سایر منابع:
سایر خبرها
اظهارات زنی که تصویر قابلمه غذایش حاشیه ساز شد+ تصاویر
ساله است پیش خودم نگه داشتم. اصلاً نمی توانم از نادر دور بشوم، کسی جز من نمی تواند مواظبش باشد برای اینکه هم عقب مانده ذهنی است هم بعد از یک تصادف پاهایش کج شده و نمی تواند درست راه برود. با اینکه مدرسه نمی رود اما بالاخره برای خورد و خوراک نادر هم که شده باید کار کنم. خودم مریض هستم و حوصله شلوغی و آدم ها را ندارم برای همین صبح ها که خلوت تر هست از خانه بیرون می زنم و تا غروب ...
دست رد سلبریتی ها به سینه روحانی
هایی که خانواده ها برای پول دارو به هر جایی التماس می کنن و حاضرن تن به فروختن اعضای بدن خود بدهند ... هنرمندانی که ممنوع هستند، هنری که سانسور می شود، آدم هایی که حذف می شوند. سرپنجه آهنینی گلویمان را سال هاست که سخت می فشارد، در حال خفه شدنیم ... واقعا در چنین شرایطی که من و مردم با فقر دست و پنجه نرم می کنیم، در حالی که کوچکترین اعتراضی هم سرکوب می شود برای خودم حضور در چنین مکانی را جایز نمی دانم ...
خرید بازی اینترنتی کار دست پسر جوان داد
کشاورزی رفتم و کارت را به فروشنده دادم تا مبلغ یک میلیون تومان بابت خرید دفع آفات گیاهی از کارتم برداشت کند وی اعلام کرد که در کارتت پول نداری و کارت فاقد موجودی لازم است، پس از چندین بار امتحان و گرفتن موجودی از عابر بانک متوجه شدم حسابم کاملاً خالی است. بلافاصله به بانک مربوطه رفتم و وقتی مطمئن شدم از حساب بانکی ام سرقت شده شکایت کردم. بدین ترتیب پرونده به منظور تحقیقات بیشتر در اختیار کارشناسان پلیس ...
دختری که آرزوی گرفتن ایدز داشت!
به من می گفتند دچار بیماری ایدز شدم. من با شنیدن این خبر خنده ام گرفت؛ همه فکر می کنیم بیماری ایدز برای دیگران است، اما من به جایی رسیدم که آرزو داشتم ایدز داشته باشم. اشکی درباره نوع بیماری اش اظهار کرد: سال ها بعد که به آمریکا کوچ کرده بودیم، دکتر من در تعطیلات کریسمس بود. به بیمارستانی رفتم و آنجا دکتری علائم بیماری من را دید و گفت: تب و مشکل فیزیکی دارید و به بیماری من مشکوک شد ...
مرگ دختر جوان با ضربه مشت مدال آور بوکس
و گفت برای این کار 300 هزار تومان می گیرد. فردای آن روز حدود ساعت 3 با نگار قرار گذاشتم. من سوار خودرو به محل قرار رفتم و خودروام را در چند متری نگار نگه داشتم، اما واقعاً قصدم این نبود که خودم را به او نشان دهم. بعد چه اتفاقی افتاد؟ چون از زمان قرار گذشت و من نرفته بودم او به من زنگ زد و از شانس بدم صدای تلفنم را شنید و فهمید من همانی هستم که با او قرار گذاشته ام. سوار ...
همسر شهید: به عشق دیدار رهبری سختی ها برایم آسان می شد +عکس
هم که به خانه پدرم رسیدم همش دلم در مشهد بود. انتظار از آنجا که قبل از رفتن، خواب دیدار رهبری را دیده بودم به همه سپردم اگر خبری شد و احتمال دیدار با آقا را دادند به من خبر دهند تا خودم را سریع به مشهد برسانم، گفته بودم حتی اگر یک درصد هم احتمال چنین اتفاقی را می دهید به من اطلاع بدهید که خودم را برسانم. از بعد شهادت مصطفی انگار هر روز منتظر بودم، دلم می خواست هر طور شده ...
