سایر منابع:
سایر خبرها
اولین شخصی که دختر خود را زنده به گور کرد که بود؟/ نقش اسلام در احیای ارزش مقام دختر
...، غافل از این که او دختر من است و مادرش این واقعیت را مکتوم می دارد، مبادا به دست من کشته شود. سرانجام گفتم راستش را بگو این دختر کیست؟ گفت: به خاطر داری هنگامی که به سفر رفتی باردار بودم ، این نتیجه همان حمل است و دختر تو است !. آن شب را با کمال ناراحتی خوابیدم، گاهی به خواب می رفتم و گاهی بیدار می شدم ، صبح نزدیک شده بود، از بستر برخاستم و کنار بستر دخترک رفتم در کنار مادرش به ...
می خواستند ستاره شوند
ها مشغول نقاشی ساختمان بودم. دیگر با کسی درباره آن تجربه شیرین حرف نمی زدم و حتی به دیگران نمی گفتم من همان علی بچه های آسمان هستم. فکر می کنی شخصیت علی چه شباهت ها و نقاط اشتراکی با خودت دارد؟ تا به حال به این موضوع فکر نکرده ام. من هم تقریبا شبیه علی نسبت به عزیزانم دلسوزی دارم. بیشتر از ویژگی های اخلاقی، سرنوشت من و علی شبیه به هم بود. من هم مثل علی کودکی سختی را تجربه کردم و ...
پسری که جای دو برادر شهیدش را پر کرده بود + عکس
پیش خدا شرمنده بودم. همیشه بهش می گفتم: رضاجانا من مانع کار و فعالیتت نیستم. تو هم توی هر برنامه ای هستی، به کار خودت ادامه بده. ان شاء الله که زنده باشی، من راضی ام به رضای خدا. جنگ که شروع شد، داوطلب شد و رفت جبهه. ما آن زمان اتاق کوچکی داشتیم که رضا نصف اتاق را پر کرده بود از غنیمت های جنگی. زن و بچه هم داشت، ولی کارش را کم نمی کرد. هم زندگی خودش را می چرخاند، هم خرج ما روی دوشش بود. 9 ماه بود که ازدواج کرده بود و منتظر تولد دخترش بود، ولی عمرش کفاف نداد. 5 مهرماه 1360 منافقین ترورش کردند. شهید شد و نتوانست دخترش را ببیند. ...
با 61 سال تمام دارایی ام تنها دخترم بود
را می آوردند، سریع جلو رفتم تا ببینم چه کسی است، اما نگذاشتند او را ببینم و گفتند کنار برو، پرسیدم چه اتفاقی افتاده است گفتند بچه ها سوخته اند. گفتم آیا این دختر من است؟ گفتند بچه تو نیست. به فرزندت مُسکن زدیم تا درد نکشد دنبال دخترم به طبقات پایین بیمارستان رفتم و فقط 20 دقیقه در طبقات بیمارستان دنبال پاره تنم بودم، هیچ کس اطلاعاتی به من نمی داد که فرزندم کجاست. بعد از مدتی ...
من زنده ام... - حامد سالاری**
روز پس از زلزله ششم دی ماه سال 82 بم بود، 10 سال داشتم، از 24 ساعت گذشته هیچ خاطره ای ندارم انگار در خلسه ( خواب و بیداری ) بودم. چه اتفاقی افتاده است؟ خواهر و برادرانم، پدر و مادرم چه شدند؟ آخرین تصاویر در ذهنم مرور می شد و درد تمامی وجودم را فرا گرفته بود، ناگهان پیش لرزها در ساعات پیش از زلزله ویرانگر بم فکرم را مشغول کرد، حتما دوباره زلزله شده است. سنگینی آوار مانع می شد که فریاد ...
گفت وگوی منتشرنشده با مرحوم آیت الله شاهرودی: حوزه و دانشگاه ما باید به سمت نظام سازی برود
...، پردازش کند و عین همان کاری را که امام نسبت به اصل حکومت اسلامی کردند در زیر نظام های آن تکرار کند. خود شما اشاره ای از حضرت امام در این باره به خاطر دارید؟ اوایل تاسیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق بنده رئیس این مجلس در دوره های اول و دوم بودم. روزی با آقای حکیم و دیگران به خدمت حضرت امام رفتیم. وقتی جلسه تمام شد ایشان به من گفت شما در حوزه درس هم می دهید؟ گفتم یک درس دارم ...
