سایر منابع:
سایر خبرها
نقاره حاجت ها
های معمول می کشاند بالای ایوان. تو بگو تیم ملی رفته باشد جام جهانی؛ دل آدم ها که شاد شود، نقاره هم لازم می شود. احمدآقا رفت بالا؛ یک پله، دو پله، سه پله... پانزده تایی بود. مرد از پشت حواسش بود که پیرمرد یک وقت با نقاره اش پس نیفتد. لباس خادمی اش اندازه تنش بود. احمدآقا وقتی رسید روی پشت بام یک لحظه خشکش زد. از آن بالا می توانست ایوان صحن انقلاب را ببیند؛ همان جای همیشگی اش. چقدر نزدیک! چقدر واضح! چقدر همه چیز شفاف بود! کاش همه رفقایش بودند. کاش می توانست برایشان دست تکان دهد. بلند شد، سلام داد و بعد شروع کرد به نقاره زدن. مرد نشسته بود یک گوشه که دید دخترش هم آمد بالا. ...
بخوانیم و بیشترشرمنده شویم
خواهد بود تا گواه مظلومیت این بچه ها ودنائت ریاست طلبان باشداز این بچه ها هر کس امشب زنده بماند من می دانم که این مسیر را ادامه خواهد داد وراه سرخ محمد وال محمد را تا(( قد س)) ادامه خواهد داد برادر جان اگر خبر شهادت این برادر کوچکتر را شنیدی قبل از هر چیز یادت باشدمرا ببخشی وبه دیگر برادران بگو همه مرا ببخشند شما نیکو برادران بودید ومن چه بد رفیقی: آن مرتبه یا رب چه حد مشتاقی است ...
چرا غلامحسین بنان در بچگی به غلام بادمجان معروف بود؟
، اما این موضوع مانع از آن نمی شد که وقت و بی وقت در ضمن حاضر کردن درس صرف و نحو ناگهان زیر آواز نزند و یا دور از چشم پدر در خفا زمزمه ای ساز نکند. کم کم غلامحسین خان آن قدر آواز خواند که بالاخره یک روز صدایش به گوش پدرش رسید. مرحوم بنان الدوله که تا آن روز تصور نمی کرد واقعا پسرش صدا و استعدادی و آوازی داشته باشد، وقتی این صدا را شنید فکری کرد و روز بعد که مرتضی خان نی داود آمد به او گفت ...
کتاب های نمایشگاه
دیگری چاپ نشده. در ادامه سه خاطره از این کتاب نقل کرده ایم که خواندنی هستند. نماز حاج قاسم در کاخ کرملین وقت نماز بود. گفتم: حاجی قبول باشه. گفت: خدا قبول کنه ان شاءاللّه. نگاهم کرد. گفت: ابراهیم! نگاهش کردم. گفت: نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. گفتم: حاج آقا شما همه نمازهاتون قبوله. اما اینجا قصه اش فرق می کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیس جمهوری ...
وعده صادقی که شهید زاهدی به خانواده اش داد
این مردان بزرگ و قهرمان است؛ فرمانده ای که نام او با مبارزه و حضور در میدان گره خورد و تا آخرین لحظه حیات دست از مبارزه برنداشت، بهترین توصیف در وصف او را فرمانده اش بیان می کند: شهیدان ما نشان قبول مجاهدتِ درازمدت خود را دریافت کردند و هم اکنون در جمع اولیا و صلحاء ، متنعم به نِعَم الهی اند؛ سردار زاهدی از دهه شصت در میدان های خطر و مجاهدت، چشم انتظار شهادت بود . آن ها چیزی را از دست نداده و پاداش ...