صحبت های مردی که همسرش را در پارک کشت
کردم . از ابتدا مسافرکشی می کردی؟ نه، پارچه فروش بودم که از بد روزگار ورشکسته شدم . با همسرت سر چه موضوعی اختلاف داشتی که به قول خودت تو را از خانه بیرون کرد؟ چند سال قبل یک خانه را با پدرم شریکی خریدم اما موقع فروش پدرم پولم را نداد. از آن به بعد مدام او مرا سرکوفت می زد که خانواده ات پولت را خورده اند. سر ساخت خانه هم به من توهین کرد و گفت نمی خواهم تو ...
خاطرات شیرین قهرمان سابق تیم ملی کشتی از روزه داری
من وقتی روزه می گرفتم و مسابقه می دادم اصلا احساس ضعف نمی کردم. چون تغذیه خوبی در افطار و سحری داشتم هیچ مشکلی برایم پیش نمی آمد، اما مهمتر از همه این ها حالت روحانی روزه گرفتن بود که بر همه چیز غلبه می کرد. من در تمام سال هایی که در ورزش قهرمانی حضور داشتم روزه هم می گرفتم و به خاطر آن حالت روحانی که پیدا می کردم حتی انرژی جسمانی ام هم بیشتر می شد. البته طبیعی است که گرسنگی و تشنگی روی ...
مرگ تکان دهنده دختر دانشجو در اولین قرار با پسر شیطان صفت!
...، به سوالات بازپرس منافی آذر پاسخ داد. او در گفت وگو با خبرنگار شهروند نیز جزییات ماجرا را این گونه توضیح داد: من در یک کانال تلگرامی با نگار آشنا شدم. چند وقتی با هم صحبت می کردیم. تا این که یک روز با او قرار گذاشتم. فقط از سر کنجکاوی رفتم تا ببینم نگار چه شکلی است. وقتی سر قرار رفتم خودم را نشان ندادم. از دور او را دیدم. اما او با من تماس گرفت و وقتی صدای زنگ موبایلم را شنید، متوجه شد که من ...
پیشنهاد دستفروشان برای ساماندهی دستفروشی
شغلی موقتی است. یک روز کار هست سه روز کار نیست. از پاییز به بعد هم که دیگر همین کار کم را هم نمی توانیم چندان داشته باشیم. بعضی روزها چون 4-3 روز کنار خیابان می نشستم و کار نداشتم با دست خالی و شرمندگی به خانه می رفتم تا اینکه مرتضی، یکی از دوستانم پیشنهاد داد دستفروشی کنم. اوایل خجالت می کشیدم از اینکه گوشه خیابان جنس بفروشم اما چاره ای نداشتم. یکی، دو هفته اول را همراه دوستم بودم و کنار بساطش می ...
شاعری رمانتیک با شور سیاسی
بعد از آن رو به افول گذاشت و این موضوع را دکتر شفیعی کدکنی هم در تحلیل شعر های فریدون توللی تصریح کرده است. من سعی کردم در این کتاب به انصاف و مروت (شیرازی گری) آثارش را بررسی کنم. خاطرم هست، کتاب پویه تازه منتشر شده بود و نسخه ای هم به من داد و هر ازچندی می پرسید، کتابش را خواندم یا نه؟! من هم هر بار از زیر پاسخ روشن می گذشتم. کتاب چندان خوبی نبود و نمی خواستم به رویش بیاورم. آخرین بار ...
بارش سخاوت
، زیرا حفظ کرامت انسانی ضامن بقای جامعه و حفظ ارزش های انسانی است. شهردار اصفهان ادامه داد: باید در جامعه حس احسان و نیکوکاری را تقویت کنیم تا فردی به خاطر چهار میلیون تومان گرفتار زندان نشود در این صورت است که آسیب های اجتماعی تسری می یابد و اختلال در نظم عمومی ایجاد می شود. نوروزی به بازدید خود از زندان مرکزی اصفهان اشاره کرد و گفت: متاسفانه افرادی در زندان بودند که به خاطر ...
