سایر منابع:
سایر خبرها
غول نامیرا کنکور
رشته کنکور می گوید: برای انتخاب رشته به یک مدرسه رفتیم و شناسنامه های مان را تحویل دادیم. انتظاری هم نداشتم که قبول شوم اما رتبه را که شنیدم ترغیب شدم تا انتخاب رشته کنم؛ نهایتا انتخاب رشته کردم. ماجرای اعلام نتایج خیلی جالب تر بود. کنکوری را که در آبادان دادم، نتیجه اش را در رشت گرفتم! برای مسافرتی به شهرهای شمالی رفته بودم که از رادیو متوجه شدم نتیجه کنکور آمده است. آن زمان نتایج را ...
تبیین فرهنگ شهادت و مقابله با توطئه دشمنان
برابر تجاوز دشمن به اثبات برسانند. روزنامه جوان در مطلبی با عنوان پسرم قلبش را در جبهه جا گذاشته بود به گفت و گو با خانواده شهید علیرضا ایزدی پرداخت و نوشت: مادر شهید از کودکی های فرزندش می گوید؛ خدا به من و همسرم چهار دختر و یک پسر داده بود. علیرضا سال 1341 به دنیا آمد. گل سرسبد خانه مان بود. نه فقط برای اینکه تک پسر بود، بلکه مهربانی ذاتی داشت و سعی می کرد باری از دوش خانواده بردارد. از ...
سوزاندن پیکر شهدا بعد از گلوله باران
خنده رو بود. با همه فامیل مهربان بود. گاهی شوخی هم می کرد. خیلی به فکر مادر بود و زیاد نامه می نوشت. پشت سر هم، پستچی نامه های او را می آورد. بعد از شهادتش مادرم تمامی نامه ها را سوزاند. دیدن نامه های محمد اذیتش می کرد. از ازدواج حرفی نمی زد. مدام فکر جنگ و جبهه بود و حال و هوای دیگری داشت. شانزده ساله بود که داوطلبانه از طرف جهاد به جبهه رفت؛ بیشتر در مناطق اسلام آباد و ایلام بودند. 18 ...
در این کافه تهران ورود بی حجاب آزاد است !
اینجا آشنا شدند. مریم سمیعی می گوید: یکی از دوستانم اینجا را به من معرفی کرد. با اینکه خیلی کافه باز هستم اما هیچوقت نشنیده بودم که کافه دخترانه ای هم وجود داشته باشد. بعد از اینکه فهمیدیم چنین مکانی وجود دارد، خیلی از بازی های فوتبال جام جهانی را همین جا تماشا کردیم. بخشی از کافه را هم با تصاویر زنان تاریخ ایران و جهان تزئین کرده اند. تصاویری که چشمان هر تازه واردی را به خود خیره می کند ...
راز جسد رهاشده در کانال آب
ماند من نیز چند روز قبل از حادثه با مهشید قرار گذاشتم تا در این مورد با وی صحبت کنم. وی افزود: روز حادثه به آنجا (خانه) رفتم اما هرچه با مهشید تماس گرفتم و زنگ خانه را زدم کسی پاسخگو نبود به همین دلیل با کلیدی که همراه داشتم در خانه را باز کردم که با جسد بی جان مهشید مواجه شدم، ترسیم مرگ او به گردن من بیفتد به همین دلیل تصمیم گرفتم جسد را از خانه خارج کنم، در نهایت جسد را داخل پتویی چیدم ...
اعترافات هولناک زن شیشه ای شوهرکش ! / زن قاتل: صدایی به من گفت شوهرت رابکش
به گزارش نامه نیوز، پرونده این زن که از سوی پلیس استان مرکزی بازداشت شده و تحقیقات از او ادامه دارد، بعد از آن به جریان افتاد که کارآگاهان از قتل مردی جوان به نام محمود در خانه اش مطلع شدند و وقتی به آنجا رفتند، با توجه به شواهد و مدارکی که در صحنه جرم وجود داشت، همسر او به نام مریم را بازداشت کردند. مریم در همان بازجویی های ابتدایی به قتل اقرار کرد و گفت: من و محمود به تازگی با هم ...
سهم 17 نفری آذربایجان شرقی از نفرات برتر کنکور در دهه نود/ جای خالی تبریزی ها در جمع رتبه های برتر گروه ...
