روایت مادری که بعد از جدایی از همسر مجبور به فروش کلیه شد
سایر منابع:
سایر خبرها
سرنوشت زن خیانت کار که شوهرش جلوی چشمانش زنان خیابانی را به خانه می آورد / کمکم کنید از این باتلاق خیانت ...
صورت سپری شد تا این که بعد از گذشت 16سال از زندگی مشترک، او به سوی مواد مخدر صنعتی کشیده شد و من و دخترم را رها کرد. حسن به مکان نامعلومی رفت و دیگر از او خبری نداشتم.حدود 4سال بعد از این ماجرا و درحالی که دخترم به سن ازدواج رسیده بود، من مجبور شدم تا در زمین های کشاورزی کار کنم که بتوانم جهیزیه دخترم را تامین کنم. روزگار سختی را می گذراندم که به طور اتفاقی با مرد ثروتمندی آشنا شدم. ...
خودکشی زن جوان پس از افشای رابطه سیاه شوهرش با پرستار بچه ها + نظر کارشناسی
مادرم خسته شده بودم با کمال میل قبول کردم و ایشان اسباب و اثاثیه اش را به خانه مادرم آورد و با او زندگی کرد و هم او راضی بود و هم من و هم مادرم . کم کم به خاطر محبت های زیادی که به مادرم می کرد و رضایتی که مادرم از او داشت به او علاقمند شدم و عقد موقت کردیم و چون او نمی خواست دخترش متوجه شود مجبور شدم آپارتمان کوچکی را اجاره کنم . ولی همسرم متوجه شد و به خانه پدرش رفت. البته به او حق می ...
فرار زن بی نوا از دست شوهر خسیس | به خاطر خرید مایحتاج خانه کتکم می زند | همسرم با کلی مال و ملک در ...
ای به راه انداخت که من نزد دیگر بیماران و زائوها از خجالت آب شدم. از آن روز به بعد خسیس بازی های شوهرم شروع شد به طوری که فقط در پی خرید و فروش زمین در مناطق مختلف شهر بود و به پسرم توجهی نداشت. در این شرایط ایمان هم به دنبال رفیق بازی رفت و من زمانی به خود آمدم که از محیط خانه گریزان بود. آرام آرام فهمیدم که پسرم در گرداب اعتیاد دست و پا می زند و من از او غفلت کرده ام. چند ...
روایتی خانواده ای که کار سخت، پدر را بیمار و از کار بیکار کرد
که بودم بشکه های 220 لیتری را تنهایی خالی می کردم، اما الان نمی توانم. مادر خانواده هم با حمایت و تایید صحبت های همسرش می گوید: تا جایی که می توانست تلاش کرد، از خودش گذشت و امروز به خاطر دست، زانو و کمر نمی تواند مثل سابق کار کند. پدر خانواده هم عنوان می کند: زانوی راست، کمر، دوتا بازو و رباط شانه هایم آسیب دیده، اگر هم عمل کنم هم هزینه زیادی می خواهد و سال گذشته یک دست پانزده میلیون ...
زن مطلقه بعد از ازدواج با عشق خیابانی اش گرفتار خیانتی شوم شد / کمکم کنید جهیزیه ام را پس بگیرم!
عاشقانه حقیقتی جز هوس نبود چراکه در همین روزها فهمیدم ناصر عاشق زن جوان دیگری شده و به من می کند. این موضوع درحالی روح و روانم را به هم ریخت که پدر ناصر حدود یک سال قبل به خاطر بیماری از دنیا رفت و مادر او نیز چندماه بعد از مرگ شوهرش جان سپرد.حالا نه تنها همسرم دچار افسردگی شدید شده بود، بلکه خواهرانش به جانم افتاده بودند که رفتارها و ازدواج هوس آلود تو با ناصر زندگی ما را نابود کرد و پدر و مادرمان ...