روی نت دزفولی
اولین موسیقی محلی که به گوش تان خورد چه زمانی بود؟ اولین قطعه موسیقی محلی که به صورت کامل و واضح به یاد می آورم مربوط می شود به سه سالگی خود که یادم می آید مرحوم پدرم پای دستگاه موسیقی نشسته بود و نغمه مارضایی برای عموی شهیدش می خواند. پدر شما موسیقی کار می کرده و درمنطقه شهرت داشته است. ایشان ادامه دادن موسیقی رابه شمااجبارکرد یا علاقه خودتان بود؟ پدر مرحومم من را از ورود ...
سرداری شهید از نسل ماندگار بچه های مسجد
چشم می آید. قطعاً جایگاه چنین افرادی، به جز شهادت نیست، گاهی فکر می کنم آنها آفریده شده اند که به شهادت برسند! به قول حاج قاسم شرط شهید شدن، شهید بودن است . از کودکی در مسجد بزرگ شده و پرورش یافته مسجد بود؛ رفتار و کردارش به تمام معنا، رفتار یک بچه مسجدی واقعی بود؛ خاطراتش را که می شنوی به حالش غبطه می خوری؛ چرا که او سیر تکامل را یک شبه طی کرده و به یک انسان واقعی تبدیل شده است. ...
عصای دست مادر
. فاطمه دستم را گرفت و گفت: مامانی اگه یه روز تو و آقایی برین پیش خدا به نظرت می تونم مامان خوبی برای بچه ها باشم؟ قند را بین دندان هایم نگه داشتم و خندیدم! چراکه نه ای گفتم و بغلش کردم. بغضش را قورت داد. لب هایم را گزیدم تا خنده ام نگیرد. نمی دانستم باید خوشحال باشم که دخترم شده عصای دست مادر یا غصه بخورم به حال خودم که دخترم تا روزهای بعد مرگ من را هم تصور کرده است! مثل اینکه از توانایی هایش سرخوش باشد گفت: زینب که میره مهد؛ ولی دیگه محمدحسین رو باید با خودم مدرسه ببرم؟ چشم هایم را بستم. به این فکر کردم اگر بمیرم خیالم از بابتشان آسوده است. ...
آقازاده واقعی کیست؟
.... ایشان فردی باتقوا و وارسته بودند و دوستی نزدیکی با سیدمهدی روحانی داشتند. فرزند هر دوی آنها شهید شده بود، ولی واکنش های شان نسبت به خبر شهادت فرزندان شان خیلی با هم تفاوت داشت. آیت الله روحانی بسیار عاطفی بود و دو سه روز طول کشید تا دوستان شان ازجمله آیت الله شبیری بتوانند خبر شهادت فرزند را به ایشان برسانند. دخترشان نقل می کند: وقتی روز قبل از تشییع پیکر شهید، خبر را به ایشان دادند، پدرم ...
نگاهی به 10 کتاب که درباره امام رضا(ع) نوشته شده است | از نص قدیم تا کتاب داستان برای کودکان
با 29 دسامبر 765 میلادی متولد شد و روز آخر صفر 203 قمری مصادف با 5 سپتامبر 818 میلادی به شهادت رسید. این امام بزرگوار، فرزند امام موسی بن جعفر(ع) و نجمه خاتون و از نسل حضرت محمد(ص) است که بعد از پدرش، امام موسی کاظم(ع) و پیش از پسرش، امام محمد تقی(ع)، به کار سامان دهی امور جامعه اسلامی و مسلمانان مشغول بوده است. زندگی امام رضا(ع) هم زمان با حکومت عباسی و سه نفر از خلفای عباسی یعنی هارون الرشید ...
ترجمه آثار فارسی، کاری دیرینه به قدمت قرن هاست
در قلعه ای نشسته ام که چشم ها به آن نمی رسد. استقبال بی نظیر از مثنوی، کار من نیست، کار مولاناست گیبورگی لوبژانیدزه بیان کرد: مشکل اصلی ادبیات ایران در گرجستان و احتمالاً در دیگرجاها این است که ناشران امروز به هرکتابی به چشم منافع خود نگاه می کنند. وقتی که ما ترجمه ای را به دست شان می رسانیم، در ابتدا می پرسند آیا می ارزد این کتاب را به چاپ برسانیم؟ این را حتی پیش از اینکه ...