توانستم مطالب را یاد بگیرم، از این رو با همین روش خودم درس خواندم و بیشترین تمرکز من برای کنکور از پایه سوم اغاز شد و با آرامش، برنامه ریزی و حرف شنوی از معلمان مدرسه و مهم تر از همه توکل بر خدا موفق شدم. نفر دهم کنکور تجربی امسال نیز در گفتگو با خبرنگاری گفته است دلایل موفقیت خود را مطالعه دقیق و حمایت پدر و مادر می دانم و می توانم بگویم چیدن برنامه های سفت و سخت نمی تواند همیشه نتیجه ...
رقص در عروسی خون به پا کرد + جزییات و عکس
پایکوبی می کردند. کامران یکباره وارد حلقه شد و می خواست چوب را از یکی از مهمانان بگیرد. به همین خاطر پدرم به او اعتراض کرد و گفت بهتر است اجازه دهد ابتدا بزرگترهای فامیل به پایکوبی بپردازند. ولی کامران عصبانی شد و با مشت به صورت پدرم زد. من که از دیدن این صحنه عصبانی شده بودم وارد دعوا شدم. عمویم هم جلو آمد که کامران ضربه ای هم به او زد. همان موقع یکی از دوستان کامران به نام نقی به هواخواهی از ...
خنده یا ناسزادرمانی؟!
! بعد رو کرد به دختر خاله و جلوی جمعیت بهش گفت: اینو از بابات یاد گرفتم ! تمام سالن از خنده رفت روی هوا! طفلی دختر خاله ام نزدیک بود سکته کند که من سریع خودم را به تریبون رساندم و به دروغ گفتم: این هم نمایش طنز از پیش برنامه ریزی شده ای بود که خانم دکتر تدارک دیده بودند تا همه شما وادار به خنده و قهقهه شوید و اثرات شادی را در خودتان حس کنید! خلاصه دختر خاله ...
قسامه هم نتوانست گره از پرونده مرگ مشکوک تازه عروس باز کند !
همسرم مدرک فوق لیسانسش را گرفت از من جدا شد. من تحت تاثیر این ماجرا افسرده شدم و مدتی بعد دست به خودکشی زدم ولی زنده ماندم.چند ماه بعد با مریم که دختر عمه ام بود ازدواج کردم. مریم همیشه به خاطر سختگیری های پدرش، با او اختلاف داشت. بعد از ازدواج نیز رابطه مریم و پدرش قطع شد. من برای بهتر شدن این ارتباط تلاش کردم و از چند نفر از بزرگان فامیل خواستم تا وساطت کنند، اما نشد. وی ادامه داد: آخرین بار من و ...
ناگفته های پسر 20 ساله خوش شانس حادثه سرقت مسلحانه
خانه بازگشتیم، مادرم و خواهرم اولین نفراتی بودند که وارد خانه شدند، وقتی مادرم وارد اتاقش شد سارق را که بر روی تخت خواب ایستاده بود می بیند؛ اما از ترس زبانش بند می آید. خواهرم که به اتاقش رفته بود، به سراغ مادرم می آید و او نیز از ترس نمی تواند جیغ بزند، وقتی من وارد خانه شدم، با سارق مواجه شدم. این پسر در ادامه صحبت های خود گفت: سارق به سمت من با اسلحه ای که در دست داشت نشانه گرفت ...
مرگ غم انگیز دختر کنکوری در تهران
بود که مدتی است در حال درس خواندن برای شرکت در کنکور هستم و استرس زیادی دارم به طوریکه دیگر از کنکور دادن خسته شدم. خواهر دختر فوت شده که موضوع را به مأموران پلیس خبر داده بود، گفت: خواهرم به صورت مجردی زندگی می کرد. او دانش آموز پشت کنکوری بود و مدتی است برای شرکت در کنکور درس می ...
چشمان معصوم ریحانه سه ساله شاهد بلایی که مهریه 350 سکه ای بر سر پدرش آورد
کرد و به خانه پدرش رفت. هنوز درگیر بودم تا بزرگان فامیل را جمع کنم که برای زندگی من پا درمیانی کنند که با احضاریه دادگاه مواجه شدم در حالی که همسرم مهریه اش را به اجرا گذاشته بود و چون کار درست و حسابی و پولی نداشتم به زندان افتادم. غلام می گوید: الان یک سال است که در زندان هستم و به همت ستاد دیه استان با گرفتن رضایت از همسرم مشکل مهریه 350 سکه ای حل شد و باید 20 میلیون تومان بپردازم. خبرنگار ما پرونده این زوج با همت ستاد دیه استان به زودی بسته می شود اما از چشمان معصوم ریحانه سه ساله نمی شد غافل بود که شاهد طلاق پدر و مادرش است. ...
