سایر منابع:
سایر خبرها
خاطرات نصرالله رادش از دوران جوانی اش
کجا داشتیم؟ روزگار جوانی هم حدی از این دیوانه بازی را داشت. دلیل دیگرش رابطه قشنگ ما در پشت صحنه بود. چندباری شد که رفتم پیش اصغر فرهادی و از او خواستم نقشم را کمتر کند، نگران بودم که نکند بیشتر دیده شوم. اصغر فرهادی از این رفتارم تعجب کرد و گفت تو اولین فردی هستی که این را می گویی. دلیلش همان رفاقت بود. در طول کار بارها شد که امین حیایی آمد، سرش را روی پایم گذاشت و برایم گریه و درد دل کرد. صمیمیت ...
روایت زندگی زنانی که در زندان قرچک، روزگار می گذرانند
...، صیغه ا ش شدم؛ صیغه 5 ساله که الان تمام شده. خانه مان شورآباد شهرری بود. با خواهرش دوست بودم و بعد با او آشنا شدم و با هم فرار کردیم. باقرشهر زندگی می کردیم. به خاطر این که موادفروشی می کرد، خانه مان را هی عوض می کردیم. تا دو ماه نگهش داشتم که مواد نفروشد اما یکی از فامیل هایش که زن بود از زندان آزاد شد و دوباره شروع کردند به موادفروشی. شیشه و تریاک می کشید. یک بار دعوای مان شد و چاقو رویم ...
جهاد فی سبیل الله؛ شرط ازدواج شهید آقاعبدالهی
توانایی هایم را بشناسم. شاید در همان لحظه ناراحت می شدم، ولی الان متوجه می شوم که چرا این طور برخورد می کرد. در عین حال وقتی مهمان به خانه ما می آمد، علی خیلی کمک می کرد. گلایه از برخی سخنان درباره مدافعان حرم معصومی اظهار کرد: پیش از تولد پسرم، علی شیفت های بیشتری را در محل کارش قبول می کرد، ولی بعد از تولد امیرحسین، به خاطر علاقه ای که به پسرمان داشت، کمتر پیش می آمد که شیفت ...
برای رفتن به سوریه گریه کرد و به التماس افتاد/در نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی بال در ...
خواستم از شما اجازه گرفته باشم و دوست دارم شما راضی باشید. من هم گفتم وقتی وارد سپاه شدی، هرجایی که می گویند باید بروی. 12 سال عضو صابرین بود شاید نصف این مدت را در ماموریت گذراند. هر موقع با اوتماس می گرفتم سر کار بود. با اینکه محل کارش تهران بود و بعد از ازدواج هم در قم خانه گرفت و ساعت کارش 2 عصر تمام می شد ولی می ماند. در همان قم هفته ای 2 یا 3 بار هم دانشگاه می رفت. ...
اعتراف پسر معتاد به قتل مادر
به گزارش ایسکانیوز و به نقل از شرق مردی افغان روز 21 آبان با مراجعه به کلانتری یافت آباد به مأموران اعلام کرد همسرش یک روز قبل از منزل خارج شده و دیگر بازنگشته است. شاکی پس از معرفی به اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران بزرگ، در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: روز حادثه وقتی به خانه رفتم، همسرم در منزل حضور نداشت. از پسرم به نام فرهاد پرسیدم مادرش کجاست او گفت همراه مادرش برای انجام تسویه حساب به محل کار ...
دل خود را با یاد مرگ نرم کن - سه نوع مواجهه با مرگ
آمدند کتک مفصّلی به ملّا زدند، او هم با لباس پاره فرار کرد به خانه رفت. به خانه رفت خانم او دید که با این وضعیّت آمده، گفت: باز چه کرده ای؟ هر بار می آیی با یک وضعیّتی می آیی. گفت: به قبرستان رفته بودم، یک مقدار شلوغ شد. خانم او خندید گفت: شب اوّل قبر آن جا چه گذشت؟ چطور بود؟ گفت: فقط این مقدار فهمیدم اگر تو قاطر کسی را رم ندهی با تو کاری ندارند. واقعاً همین طور است، اگر انسان قاطر کسی را رَم ندهد ...
