سایر منابع:
سایر خبرها
خاله طاهره بانویی که جوانی را در تاروپود جاجیم هایش جا گذاشت
طاهره بدون اینکه منتظر سوالی از سوی من باشد شروع به تعریف زندگی اش کرد. او در سن 19 سالگی ازدواج کرده و در همان سال برای کمک به مخارج زندگی، شغل جاجیم بافی و گلیم بافی را مانند بسیاری از زنان روستای آن زمان برگزیده است. خاله طاهره که 65 سال سن دارد، می گوید: بیشترین دوران زندگ ام را در خانه شوهر و همراهی همسر برای گذران زندگی طی کرده ام. در این هنگام دخترِ خاله طاهره با یک بغل ...
در یک روز مادر شهید و آزاده شدم
.... با همسرم قرار گذاشتیم که در مراسم تشییع و خاکسپاری مسعود گریه نکنیم. من لباس سبز پوشیدم و به زیارت پیکر شهید رفتم. مادر شهید اوحدی با بیان اینکه من شهادت را در چشمان مسعود دیده بودم، عنوان کرد: سعید بعد از اسارتش نامه می نوشت و جویای حال مسعود می شد. حدود 2 سال این موضوع را پنهان کردیم تا اینکه در نامه خواهرش را قسم داد تا حقیقت را به او بگوید. سرانجام ماجرا را برایش نوشتیم. ...
آمده ام تا شهید شوم
حمیدرضا دستگیر در سوم فروردین سال 1345 در شهر ایلام متولد شد. کودکی پرجنب و جوش،زرنگ،باهوش و بسیار کنجکاو بود. در پنج سالگی مادرش را از دست داد و بعد از ازدواج پدر، با نامادری اش زندگی کرد. نامادری حمید به او بسیار رسیدگی و در حق او لطف می کرد و حمید متقابلا نیز به او احترام می گذاشت ، دستان مادرش را می بوسید، او خدمت به پدر و مادر را عبادت می دانست. به خواهر و برادران ناتنی اش بسیار علاقه داشت ...
اتراق موقت در اردوگاه چپ
را از طریق آثارش می شناختم و بعضی کتاب های او را خوانده بودم. تا چه میزان عقبه خانوادگی هدایت و شما در نزدیکی تان با صادق هدایت اهمیت داشت؟ هدایت از یک خاندان معروف بود که پدران و پدربزرگ های او مناصب مهمی در دوره قاجار داشتند. اما او به هیچ یک از این افتخارات اهمیتی نمی داد. من هم از طرف خانواده مادری قاجاری بودم و پدر من با دختری از یک خانواده سلطنتی ازدواج کرده بود؛ او از ...
مروری بر کارنامه نشر ذکر/ ناشر کیمیاگری است که طلا را به مس تبدیل می کند
فضای انقلاب بودم. از چه زمانی وارد حوزه نشر شدید؟ بعد از اینکه انقلاب پیروز شد درگیری هایی در مناطق کردنشین ایجاد شده بود و من با دوستانی ازجمله شهید بروجردی به آن مناطق رفتیم و من مسئول کارهای فرهنگی شدم. از آنجا مشغول کار کتاب و نشریات شدم. یعنی از چه سالی؟ از سال 1358 که ناآرامی هایی در مناطق کردنشین که دست ضد انقلاب ها بود، ایجاد شده بود. در آن دوره افرادی که در ...
سرزمین هزاره ها متعلق به تمام اقوام ایرانی
وی ماندانا با شاه پارس ها کمبوجیه ی یکم ازدواج کرد و کوروش (بزرگ) حاصل این ازدواج بود. برخی کوروش را نامی کردی – اَوِستایی می دانند کوره اوشا . کور در کردی یعنی پسر و اوشا در اوستایی یعنی شایسته، متین. در نتیجه کوره اوشا یعنی پسر شایسته و متین که با مرور زمان به شکل کوروش درآمده است [و بدین گونه می توان کوروش را خواهرزاده ی کردها دانست!] وی درسال 550 پیش از میلاد بر نیای مادری خود آژی دهاک پیروز ...