گفت وگو با دختر قربانی تعرض
پیدا کنم. بعد از گذشت سه ماه هنوز کار مناسبی پیدا نکرده بودم. ماهانه پول زیادی بابت اجاره خانه می دادم و پس اندازم در حال تمام شدن بود. به همین خاطر تصمیم گرفتم یک همخانه پیدا کنم تا بتوانم مبلغ اجاره خانه را با او شریک شوم. چند شبانه روز در روزنامه ها دنبال همخانه و شغل مناسب گشتم اما پیدا نکردم. به همین خاطر به بنگاه های شهر پرند مراجعه کردم و از آنها خواستم تا برایم همخانه ای پیدا ...
4 مرد شیطان صفت منتظر نقشه سیاه ساقی مواد برای دختر شیشه !
مواد قبلی نبود و گفت عطاری گفته این مواد بهتر است. زهره ادامه داد: در یک چشم بر هم زدن با تغییر مواد من یک معتاد کریستالی شدم و هر تایمی را پیدا می کردم تا در خلوتم کریستال مصرف کنم، پدرم به دلیل این که روحیه ام را از دست داده بودم برای من حقوق ماهانه ای در نظر گرفته بود که همه آن ها دود می شد. یک روز وقتی پدر و مادرم در خانه نبودند در آشپزخانه شروع به مصرف مواد کردم و در حال مصرف بودم ...
پرت شدن مشکوک عروس26 ساله از شیشه خودروی در حال حرکت !
پدر و دختر برقرار باشد. حتی بار ها از چند نفر از بزرگان فامیل خواستم تا آن ها را آشتی دهند، اما موفق نشدم. متهم در آخر گفت: آخرین بار شبی بود که من و میترا از مهمانی به خانه بر می گشتیم که در ماشین بار دیگر میترا حرف اختلاف با پدرش را زد. من که از این موضوع خسته شده بودم عصبانی شدم و خواستم برای همیشه به این اختلاف پایان دهد. میترا با شنیدن این حرف داد و فریاد راه انداخت و گفت: خودش را ...
حذف کنکور امکان پذیر نیست اما می توان آن را چند مرحله ای کرد
با تلاش به آن رسیده ام، اصل کنکور دعای مادرم و سپس تلاش خودم بود این را با قاطعیت اعلام می کنم. سخت ترین سکانس پس از کنکور کدام بود؟ سخت ترین بخش پیش از کنکور درگیری با خودم بود، تصور کنید یک سال از فضاهای خلاقانه ای که در مدرسه و کنکور بود، دور بودم و وارد فضای کنکور شدم. در اوایل فروردین ماه، حس و حال بدی نسبت به درس خواندن داشتم، به طوری که سه روز درس می خواندم حدود یک ...
10 مرد شیطان صفت دختر بی پناه را به خانه متروکه بردند !
پیتزا فروشی مشغول به کار شدم اما بعد از چند صباحی به خاطر اعتیادم از آن جا اخراج و خانه نشین شدم. این ماجرا ادامه داشت تا این که شبی در خانه تنها بودم که ناگهان دو زورگیر مسلح وارد خانه مان شدند و قصد آزار و اذیت مرا داشتند که با مقاومت و سر و صدای من، همسایه ها متوجه ماجرا شدند و آن دو هوسران از ترس پا به فرار گذاشتند و به نیت شومشان نرسیدند. این دو شرور مسلح حاشیه شهر مرزی بعد از این ...
درخواست ازدواج با دختر خارجی مطلقه توسط پسر معتاد !
ادامه بدهد. او را به خارج از کشور فرستادیم تا دوره دکترا را تمام کند و برگردد. هزینه های سنگین تحصیل در خارج از کشور ما را دچار مشکلات زیادی کرده بود، ولی به امید روزی که رامتین برگردد و باعث افتخار ما شود، همه چیز را تحمل می کردیم. رامتین هر روز تماس می گرفت و درخواست پول می کرد به ناچار پولی فراهم می کردیم و برایش می فرستادیم. مدتی گذشت تا این که خبر آمد رامتین نه تنها درس نمی خواند بلکه معتاد شده ...
توهم ارتباط تازه عروس با مردان غریبه !