بررسی وجود باخدا و بی خدا در”تهوع”
ادامه می دهم و بازش می کنم. من وجود دارم. فکر می کنم وجود دارم. این شخصیت می خواهد احساس وجود داشتن را باز کند. و این کار، همان طور که اشاره کردیم، بهانه اصلی نوشتن تهوع است. ذهن انسانی که تهوع را روایت می کند و آن را نوشته، به طور ناخودآگاه مشغول فکر کردن است. این فکر کردن به تهوع منجر شده و این آرزو در درون او شکل گرفته که ای کاش می توانستم جلوی فکر کردنم را بگیرم! فکر منْ خود من است ...
...و حالا بارش بهار در پاییز
تالار پیدا کردیم و وارد سالن شدیم. بعد از آغاز نمایش چشم و گوشم فقط صحنه را می دید و می شنید و بس! حرف ها و حرکت ها آن قدر جذاب بود که حسابی مات و متحیر شده بودم. از سالن که بیرون آمدیم من و بابا، دیگر پدر و دختر قبل نبودیم. حس خوبی در دل ما جوانه زده بود که حتی باد و باران عصبانی آن شب نیز نمی توانست آن را از بین ببرد. محدثه سادات حبیبی، 16ساله خبرنگار افتخاری هفته نامه ی ...
آیت الله خامنه ای انصافاً ذخیره الهی است،همه باید قدر این نعمت را بدانند
شعار سال : مرحوم آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی از شاگردان برجسته حضرت امام، آیت الله خوئی و شهید آیت الله سید محمدباقر صدر و از مراجع بزرگوار حوزه علمیه قم، ومولف ده ها جلد کتاب ارزشمند در فقه و معارف اسلامی بود. این سوابق برجسته علمی در کنار سابقه مسئولیت های سنگین در قوه قضاییه، شورای نگهبان، مجلس خبرگان و... ایشان را به چهره ای متمایز تبدیل کرده است. آیت الله شاهرودی آذرماه 94 در گفتگو با پاسدار اسلام نکات بدیع و ارزشمندی درباره ویژگی های اما ...
آیت الله سیدصدرالدین صدر به روایت فرزندش
جلسه تا غروب ادامه داشت. در موقع توانایی در سه وقت صبح، ظهر و شب اقامه می کردند و پس از نماز عشا درس اصول می گفتند. ولی در اثر کسالت اقامه جماعت و درس اصول ایشان تعطیل شد. پس از آنکه نماز شام و خفتن را در منزل می خواندند، چند ساعتی به مطالعه درس ها می پرداختند. آنگاه صرف شام نموده نزدیک نیمه شب به بستر می رفتند. امسال پس از مراجعت از ییلاق وضعیت مزاجی ایشان رو به بهبودی رفت ...
بعثی ها به اسرای کربلای4 چه گفتند؟
عملیاتی از سوی ما منتفی شده است، دو هفته بعد کربلای 5 را آغاز کرد. فرماندهان بعد از توقف کربلای 4 گردان ها را عقب فرستادند، ولی مرخصی ندادند. 15 روز بعد ما هنوز در ریف بصره بودیم که غرش توپخانه های خودی آرامش بعثی ها را برهم زد. صبح همان روز بعد با دستپاچگی ما را به عقب منتقل کردند. ما آنجا بودیم و دیدم که دشمن سرمست از پیروزی جشن گرفته بود و در یک بی خیالی به سر می برد. سربازان و فرماندهانشان تند ...
آیت الله خاتمی: تلگرام طلایی و هاتگرام مصداق حیل الربا بودند/ مجلس خبرگان درصدد مچگیری رئیس جمهور نبود/ ...
نقل شده که لا یَنتَشِر الهُدی اِلا مَن حَیث اَنتَشر الضلال هدایت منتشر نمی شود مگر از همان راهی که گمراهی منتشر شده است، حقیقت این است که این فضا های مجازی یک ظرف است و بستگی به این دارد که شما در این ظرف چه چیزی را بریزید، بنده بر این باور بودم و هر شب هم به اصطلاح یک پیام و پستی می گذاشتم. **: در کانالتان؟ خاتمی: بله در کانالم هر شب می گذاشتم. مطالب کانالم را به ...