مدافع حرمی که دو شغله بود/ حلما ؛ یادگار تکاور سپاه برای همسرش
) تهران بزرگ بود که در سال 1367 متولد شد. او در 21 سالگی ازدواج کرد و تنها دختر او با نام حلما 17 روز بعد از شهادتش چشم به جهان گشود. این شهید مدافع حرم در روز 12 آذر 1394 هم زمان با اربعین سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به شهادت رسید. زهره نجفی همسر این شهید مدافع حرم در خصوص ویژگی های اخلاقی همسرش می گوید: اخلاق آقا میثم در بیرون و داخل منزل یکی بود. خیلی شوخ طبع بود و ...
حسین زمان تنهاست/ آمده ام تا شهید شوم
به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس ، حمیدرضا دستگیر در سوم فروردین سال 1345 در شهر ایلام متولد شد. کودکی پرجنب و جوش،زرنگ،باهوش و بسیار کنجکاو بود. در پنج سالگی مادرش را از دست داد و بعد از ازدواج پدر، با نامادری اش زندگی کرد. نامادری حمید به او بسیار رسیدگی و در حق او لطف می کرد و حمید متقابلا نیز به او احترام می گذاشت ، دستان مادرش را می بوسید، او خدمت به پدر و مادر را عبادت می دانست. به خواهر ...
در موبایل شوهرم راز هووی پنهانی ام را فهمیدم / دختر دایی ام صیغه شوهرم بود !
او همواره مرا با زور و تهدید به منزل پدرم می فرستاد تا با دوستانش خوش بگذراند وقتی بعد از چند ساعت به خانه باز می گشتم بوی مواد مخدر و مشروبات الکلی آزارم می داد و من مجبور بودم ساعت ها وقتم را برای تمیز کردن لوازم آلوده و جمع آوری بساط مواد مخدر صرف کنم با وجود این همسرم هیچ گاه حرمتم را نگاه نمی داشت به طوری که کتک کاری های وحشیانه، تنها پاسخ اعتراض هایم بود او می گفت اگر کسی از این ماجراها مطلع ...
طلاق از مردی که مبتلا به دو اعتیاد عجیب است!
...: شوهرم به دوستان نابابش بیشتر از من و زندگی مشترک مان اهمیت می داد. زن جوان غمگین که طفل خردسالش را در آغوش گرفته است در راهروی دادگاه خانواده ادامه می دهد: به خاطر همسرم جلوی خانواده ام ایستادم، چون عاشقش بودم و فکر می کردم مرد رویاهایم است. با وجود مخالفت های شدید پدرم با همسرم پای سفره عقد نشستم و روی تصمیم ام ماندم و چشم ام را روی واقعیت ها بستم. قبل از ازدواج از کار ها و اعتیاد همسرم ...
بیوگرافی شهید عباس بابایی
و آبادانی روستا های مستضعف نشین حومه پایگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تامین آب آشامیدنی و بهداشتی، برق و احداث حمام و دیگر ملزومات بهداشتی و آموزشی در این روستا، گذشته از تقویت خط سازندگی انقلاب اسلامی، در روند مردمی تر کردن ارتش و پیوند بیشتر ارتش با مردم خدمات شایان توجهی انجام داد. بابایی، با کفایت، لیاقت و تعهد بی پایانی که در زمان تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد، در ...
مبدا پیش خدا و مقصد قطعه 28
بودم هم زمان درس هم می خواندم. آن روز باید کلاس می رفتم، ولی از صبح که بیدار شدم حال عجیبی داشتم. حالم اصلا خوب نبود و دلیل آن را هم نمی دانستم، دلشوره و اضطراب زیادی داشتم، در منزل ماندم. بعدازظهر خبر دادند به منزل پدرم بروم. با این که به خاطر شرایطی که داشتم همه رعایت حالم را می کردند ولی همان اول که اسم مصطفی را آوردند، فهمیدم شهید شده است. مصطفی ما را برای شهادت خودش آماده کرده بود ...
