفن معجزه کرد + عکس
و درخواست کمک کرد. تمام امیدم را از دست داده و به شدت خودم را باخته بودم. آن قدر که از شدت استرس دور خانه می دویدم و گریه می کردم. بعد از تماس با اورژانس همسرم گوشی را روی بلندگو گذاشت تا کارهایی را که کارشناس اورژانس توضیح می داد، انجام دهم. هرچه به پشت پسرم ضربه می زدم، اتفاقی نمی افتاد و کم کم بدنش شل شد. با تمام وجود می خواستم بچه ام را از پشت گوشی به خانم قلندری بدهم و بگویم شما را به خدا ...
گلوله ام به هدف نخورَد، آبروی جمهوری اسلامی می رود!
می گفت: به نظامی های سوری گفتم همان نقطه ای را که نمی توانید بزنید، همان جا را هدف قرار می دهیم! می خواستم اجرای آتش بکنم که توی دلم گفتم خدا کند به هدف بخورد. اگر نخورد آبروی جمهوری اسلامی می رود! به گزارش خبرنگار فرهنگی حیات ، داستانی که می خوانید روایتی از احمدرضا بیضائی برادر شهید مدافع حرم محمودرضا بیضائی است که در کتاب تو شهید نمی شوی آمده: همیشه امور و فنون نظامی را ...
24 ساعت هولناک ؛ روایتی تلخ از خانواده ای که 8 نفر از اعضای خانواده شان شهید شدند
همشهری آنلاین - فتانه احدی : پدر امیرعلی که در حادثه تروریستی کرمان همسر و دخترش به همراه 6نفر دیگر از عزیزانش را از دست داده، حالا تنها امیدش درمان هر چه زودتر پسربچه 13ساله اش و بازگشت او به خانه است. این مرد در گفت وگو با همشهری از روند درمان امیرعلی و داغ بزرگی می گوید که تروریست ها بر دل خانواده اش گذاشتند. حسین سلطانی نژاد توضیح می دهد: از همان سال اول که حاج قاسم شهید شد، با ...
چگونه باستانی کاران جمارانی صاحب پاتوق شدند؟ | حاج احمد آقا اینجا ورزش می کرد
، بهانه ای به دست یکی از همسایگان ارتشی داد و با شکایت او، این زورخانه نوپا تعطیل شد. جوانان ورزشکار بعد از انقلاب در زیرزمین خانه ای که مصادره ای و در غرب محله جماران بود، ورزش باستانی را شروع کردند. حاج ابراهیم عرفانی در ادامه می گوید: خانۀ سابق هوشنگ انصاری، وزیر اسبق اقتصاد و دارایی در خیابان یاسر مصادره و به کمیتۀ انقلاب اسلامی واگذار شده بود. زیرزمین آن خانه را برای ورزش باستانی آماده ...
گفت وگو با آلنوش تریان مادرِ نجوم ایران در بهمن 1346؛ یک سال شاگرد دختر مادام کوری بودم
وقتی قدم به خاک فرانسه گذاشتم به دیدار یک زن شتافتم و او مادام ایران ژولیو کوری دختر مادام کوری مشهور بود. نمی دانید چقدر ساده توانستم با چنین شخصیتی ملاقات کنم. دلم می خواست با او در قسمت فیزیک هسته ای (اتم) کار کنم، اما دکترها گفتند که در مقابله اشعه حساسیت دارم و نمی توانم به ادامه ی این رشته بپردازم. یک سال شاگرد مادام کوری بودم و پس از آن یک قسمت فیزیک دیدگانی را گرفتم و رساله ی دکترایم را در این قسمت گذراندم و دکترای دولتی گرفتم. ...
کارت دعوت مراسم عقد شهید عباس بابایی + عکس
است و چنان، و من قبول می کردم. این بار هم موفق شد. آخر سر گفتم که هرچه نظر شما و پدرم هست. دیگر بله را گفته بودم. بعد ها به شوخی به عباس گفتم که تو حسرت یک سینی چایی برای خواستگار بردن را به دلم گذاشتی. به دلیل خاطرات دوران بچگی، تصور او به عنوان شوهر آینده ام کمی وقت می برد. ناراحتیم زیاد طول نکشید. گمانم تا غروب همان روز. آن موقع فهمیدم که حتی به او علاقه هم پیدا کرده ام. عباس آن موقع ...
مداحی که روز تولدش را در اردوی جهادی می گذراند!