جای خواب، عامل قتل جوان 31 ساله
.... من که دیگر از این کار او به شدت دلخور شده بودم، اعتراض کردم و به او گفتم من همه کار های خانه ات را انجام می دهم حتی لباس های تو را می شویم آن وقت مرا می زنی؟ با این جمله به سوی آشپزخانه رفتم و چاقو را برداشتم. جای چاقو را می دانستم، چون خودم آن ها را می شستم. سپس سه ضربه به سینه و یک ضربه به پشت سرش زدم که او بی حال روی صندوقچه نشست. در این هنگام پیکرش را روی پتو انداختم ...
دورهمی های خانوادگی و صندوق های قرض الحسنه خانگی
دیگرم حمایت مالی از اعضای خانواده و فامیل بود تا اگر کسی به پول نیاز داشت، بدون گیر و بندهایی مثل سفته، ضامن، وثیقه که بانک می خواهد، وام بگیرد. این را مهسا شکوه، مدیر یکی از صندوق های خانوادگی در تهران می گوید که سال 77 صندوق را راه اندازی کرده اند؛ صندوقی که 4، 5 نفری تشکیل شد و حالا اعضای آن به 80 نفر رسیده اند: اعضای دیگر فامیل وقتی که متوجه شدند کم کم به ما پیوستند، از نوزاد 8 ...
ناشر باید چند چاه نفت داشته باشد/تاثیر خوانسار بر بازارنشر ایران
. * پدر و پدربزرگتان هم در این کار بودند؟ نه. آن ها در کار نشر نبودند. * پس چه شد که شما جذب این کار شدید؟ پسرعمویم ناصر میرباقری که این روزها مدیر انتشارات خانه فرهنگ گویاست، سال ها پیش یک کتابفروشی در خیابان یخچال داشت که لوازم التحریر هم در آن می فروخت. آن موقع من را به آقای اشرف الکتاب معرفی کرد و من هم وارد این صنف شدم. * احتمالا آن زمان ...
9 خرداد زنان جنجالی و قدرتمند سینمای ایران
را گرفت. بعد از آن برخلاف تمام دختران جوان آن سال ها وارد هر کاری نشد. بعد از سیمرغ، در دو فیلم شهر زیبا و چهارشنبه سوری اصغر فرهادی بازی کرد و در هر دو نقش، نظر داوران جشنواره را جلب کرد. ترانه علیدوستی هیچ وقت بیراهه نرفت اما بعد از درباره الی تا اوایل دهه 90 که دوباره با پذیرایی ساده و آسمان زرد کم عمق به چشم آمد و نامزد سیمرغ شد، در فیلم هایی بازی کرد که زیاد دیده نشدند ...
بوکسوری که زن ماساژور را به قتل رساند+ عکس
او زدم. ورزشکاری؟ بله، از دوران کودکی بوکس می رفتم و الان هم بوکس حرفه ای کار می کنم. مدال طلای استانی هم دارم. خانواده ام همه بوکسور هستند. چطوری با مقتول آشنا شدی؟ مدتی قبل از حادثه عضو کانال تلگرامی شدم که مدیر کانال ماساژور زن معرفی می کرد که مدیر کانال مقتول را به عنوان ماساژور به من معرفی کرد. شب قبل از حادثه با او تماس گرفتم و روز حادثه درنزدیکی خانه مان با هم قرار ...
هنوز بند نافش را قطع نکرده بودند که والدینش او را حوالی پیچ شمیران رها کردند + عکس
...> با خودم می گفتم غم و غصه فوت ناگهانی پدرم کم بود، ماجرای بی هویتی و فرزند خوانده بودنم هم به آن اضافه شد؛ خیلی کلافه و بی حوصله بودم. تمام شب و روزم به گریه و بی تابی می گذشت و به قول بعضی ها حس مرده متحرکی را داشتم که به اجبار باید برخی کارها را انجام بدهد و خیلی در این وضعیت دوام نیاوردم. دیگر نه می توانستم به خوبی از فرزندانم مراقبت کنم و نه آدم سابق بودم. پدر خوانده و مادر ...
