سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی که آرزوی فرزند بر آرزوی مادر پیشی گرفت
...، اما هنوز خبری از سعید نبود. هفته پیش که زنگ زد، مادر به او گفت که قرار و مدارشان را برای همین فرداشب گذاشته. سعید از پشت تلفن قول داده بود خودش را برساند. در دلش گفت کاش زودتر می آمد. زنگ در را که زدند، دستپاچه شد. انگشتر، پارچه ها و کله قندی را که با تور و روبان تزئین شده بود، در کیسه انداخت و برگرداندشان داخل کمد. می خواست سعید را غافلگیر کند. چادر رنگی اش را روی سر انداخت. دوان ...
علی رام نورایی: خودم را در خانه قرنطینه کرده ام
افزایش می یابد و این نشاندهنده این است که خودمان نتوانسته ام این بیماری را مهار کنیم. اگر من به مردم بگویم در خانه بمانید کسی به حرفم گوش نمی دهد اگر حتی یک نفر به توصیه ها گوش ندهد خانه ماندن هزاران نفر را بی ارزش می کند و جان خودش و عزیزانش را به خطر می اندازد، اما اگر همه این ماجرا را جدی بگیرند با اینکه سخت است اما دو هفته در منزل بمانند قطعا روند رشد این بیماری در جامعه کاهش پیدا می کند. ...
روایت یک دیدار با سردارشهید سلگی/ کتاب را برایم امضا کرد
گرفتن چند عکس یادگاری، دوباره چشمم به قفسه کتاب ها افتاد. پیش خودم داشتم فکر می کردم سرفرصت یه کتاب آب هرگز نمی میرد بخرم و حالا هم که خانه سردار را بلد شدم می توانم کتابم را بیاورم تا برایم امضا کند و متنی یادگار از او داشته باشم. توی همین فکرها بودم و داشتم دوربین را جمع می کردم که حاج میرزا سمت قفسه کتاب ها رفت و دوتا کتاب برداشت. یکی مهتاب خین که بعد از امضا و نوشتن متن یادگاری به دوستم داد یکی هم آب هرگز نمی میرد که برای من بود. انگار سردار می دانست توی دلم چه می گذرد چون همین کتاب را می خواستم. انتهای پیام/ ...
هر دو پسر را برای پرچم حضرت زهرا داد
مادر شهیدان سیدمجتبی و سیداسماعیل حسینی مطرح کرد؛ سیدمجتبی و سیداسماعیل حسینی از فرماندهان شهید لشکر فاطمیون هستند که پس از نبرد در جبهه های مختلف از جمله نبرد با طالبان و آمریکا در افغانستان، سرانجام در سوریه و برای دفاع از حرم عمه سادات (س) شهید شدند. سید مجتبی و سید اسماعیل حسینی دو فرمانده شهید لشکر فاطمیون در سوریه هستند که با رشادت های خود در مبارزه با طالبان و آمریکایی ها ...
فداکاری پزشکی که تا آخرین لحظه عمر، خودش را وقف مردم کرد
دست وپنجه نرم می کند؟ وقتی به من اطلاع دادند که دکتر شیرین را به بیمارستان مسیح دانشوری انتقال داده اند دیگر کار از کار گذشته بود. دکتر رفت و ما هنوز امید به بازگشتش داشتیم. او رفت و حسرت یک بار دیگر دیدنش را بر دلمان گذاشت. حتی حال رنجور او را ندیدم که رفتنش را باور کنیم. حالا فقط من مانده بودم که چطور با پدر و مادرم روبه رو شوم؟ چطور این خبر را به آن ها برسانم؟ این ها را علی روحانی ...
ایستگاه فضایی میر و حادثه ای که در آخرین ماه های فعالیت اش ممکن بود به قیمت جان فضانوردان تمام شود
مایکل فول Mike Foale یک فضانورد آمریکایی- بریتانیایی بود که برای ناسا یا سازمان فضایی آمریکا کار می کرد. او یک سال در روسیه تعلیم دید تا برای رفتن به ایستگاه فضایی روسیه یا میر آماده شود. قرار بود او چند ماه را با دو فضانورد روس در این ایستگاه بگذراند. -من در سال 1997 به ایستگاه فضایی میر فرستاده شدم. چون فضانورد خوش شانسی بودم که طی سال هایی که در ناسا کار می کردم، سه بار با شاتل به ...