روایت هایی از غم انگیزترین حادثه طبیعی ایران
زیر آواره. دختر هشت ساله شو در آوردم، زنده بود، بغلش کرد. کاپشنمو دادم بهش گفتم خودتونو بپوشونید، تازه فهمید بی حجابه یه یاخدا گفت از شرم بی هوش شد. ... گرگ و میش غروب روز سوم بعد از زلزله بود، یه هیجده چرخ پر از پتو داشت می رفت، پونصدمتری دویدم دنبالش، یه سرباز روی پتوها وایساده بود، با دست اشاره کردم دوتا بنداز، ماسکشو کشید پایین با گریه و عربده گفت: اینا جنازه لاشونه برو ...
جانبازی که هنوز از جبهه برنگشته است!
که ما را برساند، ما بعد از این که مدرسه تعطیل می شد می رفتیم در خانه های همدیگر و درس می خواندیم. کار فرهنگی را هم همان جا انجام می دادیم، من در تئاتر مدرسه هم بودم که یکی دوتا تئاتر هم بازی کرده بودم به جهت تجربه ای که در تعزیه داشتم. یکی از تئاترها گرگم و گله می برم بود که اجراء کردم، من این شعر را می خواندم که "می چرونم گله رو، این گله نه اون گله رو، 360 بزغاله رو" و از این جور برنامه ها و حالت ...
همین الان می خوام
همون بود یا نه. اما همونی بود که من ده سال قبل واسه داشتنش پرپر زده بودم. خیلی جا خورده بودم. گفت چی می گی؟ گفتم چی می گم؟ می گم حالا؟ الان؟ واقعاً حالا؟ بیشتر ادامه ندادم. پیانو رو آوردن گذاشتن اون جای خالی ای تو خونه که مامان خالی کرده بود. من هم رفتم تو اتاقم. نمی خواستم بزنم تو پرش. ولی هزار بار دیگه هم از خودم پرسیدم آخه حالا پیانو به چه درد من می خوره!؟ من که خیلی سال از داشتنش دل کندم. ده سالی ...
آیت الله خامنه ای انصافاً ذخیره الهی است؛ همه باید قدر این نعمت را بدانند
. مثلاً اسم بازرگان را برد و گفت که از اینها می شود استفاده کرد. آقای صدر پرسید: آیا اینها واقعاً صد در صد به نظر و تئوری امام معتقدند؟ اینها برای خودشان نظری، ساختاری، فکری، حزبی و تشکیلاتی دارند. خلاصه اینکه ایشان این دغدغه ها را داشت. در عین حال هر وقت پیروزی ای به دست می آمد، حالت وجد به ایشان دست می داد. در روز 22 بهمن 1357 دیگر درس ایشان درس نبود. آن موقع من در نجف بودم و دو هفته بعد ...
بازخوانی گفتگوی پاسدار اسلام باآیت الله هاشمی شاهرودی/ رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام: آیت الله خامنه ...
بیشتری دارند. جلسه اول که تشکیل شد خدمت امام رفتیم. من رئیس بودم و گزارشی را عرض کردم و امام خیلی اظهار محبت کردند. در جلسه همه اعضا را معرفی کردم. جلسه که تمام شد، امام از من پرسیدند: قم هستید؟ گفتم: بله. گفتند: درس را رها نکنید. خدا رحمتشان کند. گفتم: من در حوزه درس دارم. به تهران می آیم و می روم. خلاصه به این ترتیب تشکیلات راه افتاد. *توصیه ای که امام به جنابعالی فرمودند خیلی ...
پسری که جای دو برادر شهیدش را پر کرده بود + عکس
. همیشه بهش می گفتم: رضاجانا من مانع کار و فعالیتت نیستم. تو هم توی هر برنامه ای هستی، به کار خودت ادامه بده. ان شاء الله که زنده باشی، من راضی ام به رضای خدا. جنگ که شروع شد، داوطلب شد و رفت جبهه. ما آن زمان اتاق کوچکی داشتیم که رضا نصف اتاق را پر کرده بود از غنیمت های جنگی. زن و بچه هم داشت، ولی کارش را کم نمی کرد. هم زندگی خودش را می چرخاند، هم خرج ما روی دوشش بود. 9 ماه بود که ازدواج کرده بود و منتظر تولد دخترش بود، ولی عمرش کفاف نداد. 5 مهرماه 1360 منافقین ترورش کردند. شهید شد و نتوانست دخترش را ببیند. منبع: ...