ارتباط مسجد، مدرسه، منزل مثلث سعادت شهیدان قاسمی
غلامرضا می زند و می گوید: حسین پس از شهادت پدرش با علیرضا اخت زیادی گرفته بود تا جایی که در همه مناسبت و مراسمات با او همراه می شد. تشویق دوستان وی با بیان اینکه علیرضا در کنار درس و کمک به فعالیت های مسجد، مشوق دوستان و اقوام برای اعزام به جبهه بود، تأکید می کند: بعد از شهادت غلامرضا، پدر و مادر برای اعزام علیرضا به جبهه رضایت نداشتند اما پس از ورود ناوهای آمریکا به خلیج فارس و ...
مهتاب اگر هنوز درخشنده مانده است نام تو را در این شب تاریک گفته است (چشم به راه سپیده)
... مرا برای خودت کن به خَلق وا مگذار دلِ خرابِ من از دستِ روزگار پُر است برای جدِّ تو کم گریه می کنم آقا ز بسکه آینۀ قلبم از غبار پر است چگونه یادِ تو از خاطرم گُذر نکند که لحظه لحظه ام از لطفِ بی شمار پُر است پس از دعایِ فرج کربلاست حاجتِ ما و در سرِ همه سودای آن مزار پر است محمد بیابانی دیدیم ...
مهندس حسینی در صدر 6 داوطلب برتر جمعیت هلال احمر کشور در سال 1402
کند تا کمک ها به صورت بهتر و متناسب با مشکلات هر خانواده، به دست آن ها برسد. حالا دیگر، دعای خیر مردم روستا، بدرقه راه این معلم سخت کوش است. زهرا زمانی؛ واقف اهل داراب و ادامه دهنده راه پدر زهرا زمانی؛ فرزند مرحوم حسن زمانی، واقف منتخب داوطلب سازمان داوطلبان جمعیت هلال احمر از شهرستان داراب استان فارس است و حالا که چند ماه از فوت پدرش می گذرد، همه جای شهر، اثرات ماندگار ...
حضرت احمد بن موسی (ع)؛ شیراز با گل تو پر از بوی مشهد است...
مراسم احترام و ادب نسبت به آنجناب بجای می آوردند که هرگاه احمد بن موسی می نشست، آن بیست تن می نشستند و چون برمی خاست، بپا می ایستادند. در چنین شرایطی پدرم احمد را قلباً چنان دوست می داشت و باطناً به وی مهر می ورزید که چون احمد از پدر غافل می شوید، پدرم مخفیانه با گوشه چشم به او نگاه های گرم و محبت آمیز می کرد و چشم از وی برنمی داشت و ما متفرق نمی شدیم تا اینکه احمد از جمع ما خارج نمی گشت ...
عادل؛ گزارشگر اختصاصی محمد | تا 12 سالگی فوتبال بازی می کردم
بود که صدا به صدا به نمی رسید. عادل آن روز حساسترین لحظات بازی را برای من روایت کرد. نتیجه بازی یک صفر به نفع نساجی تمام شد و با ما حال عجیب و وصف ناپذیری به خانه برگشتیم. از ان روز به بعد عادل چشمهای من شد. بیشتر بخوانید: کارگران این کارخانه به عشق حادثه دیده ها کار می کنند | پتو و چادر اقامتی تولید می کنیم بعد از این بازی بود که رفتن به ورزشگاه برای دیدن بازیهای خانگی نساجی ...
چرا به حضرت شاهچراغ، امین ولایت می گویند؟
) ادامه می دهد: طبق روایتی که در بحارالانوار و در مورد منزلت احمد بن موسی(ع) عنوان شده، پس از شهادت امام کاظم(ع) مردم مدینه به خانه ام احمد، مادر حضرت شاهچراغ آمده و گمان بردند آن حضرت جانشین پدرش است. احمد بن موسی(ع) که متوجه منظور مردم شد و خود هم می دانست علی بن موسی الرضا(ع) جانشین پدر است، چیزی به مردم نگفت. مردم هم با وی بیعت کردند. پس از بیعت گرفتن، او بر فراز منبر قرار گرفت و خطبه ای در کمال ...