داریوش ارجمند؛ به ارتفاع یک متر در خانه ام سناریو است / برخی برای رونق تجارت خانه سینما فیلم می سازند
دانشجوی ادبیات بود و به خاطر حضورش ادبیات خواندم و بعد به خاطر علاقه خودم به سمت رشته تاریخ رفتم و آنجا شاگرد دکتر شریعتی شدم. معلوم است ایشان بزرگترین تاثیر را در نگاه، دید و نحوه رفتار من داشت و من تنها شاگرد غیر سیاسی ایشان بودم. چون همه شریعتی را آدم سیاسی می داند و من میگم جاودانگی در فرهنگی بودن وی است نه در سیاسی بودنش. موقعی که میخواهند شریعتی را کوچک کنند میگویند سیاسی است، در ...
الهام : شوهرم پوست صورتم را با چاقو کند
، ازدواج کردیم؛ اما این پیوند،استحکامی نداشت. زن اشکی را که از گوشه چشمش دنبال راه خروج می گشت، پاک می کند و می گوید: نتوانستم با خانواده اش ارتباط برقرار کنم و بعد از یازده ماه آن قدر تحقیر شدم و سرزنش شنیدم که به مصرف قرص های آرام بخش روی آوردم. گاهی آرزو می کنم ای کاش بمیرم، اما تا چشمم به دخترکم می افتد، دوباره دلگرم می شوم. همسرم فقط به خاطر پول پدرم با من ازدواج کرده و می گوید همین ...
نیم قرن خاطره بازی با جعفر والی
رفوزه شدهام و اصلاً یعنی چه! کلاس نهم را که امتحان دادم و به کلاس 10 رفتم، زد به سرم که بروم هنرستان هنرپیشگی. هنرستان شبانه بود و کلاسهایش چهار بعدازظهر به بعد شروع میشد. گفتند موش تو سوراخ نمیرفت، جارو هم به دمش میبندد. درس و مشق مدرسه را به زور میخواند و حالا میخواهد هنرستان هم برود اما در نهایت مخالفت نکردند. تقریباً نزدیک 8 سالگی شما متفقین ایران را اشغال کردند، چیزی از آن دوران به خاطر ...
ارتباط شوم و عاشقانه تازه داماد با همکلاسی نوعروس / در دوران عقد از برزو باردار شدم و...
پنهان شدم و سرانجام با وساطت مادرم به خانه برگشتم. هانیه ادامه داد: یک هفته بعد از این ماجرا برزو به همراه پدرومادرش به خواستگاری ام آمدند. خانواده من جواب منفی دادند؛ اما من و برزو تهدید می کردیم اگر به خواسته دلمان نرسیم، دست به خودکشی خواهیم زد. او تصریح کرد: پدرم خیلی سعی کرد تا بلکه مرا از تصمیم احمقانه ام منصرف کند، اما بی فایده بود تا اینکه پس از رضایت هر دو خانواده، این ...
دوست پسرم از ارتباط شوم فیلم گرفت / او تهدید کرد تا با دوستانش هم مثل خودش ارتباط داشته باشم
به گزارش رکنا، وقتی دختری در آگاهی شیروان پرده از فعالیت باند آزارگران که در تلگرام به شکار طعمه هایشان می پرداختند پلیس وارد عمل شد و در تجسس ها پی برد الهام در تلگرام با پسری آشنا شده و در یکی از محله های شهر با وی قرار گذاشته است که پسر جوان، او را فریب داده و پس از جلب اعتمادش، به خانه مجردی خود دعوت کرده وطبق برنامه ریزی با تعارف نوشیدنی مسموم، دختر جوان را بی هوش کرده و از صحنه به وی و عکس ...
شب نامزدی دامنم را لکه دار کرد و ناپدید شد /خودم را زود باختم!
بود و دستهایش همواره به اندازه همه کوههای دنیا، کوله باری از استوار و استقامت را برایم به ارمغان می آورد. بهترین لباسم را پوشیده و به مهمانی رفتم. لیدا خانم به افتخار ورود پسرش، قشنگ ترین جشن را گرفته بود. وقتی به خانه اش رسیدم، با گشاده رویی به استقبالم آمد و بعد مرا به معرفی جوانی برد که گوشه ای از سالن ایستاده بود. - ایشون "سایه" هستن. دختر بسیار خوبیه! جوان چشمان ...