مرگ مرموز مهندس در خانه همسر دوم
منصور خودکشی کرد و من هم، چون زن دوم او بودم، می ترسیدم موضوع را به پلیس گزارش بدهم، چون حرفم را باور نمی کردند. منصور مواد مصرف می کرد؛ او خیلی حشیش می کشید و آنچه باعث اختلافش با همسرش شده بود همین موضوع بود. ضمن اینکه من فهمیده بودم منصور به خاطر بچه هایش حاضر نیست همسرش را طلاق بدهد و نسبت به من هم سرد شده، اما می خواستم هرطور شده او را حفظ کنم به همین خاطر هم موضوع را به برادرم گفتم. ...
هرگز انتظار نداشتم آمریکایی ها یک مرد سیاه پوست را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کنند
نویسد بخشی از دلیلی که او اجازه داده شوهرش وارد انتخابات شود این بوده که وی معتقد بوده شوهرش زیاد در رقابت انتخاباتی پیش نمی رود . او دراین باره می نویسد: من گفتم آره، گرچه من هم زمان فکر دردناکی در سر داشتم که آمادگی به اشترک گذاشتن آن را با کسی نداشتم: من از باراک در مبارزات انتخاباتی اش حمایت کردم اما ضمناً مطمئن بودم که تا آخر رقابت ها پیش نمی رود. او با حرارت و مکرر از ترمیم شکاف های ...
من هنوز هم زنده ام
انه نشر کتاب کردم به دلیل اینکه اینکار آسیبی به جسمم وارد نمی کرد و تاکنون در همین شغل مشغول به فعالیت هستم. شاید بتوان غیرمنتظره ترین و زیباترین فصل از این روایت را داستان جالب ازدواج و فرزندآوری خانم میر دانست، او اولین بانوی مبتلا به SMA در کشور است که با وجود هشدار پزشکان اکنون صاحب فرزند شده است آغاز زندگی جدید با ازدواج و تولد نیکا شاید بتوان غیرمنتظر ...
قهرمانی که ذخیره انقلاب بود، اما حقوق نجومی نگرفت/ غنی سازی؛ برگ برنده مذاکرات
کلاس ها بیاید و درس بدهد. دکتر آن کلاس ها را داشتند و درس می دادنند حق التدریس مختصری بابت آن می گرفتند. میزان: شما شاغل بودید؟ قاسمی: بله. من با مدرک کارشناسی شاغل بودم. زندگی ساده میزان: چقدر حقوق می گرفتید؟ قاسمی: 13 هزار و 500 تومان حقوق می گرفتم و زندگی مان با آن می گذشت واقعا مشکلی نداشتیم همان موقع هم که ازدواج کردیم زندگی ساد ه ای داشتیم. شرط ...
پس از ازدواج با مهران ، ارتباطم با ایرانی ها صمیمی تر شده است/ همسرم نقش پررنگی در موفقیت های من دارد
که موفق به کسب آنها نشده بودم را پس از تمریناتی که با مهران داشتم، به دست آوردم و این موضوع هم دلایل مختلفی دارد. *چه دلایلی؟ تلاشم این بود که تکنیک ها و سیستم مبارزه خود را تغییر دهم و تا حد زیادی هم موفق بودم. البته این موضوع زمان زیادی می برد، اما تا الان که نتیجه گرفتیم و در فینال گرندپری هم موفق شدم به عنوان قهرمانی دست پیدا کنم. *الان چه وضعیتی در رنکینگ داری ...