یادی از مرحوم آیت ا... سید عبدا... فاطمی، خطیب مخلص تبریزی| آیینه دلان از تو صفا می گیرند
به گزارش شهرآرانیوز، یک شهر، پای خطابه هایش دو زانو می نشست. از پیر و جوان و نوجوان همگی مسئله آموز مکتب اخلاق او بودند. سیدعبدا... عین پامنبری های مشتاق پرسید: چرا می گوییم ثامن؟ چرا ضامن؟ میراسماعیل گفت: امام رضا (ع) ضامن آهوی سرگشته بیابان شده اند و ما چشم امید به شفاعت و ضمانت امام ثامن داریم. بعد از کبوتر ها پرسید. از راز حضور پر های ...
ماجرای ورود شاهچراغ به ایران/ پیدایش قبر احمد بن موسی(ع) در زمان اتابکان
و به شهادت می رساند. سپس در سوگ ایشان، با ریا کاری به عزاداری می پردازد و جسد مطهر حضرت رضا(علیه السلام) را با احترام در کنار مدفن هارون الرشید قاتل امام موسی الکاظم(علیه السلام) دفن می نماید. مامون ملعون که از جنایات خویش بسیار متحوحش، و خبث سریرت و دشمنی آل ابیطالب را از اسلاف خویش کمال و تمام به ارث برده بود، با اطلاع از حرکت حضرت احمد بن موسی(علیهما السلام) برادر بزرگوار امام رضا و ...
عادل؛ گزارشگر اختصاصی من است
زمانی که هر روز سوی چشم هایم به خاطر بیماری کمتر و کمتر می شد. 12ساله بودم که متوجه شدم شهرمان تیم فوتبالی دارد به نام نساجی و مردم شهر هم حسابی طرفدار این تیم هستند. از آن زمان تا وقتی که چشم هایم می دید بازی های نساجی را در ورزشگاه دنبال می کردم اما از وقتی که دیگر توانایی دیدن را از دست دادم حسرت ورزشگاه رفتن هم به دلم ماند. عادل چشم هایم شد گرچه چشم های محمد دیگر سوی دیدن ...
اگر آزاد نشده بودم بی شک امروز زنده نبودم / در زندان بازجویی و شکنجه نشدم / نامه شهریار به آیت الله ...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب کتاب پیر پرنیان اندیش، جمع آوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال 1391 توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان می پردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. انتخاب روزانه بخش هایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقه مندان به تاریخ منتشر خواهد کرد. - عاطفه این بار اول بود که زندانی می شدین؟ بله بله... ...
گشتی در میان دستفروشان خیابان انقلاب
های موزی هستند. اکثر دستفروشان خیابان انقلاب کتاب می فروشند؛ کتاب های دست دوم، کمیاب، درسی، تخفیف دار و...؛ البته در بین آنها چند دستفروش هم لوازم التحریر یا تابلو می فروشند. وجود دستفروشان رونقی به این خیابان داده است. انگار دستفروشان راسته انقلاب تلاش می کنند تا نفس یار مهربان قطع نشود. شاید سنگفرش های خیابان انقلاب به دستفروشان مدیون باشند برای این همه رونق! دستفروشانی که هر زمان رد ...
برخلاف وعده احمدوند، هیچ نمادی از فلسطین در نمایشگاه کتاب نیست/ نه نیمکت هست نه صندلی، لبه پله ها جایی ...