آخر می خورد نگاه شما و شفاعت شما است. بعد قرار شد به مادرانمان سر بزنیم. اول به دست بوسی مادرش و سپس خدمت مادر من رفتیم. به هر دو مادر دسته گل و هدیه داد. هر سال، روز مادر را این گونه برگزار می کرد. وقتی به مادر ایشان سر زدیم تلویزیون روشن بود و جمعیت شلوغ مراسم حاج قاسم را نشان می داد. مادرش گفت: کاش ما هم می توانستیم برویم . تا این جمله را گفت همسرم گفت مادر! ساعت یک آماده باشید تا به ...
روایت جدید شهادت کاپشن صورتی
. ناگهان صدای مهیبی آمد. آن زمان پدرم نبود و من که به خودم آمدم دیدم که هیچ کسی در موکب نیست. بعد از اینکه خودت را تنها دیدی، کجا رفتی و چه کاری انجام دادی؟ گوشی را از جیبم درآوردم و به پدرم زنگ زدم که جواب نداد. به سرعت در بین شلوغی و جمعیت مادرم را پیدا کردم. آنجا متوجه شدم که انفجار رخ داده. خیلی شلوغ شده بود. مادرم و عمه هایم هراسان بودند و بچه ها گریه می کردند. شما چند نفر بودید ...
پسر مسعود رجوی که در ایران بزرگ شد کجاست ؟
یک دفعه ای برگشت و گفت پسر! تو عقل داری؟ من یک دفعه جا خوردم؛ چون فکر می کردم که الآن آقای مهدوی کنی خیلی من را تشویق و دعا می کند؛ اما وقتی چنین واکنشی را دیدم، یک دفعه شوکه شدم و گفتم برای چه حاج آقا؟ گفت همین دیروز رئیس جمهور و نخست وزیر شما را ترور و شهید کردند، بعد ما درگیر جنگ مسلحانه در داخل هستیم و در تهران هر روز دارد ترور انجام می شود، بعد تو آمدی می گویی 80 تا از بهترین و شجاع ترین بچه ...
تاکید شهدا در دست نوشته های خود بر شرکت در انتخابات
سردار عبدالفتاح اهوازیان کارشناس محور مقاومت و هم رمز شهید حاج قاسم سلیمانی در یادواره شهدای مدافع حرم بافق گفت: شهدا همواره به عنوان الگو هایی مهم به جامعه معرفی شده اند که با توجه به سخنان و رفتار آن ها می توان در اصلاح جامعه عملکردی پویا و مثبت داشت. او افزود: امروز فرقی ندارد اصطلاح طلب یا اصولگرا همه باید بعد از 45 سال از انقلاب نیز با همدلی و تعهد، دست در دست هم دهیم و در ...
مادرم از کتابفروشی جلوی حرم برایم کتاب های ژول ورن می خرید
سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ، معصومه میرابوطالبی، داستان نویس و منتقد ادبی است. او برای کودکان و نوجوانان می نویسد و آثار این حوزه را هم نقدوبررسی می کند. میرابوطالبی در 21 دی ماه سال 60 در شهر قم به دنیا آمده و در مقطع کارشناسی ارشد رشته ادبیات کودک و نوجوان تحصیل کرده است. او نویسنده کتاب هایی همچون مثل یک بوم سفید ، از باغ ها به بعد ، اژدهای دماوند ، آن سوی دریای مردگان ، پروفسور فوفو ، هندوانه خوشحال ، شهر ...
زنان خانواده را به سمت انتخاب اصلح هدایت می کنند
دل می نشیند، بیانی که خانم دارد هیچ آقایی به گرد آن نمی رسد، نمونه آن خطبه حضرت زینب (س) است که این همه قرن گذشته و تا به الآن باقی مانده و اکنون هم همین طور است. این مدرس دانشگاه افزود: انتخابات مسئله ای اساسی است و می توان از منظر خانه به آن نگاه کرد، بچه ها به مادر انقلابی، به روز و ولایی نگاه می کنند، که بر سر دین خود با کسی شوخی ندارد و اول و آخر نگاه شان به مادر است، به مادر نگاه ...
خلاصه داستان قسمت 110 سریال ترکی زغال اخته
بیاره چیمن هم میره پیشش و میخواد بهش کمک کنه. چیمن از مهری میپرسه چند سالشه او میگه 20 سال چیمن میگه پس از من و مته خان 1 سال بزرگ تری و پیشنهاد میده که اگه میخواد باهمدیگه دوست بشن و بیشتر همو ببینن مهری قبول میکنه چیمن ازش میپرسه که چرا میخواستی ازدواج کنی اونم با ابراهیم؟ مهری میگه بابام اینجوری صلاح میدونست منم ابراهیمو دیدم خوشم اومد ازش بعد از مرگ مادرمم پدرم تنها شد و یجورایی خانم این خونه شدم ...