پسری که جای دو برادر شهیدش را پر کرده بود + عکس
شرمنده بودم. همیشه بهش می گفتم: رضاجانا من مانع کار و فعالیتت نیستم. تو هم توی هر برنامه ای هستی، به کار خودت ادامه بده. ان شاء الله که زنده باشی، من راضی ام به رضای خدا. جنگ که شروع شد، داوطلب شد و رفت جبهه. ما آن زمان اتاق کوچکی داشتیم که رضا نصف اتاق را پر کرده بود از غنیمت های جنگی. زن و بچه هم داشت، ولی کارش را کم نمی کرد. هم زندگی خودش را می چرخاند، هم خرج ما روی دوشش بود. 9 ماه بود که ازدواج کرده بود و منتظر تولد دخترش بود، ولی عمرش کفاف نداد. 5 مهرماه 1360 منافقین ترورش کردند. شهید شد و نتوانست دخترش را ببیند. ...
طنز/ مردی با همسرانِ بسیار
بدونم زن های سطح بالاتری قبلا بهت جوابِ مثبت دادن! تنها چیزی که نیاز داشتم یه همسرِ سابقِ خفن بود! روز بعد با سپیده آشنا شدم. سپیده هم بعد از شنیدنِ دروغم، واقعا از صداقتم خوشش اومد، اما یک شرط داشت: باید زنت رو طلاق بدی و حضانت بچه هات هم با همسرت باشه بهش گفتم چشم زارت طلاقش میدم... روز بعد رفتم اداره تئاتر تا زنی پیدا کنم که نقش همسر سابقم رو بازی کنه که با پگاه آشنا شدم. پگاه به دردِ ...
از این دانشمندان در سال های آینده بیشتر خواهید شنید+تصاویر
، نزدیک کرد. در نهایت او توانست یک ژل مغناطیسی را توسعه دهد که ژل مذکور می توانست درد را بدون استفاده از دارو یا سایر روش های تهاجمی درمان کند. از "درد مزمن"(Chronic pain) با عناوین دیگری از قبیل درد سوزشی کند، درد مبهم، درد ضربان دار و درد تهوع آور نیز یاد می شود. درد مزمن پس از یک ثانیه یا بیش از آن حس گردیده و سپس به آهستگی طی چند ثانیه و گاهی حتی تا دقایقی بعد افزایش می یابد ...
اوتیسم هیولای ساختگی ذهن خانواده ها
دستها و کمر آنها را ماساژ می دهد... . فهیمه بنار مدیر مرکز آوای امید این مطلب را می گوید و ادامه می دهد: چند وقت پیش برای کاری از کلاس بیرون آمدم بعد از چند دقیقه متوجه صدای گریه و قشقرق یکی از بچه ها شدم ،ولی بعد از چند لحظه صدا قطع شد.وقتی وارد کلاس شدم صحنه ای دیدم که واقعا تمام آن مطالبی که دربالا گفتم را زیر سوال برد. یکی از همکلاسی هاکه خودش هم یک کودک اوتیسم هست وقتی ...
پیشنهاد شیطانی دایی ام مرا بی آبرو کرد + عکس
به گزارش نامه نیوز، پسر جوان و فنی کار در خصوص زندگی تلخ خود و برادر معتادش می گوید: سرم مدام به درس گرم بود و برای همین شاگرد اول بودم. پدر و مادرم هر دو کارمند بودند و از نظر مالی کم و کاستی نداشتیم. اهل کار بودم و تابستان ها سر کار می رفتم تا این که در یک اتفاق از نردبان ترقی به پایین سقوط کردم و در لجنزار اعتیاد افتادم. بعد از تعطیلی مدارس، بیکار بودم و برای کار نقاشی ساختمان نزد دایی ام به ...
خاطرات جام ملت های 84 با فراری ترین فوتبالیست تاریخ ایران
اصرار داشت که حضور داشته باشید؟ ابراهیمی به من احتیاج داشت ولی با من گرم نبود. او در بازی اول با امارات دفاع وسطی را بازی می داد که عمرا مربیان دیگر این کار را می کردند. در بازی دوم هم نیمکت نشین بودم. اواسط بازی خواست داخل زمین بروم اما گفتم که دیگر بازی نمی کنم. از آنجا دیگر خوب نبودیم. اگر تیم ملی یک مربی خارجی داشت صد درصد قهرمان جام ملت های آسیا می شد. نه آن سال فقط بلکه سال های ...
