سایر منابع:
سایر خبرها
باغبانی: اگر دوباره بخواهم فیلم بسازم شبیه خرگیوش نمی سازم
موضوع خاصی را ادامه دهیم. خیلی از نسل جوان فیلم را دوست داشتند و کمتر فیلم طنزی است که بتوان رو در رو آن را نقد کرد و راجع به آن فکر کرد. مانی باغبانی درخصوص اندیشه این فیلم، خاطر نشان کرد: کمدی ها وابسته به اندیشه مخاطبان است و من نمی توانم بگویم این تعداد افکار پشت این فیلم وجود داشتند. از روز اول که متوجه شدم داستانی را که میخواهم نمی توانم بیان کنم از روی خشم خودم را بی معنا کردم ...
کشف 500 گلوله خمپاره و نارنجک از تروریست ها
کرمانشاه بودم تا اینکه یک روز دوستم آقای ر- ب مقداری پول برای من آورد و گفت برای یکی از دوستانش است. قرار بود این پول را به فردی به نام ملا-س بود که در کرمانشاه بود و من وی را می شناختم. البته من بعدها مطلع شدم این فرد از کشور گریخته و به جای نامشخصی رفته است. این متهم گفت: دوستم یعنی ر- ب چند باری به من مراجعه کرد و گفت من یک خانه می خواهم. اما به او گفتم کسی به یک فرد مجرد خانه اجاره نمی دهد ...
این است وضع زندگی ما
به هنگام پرداخت، با جوانی که فروشنده بود و آشنا بودم گفتم چرا تو این قدر لاغری؟ گفت راستش من کم غذا می خورم. گفتم چرا کم غذا می خوری؟ گفت دیگه. گفتم زن داری؟ گفت زن؟ مگه من می توانم زن بگیرم. گفتم چرا نه؟ اگر دختر و پسر ساده بگیرند چرا که نه. گفت خوب واقعاً همینه. من گفتم در سن 19 سالگی ازدواج کردم در سال 1343 با حقوق صد تا یک تومانی! گفت اون زمان ها فرق می کرد. بعد گفت تو همین مغازه ما هفت نفریم که 5 تا آن ها مجردند و این آقایی که روبه روی شما هست در سن چهل سالگی ازدواج کرده. ...
بانوی تازه مسلمان روس از زندگی جدید خود روایت می کند
ابهام ها بی پاسخ بماند. از خدا می خواستم که کمکم کند تا راه روشن را بیابم. از خدا خواستم کسی را سر راهم قرار دهد که اسلام را بشناسد و مسلمانی و زندگی درست را به من آموزش دهد. فقط چند روز از این خواست من از خدا گذشته بود که با همسرم آشنا شدم. *همراه دین، همراز زندگی رشته درسی من انگلیسی بود برای همین در سایتی که به صورت آنلاین به بحث آموزش زبان انگلیسی می پرداخت ثبت نام کردم و ...
فواره خون در قالی شویی ! / زن همکارم مرا به سوی خودش کشید تا شوهرش را بکشم + عکس بازسازی قاتل
طرف قالی شویی رفتم. همسر 27 ساله او بیرون آمد و در حیاط را گشود. وقتی وارد اتاق شدم او روی زمین به شکم خوابیده بود که ناگهان با چاقو چند ضربه به پشتش وارد کردم در این لحظه او بلند شد و برگشت که من مجال ندادم و ضربه دیگری نیز به قفسه سینه اش زدم. پس از آن که مطمئن شدم همکارم مرده است، همسر او نیز داخل اتاق آمد و با کمک یکدیگر در حالی پیکر خون آلود او را روی صندلی عقب پراید (خودروی مقتول) انداختیم ...
وقتی از اتوبوس پیاده شدم سه پسر غریبه از من خواستند با آن ها به باغی بروم و...
پایان یابد. در یک روز بهاری پای صحبت هایش می نشینم و بخشی از ماجرای زندگی سیاهش را بازگو می کند. او می گوید: در زندگی ام نه مهر مادری دیدم و نه از پشتوانه پدر برخوردار بودم. مادرم با پدرم سر اعتیاد اختلاف داشت تا این که لقای زندگی با پدرم را به عطایش بخشید و به دنبال زندگی اش رفت. زن جوان بعد از تنها شدن نزد مادربزرگش می رود و پدرش تجدید فراش می کند. مادربزرگش که دل خوشی از ...
