سایر منابع:
سایر خبرها
همه عمر از گوگوش سوءاستفاده شد
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب کتاب پیر پرنیان اندیش، جمع آوری خاطرات هوشنگ ابتهاج توسط میلاد عظیمی و عاطفه طیه است که در سال 1391 توسط انتشارات سخن منتشر شد. هوشنگ ابتهاج در این کتاب به خاطرات خود در مواجهه با سؤالات گردآورندگان می پردازد. این کتاب در دو جلد و بیش از هزار صفحه منتشر شده است. انتخاب روزانه بخش هایی کوتاه از این کتاب را در سی قسمت برای علاقه مندان به تاریخ منتشر خواهد کرد. قسمت هشت: گوگوش در رشت هستیم پس از اینکه صبحانه در محیط گرمی صرف ...
وزارت کشور نقش تنظیم گری دارد
زنجیره های ارزش منطقه پیدا بکند و حتی در زنجیره های ارزش جهانی هم ما باید در عرصه محصولاتی که مزیت رقابتی برای خودمان جایگاه قائل بشویم و این اتفاق خواهد افتاد. امیدواریم که طرح توسعه زنجیره های ارزش راهبردی روز به روز بهتر اجرا بشود و تقویت بشود، چون ما حصل آن و نتایجی که داریم ازش می شنویم بسیار امیدوارکننده و باعث رضایت و خوشحالی همه مردم هم خواهد بود خیلی متشکریم که شما امروز مردم کشورمان را با اون بعد اقتصادی وزارت کشور هم بیشتر و بهتر آشنا کردید. ...
معمای اتوبان
و گفت: همسر من با یه آشغال به من خیانت کرد و از کشور خارج شد. در این بین دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که گزارش را برایش ایمیل کرده است. سرگرد پشت لپ تاپ نشست و از گزارش، پرینت گرفت و بعد رو به صولتی کرد و گفت: پس گفتین همسرتون بهتون خیانت کرده و از کشور خارج شده؟ صولتی گفت: بله دقیقا. سرگرد گزارش را محکم روی میز کوبید و گفت: پس این چیه؟ گزارش پزشکی قانونی می گه جسدی که ما توی ...
ماجرای چاپلین و زنی که او را متهم به تجاوز کرد
چارلی دچار یک نوع بهت و حیرت شده بودم. گفتم: آقای چارلی واضح تر صحبت کنید من از حرف های شما هیچ سر درنمی آورم. جریان چیست؟ جون بری کیست؟ خواهش می کنم ماجرا را از اول برایم شرح دهید. چارلی آه بلندی کشید و چنین شروع به صحبت کرد: – بله آقای جایسلر، حق با شماست بهتر است از اول ماجرا برای تان تعریف کنم تا شاید تمام نکات مبهم این داستان برای تان روشن شود. در حدود سه سال پیش بود که ...
ناگفته هایی از قهرمان حادثه تروریستی شیراز
دیگری باور نمی کند و اگر لیاقت داشته باشم ایشان را از نزدیک ببینم، حرف هایم را با ایشان بازگو می کنم. باز هم به صحن می آیم، این بار انگار زائران هر کدام زیر لب زمزمه می کنند: خام بودم عشق تو پخته م کِرد زیارت تو شسته رُفته م کرد این حرفُم از هیچ کسی پنهون نیست کاشی گنبدت آموختَه م کرد هر چی بزرگه پیش پات کمر خم کِرده خدا تو آسمون برات قمر خم ...
نماز نخوان که شهید می شوی!
سنت است. همین که صدای اذان را شنیده بود بلند شده بود. من هم پیش خودم گفتم حالا که دیشب نشد اذیتش کنیم، الان تلافی کنم. حسین از حرف های من تعجب کرده بود. من هم زیر پتو از خنده غش کرده بودم. رفیقم محمد هم که اولین سفرش بود، کنارم خوابیده بود. با تعجب پرسید: حاجی! مگه تو اینجا نماز نمی خونی؟ گفتم: حرف نزن یره. مو تو مشهد نماز نخوانم که اینجه نخوانم؟ برو زیر پتو ساکت باش ببینم ...
