سایر خبرها
همسرم بیا کنارم باش لحظه ای طاقت دوری ندارم/ این قدر خوب نباش شهید می شوی +عکس
دلیل شهادت همسرم. با اینکه از قبر می ترسیدم اما خودم در روز تدفین ساعت 6 صبح زیارت عاشورا را در داخل قبرش خواندم. وقتی وارد قبر شدم به نظرم آنقدر وسیع و بزرگ بود که جای ترس نداشت. در داخل قبر زیارت عاشورا، سوریه یاسین و نوحه ای که شهید ذورقی بسیار به آن علاقه مند بود را خواندم. وقتی سنگ لحد سوم را گذاشتند خطاب به ایشان گفتم تو همه کس من هستی که اینجا خوابیدی ، آن لحظه می ...
روس ها حتی فاضلاب پوتین را جمع آوری می کنند!/ از ژن خدا تا دیجیتال دراگز ؛ بیوتروریسم انتحاری چیست؟
سناتورهای مخالف حمله به عراق را برای این جنگ قانع کنند. کرمی برای توضیح توانمندی بیوتروریسم در دنیا با کمی تردید از این که اجازه دارد این ماجرا را بگوید یا نه، داستانی را تعریف می کند. او بعد از کمی سبک و سنگین کردن، می گوید: 12 سال پیش ما را دعوت کردند به یک جلسه فوق محرمانه. موضوع این بود که در یکی از مدارس روستایی کردستان دست چپ همه دخترها فلج شده بود. خیلی عجیب بود. من گفتم یک چیزی در ...
شیرمرد دجیل از پیشکسوتان قرارگاه سری نصرت؛ از نقش کلیدی در فتح فاو تا ایجاد اختلاف بین النصره و داعش/ ...
الانبار عراق مجروح شد و پس از انتقال به بیمارستان مدینه الطب بغداد به شهادت رسید. وقتی خبر شهادت سید را به من دادند هلهله کردم و مستقیم به اتاق سید رفتم و پرچم حضرت زینب(س) را در اتاقش نصب کردم و گفتم خانم جان خودت به خودم و فرزندانم صبر بده، نگذار در فراق سید زجر بکشیم. ابتدا پیکر مطهرش را به کربلا منتقل و در بین الحرمین تشییع جنازه بسیار باشکوهی برایش گرفتند و بعد از آن از فرودگاه تهران پیکرش را به حمیدیه زادگاهش آوردند و در آنجا هم تشییع شد و بعد از آن پیکرش را به اهواز منتقل کردند، که آنجا هم تشییع باشکوهی تا بهشت آباد صورت گرفت. راوی : سعیده نوری ...
شهید ابراهیم هادی یک تنه در کانال کمیل
" گفتم "مگه فرمانده ها و معاون های دو تا گردان شهید نشدن پس از کی داری حرف میزنی؟" گفت "یه جوونی بود که نمی شناختیمش، موهاش این جوری بود... لباسش اون جوری و چفیه داشت..." روح از بدنم جدا میشد. سرم داغ شده بود. اینها همه مشخصات ابراهیم بود. با نگرانی نشستم و دستانش را گرفتم و گفتم "آقا ابراهیم الان کجاست؟" گفت " تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود و به ما گفت تا می تونیم سریع بلند بشین و تا کانال ...
فکر کردند زنده نمی مانم، خبر شهادتم را دادند!
فردای آن روز، با آمبولانس به سمت بیمارستان تبریز اعزام شدم. در سقز حال جسمی ام بدتر شد و به بیمارستان آنجا رفتیم. کمی که حالم بهتر شد به سمت تبریز حرکت کردیم. در بیمارستان تبریز هم بر این نظر بودند که علم پزشکی قادر به زنده نگهداشتن من نیست. حال جسمیم بسیار بد بود و احتمال دادند که نفس های آخر است. به همین جهت با برادرم تماس گرفتند و خبر شهادتم را دادند. برادرم به پیش نماز مسجدمحل خبر داده بود تا شهادتم را به خانواده ام اعلام کنند. ...