خبرنگارا انقدر سمن دارن که این پیشش یاسمنه. البته ناگفته نماند که برخی غرفه ها کارهایی برای فلسطین ارائه کردند اما این نباید به اسم مسئولین برگزاری نمایشگاه تمام شود. دیگر واقعا خسته شده بودم؛ در به در دنبال نیمکتی، صندلی چیزی که 2دقیقه بتوانم بنشینم و استراحت کنم گشتم اما کو نیمکت. هرچه گشتم به جز لبه پله ها جایی برای نشستن نبود. همه بازدید کنندگان از فرط خستگی لبه پله ها نشسته ...
روایت خادمی که رزقش را از شهداء گرفت
رفتم و مهمان پدرم شدم و بعد از نماز جرات پیدا کردم که پای پدرم را در سجده ببوسم. ما مشهد زندگی می کردیم یک روز طبق روال گذشته با خانواده برای زیارت به حرم رفتیم، در حرم یکی از دوستان قدیمی ام را دیدم که خادم قسمت ولیچر بود، حالش را پرسیدم و گفتم علی جان شما چطور خادم آقا جان شدی تا من هم بتوانم خدمت کنم؟ به گنبد آقا نگاهی کرد و گفت: از امام رضا (ع) خواستم. گفتم بله باید اول از امام رضا(ع ...
ماجرای تلاش سازمان سیا برای ترور صدام حسین
: من کسی بودم که مورد بازجویی قرار می گرفتم، اما این سی. آی. ای بود که وکیل داشت. دو مأمور اف. بی. آی پشت میز کنفرانس بیضی شکل دفتر مشاور حقوقی نشسته بودند. آن ها بلند شدند، دست مرا فشردند و اعتبارنامه هایشان را به من نشان دادند. یکی از آن ها را شناختم. مایک ... در سال 1986 در ویسبادن، آلمان با هم کار می کردیم و در حال بازجویی از پدر لارنس جنکو* بودیم. لارنس کشیشی کاتولیک که ...
همزمان با بزرگداشت فردوسی در سازمان جهاددانشگاهی استان کرمانشاه برگزار شد
دست غلام خود کشته شد و تنها هزار بیت از اشعار او به جا ماند. ابوالقاسم که حالا دوست و رفیق 40 ساله خود را از دست داده بود نتوانست دست روی دست بگذارد و راه محمد را ادامه داد و نگارش شاهنامه را آغاز کرد. شاهنامه ای که بتواند تمام تاریخ ایران زمین و پادشان و اساطیر و پهلوانان و فرهنگ و آداب و رسوم آن را به زبان شعر برای آیندگان روایت کند و همان اول کار، هزار بیتی که محمد سروده بود را اول ...
حدادعادل: پنج سال است که هر هفته معلم فرانسه دارم | به قول داش مشتی ها پدر عشق بسوزد
را تمام کردم، درآوردم و یادداشت کردم. حدود 30 تا کتاب خوانده بودم. اگر این خاطرات را ننوشته بودم، فراموش می کردم. البته در سفر که هستم دفترچه خاطراتم را نمی برم. به نوعی احتیاط می کنم ولی در سفر بیشتر از حذر کتاب می خوانم چون فراغتم بعضی وقت ها بیشتر از زمان های دیگر است. یک جاهای خالی ای در سفر پیدا می شود که در حذر با سایر چیز ها پرش می کنی. این روز ها در حال مطالعه چه کتابی هستید؟ ...
کتاب موج سوار لزوما کتاب خوب نیست
بود و کتابفروشی ها نمی فروختند، من با پول توجیبی خود اینها را می خریدم و چون کتاب ها همه جیبی بود، لای کتاب های درسی می گذاشتم و هر وقت مادرم یا پدرم از کنار من رد می شدند می دیدند درس می خوانم ولی درواقع رمان پلیسی می خواندم و به شدت دلم برای آن ایام که اینقدر عاشقانه کتاب می خواندم تنگ می شود. گرسنگی و تشنگی را نمی فهمیدم، تابستان جایی می رفتم که سرمایش درستی نداشت و یک گوشه در خانه می نشستم و ...