ما گمشدگان
...: می خواهم از حرم بیرون بروم ، کدام سمتی بروم؟ راه را نشانم داد. اینکه چقدر راه رفتم و با چه شرایطی رفتم، فقط خدا می داند. مرد بودم؛ اما الان مثل یک زن اشک می ریختم؛ یاد مینا افتادم و گریه های مادرانه اش. از یکی پرسیدم: شما یک دختر قشنگ با سارافن نیلی رنگ ندیدید که تل سفید زده بود با روبان زرد. دختری پنج ساله سفید رو؟ سری تکان داد و عجیب نگاهم کرد. تقریبا از هر کس اطرافم بود ...
حدادعادل: پنج سال است که هر هفته معلم فرانسه دارم | به قول داش مشتی ها پدر عشق بسوزد
.... بعد از شهادت مجید من شعری گفتم و رفتم برای آقای خامنه ای خواندم. ایشان آن زمان رئیس جمهور بودند. شعری که برایشان خواندم این بود: نهال عمر مرا برگ و بار بودی تو/ دل خزان زده ام را بهار بودی تو، ستاره سحر من چرا پر از خون است/ کرانه ای که در آن آشکار بودی تو . ایشان خیلی متعجب شدند که من چطور شعر می گویم و خیلی هم مرا تشویق کردند. من گفتم آقا می دانید چه اتفاقی در من افتاده است ...
وقتی پرسپولیس بودم،نمی دانستم کجا بازی می کنم؛ می خواهم برگردم | فوتبال برتر یک بار هم من را ندید! | ...
برایم تیتر بزنند و بگویند سال بعد در استقلال و پرسپولیس خواهم بودم اما من حتی زمانی هم که در پرسپولیس بودم به کسی باج ندادم و می خواستم با توانایی خودم پیشرفت کنم. تو به نظر الان شرایطی مشابه دوره اول حضور شهاب زاهدی در پرسپولیس داری اینکه او هم نتوانست در پرسپولیس خودش را نشان دهد بعد از آن در لیگ های مانند اوکراین لژیونر شد و دیده شد و دوباره به پرسپولیس آمد حالا تو با این تجربه ای که ...
روایت خادمی که رزقش را از شهداء گرفت
ز جرات پیدا کردم که پای پدرم را در سجده ببوسم. ما مشهد زندگی می کردیم یک روز طبق روال گذشته با خانواده برای زیارت به حرم رفتیم، در حرم یکی از دوستان قدیمی ام را دیدم که خادم قسمت ولیچر بود، حالش را پرسیدم و گفتم علی جان شما چطور خادم آقا جان شدی تا من هم بتوانم خدمت کنم؟ به گنبد آقا نگاهی کرد و گفت: از امام رضا (ع) خواستم. گفتم بله باید اول از امام رضا(ع) بخواهیم اما روال کاریش چطور بود ک ...
حدادعادل: پنج سال است که هر هفته معلم فرانسه دارم/ به قول داش مشتی ها پدر عشق بسوزد/ هیات های مذهبی که ...
.... بعد از شهادت مجید من شعری گفتم و رفتم برای آقای خامنه ای خواندم. ایشان آن زمان رئیس جمهور بودند. شعری که برایشان خواندم این بود: نهال عمر مرا برگ و بار بودی تو/ دل خزان زده ام را بهار بودی تو، ستاره سحر من چرا پر از خون است/ کرانه ای که در آن آشکار بودی تو . ایشان خیلی متعجب شدند که من چطور شعر می گویم و خیلی هم مرا تشویق کردند. من گفتم آقا می دانید چه اتفاقی در من افتاده است؟ شنیده اید ...
توسط انتشارات شهید کاظمی؛ چاپ بیست وسوم دیدم که جانم می رود به نمایشگاه کتاب رسید
به گزارش خبرگزاری حوزه ، به نظرم این را دیده ام... بله... پسری است که در تهران با شما دوست می شود و اولش هم قدری سانتی مانتال است و بعد یواش یواش... خیلی وقت پیش خوانده ام. این ها جمله هایی بود که رهبر معظم انقلاب دیروز در غرفه شهید کاظمی و با مشاهده کتاب دیدم که جانم می رود بیان کردند. دوران دفاع مقدس گنجینه تمامی ناپذیری است که هرچه بیشتر به اعماق آن می رویم با ابعاد تازه ...