مینو شیخان بازیگر سریال هفت سر اژدها کیست؟
مهارتهایی مانند short hand و استنوگرافی را آموزش دیده بودم که یک چیزی شبیه مورس است اما بعد از سریال فوق سری که عید پخش شد خیلی از مردم با مورس آشنا شدند. چیزی که من 40 سال پیش می شناختم. آن موقع ها من به خاطر اینکه زبانم خوب بود دوره ای که سه سال و نیم طول می کشید را دو ساله تمام کردم چون نیاز نداشتم که ابتدا مراحل آموزش زبان را بگذرانم با افتخار گفته ام من مسلمان و شیعه هستم ...
قصاص فرجام دعوای خیابانی
به گزارش مشرق ، 22 اردیبهشت سال 1402 با گزارش یک نزاع خونین در محله بریانک مأموران به محل درگیری اعزام شدند و پس از بررسی های اولیه مشخص شد که مردی 40ساله به نام خسرو از ناحیه دست دچار جراحت شدید شده است که بلافاصله به بیمارستان منتقل شد اما یک روز بعد به علت شدت جراحات وارده فوت کرد. با فوت خسرو تحقیقات پلیسی برای شناسایی عاملان درگیری آغاز و مشخص شد درگیری میان خسرو، برادرش مهیار و ...
توصیف حاج قاسم از شهید صیاد شیرازی+ فیلم
دفاع مقدس و بعد از آن نظامی مقتدر و ولایت پذیر بود. طوری که سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در توصیف او گفته بود: زیباترین تعبیر کلام امیرالمؤمنین (ع) در حق مالک اشتر است و صیاد مصداق این کلام امیرالمؤمنین (ع) است. صیاد سلمان ارتش ما بود ضمن این که مصادیق مالک را هم در خود جایی داده بود. همین نظامی که حاج قاسم از به عنوان سلمان ارتش یاد می کرد، در کار های خانه از جمله تمیز کردن آشپزخانه و ...
روایت خواهر از قتل عام خانوادگی در روستا
و قرار بود صبح روز جنایت به خانه برگردد، اما هرگز برنگشت. ساعت یک و هفت دقیقه نیمه شب بود که خواهر وسطی ام گفت بیایید که مادر را گلوله باران کرده اند. خودم را از مهاباد به سرعت به خانه برادرم رساندم. همه جا غرق خون بود. سه فرد مسلح صورت های شان را پوشانده و دستکش داشتند. برادرم دو پسر شش ماهه و هشت ساله داشت. محمد پسر هشت ساله اش می گفت عمه من بیدار بودم که آنها آمدند، اما چون زیر پتو بودم من را ...
روایت مادری که بعد از جدایی از همسر مجبور به فروش کلیه شد
روایت مادری که به خاطر اعتیاد شدید همسرش از او جدا شده و به خاطر وام سنگینی که ضامنش بوده مجبور به فروش کلیه می شود و امروز با دخترش در شرایط سختی سپری می کند.
قتل هولناک مادربزرگ و عمو با ضربات پیک نیکی و چاقو در شهریار / انگیزه جنایت فاش شد + گفتگو
اما هر روز بدتر از دیروز بودم وکسی این موضوع را نمی فهمید روز حادثه عمویم که چند وقتی بود همسرش را داده بود به خانه مادر بزرگ ام آمد درست روز 17فرودین بود آنها بعد از جروبحث هایی که بر سر ارث ومیراث داشتند حسابی به دادو فریاد پرداختند من ناخواسته وارد بحثشان شدم که عمویم فحش های رکیکی به من داد من که تازه گل استفاده کرده بودم و نمی توانستم رفتارهایم را کنترل کنم چند ضربه به عمویم زدم وبعد با چاقوی ...