پایان خوش کابوس سرگردانی یک زن
و ناچار به پرداخت اجاره بودیم. از زندگی کنار او و پسر کوچکم راضی بودم تا اینکه او بر اثر بیماری کلیه هایش را از دست داد و در اوج جوانی ناچار به اهدای یک کلیه به همسرم شدم، اما این پایان سختی هایم نبود. نوروز 88 همسرم بر اثر سکته قلبی برای همیشه ترک مان کرد و این آغاز سرگردانی و تنهایی من بود. زن جوان با صدایی غمگین و لبخندی تلخ ادامه داد: پدر پیرم هم که مستأجر بود، بدبیاری آورد. او هم ...
تجاوز مرد به زن غریبه جلوی چشمان زنش!
داشتم به خاطر ازدواج با مرد ایرانی صاحب شناسنامه بشوم اما او هیچ تلاشی برای شناسنامه من نکرد و همین موضوع را مانند چماقی بر سرم می کوبید. همسرم هر روز در منزل را قفل می کرد و تا بازگشت او ما در خانه زندانی Prisoner بودیم. مهیار با رفتارها و کارهای غیرمعقولش همواره مرا آزار می داد و اوضاع زندگی ام روز به روز بدتر می شد درحالی که انگار من و دو فرزندم اسیر مهیار شده بودیم. در این شرایط به ...
چه همسری را ترجیح می دهید؟
به گزارش پایگاه خبری ربیع ، به نقل از زندگی آنلاین / زن ها از مردها محبت و توجه می خواهند. یک زن ممکن است روزهای متمادی مانند یک ماشین پرتوان، کارهای منزل و فرزندان و حتی شغل بیرون خود را انجام بدهد و به همه چیز رسیدگی کند و هر جا که لازم باشد ایثار و فداکاری داشته باشد، اما اگر توجه و محبت همسرش قطع شود او به ناگهان همه چیز را رها می کند و مانند گلی پژمرده، افسرده و غمگین می شود. زن ها ...
دهه هفتادی ها چطور عاشق می شوند، ازدواج می کنند و طلاق می گیرند
باشم و تفریح کنم و هیچ تعهدی نداشته باشم تا اینکه مشکلی پیش آمد و سرم به سنگ خورد. دیدم اگر بخواهم این طوری پیش بروم روز به روز به ضرر خودم تمام می شود. تصمیم گرفتم زودتر ازدواج کنم که دنبال یک سری از دوستانم و کار ها نباشم. هردو می گویند تصور رؤیایی و رمانتیک و فانتزی از زندگی نداشته اند. ایمان می گوید: اگر کسی در اینستاگرام از این چیز ها می نوشت مسخره اش می کردم، اما بعد دیدم واقعاً عشق به ...
قتل های بی رحمانه و فجیع که در هالیوود رخ داد (عکس)
به خودکشی کرد. وی بعد از نه ساعت تسلیم شده و به خاطر قتل سلنا دستگیر گردید. وی اعلام کرد که در طی یک تصادف ناخواسته دوستش را به قتل رسانده است اما در نهایت به حبس ابد بدون امکان تجدیدنظر تا 30 سال محکوم شد. 3- الیزابت شورت با نام مستعار کوکب سیاه در 15 ژوئن سال 1947، جنازه ی بیرحمانه مثله شده بازیگری بااستعداد به نام الیزابت شورت در منطقه ای خالی در لس آنجلس توسط یک زن و کودک ...
از عشق و حال در فرمانیه تا اشک و آه در قرنطینه
.... البته این تنها سود من بود! و روزانه همین مقدار درآمد داشتم! اما باید بگویم پول خلاف نمی ماند و نمی فهمیدم چطور مصرف می شد! من آن زمان دیگر خانه نمی رفتم و یکسره دنبال رفع نیازهایم بودم. کتامین همان داروی بیهوشی حیوانات بود که از خیابان ناصر خسرو تهیه می کردم و در یکی از پارک های شهرک غرب می فروختم. 5 بطری را به قیمت 500 هزار تومان می خریدیم و بعد هرکدام از بطری های کتامین ...