بازهم ترفند رسانه، بازهم مارپیچ سکوت؛ این بار الناز شاکردوست
...! پس از آن الهام حمیدی بیستم آذر 1402 نوشت: اخیراً خیلی بحث توهین های کامنتی به شخصیت ها تو رسانه توسط افراد مختلف مطرح شده گفتم بد نیست بگم من هم تحمیل سکوت رو 2 جا دیدم یکبار وقتی فوتبالیست هامون تو جام جهانی حق شادی بعد از گل نداشتن و یکبار هم وقتی بازیگرامون بعد شرکت تو جشنواره فجر کلی فحش خوردند ظاهراً اشاره به هر اتفاق امیدوارکننده ای سیل توهی ...
حضور شمس و مولانا در نمایشگاه کتاب
تون رو دیدم که خیلی خوشگل تر از این حرفا بودید. مولانای واگعی، بور و زاغ و سرخ و سفید و چاق و چله بود و شمس واگعی هم چشم و ابرو مشکی و دلبر و دلربا بود اما شما...واه واه واه. شمس و مولانا که از حرف های حراست سر درنمی آوردند و فکر می کردند اسیر دیو و دد شده اند پا می گذارند به فرار و حین فرار، مولانا می خورد زمین وکمی زخم و زیل می شود و وقتی می بیند شمس به او اعتنایی نمی کند و دستور می دهد سوسول ...
منو ببخش ؛ سیروان خسروی
تعداد بازدید : 100 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی کیفیت 480 کیفیت 284 اگه نبودم من پیشت به وقتش چشمات همیشه اگه ابریه اگه دستاتو ول کردم میدونم تنهایی بد دردیه منو ببخش که ندیده گرفتم آرزوهاتو آره منو ببخش اگه خوب بودم با همه جز با تو جز با تو هی نمی دونم باهات بد شدم کی انگار تو رو باختم حیف ازت دورتر میشم هی اگه یه وق ...
فال حافظ متولدین هر ماه - چهارشنبه 26 اردیبهشت 1403
ذره پیشرفت کردی و فهمیدی که چه سرنوشتی در انتظارت هست و برای چه کاری ساخته شدی. اما دیگه وقتش رسیده که از فکر کردن به این چیزها دست بکشی و بری دنبال آرزوهات. امروز ممکنه یه دعوا بین تو و عشقت پیش بیاد، چون یکی از شما خیلی عصبانیه. سعی کن که از این دعوا دوری کنی و اگه پیش اومد، یه کم صبر داشته باش و بعدا در موردش صحبت کنید. موقع شوخی کردن با کسی که تازه باهاش آشنا شدی خیلی مواظب باش و هر حرفی رو به ...
خلاصه داستان قسمت 60 سریال گیلدخت | قسمت آخر سریال گیلدخت
گرگ رو پیدا کنم ... اسماعیل هم اومد و جنازه تقی خان رو دید و خیلی ناراحت شد و داشت گریه می کرد که یکی از تفنگچیا اومد گفت اسماعیل گلنار خانوم رفته بیرون عمارت دنبال تو. یکی از تفگچیا رو بفرستم دنبالش؟ که اسماعیل هراسان خودش سوار اسب شد و رفت دنبال گلنار. آصف هم توی حیاط عمارت با گلوله سید رو کشت و بعدش به سمت جنگل فرار کرد. شب رفت و صب روز بعد صفی با یکی از بزرگان ...
ماجرای عصبانیت شهید باکری از یک راننده در جبهه
...! راننده گفت: شرمنده ام. آقا مهدی گفت: برای چی شرمنده من هستی؟ من چی کاره ام که تو باید شرمنده من باشی؟ شرمنده شهدا باش. راننده گفت: بزرگی کن و منو ببخش. ان شاء الله دیگه از این حادثه ها پیش نمیآد. آقا مهدی گفت: اگه تو این قدر که منو بزرگ تصور میکنی، به بزرگی شهدا و خون اونا احترام میذاشتی، هیچ وقت این کار رو با اون والورها نمی کردی که حالا بخوای به من التماس کنی. راننده شرمنده و گریان از پیش آقا مهدی رفت و آن قدر در جبهه ماند تا مجروح شد. ...