9 سال زندگی با مرده ها/ زندگی هایی که به مرگ طعنه می زنند
همان دوران بچگی وقتی فردی در محله فوت می شد و در مسجد غسل می دادند با وجود اینکه سن و سال کمی داشتم بازی های کودکانه را رها می کردم و وارد غسالخانه می شدم بزرگتر ها بیرونم می کردند، اما فایده نداشت از در بیرونم می کردند یواشکی از پنجره داخل می شدم و با علاقه خاصی مراحل غسل تا کفن میت نگاه می کردم. علاقه به غسالی در همان سن کودکی در من شکل گرفت و در بزرگسالی هم این علاقه فروکش نکرد، عمه ام ...
زندگی متفاوت در کالبد جدید
در تهران است، دخترم چشم های بازشده من را که دید، دست وپایش را گم کرد، فهمیدند به هوش آمدم. فقط پرسیدم کجا هستم و چه شده؟ به من گفتند پیوند شده ام. پنجم مرداد سال 82 روز خاصی برای من بود. آن سال، 52ساله بودم. اهدا کننده عضو، دختر 17ساله ای بود که بعد از مرگ مغزی، اعضای بدنش را اهدا کردند؛ کبدش به آقای عبابافی رسید و کلیه ها و قلبش به سه نفر دیگر. مادر دختر، بعد از مرگ دخترش، از ایران ...
ناگفته ها از یک 'پاپ' به سبک سینما
تبدیل به یک فیلم نمی شد. البته ساخت فیلم سیاسی نیز در شخصیت و تخصص من نبود و فکر نمی کنم که به طور کلی فیلم سیاسی، ماندگاری موضوعی در کارنامه هنری یک شخص داشته باشد. اپیزود دیگر این فیلم یعنی "سیاه ها" هم از آنجا آغاز شد که روزی در کنار فرج (پدر خانواده) نشسته بودم و خیلی جدی گفت که دختر خاله ام به تنیس ویمبلدون رفته است. بعد از آنکه توضیح داد متوجه شدم که منظورش یک تنیسور زن آمریکایی بوده که به ...
توپ ها و گلوله ها؛ ماکسیمیر همچون میدان نبرد
پناهنده ها بیرون می آد و برای این که خستگیش رو در کنه روی علف ها دراز می کشه. روی علف هایی که توش یه مین ضدنفر خاک شده. کشور من شبیه اون مادری یه که می بینه اونیفورم پسرش یه دگمه کم داره. با عجله دگمه رو می دوزه و بعدش پسرش رو خاک می کنه. کشور من همون پدری یه که هر روز برای دختر هفت ساله ش که سیصد و چهل و شش روزه که مرده یه عروسک می سازه. کشور من یه روستایی پیره که ...
مداحی که علمای اهل سنت دوستش داشتند/ ترفند جالب برای ندیدن پهلوی
: متفرق نشوید. آتش که به طرف شما آمد، به طرف مکه فرار کنید و کنار تیرهای چراغ برق بایستید. چند نفر هم برای نگهبانی آن ها گماشتم و خودم و اخوی برای جمع آوری اثاثیه به خیمه رفتیم. بعد از مهار آتش، حاجی ها را به خیمه آوردیم و به اخوی حاج محمد آهی گفتم: شما چند نفر از کارمندان را ببرید و هر چقدر می توانید، نان تهیه کنید. او هم رفت و 1200 قرص نان تهیه کرد که این تعداد، خیلی بیش تر از نیاز کاروان ...
آیین معرفی سه کتاب درباره ادبیات بوسنی برگزار می شود
هزار مسلمان بوسنیایی از کودک چند روزه گرفته تا پیرمرد نود ساله شد. کارت پستال هایی از گور سولیاگیچ در خاطرات قابل توجه خود از زندگی در شهر محاصره شده می نویسد: “من زنده ام زیرا ژنرال ملادیچ (فرمانده صرب های بوسنی) در همان روز احساس خدایی می کرد.” او قدرت مطلق برای تصمیم گیری در مورد زندگی و مرگ داشت. من عادت کرده بودم ماه ها خوابش را ببینم و خودم را برای مواجهه با او آماده کنم ...