نمی توانستم حتی به منزل خواهر و برادرانم رفت و آمد کنم. دیگر تهمت زدن های او علنی شده بود با وجود این به خاطر فرزندانم مجبور به سکوت و تحمل بودم و تلاش کردم تا فرزندانم را با همین شرایط سخت زندگی بزرگ کنم. اما اکنون که همه فرزندانم ازدواج کرده و با تلاش خودشان به خانه بخت رفته اند غلام با یک سوءظن وحشتناک چنین عنوان می کند که عروس کوچکم ارتباط خیابانی دارد او متاسفانه این تهمت بزرگ را آن قدر در آشکار و پنهان تکرار کرد تا این که شک و تردید به زندگی مشترک یک ماهه فرزندم راه یافته است و من هر روز شاهد رنج کشیدن عروس پاک و فرزند نازنینم هستم... ...
کلید خانه دختر 20 ساله در دستان مرد غریبه !
دختر نوجوانی بودم که پای نیما به زندگی ما باز شد. او از دوستان صمیمی برادرم بود. نیما خیلی زود اعتماد همه اعضای خانواده را به خودش جلب کرد. به طوری که پدرم کلید منزلمان را به او داد تا بتواند به راحتی در محل تردد کند. او 16سال از من بزرگ تر بود و من هم مانند دیگر اعضای خانواده اعتماد کاملی به او داشتم به طوری که حتی مشکلات خانوادگی و یا تحصیلی ام را با او در میان می گذاشتم. چند سال به همین ترتیب ...
غرب در حوزه زن و حقوق زنان به عصر جاهلیت بازگشته/ ازدواج حفاظت از زن است/ معتقد به الگوی سوم زن هستم
جامعه ای که هزینه تحصیل مان را پرداخته فایده ای داشته باشد . در تمام مسافرت ها و کنفرانس هایی که به خارج از کشور داشتم چون دارای حجاب بودم افراد مختلفی جذب صحبت با من می شدند و در این زمینه از من سؤال می پرسیدند. همیشه سعی کردم که جایگاه واقعی زن در ایران را به دور از سیاه نمایی برای آنها بازگو کنم. در کشوری اروپایی به من می گفتند چون حجاب داری، بچه های ما از شما می ترسند ومن هم ...
روایتی از فاجعه خونین حج در سال 1366/ گلوله باران حجاج ایرانی توسط هلی کوپترهای سعودی
بود که من از آن تعجب کردم. دلیل کشتار حجاج ایرانی چه بود؟ ما به عرفات و منا رفتیم. روز یازدهم ذی الحجه بعد از بیتوته نصف شب، برای انجام اعمال به مکه رفتم. قبل از اذان صبح، اعمال را انجام دادم. آن روز مسجد الحرام خلوت بود؛ یعنی به قدری خلوت بود که من در نزدیک ترین صف؛ یعنی تقریبا صف اول دور خانه کعبه و نزدیک به حجرالاسود، بودم تا نماز شروع شود. نگاهی به صف بعد از خودم کردم ...
دستگیری 1000 تبهکار در عملیات پلیس پایتخت
خودم گفتم این دستگاه ها را می خرم و در تهران می فروشم و به سود خوبی می رسم؛ البته فردی که این دستگاه ها را به من فروخت می گفت سودش خوب است. من که خودم سردرنمی آوردم. هر دستگاه را چند خریدی؟ نوید: همه را یکجا از یک ضایعاتی خریدم. بخشی از پولش را پرداخت کردم و گفتم اگر مشتری پیدا کنم آنها را می فروشم. برای همین از یکی از دوستانم خواستم تا با کامیون به شهرستان بیاید و بعد با بار ...
ازدواج فلسفی تخیلی
ایران آنلاین /با اینکه به عشق در یک نگاه اعتقاد نداشتم اما عاشقش شدم. عاشق فلسفه که بود، خیلی خاص هم که رفتار می کرد. تو نگاه دوم سوم به چشم همکلاسی هم با کمالات بود. دیگه چی می خواستم؟ تصمیم گرفتم بعد از کلاس سر صحبت رو باهاش باز کنم. شنیده بودم وقتی می خواین با آدم تازه ای آشنا بشید در مورد چیزهایی حرف بزنید که بهش علاقه داره تا صحبت ادامه پیدا کنه. به خودم گفتم از کتاب های فلسفی شروع می کنم ...
طلاقگاه پسر ننه
...: جناب باور کنید ما تا حالا ساحت دادگاه رو از نزدیک ندیده بودیم... این دختره پای ما رو به اینجور جاها باز کرده... (اشک سوسمار!) قاضی رو به پسر: خب آقا جان، شما که هنوز از شیر گرفته نشدی چرا ازدواج کردی پس؟ پسر: بدهکار بودم، واسه وام عقدنامه لازم داشتم. در همین لحظه دختر کیفش را به اهتزاز درمی آورد که روی صورت پسر فرود بیاورد. قاضی با صدای بلند و اشاره دست: صبر ...