ندا حسینی، پرستار جوان فرشته نجات 3 بیمار شد
...> برادر ندا ادامه می دهد: از وقتی آنها از اصفهان به سمت شیراز راه افتادند به خواهرم پیام می دادم و جویای حالشان بودم و خواهرم گفت که خوبند و ساعت 11 از مسیر آزاده راه جدید اصفهان- شیراز به راه افتاده اند. چند ساعتی بعد نزدیک شهر بیضا با توجه به بالا بودن سرعت ماشین و خواب آلودگی همسر خواهرم، او ترمز شدیدی گرفت که نتوانست خودرو را کنترل کند و دقیقا در جایی که گاردریل وجود نداشت. ماشین از جاده خارج و ...
شرکت او در کلاس های "خودشناسی" بیچاره مان کرده
...! من لیلا را دوست دارم، این زندگی را دوست دارم اگر لیلا قول بدهد دست از این شرط و شروط گذاشتن های مدامش بردارد با عشق این زندگی را با او ادامه می دهم اما اگر بخواهد همچنان تحت تأثیر حرف های دوستش باشد، هرگز نمی توانم این زندگی را با او با این روش و این شرط و شروط، ادامه بدهم. در واقع اگر این سبک زندگی ادامه داشته باشد، ترجیح می دهم از هم جدا شویم. قاضی رو به لیلا کرد و گفت: دخترم جواب ...
پیکرهایی که ثابت کردند خمینی(ره) زنده است
و توی دلش خطاب به او می گوید: حالا دیگر می توانی همه آن خستگی جاری در چشم هایت را درمان کنی. اصلا انگار که چشم ها حکایتی دارند. فرمانده همین قبیله هم در نامه ای به دخترش نوشته بود: دخترم خیلی خسته ام. سی سال است که نخوابیده ام... من در چشمان خود نمک می ریزم که پلک هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشد تا نکند در غفلت من آن طفل بی پناه را سر ببرند. وقتی فکر می کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس ...
دختر فراری راز خانه فساد را لو داد
. پیشنهاد وسوسه کننده ملیکا باعث شد تا عضو گروهش شوم. طبق گفته ملیکا، چون من پسر خوش قیافه ای بودم باید با دختر های کم سن و سال یا دم بخت دوست می شدم و به آنها ابراز علاقه می کردم. وقتی از عشق آنها به خودم مطمئن می شدم بعد آنها را وسوسه می کردم که با سرقت پول و طلا های خانواده از خانه فرار کنند تا با هم ازدواج کنیم بعد هم آنها را به خانه ملیکا می بردم و به او تحویل می دادم. به غیر از مهسا، چند دختر دیگر ...
شهریاری: به خاطر مشکلات شخصی از مس جدا شدم
به گزارش"فوتبال آزادگان"؛ حسین شهریاری که به تازگی از مس کرمان جدا شده علت جدایی خود را این گونه بیان می کند: من در چند هفته اخیر برای مس کرمان به میدان رفتم اما از آنجایی که همیشه دوست دارم صد خود را برای تیمم بگذارم نتوانستم دیگر ادامه بدهم از این جهت که مادر من چند وقتی است که مریضی مبتلا شده و تمرکز من گرفته شد و روحیه ام خوب نیست برای همین برای این که به تیم آسیب نرسانم از مس جدا شدم چون ...
اعتراف بازیکن سابق استقلال؛ در زندان برای مرگ ناصر حجازی گریه کردم | نمی دانستم جرمم حبس ابد است
معتاد می شوی و نه چیزی، فقط در سریع ترین زمان ممکن این روزها سپری خواهد شد و مثل یک آدم عادی به زندگی بر می گردی اما وقتی به خودم آمدم یک معتاد حرفه ای شده بودم که اگر مواد به او نمی رسید از بین می رفت. دستگیری من به خاطر این بود که گناه یکی دیگر را گردن گرفتم، یک حماقت دیگر، من به خاطر جرمی که نکرده بودم به حبس ابد محکوم شدم، اگر من حماقت نمی کردم شاید سرنوشتم به گونه دیگری رقم می خورد. ...