بانویی چادری که سلطان جاده هاست
منتظر می ماندم که بار جدید بزنیم و برگردیم ایران. در یک چشم بر هم زدن دو تا مرد مسلح که سر و صورتشان را پوشانده بودند از دو طرف وارد اتاق کامیون شدند. خیلی ترسیده بودم. از روی پلاک فهمیده بودند که ایرانی هستیم برای همین هم یک نفر که ایرانی حرف می زد بالا آمد. گفت در ماشین چقدر پول دارید؟ گفتم والله تازه لاستیک خریدیم. یک میلیون تومان پول هست برای خرج راه و خورد و خوراک. بعد هم باید در شهر ...
طنز؛ توزیع گوشت خر پیر در نمایشگاه کتاب!
.... همون لحظه کسینجر و چامسکی بهم مسیج دادن گفتن: آروم باش. عیبی نداره...از اینکه میخواست بوی بد سالن رو هم سیاسی کنه و ازش به عنوان اهرمی برای امید دادن به خودش استفاده کنه، دلم براش سوخت. اومد برام یه تیکه از قلعه حیوانات جورج ارول رو تعریف کنه که تاثیر اتحاد رو بیشتر بفهمم که سریع باهاش خداحافظی کردم و اون رو با آرمان های بلند سیاسیش تنها گذاشتم. ناهار نخورده بودم. رفتم یه ساندویچی ...
زرد اما پرفروش
که با هیجان در حال خواندن کتاب است. یکی از دوستانش می گوید: این جمله را دوباره بخوان، متوجه نشدم. در جوابش می گوید: خب گوش بده. این همه منتظر بودیم تا کتابش بیاید، حالا که بعد این همه انتظار رسیده گوش نمی کنی؟ حرف هایشان متعجبم کرده است. قبل از اینکه دوباره کتاب را بخواند، خودم را معرفی می کنم و می گویم : چرا انقدر عجله دارید برای خواندن کتاب؟ نیلوفر که کتاب را ...
حالا وقت پرش جهانبخش است
راهی را رفت که من رفته بودم. اول رفت نایمخن که یک تیم کوچک بود مثل من که شروع فوتبال اروپایی ام در بوخوم بود. بعد هم که خواست از نایمخن جدا شود، بهش گفتم سعی کن در هلند بمانی و خودت را ثابت کنی. خدا را شکر آدم های خوبی کنارش هستند و بهش کمک می کنند. همان هفته های اول که رفته بود هلند یک بار رفتم پیشش. چند ساعت با هم حرف زدیم. سعی کردم یک سری از نکاتی را که خودم در آلمان تجربه کرده بودم، برایش ...
سرداری که از افزایش حقوقش عصبانی شد+تصاویر
.... نگران شدم. وقتی برگشت، پرسیدم: حسن جان کجا بودی، نگفتی نگرانت می شوم؟ مثلاً آمدی مرخصی که تو را بیشتر ببینیم! گفت: پیش آیت الله مدنی رفته بودم تا در موضوعی کسب تکلیف کنم. تا حدی خیالم راحت شد. پرسیدم: چه موضوعی؟ گفت: امام خمینی دستور داده سربازها پادگان ها را ترک کنند. آیت الله مدنی گفتند اگر بتوانید با اسلحه فرار کنید بهتر است. ما به وجود شما احتیاج داریم. بعد پسرم با هیجان ادامه ...
راز مردی که یک نفره به کافی شاپ می رود
. *کافی شاپ ما بهش می گیم. می دونین از همون روز اولی که اومدین تو این مغازه به قول خودتون و گفتین می تونم پشت میز شماره هفت بشینم؟ من مطمین شدم شما آدم باشخصیت و مودبی هستین. - شما لطف دارین. *زنده باشین. - منم یه آدمی هستم مثل بقیه. *نخیر شما با بقیه خیلی فرق دارین... تومنی صنار... جسارت نباشه ها دیدم تو حاشیه روزنامه یه چیزایی می نویسین گاهی اوقات هم که یادتون میره روزنامه ها با خودتون ببرین من جسارت می کنم این دستنوشته هاتون و می خونم... کد خبر 4290686 عطیه موذن ...