طبق پیش بینی فوربس؛ از این دانشمندان در سال های آینده بیشتر خواهید شنید+تصاویر
، نزدیک کرد. در نهایت او توانست یک ژل مغناطیسی را توسعه دهد که ژل مذکور می توانست درد را بدون استفاده از دارو یا سایر روش های تهاجمی درمان کند. از "درد مزمن"(Chronic pain) با عناوین دیگری از قبیل درد سوزشی کند، درد مبهم، درد ضربان دار و درد تهوع آور نیز یاد می شود. درد مزمن پس از یک ثانیه یا بیش از آن حس گردیده و سپس به آهستگی طی چند ثانیه و گاهی حتی تا دقایقی بعد افزایش می یابد ...
50 سال مجلس روضه در موتورسازی
. من همیشه با او همراه بودم و نقش علی اکبر (ع) را اجرا می کردم. 14 ساله بودم که پدرم فوت کرد و مجبور شدم برای تأمین مخارج زندگی مادر و خواهر و برادرانم کار کنم. اول در یک دوچرخه سازی کار می کردم و بعد در یک موتورسازی. البته همیشه همراه عموهایم تعزیه اجرا می کردیم و در هیئت های مختلف مداحی می کردم. ولی همیشه به این فکر می کردم که همه جا می شود بساط روضه ارباب را پهن کرد؛ حتی در مغازه. نذر کردم که ...
یازده سال خاطره نگاری جنگ با یک انگشت
حجم گفته ها و خاطراتم بیشتر از این حرف هاست. 50 صفحه اول را که نوشتم با خودم گفتم من هنوز حرفی نزده ام و به اعزامم هم نرسیده ام ولی با این حجم مطالب روبه رو شده ام. بنابراین باید جور دیگری تصمیم می گرفتم. پس اول قصد نوشتن کتاب را نداشتید؟ بله در وهله اول فقط می خواستم بخشی از خاطراتم را برای دل خودم بنویسم، اما بعد از این ماجرا و اینکه با حجم بالای مطالب روبه رو شدم، تصمیم گرفتم ...
ماجرای فرمانده ای که روی سیم خاردار خوابید
دوره آموزشی را گذرانده ام. او هم کاغذی به دستم داد که در آن نوشته بود 25 روز دوره آموزشی گذرانده شد. خوشحال برگه را گرفتم و رفتم. چند روز بعد که دوستانم به پادگان برگشتند تا به منطقه اعزام شوند، من هم رفتم. برگه را نشان دادم و گفتم که آموزش دیده ام. با باقی نیرو ها سوار اتوبوس شدم. از این که من هم اعزام می شدم، خوشحال بودم. این خوشحالی زیاد دوام نداشت؛ زیرا دژبان پادگان 15 خرداد اصفهان من را از ...
بلوری: خبرنگاران باتجربه در آن زمان ارزش داشتند /الان کدام مدیر از خبرنگارش حمایت می کند؟
دوستانش زنگ زد. بعد از نیم ساعت از سطح شهر به ما زنگ زدند که سینما آتش نگرفته است. به عبارتی ما با تلفن معمولی سرعت شایعه را ارزیابی کردیم. او ادامه داد: ما این کاغذهای تایپ شده را جمع کرده بودیم و بعد از انقلاب به عنوان اسنادی از سانسور در مطبوعات ایران چاپ شد. مطالب این کتاب حاوی همان مطالبی بود که هر روز به ما می دادند و می گفتند نباید به آن بپردازیم. این اسناد نشان می داد که حکومت در ...
پسری که جای دو برادر شهیدش را پر کرده بود + عکس
؟ از خدا بخواه که تو رو هم جزء مادرای شهدا قرار بده. محمدرضا با این صحبت ها طوری من را می گذاشت توی فشار که واقعا پیش خدا شرمنده بودم. همیشه بهش می گفتم: رضاجانا من مانع کار و فعالیتت نیستم. تو هم توی هر برنامه ای هستی، به کار خودت ادامه بده. ان شاء الله که زنده باشی، من راضی ام به رضای خدا. جنگ که شروع شد، داوطلب شد و رفت جبهه. ما آن زمان اتاق کوچکی داشتیم که رضا نصف اتاق را ...