راز توجه ویژه سردار سلیمانی به یک مادر شهید /ننه علی که بود؟
به شهادت رسید در حالی که 20 سال داشت و حدود 4 ماه از ازدواجش می گذشت. این مادر شهید فقر و تنگدستی اش را اینگونه روایت می کرد: همسرم 3 سال سرطان داشت و دخترم هم به بیماری حصبه مبتلا شده بود. بدهکار مردم بودیم و در یک خرابه زندگی می کردیم. علی هم مدرسه می رفت. من باید مخارج خانواده را تأمین می کردم. مرد بیرون و خانه بودم. همسرم و دخترم از دنیا رفتند. من و علی ماندیم. چیزی نداشتیم جز یک ...
نامه دخترم با شهادت بابایش برگشت خورد!
...> همسرم از سال 1359 به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه می رفت. وقتی در جبهه بود به او حقوق نمی دادند. چون لنگ مخارج خانه بود، استعفایش را سال 60 نوشت و دوره آموزشی سه ماهه در سپاه دید و بعد به حفاظت شخصیت ها رفت. سال 1360 برای حفاظت بیت رهبری انتخاب شد. سال 1362 هم که به شهادت رسید، تازه وزارت کار طی حکمی نوشت که او کارمند ما است! به همکارانش گفتم حالا که شهید شده ما را می شناسید؟ وزارت کار به آن بزرگی یک ...
بالای سر پیکر همسر شهیدم گفتم: خوش به سعادتت مهدی جان
از ازدواج به تهران رفتید؟ زندگی با یک پاسدار آن هم در اوایل تشکیل سپاه چطور بود؟ بله. سال 1358 بعد از مراسم عقد با شهید به تهران آمدیم و در کنار مادرشوهرم زندگی کردیم. خانه مان در چهار راه رضایی نرسیده به نواب بود. زندگی بسیار ساده ای داشتیم. بیشتر اوقات من تنها بودم و شهید سه تا پنج روز در پادگان جمشیدیه (برای آموزش نظامی خواهران) می ماند و وقتی از دیرآمدن هایش شکایت می کردم، می گفت به ...
شهید مازندرانی که روز و ساعت شهادتش را می دانست
بار دوم قرار بود اعزام شود سوریه. نوروز آن سال از روز اول مثل سال های قبل نبود. سال های قبل روز های اول می رفتیم منزل مادر من و مادر حسین آقا. اما آن سال، چون محل کارش ساری بود و باید شیفت می ماند نتوانستیم اول سال برویم. خیلی مهمان دوست داشت وقتی رفتیم چالوس به خواهر بردار هایم اصرار کرد ناهار بیایند منزل ما. چون باردار بودم همه کار ها را خودش کرد. چند روز قبل از رفتنش هم بی مقدمه آهی کشید و گفت ...
وقتی شور شاعری پای امدادگری می رسد
انقلاب هم به عنوان آموزشیار به استخدام نهضت سوادآموزی در آمده و داوطلبانه به منطقه محروم اعزام و عاشقانه مشغول تدریس شدم و چند سالی نیز به عنوان آموزگار حق التدریس در تبریز مشغول به تدریس بودم. کنار تدریس در قالب مددکار اجتماعی نیز شروع به همکاری با کمیته امداد امام خمینی(ره) کرده و به یاری خانواده های تحت پوشش می شتافتیم. دوران تدریس به آرامی سپری می شد که سال 1363 ازدواج ...
ماجرای زباله گردی که 2 میلیارد تومان طلا و دلار را به صاحبش برگرداند
آن را برای خودت برداری، اما خب او قبول نکرده است. پدر این فرد مدیر فروش یک کارخانه بوده و بازنشست شده. یعنی این فرد از خانواده محترمی بوده، اما بعدا زندگی اش از هم پاشیده شده است. فردی که کیسه طلاها و دلار را پیدا کرده 52 سال دارد. او می گوید: آن روز زباله ها را جمع کردم و وقتی خواستم زباله ها را از هم جدا کنم متوجه شدم داخل کیسه کلی طلا و دلار است. چند روزی این طلا و دلارها با من بود ...