بخاطر زهرا دست به هرکار زشتی زدم + جزییات سرنوشت مرد زندانی
که آخرین فرزند خانواده بودم چیزی از مشکلات زندگی درک نمی کردم تا این که وارد مقطع راهنمایی شدم و آرام آرام کمبود محبت و عاطفه را با همه وجودم حس کردم از همان زمان دوست داشتم این کمبودها را به نوعی با خودنمایی جبران کنم به همین دلیل بعد از پایان کلاس های درس با دوستانم به پارک می رفتیم و با کشیدن سیگار خودی نشان می دادیم تا دیگران بدانند که ما هم بزرگ شده ایم. کم کم به مصرف مواد و مشروبات الکلی ...
مسجدی که اولین مرکز شبانه روزی حفظ قرآن تهران آنجا راه اندازی شد
نزدیک ببینم، خلاصه پرس وجو کردم و مدرسه آقای مجتهدی را پیدا کردم و نام نویسی کردم. بعد از ظهرها به مدرسه آقای مجتهدی می رفتم و در طول روز هم در سپاه مشغول بودم، اما در ادامه علاقه بیشتری به درس و بحث پیدا کردم از این رو صبح ها به مدرسه علمیه می رفتم و در سپاه نیمه وقت فعالیت می کردم تا اینکه سال 63 از سپاه خارج شدم و به صورت تمام وقت به حوزه علمیه رفتم. نهایتاً در حدود سال های 68 -69 به عرصه تبلیغ ...
غم مرگ، پرویز و آذر را به دادگاه خانواده کشاند
مشکی بر تن نداشت. چند لحظه بعد قاضی رو به زن گفت: چه شده که درخواست طلاق داده اید؟ آذر به آرامی جواب داد: سال ها با هم زندگی کرده ایم. گاهی مشکلاتی پیش می آمد که در نهایت یکی از ما گذشت می کرد. اما حالا به خاطر تمایل به ادامه کار مشکلات زیادی پیدا کرده ایم. با اینکه در روز خواستگاری شرط کرده بودم می خواهم کارم را تا هنگام بازنشستگی ادامه دهم، اما وقتی بچه دار شدم همسرم اجازه نداد کار ...
خودسیانی: "فرهادی" در عقد قرارداد با تلویزیون خلاف وعده اش عمل کرد+فیلم
. گفتم باشد و قرارداد را امضا کردم. چند وقت بعد زنگ زد وگفت که من یک صد و بیست تومان قبلا به تو داده بودم آن صدو بیست تومان را باید به من بدهی گفتم باشد و آمد و گرفت و فیلم را ساخت. *چون فیلم ها در دسترس نبود، دوبله و ترجمه نبود، خیلی ها متوجه نمی شدند یا کسی اصلا آنطور فیلم ها را نگاه نمی کرد که رز زرد یک نسخه معروف خارجی دارد. بله و بیشترین فروش را هم در آن سال داشت. بعد من با ...
کار باشد، کولبری نمی کنم
ننوشته که امضایش کنم ولی تهدیدم کردم و مجبور شدم امضای شان کنم. بعد چه شد؟ دو روز بیمارستان بستری بودم. روز دوم درجه داری آمد و گفت که از مرزبانی شکایتی داری؟ گفتم بله. با این وضعیت نمی توانم کار کنم. اگر هزینه بیمارستان را می دهید، رضایت می دهم. وقتی از بیمارستان مرخص شدم، چند هفته ای توی خانه بستری بودم و وضعیت مالی ام بسیار خراب شد. دادگاه من و سرباز و درجه دار کادر مرزبانی را احضار ...
پرونده مرگ پدر زن هنوز در ابهام
بود و جرات نداشتم سرم را بالا بیاورم. به همین علت در دفاع از خودم چاقویی را که از دست برادرزنم گرفته بودم، مقابل خودم نگه داشتم. ولی نمی دانم چطور شد که چاقو به شکم پدرزنم فرورفت. وی در پاسخ به سوال رئیس دادگاه درباره این که چرا پنج ضربه چاقو به شکم پدرزنت زدی، گفت: من آن موقع خیلی ترسیده بودم و غریزی از خودم دفاع می کردم. من متوجه نبودم چه کار می کنم. در پایان این جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند. ...