یکسری کتاب ها را باید مزه مزه خواند!
نخونده داشته باشم. مبینا جمشیدی: صادقانه نشر شما عامل ورشکستگی منه. مسئولان نشر شما لطفا به شکایت من رسیدگی کنید و با دادن کد تخفیف ازم دلجویی کنید. سپاس! یک کاربر: کتاب دلت رو الان نخری سال بعد یا نمی تونی پیداش بکنی یا پنج شش بار گرونتر می خری! و لازم نیست هر کتابی رو که خریدی فورا مطالعه بکنی. رویا شهری: زیاد می خرم و زیاد می خوانم. باز وقت کم میارم و کتاب نخوانده ...
اعلام جنگ ارژنگ امیرفضلی علیه مهران مدیری!
ساعت خوش امضا کردن یه جای امن تو کمدم تو ایرانه! چه پزها که سال ها باهاش ندادم. سایه: می دونم چی شد یهو ارژنگ امیرفضلی ترند شده. ولی اون موقع که تب ساعت خوش همه، مخصوصا دخترای نوجوون رو گرفته بود یکی از بچه های مدرسه ما شدیدا رو این کراش بود و شماره خونه شون رو پیدا کرده بود! لویی: ارژنگ امیرفضلی از همون ابتدا و برنامه های پرواز 57 و ساعت خوش، کمدین مورد علاقه من بوده توی اون جمعشون. ...
فال حافظ متولدین هر ماه - سه شنبه 25 اردیبهشت 1403
داری لذت ببری، نه بقیه. راستی در مورد رابطه ات با عشقت، انگار یه چیزی تو دلت شور انداخته و حس می کنی همه چی خوب پیش نمیره. نگران نباش، چون شما دو تا آدم منطقی هستین و می تونین با هم حرف بزنید و یه راه حل خوب پیدا کنین. مطمئنم که هر دوتون از نتیجه راضی می شین. یه چیز دیگه هم یادت باشه: اگه برای انجام کاری انگیزه کافی نداری، بهش “بله” نگو. وگرنه فقط خودت رو اذیت می کنی و از چاله می افتی تو چاه. حواست ...
عموی تتلو سکوتش را شکست / از پسری خجالتی تا روابطش با دختران کم سن و سال + گفتگو
به گزارش رکنا: انصاف نیوز: به عنوان مقدمه خودتان را معرفی کنید. من محمدعلی مقصودلو، عموی هستم. انصاف نیوز: چه حسی دارد عموی تتلو بودن؟ بیشتر از اینکه حس خوبی داشته باشم نگرانش هستم. انصاف نیوز: چرا؟ نگرانی تان به چه دلیل است؟ الآن به وجود آمده یا از ابتدای مسیری که طی کرده این نگرانی بوده است؟ خیر، الآن به وجود نیامده است. من خیلی از اینکه عموی ایشان هستم خوشحالم. ایشان پسر خیلی خوب و مهربانی ست. از موقعی که در گیر و دار همان مسائلی ک ...
فتحعلیشاه شاه می گفت الیزابت شیردل اگر زنده بود، سر پاپ را از بدنش جدا می کرد
پرسیدن سؤالات دقیق و گاه خندهداری در باره خاندان سلطنتی انگلستان او احترام و علاقه زیادی برای اعلاحضرت فقید جورج سوم قائل بود و او را پدر شاهان می خواند و میل داشت بداند که ایشان روز هایشان را چگونه می گذراند چون قبلاً گفته بودم که اعلاحضرت هر روز به دیوانخانه نمی رفت من جواب دادم که به گمانم هنگامی که پادشاه جوانتر بود مرتباً هفته ای دو بار به شکار گوزن نر اخته می رفت و هنگامی که برایش توضیح دادم ...