شاگرد کلاس پنجم
به آیدا می گویم: چقدر همه چی زود می گذره. انگار همین دیروز بود، سوار ماشین شدم، رفتم رشت. رفتم خونه محبوبه. فکر می کردم بچه عصر به دنیا بیاد اما وقتی رسیدم و شیرینی رو دیدم فهمیدم خواهرزاده ام به دنیا اومده. بعد به بابا گفتم نوه دار شدی، جوون. بابا و مامان اون روز جوون تر بودن. من هم جوون تر بودم. خونه محبوبه و امین طبقه چهارم بود، آسانسور نداشتند، فرقی نمی کرد، اگر آسانسور هم داشتند من حاضر ...
بازگویی جنایات بعثی ها از زبان آزاده خرمشهری
شش روز اعتصاب غذا کردیم به طوری که بچه های اسیر از گرسنگی علف و خمیر دندان می خوردند. مدنی فرد ادامه داد: پس از شش روز یکی از فرماندهان ارشد رژیم بعث عراق به اردوگاه آمد و به همه ما گفت تا بعد ازظهر فرصت دارید که اعتصاب خود را بشکنید و اگر غذا نخوردید اردوگاه را برای شما کربلا می کنیم. وی گفت:ساعت شش بعد ازظهر که شد نیروهای بعثی با کابل و اسلحه به جان اسرا افتادند که این بین ...
لباس سبز یک تخریبچی خلبان + عکس
صورتش زل می زدی، می گفت برادر “مکروهه توی صورتی که مو توش سبز نشده نگاه کنی”. مرتضی سنش خیلی بیشتر از ما بود اما هنوز مویی توی صورتش در نیومده بود. مرتضی یک رفیق داشت که همیشه با هم بودند و او هم از بچه های نیروی هوایی سپاه بود. شهید حاج عبدالله (شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده مهندسی رزمی و تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام) هر وقت این دو تا رو با هم میدید، بهشون می گفت دوطفلان مسلم... ...
آخرین مکالمه بیسیمی محسن ذکر یا حسین بود
بخواهند من را به عنوان زائر به سوریه بفرستند. خندیدم گفتم چه خوب! پس ما را هم با خودت می بری؟ ایشان گفتند نه فقط نظامی ها را می برند. گذشت و ظهر یکی از روزهای خرداد 92 محسن به خانه آمد و گفت لشکری ها شهید داده اند ؛ منظورش شهید کافی زاده اولین شهید استان اصفهان بود. وقتی این خبر را شنیدم با خود گفتم خدا به زن و بچه اش رحم بکند، خیلی سخت است . تمام فکرم سراغ خانواده شهید کافی زاده رفته بود. آن روز ...
رازِ یک انسان
، اما زندگی برام به شکل یه کابوس و یه راز وحشتناک دراومده و مُدام عذابم می ده؛ سالهاست شب و روز به این موضوع فکر می کنم و هیچ وقت نتونستم خودم رو ببخشم. اون روز توی قصرشیرین، دست و دلم لرزید، اما بعدش برای ثبت و شکار لحظات حساس جنگ، بارها و بارها به دل دشمن زدم و... خدایا! آخه گناه من چیه؟!..." برای لحظاتی چند، سکوت فضای سبزپارک را دربرگرفت. معلوم نبود که در آن هوای نمناک و آبستن باران پاییزی و ...
ماجرای بشقاب پرنده ها در آسمان تهران
.... وقتی اولین بار از روی بالکن دیدمش این شکلی بود . ماجرا آن قدر عجیب بوده که حسین پیروزی به چشم هایش هم اعتماد نکرده، به بچه های دیگر هم گفتم. آنها هم آمدند روی بالکن و همه آن شیء عجیب را دیدیم . مسلما شیئی که آن نورهای عجیبی از خودش پخش می کرده و به طرز عجیبی ساکن ایستاده بوده، نمی توانست هواپیما باشد. پیروزی وقتی اینها را تعریف می کند کاملا هیجان زده می شود. هنوز بعد از سه دهه چشم هایش برق می ...
هنوز هم رزق و روزی با خداست
خوای پول دربیاری یه راه دیگه پیدا کن. همه دیگه می دونن ماجرا چیه. گفتم: حالا ماجرا چی هست؟ به این قشنگی داره اجرا می کنه. سری تکان داد و گفت: مشکل ما همینه دیگه... هرچی رو می بینیم زود تایید می کنیم، این آهنگ ها رو تو یه استودیو با ساز دهنی، گیتار، ویلن و حتی سه تار ضبط می کنن و هنگام پخش، ادای اجرا رو درمیارن. بالای پله ها بودیم و نقطه خروجی، همه رفتند و من در حالی که نشان می دادم دارم گوش می کنم ...