کشیدن سیگار پس از قتل مادر
به گزارش خبرنگار ما، 21 آبان ماه بود که مردی افغان وارد کلانتری 151 یافت آباد شد و مأموران پلیس را از ماجرای ناپدید شدن ناگهانی همسرش باخبر کرد. او توضیح داد: امروز وقتی از سر کار به خانه آمدم از همسرم خبری نبود. سراغش را از پسرم فرهاد گرفتم، گفت که مادرش برای خرید بیرون رفته و دیگر برنگشته است. پسرم از مدت ها قبل در یک کارگاه چرخ کاری کار می کند. او امروز به من خبر داد به خاطر اختلافی که با ...
شهید جلیل قلی زاده/شهید جلیل به حجاب خیلی اهمیت می داد.
ازدواجمان بزرگترها تصمیم گرفتند و بعد من و جلیل با هم ازدواج کردیم و مراسم بزرگی گرفتند.من یازده ساله و همسرم 7،8 سال از من بزرگتر بود.سواد جلیل در حد نهضت بود. زندگی آن روزها بصورت دسته جمعی بود یعنی ما (من و همسرم) به اتفاق مادر و پدر شوهرم ، برادرشوهرم در یک حیاط زندگی می کردیم.جلیل در کارهای منزل کمکم می کرد.در منزل اگر بین من و مادر شوهرم اختلافی پیش می آمد ،جلیل در آن هیچ دخالتی نمی کرد.هیچ وقت ...
با پیام نگار ارتباط شوم آعاز شد و من فکر می کردم او مجرد است اما...
رابطه ادامه داشت تا اینکه همسرم با خبر شد و چون می خواست آبروریزی راه بیندازد از او جدا شدم اما نمی دانستم این ماجرا زندگی ام را فنا می کند. جزئیات جنایت متهم درباره شب جنایت گفت: آن شب به خانه نگار رفتم و مقداری مشروبات الکلی خوردم و همان موقع فهمیدم که نگار می خواهد قرص بخورد. نمی دانستم چه قرصی است و سر این موضوع با هم جر و بحث کردیم تا اینکه من گوشی ام را برداشتم و تهدید کردم ...
فرشاد با مخفی شدن در اتاق از ارتباط پنهانی من و شهرام با خبر شد
مقصر معتاد شدنم میدانست و از همان روز اول از او کینه به دل گرفت. او از من خواست به بهانه تهیه مواد شهرام را به خانه بکشانم تا از او انتقام بگیرد. من هم کاری را که شوهرم خواسته بود انجام دادم.بعد از آن که با شهرام قرار ملاقات گذاشتم، قرار شد تا او نیمه شب برای تحویل دادن مواد به خانهمان بیاید. بعد از واردشدن شهرام به خانه، همسرم که در یکی از اتاقها مخفی شده بود سراغ او رفت. شهرام که از ...
تباهی زندگی به دلیل چشم وهم چشمی
سر زمین می خوردم تا اینکه یک روز غروب که از سر زمین برگشتم، دیدم مادر همسرم و خواهرانش در منزل ما هستند و به من گفتند که همسرم حالش بهم خورده و اول هول کردم که خواهر خانمم بهم گفت تبریک می گم داری پدر میشی چنان ذوق زده شده بودم و بالا پائین می پریدم که مادر خانمم من را دعوا کرد و گفت این جلف بازی های چیست که در میاری و بعد از اینکه متوجه شدم همسرم باردار است صبح ها دیر تر می رفتم سر کار و حتی بعضی ...
چشم انتظاری مادر شهید بر سر مزار خالی پسرش/ تکه استخوان هایی که به شهدای کربلا تقدیم شد
برای دفاع از اسلام به جبهه رفته است، من اول مشکلات آن ها را رفع می کنم و بعد برای خدمتگزاری به مادرم حاضر خواهم شد . فارس: آیا مانع جبهه رفتن او هم می شدید؟ به پسرم می گفتم جبهه نرو، دو سال به جبهه رفته ای کافی است، برادر و خواهرهایت بی سرپرست هستند، می گفت: مادر جان! تو ناراحت نباش بچه ها خدا را دارند . این بار هم در بهمن 65 رفت، البته بدون اطلاع رفت، آخرین بارش بود ...