اعدام مادر سنگدل که به پسر 5 ساله اش حسودی می کرد + عکس ها
بیرون آمدم و متوجه شدم چه جنایتی کردم هم پشیمان بودم و هم خوشحال که دیگر راحت شدم و از این به بعد راحتی و آسایش و تمام ثروت جوناتان برای من و دخترم است. بعد از این که جنازه لوکاس را زیر پل رها کردم به خانه آمدم و طوری رفتار کردم که انگار بی خبرم و نگران اما همسرم که از غیبت لوکاس ترسیده بود و به من شک داشت سریع با پلیس تماس گرفت و آن ها را در جریان غیبت پسرش گذاشت. با این که من سعی کردم عادی ...
اتوبان های پرت را انتخاب می کردیم و همین که به یک جای خلوت می رسیدیم...
برای تامین هزینه هایم مجبورم که دزدی و زورگیری کنم. چند بار دستگیر شدی؟ دو سه بار دستگیر شدم، اما دو بار مدت دار زندان بودم. به خاطر شرب خمر و اراذل و اوباش بودن دستگیر شدم، اما معتاد که شدم ورق برگشت دیگه پای ثابت کلانتری بودم. از جند نفر سرقت کردید؟یادم نمی آید شبی سه تا شاید. حالم خوب نبود باید زود برمی کشتم مواد می کشیدم. نمی ترسیدید که دستگیر بشوید ...
مشت های مرگبار بوکسور بر صورت دختر جوان
جنایی تهران، به سوالات بازپرس منافی آذر پاسخ داد. او در گفت وگو با خبرنگار نیز جزییات ماجرا را این گونه توضیح داد: من در یک کانال تلگرامی با نگار آشنا شدم. چند وقتی با هم صحبت می کردیم. تا این که یک روز با او قرار گذاشتم. فقط از سر کنجکاوی رفتم تا ببینم نگار چه شکلی است. وقتی سر قرار رفتم خودم را نشان ندادم. از دور او را دیدم. اما او با من تماس گرفت و وقتی صدای زنگ موبایلم را شنید، متوجه شد که من آن ...
زن بی نوا اسیر اقدام وحشیانه مرد مست پس از خوشگذرانی های شبانه شد!
...: دیگه داشتم کم می آوردم؛ پدرم یکسره غرو لند می کرد. مادرم هم نسبت به من بی تفاوت شده بود. احساس می کردم یک بار اضافی بر روی دوش خانواده ... دست های سفت و پینه بسته پدرم را که می دیدم کمی به او حق می دادم. وضعیت زندگیمان سخت و طاقت فرسا شده بود. برادر کوچکم علی تازه از بیمارستان مرخص شده بود و پدرم بابت هزینه های درمان او کلی زیر بار قرض رفت، کاری از دستم بر نمی آمد و فقط برایش ...
شیشه ای که شیشه عمر می شکند/ فرجامی فاجعه بار!
، سه بار استفاده، دیگر به این غول بی شاخ و دم، اعتیاد پیدا کردم، وابستگیم اینقدر شدید بود که تمام وسایل خانه را فروختم و دود کردم، کم کم احساس می کردم همه مرا مثل یک دزد زیر نظر گرفته اند و تمام اعمال و رفتار مرا دنبال می کنند و این عصبانیم می کرد. به تدریج به همسرم که شاید تنها به دلیل پاکدامنی برای زندگی انتخابش کرده بودم، مظنون شدم و احساس می کردم به من خیانت می کند، بارها در مقابلش ...
معجز ه در چاه مر گ
ولی به دلیل حساسیت پرونده می خواستم سرکار بروم چون به مرد جوان که خیلی نگران بود، قول داده بودم. شب را خوابیدم و خواب عجیبی دیدم، می دیدم داخل چاه تاریکی در حال تعقیب دو متهم زن و مرد هستم و بالاخره با هزار بدبختی که بود، آن ها را دستگیر کردم. یکی از متهمان مرد جوانی بود و متهم زن هم سن و سال دار! صبح وقتی از خواب بیدار شدم، حالت عجیبی داشتم. از خانه بیرون زدم، برف همه جا را سفید پوش ...