حکایت شکستن خط قرمز داعشی ها در عراق/ ماجرای گم شدن کیف سردار همدانی
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ برای ساخت موشک های 500 کیلویی به منطقه ای تحت تسلط داعش رفته و 45 روز در آنجا تحت محاصره بودیم. محل مونتاژ راکت و کارگاه لانچر سازی، دو کیلومتر با هم فاصله داشت. بعد از آماده شدن ماشین ها، لانچرها و راکت ها، قرار شد صبح فردا ساعت 5 راهی عملیاتی شویم. پس از خواندن نماز مغرب به همراه چند تن از دوستان حاضر در کارگاه، محموله ها را بار زده و به سمت کارگاه لانچرها ...
ناگفته های محاصره و آزادسازی خان طومان/ وقتی دشمن با تانک دنبال رزمنده های می کرد/ حکایت قلیان های ...
موهایش از من پرسیدند چه می کنی؟ گفتم دارم برای شهادت مرتش می کنم. که ایشون هم شهید شد. اما ما به آقای کریمی و تاجیک گفته بودیم نزد ما از شهادت، جانبازی و اسارت صحبت نکنید. اما خب اکثر دوستانی ما به شهادت رسیدند. البته این افرد زمانی که با ما بودند هیچ اتفاقی برایشان نمی افتاد زمانی که از ما درو می شدند به شهادت می رسیدند.(خنده) این روند در عراق هم ادامه داشت. نزدیک به 60 روز ...
"با حبیب" رفتم... "بدون حبیب" بازگشتم! +عکس
مرز است و همان جا تمام می شود، اما عراقی ها هر روز در حال پیشروی بودند. هرگاه به پشت بام می رفتیم، عراقی ها را می دیدیم. تعداد زیادی از همسایه ها شهر را ترک کرده بودند و به روستاها و شهرهای اطراف رفته بودند. پدرم اجازه نمی داد ما شهر را ترک کنیم و می گفت عراقی ها چند روز بعد عقب نشینی می کنند و به شهر وارد نمی شود. برادرم و حبیب هرگاه از خط مقدم برمی گشتند، می گفتند شما نمی دانید آن جا چه خبر است ...
بسته خبری سفیر سه شنبه 26 مردادماه 1395
/ تروریست ها برای مذاکره التماس می کنند مسئولین بسیج مردمی عراق: مزدوران داعش برای خروج از منطقه تحت محاصره در جزیره خالدیه التماس می کنند. راهبرد جدید نیروهای عراقی موجب تسلط بر بخش های بیشتری از مناطق تحت اشغال داعش شده است. عملیات نظامی در جزیره خالدیه در شرق شهر رمادی مرکز استان الانبار در غرب عراق رو به پایان است و بقایای تروریست های داعش در مثلث شمال غربی این ...
دو داستان به مناسبت سالروز بازگشت رزمندگان به وطن
خوان شهررو تصرف کنن! " محمد نشان می دهد که خونسرد است و هیچ نگرانی ندارد:" بی خیال داش حسین؛ تا چاکرتو داری، غصه نخور! " - تعدادشون خیلی زیاده؛ مثل مور و ملخ ریختن تو شهر! باید فورا زن و بچه هارو بفرستیم سمت سرپل ذهاب و کرمانشاه! - کرمانشاه رو وِل کن و جلو رو بپا فرمانده جون؛ به به، عجب جلوه ای داره اون جلو ! آخ جون! حسین، کمی فاصله می گیرد و از پشت دیوار خرابه، به روبرو ...
طنز؛ فقط باید منتظر حماسه آفرینی بود!