قهرمان هم سن و دغدغه های نوجوانان مهمترین ایده های نوشتن کتاب
: اول اولش، چهارم ابتدایی بودم، یک شعر نوشتم و همان موقع مدرسه، من را به کانون پرورش فکری و کارگاه ادبی معرفی کرد. من هم رفتم. اما چون ساعت کارگاه ادبی بعد از مدرسه بود و ساعت ناهار و من هم گرسنه بودم، خیلی توی کارگاه تمرکز نداشتم و دو سه جلسه بیشتر نرفتم. برای همین، حالا که خودم مربی ادبی هستم، وقتی ساعت کارگاهم، بعد از مدرسه ی اعضا هست، به آنها می گویم، حتما یک لقمه برای خودتان بیاورید و قبل از ...
فتحعلیشاه شاه می گفت الیزابت شیردل اگر زنده بود، سر پاپ را از بدنش جدا می کرد
پرسیدن سؤالات دقیق و گاه خندهداری در باره خاندان سلطنتی انگلستان او احترام و علاقه زیادی برای اعلاحضرت فقید جورج سوم قائل بود و او را پدر شاهان می خواند و میل داشت بداند که ایشان روز هایشان را چگونه می گذراند چون قبلاً گفته بودم که اعلاحضرت هر روز به دیوانخانه نمی رفت من جواب دادم که به گمانم هنگامی که پادشاه جوانتر بود مرتباً هفته ای دو بار به شکار گوزن نر اخته می رفت و هنگامی که برایش توضیح دادم ...
همسرش را خفه کرد و پشیمان شد!
به گزارش جهان نیوز به نقل از همشهری آنلاین، اگر همسرم را طلاق داده بودم، حالا زنده بود و 3 بچه کوچکم یتیم نشده بودند . این اظهارات مردی است که در جریان درگیری با همسرش او را به قتل رساند و حالا به قصاص محکوم شده و در زندان بندرعباس به سر می برد. او می گوید که به خاطر اینکه فرزندانش بدون پدر بزرگ نشوند در تلاش است رضایت اولیای دم را جلب کند تا از مجازات نجات پیدا کند، هر چند می داند کار ...
امیرالمومنین(ع) نکوهش کننده دنیا و زمانه را توبیخ می کند
وارد می کنید؟ ظرف چه اثری دارد؟ حضرت فرمود این ظرف است، ظرف چه کاری به تو دارد؟ آن نحس و سعد حساب عالمانه و محققانه خاص خودش را دارد که آن هم در روایات است که مثلاً عقد کردن در روز قمر در عقرب نحس است، دستور به صدقه هم دادند، این مربوط به موجود خارجی طبیعی جهان خلقت است. اما ظرف از آن جهت که ظرف است منتظر مظروف است. فلان ظرف بد است، فلان ظرف خوب است، این طور نیست، بله فلان وقت آثار خوبی دارد مثل ...
شاخه گلی برای زائر آقا
.... تا طلوع آفتاب و تمام شدن پستم فکرم درگیر این مسئله بود. آن روز، چون بر خلاف اغلب هفته ها ماشین آورده بودم بعد از تمام شدن پستم به پارکینگ رفتم و ازخروجی خیابان شیرازی به طرف منزلمان در خیابان بهجت حرکت کردم. من معمولا از خیایان رضوان به سمت منزلمان می رفتم که به نوعی میان بر بود، ولی آن روز صبح با خودم گفتم از چهارراه شهدا بروم، چون مدت زیادی از آنجا رد نشده بودم می خواستم حال و ...
ماجرای تلاش سازمان سیا برای ترور صدام حسین
اطلاعاتی انسانی آمریکا مانند صحرای بزرگ خشک شده بود، و این دلیل با فقدان جرأت و جسارت، درست از جایی که من الان نشسته بودم - در لانگلی، ویرجینیا - شروع می شد. بعد از اینکه خواندن یادداشت، دوباره سرم را بلند کردم. می دانستم که وقتی مشاور امنیت ملی رئیس جمهور، خاورمیانه را نمی فهمد، آن دو مأمور اف. بی. آی هم نمی فهمند. از طرف دیگر، این کار(تخصصی) آن ها هم نبود. گفتم: هیچ کدام از ...