واریز یارانه تشویقی کالابرگ به حساب سرپرستان خانوار | اعتبار کالابرگ خود را چک کنید
؛ در ابتدا، کیفرخواست صادر شده از سوی دادسرای جنایی قرائت و سپس اولیای دم برای قاتل فراری اشد مجازات را درخواست کردند. در ادامه یکی از شاهدان در جایگاه ایستاد و ماجرای جنایت را اینطور توضیح داد: با مقتول دوست بودم؛ روز حادثه یکی از دوستان مشترک ما به من زنگ زد و گفت که برای مهمانی به خانه جمشید که نمی شناختمش بروم؛ هنگامی که به آن خانه رسیدم مقتول، دوست مشترکمان، جمشید و نامزدش نشسته ...
روایت اسحاق جهانگیری از ماجرای استعفایش
، من تصمیم می گیرم. شما می توانید درباره من تصمیم بگیرید...! به آقایان بر خورد و عنوان کردند: تهدید می کنید؟ گفتم: نه، دولت آقای هاشمی را به قدری دوست دارم که تهدید نمی کنم، اما اداره کشور اصولی دارد. بشارتی از پشت میز خود بلند شد و کاغذی آورد و گفت: استعفا بده. استعفایم را نوشتم و گفتم: به خاطر اینکه نمی خواهم به دولت هم آسیبی برسد، می نویسم به خاطر مشکلات خانوادگی استعفا می دهم... *در ...
خبرورزشی گردی| امید نورافکن: خجالت می کشیدم به هم تیمی هایم زنگ بزنم/ درخواستم برای اتاق تک نفره به خاطر ...
اختصاصی با خبرورزشی ماجرا را تشریح کرد. نورافکن توضیح داد: هنگامی که تابلوی تعویض برای من بلند شد، از بازی بد خودم ناراحت بودم و هیچ گلایه ای بابت تعویض از مربیان نداشتم به همین خاطر آن رفتار را نشان دادم اما یعقوب کریمی آمد و به من گفت نباید ناراحتی نشان بدهم. یک لحظه عصبانی شدم و با یعقوب تند صحبت کردم به همین خاطر مربیان با من برخورد کردند. باور کنید در این 5 روز به غیر از تمرین برای هیچ ...
قتل ناموسی هولناک در تهران/ مرد جوان مزاحم خواهر و نامزدم شده بود
... در ادامه تحقیقات خودروی 206 مقتول نیز در اطراف خانه فرانک پیدا شد و برادر او بازداشت شد. متهم جوان در تحقیقات اولیه به قتل اعتراف کرد: خواهرم با مقتول اختلاف مالی داشتند و در دادگاه هم محکوم شده بود. اما او مدام برای خواهرم و نامزدم ایجاد مزاحمت می کرد. چندین بار به او تذکر داده بودم اما بهزاد دست بردار نبود و درنهایت شب حادثه با او قرار گذاشتم و با اسلحه ای که از قبل داشتم به او ...
زورگیران خشن زن جوانی را طعمه کردند
دستگیری این دو مجرم زمانی در دستور کار ماموران پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت که زن جوانی در اولین روزهای سال جاری با مراجعه به دادسرای جنایی شکایتی طرح کرد و گفت: چند شب قبل در حوالی میدان آزادی منتظر تاکسی یا مسافرکش های گذری بودم. قصد داشتم از سرکار به خانه بروم. ماشین ها رد می شدند و من مقصدم را می گفتم. یک سمند که مرد جوانی راننده آن بود جلوی پایم توقف کرد و من مسیرم را دوباره به او ...