روزی شیرین برای تلخی قند/گزارشی از یک گل ریزان
.... پدرش سیدمرتضی پهلوان نامدار که همه جای تهران او را می شناختند، اما دچار بیماری دیابت می شود و به دلیل عدم شناخت بیماری و راه های پیشگیری آن، به نارسایی کلیه، نابینایی دچار می شود و سرانجام مرگ سراغ او را می گیرد. بعد، معرکه گیر داستان، به زندگی خودش نقب می زند و می گوید وقتی بیماری پدرم را دیدم، افسرده شدم و پس از مدتی فهمیدم خودم هم دچار بیماری شدم. تمام دنیا برایم تیره و تار شده بود. ...
اینجا بمب هم بزنند مال خودمان است
را هم خیلی خوب یاد بگیریم تا بتوانیم از عهده کار برآییم. ضمن این که در کنار واحدهای درسی، کلاس های آزاد هم داشتیم که در آنها هر دانشجویی بسته به علایق شخصی اش هنری را انتخاب می کرد و در آن مشغول به کار می شد. من هم طراحی و نقاشی را انتخاب کردم. بعد از پیروزی انقلاب هم یک کتابفروشی را در خیابان وصال شیرازی راه اندازی کردم و در فضای پشت آن هم برای خودم یک آتلیه ایجاد کرده و مشغول طراحی شدم. سراغ ...
آشنایی با مفاهیم و اصطلاحات اقتصادی
که در آن مبادلات به وسیله پول صورت می گیرد و تهاتر کالاها در آن نقشی ندارد. اقتصاد پولگرایان اقتصاد طرفدار سیاست های پولی. اقتصاد پیرامون اقتصادهای مسلط، موجبات پیدایی مناطق اقتصادی را فراهم می سازند که فعل و انفعالات خاصی ناشی از اوضاع و شرایط اقتصادی در آنان آزادانه صورت می یابند و به این ترتیب کسادی سرمایه داری بین المللی بیش از همه بر آنان اثر می ...
الهه مطلقه بود و میثم او را به دوستانش فروخت !
خواستگاری فرا برسد. دو روز قبل میثم از من خواست چند دقیقه ای همدیگر را ببینیم. با خواهش و التماس و گفتن اینکه الهه تورو خدا !من را در رودربایستی قرار داد. به بهانه دیدن خواهرم از خانه بیرون زدم. او با ماشین سرکوچه منتظرم بودم. سوار ماشین شدم. تأکید کردم که خیلی زود باید به خانه برگردم. ما به راه افتادیم، میثم جلوی یک بستنی فروشی توقف کرد. پیاده شد تا برایم بستنی بخرد. با گوشی تلفن همر اه مشغول صحبت ...
حوزه نجف دارای یک دیدگاه مداراتی و حوزه قم دارای یک نظام فکری بی پروا است/ در فقه، اصول و کلام، نهضت ...
...> سند : من یک بار تعبیر کردم که اینجا باشگاه ورزشی معنوی حضرت امیر(ع) است؛ این شوخی نیست شما می خواهید به یک باشگاه ورزشی معنوی بروید اگر مربی آن جا حضرت امیر باشد بهتر است یا شخص دیگر؟! حقیقتش هم همین است. آقای وحید خراسانی و آقایان بزرگ قم یک دوره در نجف اشرف این گونه بوده اند؛ من خودم وقتی مشغول رساله نوشتن شدم، در قم بودم البته عمده کارم را این جا انجام دادم، به نظرم می آید که در نجف هم از نظر ...
خاطره سردار کوثری از پولی که ابراهیم هادی به او داد
خانواده های مستحق و آبرودار بودند. از جبهه برمی گشتم، وقتی رسیدم میدان خراسان، دیگر هیچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فکر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هایم از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه کنم؟ سراغ کی بروم؟ به چه کسی رو بیندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبی نداشت. سر چهارراه عارف ایستاده بودم. با خودم گفتم: فقط باید خدا کمک کند. من ...