درک حدیث شبلی؛ راه رسیدن حج گزاران به مقام قرب الهی
؟ گفت: نه . فرمود: در حقیقت طواف خانه نکرده و استلام ارکان ننموده و سعی صفا و مروه بجای نیاورده ای، برگرد دوباره حج بجای آر؛ زیرا تو این سفر را به آن معنایی که از تو خواسته اند نرفته ای و مطابق با اهداف عالیه این برنامه بزرگ الهی قدم برنداشته ای و خود را مستعد و آماده ورود به حریم قدس یار ننموده ای !! شبلی سخت گریست و از آن ساعت به کوشش برخاست تا خدایش برای سال بعد موفق به آن ...
طلاق منفورترین حلال خدا!
شترک را وسیله مقابله به مثل و لجبازی با هم قرار می دهند و هم دیگر را تهدید می کنند که اگر بخواهی جدا شوی من بچه را به تو نمی دهم و نمی گذارم او را ببینی. آسیب طلاق برای بچه ها لزوماً برای بعد از جدایی نیست. همین فرایند طلاق خودش باعث می شود کودک دائم ترس از دست دادن پدر و مادر را داشته باشد، بنابراین پدر و مادر باید حواسشان باشد که آن دو باهم مشکل دارند و نباید بچه ها را وارد این ماجرا کنند. نکته ب ...
نام بلند عباس (ع)
بر زبانم آمد شعر مرحوم سید حسن حسینی بود، شعری که کامل ترین تعریف برای شکوه عباس است: به گونۀ ماه/ نامت زبانزد آسمان ها بود/ و پیمان برادری ات/ با جبل نور/، چون آیه های جهاد/ محکم تو آن راز رشیدی/ که روزی فرات/ بر لبت آورد/ و ساعتی بعد/ در باران متواتر پولاد/ بریده بریده/ افشا شدی/ و باد/ تو را با مشام خیمه گاه/ در میان نهاد/ و انتظار در بهت کودکانۀ حرم/ طولانی شد تو آن راز رشیدی/ که روزی فرات/ بر لبت آورد/ و کنار درک تو/ کوه از کمر شکست. ...
روایتی از زندگی جانباز غلامحسین صفایی، شهید زنده و صاحب نشان مشهدالرضا(ع)| همیشه در میدان
قبل از آن نداشت؛ ساعت 6 صبح می رفتم بیرون و حدود 12 یا یک شب به خانه برمی گشتم و خانواده تقریبا مرا نمی دیدند. این در حالی بود که پسرم چند روز بعد از پیروزی انقلاب و دخترم نیز سال 1359 به دنیا آمده بود. تیری که یک تنه ورزشکار جوان را زمین گیر کرد طولی نکشید که به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و اوایل پاییز 1360 عازم جبهه شد. می پرسم با اینکه پیش از انقلاب اسلامی ...
شرط شهید دریانی برای پوشیدن لباس نو
، خب به هدفت رسیدی. منزل بنایی داشتیم که کارتش گم شد. به من گفت تو کارتم را برداشتی؟ گفتم من به بچه هایم دروغ نمی گویم من برنداشتم. سال آخر دبیرستان قرار شد یک ماه برای امتحانات تعطیل کنند. خواست تا لااقل حالا که کارت گم شده اجازه بدهید به بسیج برود. تا وقتی اسلام پیروز نشود لباس نو نمی پوشم مادر تعریف کرد: عید نوروز آن سال جبهه بود. بعد سال تحویل به خانه آمد، دیدم سر زانوهایش پاره ...
زخم های شیرینی که از سوریه سوغات آوردم
.... به خانم گفتم: یا فاطمه زهرا(س)، دست من به هیچ جا بند نیست، جز اینکه دامن شما را بگیرم و از شما بخواهم کاری کنید پایم را قطع نکنند... از هوش رفتم و دیگر متوجه چیزی نشدم. معجزه حضرت زهرا(س) این رزمنده دفاع مقدس می افزاید: مدتی بعد که به هوش آمدم، نمی دانستم کجا هستم. از اطرافیان محلی که حضور داشتم را پرسیدم و گفتند بیمارستان شهید عارفیان ارومیه است. کم کم یادم آمد چه اتفاق ...
ماجرای عملیات دستگیری موسی خیابانی و بازماندن فرزند مسعود رجوی؛ مصطفی رجوی کجاست و چگونه زندگی می کند؟
دادند تا هم ما به هدف نزدیم و هم این درگیری و سروصدایی که می شود، منافقین که در طبقه دوم بودند، فرصت فرار پیدا کنند. گاهی ما ناخودآگاه با وضعیتی دچار می گشتیم که وقتی وارد یک خانه ای می شدیم، می دیدیم که اینجا یک خانه معمولی است و به طور طبیعی اعضای آن خانه می ترسیدند. یک بار بعد از اینکه کار ما تمام شد، دیدم یکی از بچه ها روی راه پله آپارتمان محل عملیات نشسته و دارد اشک می ریزد؛ گفتم برای ...