چرا بعضی ها فقط بلدند سیاه نمایی کنند، چرا هنوز به اون درجه از عرفان نرسیدیم که بتونیم نیمه پر یک لیوان کاملا خالی رو ببینیم و کلی هم باهاش حال کنیم؟! اگه هم از ارزشهای قهرمانانی که در المپیک می برند کم بشه ، شک نکنید، چیزی از ارزش های پهلوانان شکست خورده ما کم نمی شه. مهم اینه که در حد انتظار باشند و البته مهم تر اینه که انتظارمان از یه حدی بیشتر نباشد. اصلا از همه اینها مهم تر اینه که: کم نگذاشته ...
سرآغاز عاشقی از درگیری های ایام انقلاب تا رقص عاشقانه در میان اروند
انتخاب کرده بود و به همین خاطر هم در هنگام رفتنش با او مخالفت نمی کردم و به همه می گفتم پسرم راه امام حسین (ع) را انتخاب کرد و کسی به او اجبار نکرد. پسرم فیض الله مربی آموزش بود و به نیروهای بسیجی آموزش نظامی و رزمی می داد، با اینکه ازدواج کرد و یک دختر چندماهه داشت با وجود مخالفت فرماندهان سپاه، به جبهه رفت و در منطقه فاو و عملیات والفجر 8 به شهادت رسید و در آرامگاه شهدای روستای ...
همراه با شیطان
. نترس مثل شیشه و کراک نیست که اعتیادآور باشه. ما تریپ سنتی کار می کنیم، زدیم تو کار حشیش. تو این دوره و زمونه که همه از این چرت و پرتای مزخرف می کشند، حشیش حکم کیمیا رو داره. در ضمن چون گیاهی هم هست هیچ عوارضی نداره تا به آن روز هرگز حتی جرات حرف زدن از مواد مخدر را هم نداشتم، اما آن روز به واسطه اعتماد به نفسی که کیان در درونم ریخت، ناباورانه شجاع شده و سیگار را گرفتم. کیان لبخندی زد و ...
صلیب سرخ هیچ نقشی در کم کردن مشکلات اسرا نداشت/ اعدام سرباز عراقی که هنگام شکنجه مراعات اسرا را می کرد
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ، حدود 26 سال پیش در چنین روزی، اولین گروه از اسرای ایرانی هشت سال دفاع مقدس به میهن اسلامی بازگشتند. 26 مردادماه 1369، یادآور اشک ها و لبخندهای ملتی است که هشت سال در مقابل تجاوز رژیم بعث عراق ایستادند و در حالی که عزیزترین افرادشان در این جنگ به شهادت رسیدند اما هنوز بر سر تحقق آرمان های انقلاب تأکید دارند. صبر و تحمل آزادگان در برابر ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (145)
فردا بیدار شدن عذاب باشه. 30. از عقل فقط درد دندونش به ما رسید. 31. اسم بچه دخترعموم "سپنتاست" بابابزرگم بهش میگه "سه پَنشتا". 32. هادی عامل یه داداش داره به اسم سیستم عامل که هادی رفت تو صدای سیمای ایران ولی سیستم اپلای کرد رفت مایکروسافت. 33. من اگه فامیلم اخلاقی بود اسم بچم رو میذاشتم پلیس امنیت. 34. ملت رفتن 150 میلیون دادن فرش تمام ابریشم ...
رقابت شانه به شانه دورهمی و خندوانه در نظرسنجی
بدونه میفهمه دورهمی داره چیکار میکنه ، دورهمی در کنار خندوندن ، داره فرهنگ سازی میکنه و با بیان عیب ها و ایراد های جامعه که هر کسی جرات او نرو نداره ، داره کولاک میکنه ، 5 ماهه رو انتن میره و با هفه ای 3 شب که اونم تازگیها شده سه شب و این همه طرفدار داره ، گفتم عیب ها و ایراد ها هدف نیست ؟ این مشخصه که هر کسی رو نقد کنی از شما بدش میاد ، دورهمی داره در هر قسمت خیلی هارو نقد میکنه از مردم گرفته تا ...
سیاه چون فلوجه، تاریک چون داعش
معنای نسل کشی اهل تسنن خواهد بود. اما زمانی که آتش طایفه گری از طریق داعش دامن آنها را سوزاند فهمیدند که چه فریبی خورده و اصطلاحا چه کلاهی سر آنها رفته است. جاسم محمدالکعبی از نیروهای ویژه گردان تکاور ارتش عراق، معروف به گردان طلایی که ماموریت فتح مناطق تحت اشغال داعش را دارد هم در مورد اهالی فلوجه می گوید: گرچه تعدادی از اهالی شهر فلوجه گروهی از بقایای حزب بعث بودند که حاضر به پذیرش ...