دامی که در اینستاگرام برای تپلو های معروف پهن شد +تصاویر
ما فیلم بگیرند، یک دفعه وارد اتاق شدند و شروع به فیلمبرداری کردند و اینکه گفتند چه آرزویی داری و نمی دانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد. این طور وانمود کردند که این خانم فرشته آرزوهاست و ای کاش بابایم را آرزو کرده بودم، ولی نمی دانستم داستان از چه قرار است. اسم یک خواننده محبوب را گفتم و اینکه آرزو دارم او را از نزدیک ببینم. ظاهراً این خواننده هم بعد از دیدن فیلم من در پیج این خانم متوجه ...
دادگاه داعشی ها: کشف 500 گلوله خمپاره و نارنجک در خانه تروریست ها/ دیدار و بیعت با امیر القاعده در موصل
. اما به او گفتم کسی به یک فرد مجرد خانه اجاره نمی دهد؛ این دوستم بعدها گفت که ملا-س می خواهد مرا ببیند و از آن طرف به ملا-س هم گفته بود که من می خواهم او را ببینم، در صورتی که هیچ کداممان از این قرار خبر نداشتیم. متهم گفت: دوستم ر- ب روزی چند بار به من زنگ می زد و سراغم می آمد. این متهم در پاسخ به این سوال قاضی که به چه دلیل این فرد به تو سر می زد و نقشت چه بود گفت: متهم گفت ر ...
قتل مردنگهبان با همدستی همسر خیانتکارش
فاش کرد. زن و مرد جوانی که نسبتی با یکدیگر نداشتند سپیده دم روز گذشته هنگام مشاجره های شدید لفظی در یکی از خیابان های مشهد، مورد ظن نیروهای گشتی قرار گرفتند. بنابراین نیروهای انتظامی به طور غیرمحسوس وارد عمل شدند و این زن و مرد را در حالی زیر نظر گرفتند که حضوری غیرمتعارف در آن ساعت از سپیده دم داشتند. دقایقی بعد وقتی ماموران متوجه شدند که آن ها نسبتی با یکدیگر ...
قاضی صلواتی: تلگرام محل امنی برای اعمال گروهک تروریستی داعش بود/ متهم : مدام به سراغ من می آمدند که برای ...
طول کشید اما صحن مجلس تعطیل نشد و تا هنگام اذان ظهر ادامه پیدا کرد که نمایندگان نماز ظهر و عصر را به جماعت برگزار کردند. وی ادامه داد: طبق قانون متجاوزان به ناموس و جان مردم باید به اشد مجازات برسند. بعد از این فرد مجروح حادثه تروریستی پشت تریبون قرار گرفت و گفت: من کارمند قراردادی مجلس شورای اسلامی هستم در روز 17 خرداد طبق معمول در محل کارم حاضر شدم و جلسه علنی نیز برگزار شده ...
شبکه قرآن نیاز به بازنگری برای مردمی شدن دارد
آن نویسندگی نیز می کند. چرا فقط در بخش قرآن فعال هستید؟ سال 91در بدو ورودم به عنوان گوینده خبر 20:30یک سال مشغول تست بودم و در تحریریه این بخش خبری هم مشغول شدم تا با فضای ویژه آن آشنا شوم، همان موقع خانم گوینده خبر قرآنی از شبکه رفت و به دلیل سابقه بنده در شبکه خبر و تحصیلات حوزوی بلافاصله جانشین او شدم، این اتفاق را حکمت خدا و خیر خودم می دانم و امروز به خاطر حضورم در این ...
درس بخشندگی در دیار آفتاب
صداقت مخصوص کودکان در کلماتش موج می زد. همان اول که شروع به صحبت کرد، گفت: می خواستم نون های بیشتری برای معلمم ببرم ولی کاغذ کادویی که از دوستم گرفته بودم فقط به یک نون لواش می رسید. من هر روز با خودم نون می برم و زنگ های تفریح می خورم برای همین دلم می خواست به معلم چیزی هدیه کنم که خودم هر روز می خورم. روی کادو هم نوشتم از طرف اسما برای معلم. آموزگاران سرزمین آفتاب من شنیدم که ...