وقتی با مخالفت خانواده ام روبرو شدم تهدید کردم
یکدیگر هم در آمدیم هنوز زمان زیادی از عروسی ما نگذشته بود که متوجه اعتیاد بهروز به تریاک و حشیش شدم ،راه به جایی نداشتم چون با خواست خودم و بنا به مخالفت خانواده با او ازدواج کرده بودم در حقیقت جایی برای بازگشت نداشتم. خلاصه با همه مشکلات به زندگی ادامه دادم ،او علاوه بر اعتیادش بسیار بدهن، پرخاشگر و عصبی و بدبین بود. حاصل ازدواج من و بهروز یک دختر بود ،کم کم با بزرگ تر شدن دخترمان و ...
حفظ بیت المال از وصایای شهید مظاهری بود
به گزارش خبرگزاری کوثر از استان فارس، خانم مظاهری خواهر شهید یوسف مظاهری در جمع طلاب مدرسه علمیه گله دار به بیوگرافی شهید مظاهری پرداخت و گفت: شهید یوسف مظاهری در نهم بهمن ماه 1338 در گله دار دیده به جهان گشود. وی ادامه داد: این شهید تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم گذراند و سپس به شغل شریف معلمی روی آورد و در سال 59 ازدواج کرد که ثمره آن چهار فرزند بود که با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت و ...
کاسبی پشت چراغ قرمز
توانایی و تخصص نیروها اعتقاد دارد. با این کار سعی دارم زندگی خودم و همسرم را مدیریت کنم. روزی 100 هزار تومان کار می کنم و بعد به خانه می روم. وی بیان می کند: مردم از بوی اسپند خوششان می آید و برای همین پول می دهند. اگر اتفاق خاصی نیفتد معمولا در 3 ساعت 100 هزار تومان به دست می آورم. حالا هم خیالم راحت است که بعد از 5/1 سال توانسته ام کمی خودم را جمع و جور کنم. بادکنک فروشی تنها راه چاره ام ...
قصه ازدواج زن جوان با مردی که سه زن داشت
اکنون که بعد از سه سال تحمل انواع آزار و اذیت ها، در کشاکش طلاق هستم تا از چنگ این مرد شیاد و ظالم رها شوم، هنوز هم باورم نمی شود که فردی در آن مقام و موقعیت اجتماعی، این گونه رفتارهای روحی و روانی وحشتناکی داشته باشد، با این حال ... زن 37ساله با ابراز ندامت از این که به نصیحت های دلسوزانه خانواده اش گوش نکرده و اکنون سرنوشت اش برخلاف همه آمال و آرزوهایش رقم خورده است، به مشاور و ...
به نویسندگانی نیاز داریم که مطالب جدی را با قلم ساده بیان کنند
بدست می آوردیم و مطالعه می کردیم و یادم هست که چه قدر با رنج بعضی از آنها را می خواندیم چون واقعا متوجه نمی شدم و برای سن مطالب سنگینی بودند. ولی در هر صورت قانونم بود که حتما باید بخوانم. به هر حال از سال دوم راهنمایی به بعد من خیلی مصمم تر و جدی تر وارد فعالیت های مذهبی شدم. آن موقع انجمن های اسلامی مدارس مراکز خوبی برای تخلیه انرژی بود و مرتب آن زمان مسابقات فرهنگی در مدارس برگزار بود؛ چیزی که ...
ناگفته های تلخ مرد 35 ساله مشهدی/ رفتارهای زشت جمیله راز شومی را فاش کرد !
توهین می کردند و من محکوم به سکوت بودم تا این که روزی به طور اتفاقی و در کمال ناباوری متوجه پیامک ها و تماس های تلفنی نامتعارف جمیله با پسرعمویش شدم. این درحالی بود که ما با یکدیگر رفت و آمد خانوادگی نیز داشتیم. دیگر نمی توانستم به راحتی از کنار این موضوع عبور کنم به همین دلیل از او خواستم تا حقیقت ماجرا را برایم بازگو کند. آن روز جمیله با بی شرمی نگاهش را به نگاهم دوخت و گفت در دوران مجردی عاشق ...