دلاوری که 3000 بعثی را به درک واصل کرد/گردانی که با تیربار شهید زرین متلاشی شد
برادر خسروی فرمانده گردان امیرالمومنین فتح کرده بودند، می دانستم که الان راه نفوذ دشمن کجا می تواند باشد. چهار تیربار وحشیانه روی تپه کار می کردند می دانیم که یک تیربار می تواند یک گردان را نابود کند، به لطف خدا توانستم هر چهار تیربار را خاموش کنم، بعد از آن رفتم کنار تپه نشستم تا دشمن تپه را محاصره نکند. نشسته بودم تا خستگی در کنم چون 90 کیلومتر کوه ها را تاب خورده بودم و پا ...
پای صحبت های آزاده و جانباز میاندوآبی/ از هم سلولی با سید آزادگان تا انتظار برای بازگشت حاج احمد
مهمی داشته و در این راستا 850 شهید و 182 آزاده و یک هزار و 533 جانباز و در راس همه آنها شهید مهدی باکری، فرمانده دلاور و رشید لشکر عاشورا را تقدیم نظام و انقلاب اسلامی کرده است. به مناسبت روز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی به سراغ یکی از این آزادگان بازگشته به میهن اسلامی رفتیم که افتخار جانبازی را نیز دارد. وی ابراهیم منصوری نام دارد که دارای 40 درصد جانبازی و هفت ماه و سه ...
از اسارت در سومار تا فعالیت در جبهه اقتصاد مقاومتی
تانک بود، امکان ایجاد کوچک ترین تحرکی را نداشتیم. اطلاعات اولیه ما را دریافت کردند، اسم، فامیلی، نام گردان، گروهان و مسئولیت در دوران خدمت از جمله سئوال های بود که از ما می پرسیدند. کنترل اسرا ساعت یک شب بود که به پاسگاه مرزی عراق رسیدم، دوباره آنجا آمار گرفتند که احیانا کسی اقدام به فرار نکرده باشد، از زمانی که به اسارت آنها درآمدیم تا صبح آب و غذا در اختیار ما ...
اسارت در 13 سالگی
ماه و 24 روز و کل روز هم 1302 روز. در اردوگاه تکریت یازده که در 15 کیلومتری شهر تکریت بود. سپس ما را از آنجا به العماره بردند و بعد از آن هم به استخبارات عراق رفتیم. دفاع پرس: رفتار بعثی ها با شما چگونه بود؟ داخل اتاق استخبارات 137 نفر بودیم. یک نفر را دیدم که قسمتی از پیشانی اش خیلی ورم کرده بود. به او گفتم چهره ات خیلی برای من آشنا است من انگار شما را یک جایی دیدم. گفت: منم ...
بنیاد در آینه مطبوعات
زیادی هم زخمی. از محورهای زمینی هم نیروهای عراقی دشت هور و سایر مناطق را محاصره کرده بودند، خورشید به وسط آسمان رسیده بود ولی بچه ها امیدشان را از دست نداده بودند و مقاومت می کردند. در همین حال تیری به پای راست و تیر دیگری هم به پای چپ من اصابت کرد و روی زمین افتادم و با تنگ شدن حلقه محاصره، اسیر شدم. ما را به اردوگاه موصول یک بردند، اردوگاهی با بیش از 1200 رزمنده که بیشتر آنها نیروهای بسیجی و مردمی ...
پیروزی در سایه وحدت ارتش و سپاه
بود ماندن یا رفتن مسأله ای حیثیتی شده بود. پیچیدگی وضعیت برای طرفین پایگاه محاصره شده عراقی در زالوآب تا روز دهم نبرد همچنان به مقاومت خود ادامه می داد. در این مدت نه نیروهای ایرانی توانسته بودند به دلیل وجود میادین مین و استحکامات پیچیده و تو در توی دشمن خود را به ارتفاعات کانی سخت برسانند و نه نیروهای عراقی مستقر در بلندی ها موفق به شکستن خط محاصره و نجات خود شده بودند. ارتش عراق ...