با جمشید در پارک آشنا شدم و با او ازدواج کردم /یک شب با دوستانش به خانه آمد و چیزی از من خواست که بسیار ...
سوار کردند. چندمتر جلوتر دوستان شوهرم با اسلحه و چاقو به تهدید مرد مسافر پرداخته و هر چه داشت را گرفتند. بعد هم در یک گوشه خلوت پیاده اش کردند و رفتیم. از این اتفاق شوکه شده بودم. وقتی به خودم آمدم بشدت اعتراض کردم. گفتم من پول دزدی نمی خواهم، اما همان شب آن قدر کتکم زد که فکر می کردم دنده هایم خرد شده است. این کار چندبار دیگر هم تکرار شد و من هربار مجبور بودم با زور و تهدید و ...
استیو جابز چگونه میلیاردر شد ؟
بازار قضاوت کند، شانس موفقیت بیشتر است. همه بانکدارها موافق این روش اند. من هم همین طور. استیو گفت: بگذار فکر کنم. و بعد از چند ساعت خودش تماس گرفت و گفت: با همین طرح جلو برویم، فکر می کنم فیلم آنقدر خوب خواهد فروخت که قیمت را قبل از عرضه دو برابر خواهیم کرد. نفس راحتی کشیدم. حالا یک نقطه شروع داشتیم. صبح شنبه، 26 نوامبر 1995 من فقط در خانه قدم رو می کردم. یک سری ...
آشنایی با مشکلات چشم و استفاده از عینک در دوران قاجار
می شود که همه حاضران در مجلس، هنگام مطالعه و نوشتن و خواندن از عینک استفاده می کرده اند و کاربرد عینک در آن زمان امری عادی بوده است. علاوه بر عینک، موارد چشم درد نیز فراوان به چشم می خورد . در ص 258، ذیل سنه 1304، روز شنبه ششم رمضان، آمده است: امروز رفتم حمام سپه سالار قدیم، حنا بستم. از آنجا آمدم خانه که بروم منزل امین السطان. بعد از افطار باد و باران شدیدی گرفت، میرزا فضل الله دامغانی ...
زن نابینا: شوهرم به من شک دارد!
. چند ماه بعد از ازدواجمان بود که متوجه شدم باردار هستم و مدتی بعد خدا به ما دختری هدیه کرد. اما من با آمدن دخترم هرچند خوشحال بودم اما از این که او را نمی توانستم حتی برای یک لحظه هم ببینم ناراحت بودم و در خلوت خود گریه می کردم. زن نابینا ادامه داد: شرایط زندگی مان خوب پیش می رفت تا این که همسرم بیکار شد و من که به خاطر تولد دخترمان مدتی بود برای کارکردن به مدرسه نمی رفتم، مجبور شدم ...
خاطرات استاد قرائتی از مراسم ازدواجش
اینجا درس بخوان! برو روحانی شو بعد بیا اینجا روحانی شو!. وقتی این مثال را زدم ایشان خیلی خندید و فرمود: به شما حجره می دهیم، شما اینجا بمانید. دانشمند بد سلیقه سال های اوّل طلبگی ام به خانه عالمی رفتم، پرسید: چه می خوانی؟ گفتم: ادبیات عرب. گفت: بگو ببینم اُشتُرتُنّ چه صیغه ای است؟. یک کلمه قُلمبه سُلمبه از من پرسید که نفهمیدم چیست. بعد پرسید: اگر خواهر زن کسی پسر دائی خواهرش ...
زنانی با حقوق زیر 500 هزار تومان
در آن کار می کند، خیابان جمهوری. وقتی گوشی را می گذارم، شروع می کنم در ذهنم با مترو و اتوبوس از جمهوری می روم به سمت ورامین؛ سه بار سوار اتوبوس می شوم و یک بار هم در مترو خط عوض می کنم. روزی دوبار، تمام این مسیر را می روم و برمی گردم. هر طور حساب می کنم، 480 هزار تومان ارزشش را ندارد؛ خودش اما طور دیگری فکر می کند. می گوید: همین پول، کفاف اجاره خانه و مخارج متفرقه را می دهد. 110 هزار ...