از جام جم تا کیهان راهی نیست
...> بعد از دیدارم مستقیماً به سازمان رفتم. وقتی وارد راهروی ورودی ساختمان مدیریت شدم دیدم روی یک دیواربزرگ اطلاعیه های مختلف چسبانده اند که همه مربوط به افراد و احزاب سیاسی بیرون از سازمان بود. هیچ گروهی نبود که اطلاعیه اش آنجا نباشد و این نشان می داد که مردم آن زمان چه اهمیتی به صدا و سیما می دادند. بنابراین با این وضعیت اداره آنجا خیلی مشکل بود. مطالعات سیاسی و مدیریتی و اقتصادی و حتی حوزوی داشتم ...
آرزوهای بزرگ
متولد سال 1333 هستم. پدرم تاجر پارچه بود و در شهرستان ابهر زندگی می کردیم. تا کلاس ششم ابتدایی در آنجا درس خواندم. اگر در شهرمان پنج نفر ثروتمند بودند، پدر من ششمین نفر بود. منتها در همان زمان که ششم ابتدایی بودم پدرم ورشکسته شد. به یکی از روستاهای اطراف با خانواده برای شرکت در یک مراسم عروسی رفته بودیم. آن زمان عروسی ها هفت شبانه روز بود. وقتی از عروسی برگشتیم، کل وسایل خانه و مغازه و دام هایمان را که حدودا 300 راس می شد، دزدیده بودند. بعد از آن فهمیدیم که این دزدها 18 نفر بودند که یکی از آنها همسایه خودمان بود. همسایه گوسفندان را در خانه خودش جا داده بود. دزدها نتوانسته بودند در آن هفت روز 300 راس گوسفند را ببرند. اما تمام پارچه ها را برده بودند. شنیدیم که رئیس ژاندارمری آن موقع هم با دزدها شریک بوده است؛ البته دزدها را بعد از این ماجرا شناختیم. همان همسایه مان که در دزدی شراکت داشت، مریض شد و در حال مرگ بود. همسرش به او گفته بود که برو از مش احمد که پدرم بود، بابت این دزدی حلالیت طلب کن. او هم برای پدرم ماجرا را شرح می دهد. اتفاقا آن همسایه ما فوت هم نکرد و زنده ماند. اما من سرنوشتم بعد از ورشکستگی پدرم به گونه ای دیگر رقم خورد. وقتی از عروسی برگشتیم و دیدیم هیچ وسیله ای برایمان باقی نمانده، من هم مانند خواهر و برادرهای دیگرم خیلی ناراحت شدم. ما چهار برادر بودیم و سه خواهر. وقتی ششم ابتدایی را امتحان دادم شروع به کار کردم. از زمانی که اموال پدرم ر ...
اخلاق عملی "حسینی اخلاق در خانواده" در برابر شایعات و ترور شخصیت
" جزء ارزان ترین خودروها بود. حاج آقا هم یک پیکان داشتند. من با اینکه ازدواج کرده بودم، به همراه خانواده پدری در یک خانه زندگی می کردیم، ایشان بعد از مدتی به من گفتند: یا شما ماشین تان را بفروشید یا من! چرا که ما اکنون یک خانواده محسوب می شویم و بیش از یک ماشین نیاز نداریم . با توصیه حاج آقا من ماشین جیپ خودم را به یکی از همسایگان در محل فروختم. * دوری از زهدفروشی ...
قتل اشتباهی بر سر تنبلی همکار
جاخالی داد و میله به گردن پسر صاحب ملک برخورد کرد. متهم در آخر گفت: صاحب ملک و پسرش را از قبل می شناختم و هیچ خصومتی با آنها نداشتم. مقتول و پدرش اولین شاهدان درگیری ما بودند. آنها سعی داشتند به درگیری خاتمه دهند و ما را آرام کنند، اما من خیلی عصبانی بودم باور کنید قصد قتل نداشتم و حالا خودم را سرزنش می کنم که ای کاش با میانجیگری صاحب ملک به درگیری ادامه نمی دادم. با اقرارهای متهم و بازسازی صحنه جرم پرونده کامل و به شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. به این ترتیب متهم به زودی در همان شعبه محاکمه خواهد شد. ...