شهید مدافع حرمی که در سوریه عکس نمی گرفت
به گزارش مرور نیوز، یک هفته بعد از بازگشتش از سوریه ، به او گفتم ابراهیم، چرا یه چند تا عکس و فیلم از خودت تو سوریه نمیگیری برای یادگاری؟ سرش را پایین انداخت. و بعد از مکثی کوتاه گفت: داداش، نمیخوام بگم عکس بده، چون گاهی بعضی عکسها باعث ترویج کار خوب میشه. از خود منم گاهی با دوربین های امن تو سوریه عکس گرفتن، اما ما برای رضای خدا رفتیم دفاع از حرم حضرت زینب(ع) و اطاعت ولی ...
مسجد جامع آستانه محور حرکت ضد رژیم شاهنشاهی بچه های انقلابی بود
بین عوامل ژاندارمری شاه با انقلابیون نشود. وی ادامه داد: مسجد در محاصره مامورین ژاندارمری بود تا اینکه بعد از یک ساعت که سخنرانی تمام شد، بچه ها کم کم از داخل مسجد بیرون آمدند و آن شب، ماجرا بخیر گذشت و مامورین رژیم نتوانستند کسی را دستگیر کنند گرچه گویا بعدا با حاج آقا حجازی برخوردی کردند و از وی و تعدادی از بچه های آستانه تعهد گرفتند که چنین تجمعاتی نداشته باشند. دوست جلالی ...
پیگیری معظلات صید ترال تا رفع مشکلات مدیریت پسماند درتهران
به گزارش 361 درجه ایران، درخدمت سرکارخانم سمیه رفیعی فعال وسیاست پژوه حوزه ی محیط زیست در یازدهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی هستیم.وی اولین نماینده ای بودکه با تخصص حوزه محیط زیست وارد خانه ملت شد.یکی از اهداف خانم رفیعی احیای جلسات ((کمیته تبصره1 ماذه1))بودکه هفت سال در استانداری تهران تشکیل نشده بود وباپیگیری های خانم رفیعی بعداز 7سال به ثمر نشست. سوال؛مهم ترین اولویت ها و اهداف شما ...
خاطرات الرجال
همه چیز را از چشم انگلیس ها می دیدند، و به این نتیجه رسیدیم که تقی زاده از همه پدرسوخته تر بود، زیرا به ظاهر طور دیگر وانمود می کرد و می خواست خیلی طرفدار ملت جلوه کند. شام هم به سفارت واتیکان رفتم، آن جا مهمانی کوچک خصوصی به افتخار من داده بودند. بعد از شام صحبت از رژیم و وضع اجتماعی ایران شد و من به صراحت گفتم که می دانم به یک دیکتاتور قدرتمند خدمت می کنم. این مطلب را هم پنهان نمی کنم. چیزی که ...
دوست دارم زودتر قصاص شوم
چند سالته؟ 32 سال. چند سال قبل ازدواج کردی؟ چهار سالی می شود. چطور با همسرت آشنا شدی؟ هم دانشگاهی بودیم. دختر پرانرژی و سر زنده ای بود. از این روحیه اش خوشم آمد یک روز در دانشگاه حرف دلم را گفتم و قبول کرد با خانواده ام به خواستگاری اش برویم. خیلی زود سر خانه زندگی مان رفتیم. بچه هم داری؟ نه. شرایط طوری نبود که بخواهیم بچه دار شویم. ...
گفت وگوی صمیمانه با دکتر مجید کابلی جانباز 70 درصد و متخصص ژنتیک پزشکی و عضو هیئت علمی دانشکده پزشکی
بود به عقب برگرداندیم. ابتدا رنگش کردیم تا ارتش نگوید مال ماست و بعد متوجه شدیم گلوله نداریم تا با آن شلیک کنیم. مجبور شدیم به نوعی بدون اجازه ارتش چند گلوله برداریم )بخاطر جثه ضعیفم، یکی از کارهایم این بود که از برادران ارتش دزدی می کردم و گلوله-106 را می آوردم (. صبح روز بعد جناب سرهنگ شمس از لشکر 21 حمزه آمد و شکایت کرد که بچه های شما می آیند و وسایل ما را برمی دارند ولی هرچقدر می گشت چیزی پیدا ...