بهاره رهنما این روزها مشغول چه کاریست؟
بازیگری شدم و فیلم افعی هم به عنوان اولین فیلمی که در آن بازی کردم سال بعدش اکران شد. سال 74 در حالی که تازه ادبیات نمایشی را تمام کرده بودم به دانشکده حقوق رفتم. با اینکه در آن سال ها بسیار پرکار شدم اما دانشکده حقوق را رها نکردم. چون می دانستم که فعالیت های اجتماعی مخصوصا در حوزه زنان و کودکان برایم بسیار مهم است. در حال حاضر هم در NGOهایی که دعوت می شوم بیشتر کارهایی را برعهده می ...
30 سال انتظار سخت بود/اکنون دلم قرار یافت
شُنبه خانمی از تهران برای سرکشی از خانواده های به خانه من آمد. در مورد شهید و نحوه شهادت و مفقود الجسدی او باهم صحبت کردیم. یک بار از من پرسید اگر موافقت با انتقال پیکر شهدای گمنام به شهر شنبه ممکن باشد از این مورد استقبال می کنید؟ من با خوشحالی گفتم ممنون می شوم در این مورد به من کمک کنید. ارسال 92 تاکنون پیگیر این موضوع بودم که در این ماه و در اربعین حسینی به خواسته و مراد دلم رسیدم. ...
ماجرای تک پسر خانواده ای اروپایی به داعش
...> دوباره با دوستانش تماس گرفتند و بیمارستان ها را چک کردند. اثری از رشید نبود. آخر هفته ی آشفته ای بود. همه حدس و گمان های خود را بیان می کردند. هیچ کدام با عقل جور در نمی آمد. هیچ کس از نگرانی نمی خوابید. شنبه و یکشنبه هم گذشت. دوشنبه روز کاری بود. هنوز خبری از رشید نبود. صبح روز بعد که نیکولا داشت از خانه خارج می شد، اولین پیام رشید را دریافت کرد: "جایم امن است و کنار افراد مطمئنی هستم ...
روایت جالب یک دختر دانشجو از سفر معجزه آسایش به کربلا
...> با حسرت و اندوه گریه می کردم، خودم را مقصر می دانستم. شاید بار گناهانم سد راه شده و راه رفتن را بر من بسته بود. به مسجد دانشگاه رفتم مسجد با کمی فاصله روبروی خوابگاه بود. گنبد و گلدسته های سبزش آنقدر زیبا بود که نامش را گذاشته بودیم جمکران دانشگاه. خانه ی خدا برای من تنها سنگری بود که با آن حال خراب می توانستم به آن پناه ببرم. تصمیم گرفتم دو رکعت نماز ...
امید نعمتی؛ خواننده گروه پالت : معتاد شلوغی های تهرانم
.... ما هم آنها را تشویق می کنیم که به طور حتم به ایران بیایند و سری به تهران بزنند تا با زیبایی های شهر ما بیشتر آشنا شوند. تهران ارزش تماشا دارد. گفتید نماهنگ هایتان را از قسمت های مختلف تهران می سازید. می خواهم بدانم از این شهر چقدر برای ترانه هایتان الهام می گیرید؟ زمانی که من دانشجو بودم، خانه ما حوالی تهرانپارس بود. به همین دلیل همیشه از انقلاب و آزادی می گذشتم و ...
غرق شدن خانواده"معلم فداکار" لرستانی در مشکلات
برای پرونده که راه و شهرسازی در آن متهم است وکیل گرفتیم. وی با اشاره به اینکه روزهای اول پس از حادثه استاندار و مدیرکل آموزش وپرورش قول دادند پسر بزرگم را جای پدرش استخدام کنند، عنوان می کند: هیچ اتفاقی نیفتاد و پسر من هنوز بیکار است. همسرمعلم فداکار لرستانی بیان می کند: سال گذشته برای دیدار استاندار رفتم و بالاخره اردیبهشت ماه امسال نوبتم رسید و استاندار قول وام بلاعوض داد ...