روایتی از دیدار و گفت وگوی فردین و سیداحمد خمینی
مادرم صحبت کرده بود. بار ها درباره این مشکلات صحبت کرده بود و ارتباط صمیمی بین مادرم و تختی و همچنین خانواده او به وجود آمده بود. وقتی هم که تختی خودکشی کرد، مادرم به شدت ناراحت و دچار افسردگی شد. - پدر و مادر شما کامل در جریان ریز زندگی تختی بودند. تختی قبل از این که ماجرای فوتش پیش بیاید، دو - سه بار تصمیم گرفته بود که خودکشی کند، اما پدرم او را منصرف کرده بود. پدرم و مادرم تقریبا در ...
مهران غفوریان از تجربیات و خاطرات اجرای اعجوبه ها می گوید
استیو هاروی اجرا را بر عهده دارد. من نمونه هایی از این برنامه خارجی دیدم و برایم جذاب بود. از طرف دیگر از زمانی که پدر شده ام حسم نسبت به بچه ها عوض شده است. حسی که پدرانه تر به بچه ها نگاه می کند و با عشق و علاقه با بچه ها حرف می زند و این دلایل روی تصمیم من برای اجرای برنامه تاثیر گذاشت. اعجوبه ها هم با همان ساختاری پیش رفت که در همه دنیا و براساس مدل آمریکایی کار شده است ...
اختصاصی سینماسینما/ سیر طولانی روز تا به شب/ یادداشتی از پدرو آلمادوار درباره تجربه هایش در قرنطینه
کنم و تلفنی مفصل با او حرف می زنم. سالها بود با هم حرف نزده بودیم، علیرغم وضعیت غم انگیز کنونی می خواستم از او بابت اینکه در سی سال گذشته هر سال برای تولدم یک دسته ارکیده سفید فرستاده تشکر کنم. مهم نبود کجا بودم، تقریباً هیچوقت مادرید نبودم، اما هر سال 25 سپتامبر یک دسته گل ارکیده سفید با یک کارت تبریک دریافت می کردم که تا ماهها تازه می ماند. نکته خوب نداشتن برنامه روزانه در دوره حبس ...
نبرد سخت/ قسمت سوم: کاش دکترش کمی گوش می کرد...
*** گوشی تو دستم بود اما نمی دونستم می خوام چه کار کنم ، فقط نگاش می کردم ، آها می خواستم زنگ بزنم مادرم. من: سلام، خوبی مامان؟ مامان: سلام مادر جان خوبم، کجایید ؟ مگه قرار نبود چهارشنبه سوری بیایید خونه ی ما ؟! من: نه، گوش کن بهت بگم چی شده. مامان: چی شده؟ چرا یواش حرف می زنی؟ من: آمدم تو اتاق افسانه متوجه نشه، مادرش حالش بد شده ...
3 احتمال درباره مرگ ناگهانی پسر روحانی: خودکشی، خروج اتفاقی تیر از سلاح، وجود قاتل ناشناخته!
وادارکردن بچه و بخیه کردن محل بریدگی و به هوش آوردن مریم و سپس شروع استفاده از شیر مادر از روز بعد و آمدن بستگان برای تبریک خود یاسر و سارا و خانم پرستار تهیه کرده بودند؛ جالب است که همه دست اندرکاران زن بودند، به جز پزشک بیهوشی که پس از بیهوش کردن، بیرون رفت و هنگام عمل جراحی، همه بدن ، جز همان نقطه بریدن، پوشیده بود. مراسم اذان گفتن من در گوش لیلی هم فیلمبرداری شد که فوراً قابل نمایش شد و ما هم تماشا کردیم؛ این هم از پیشرفت های مهم در صنایع تصویربرداری زمان ما است که ژاپنی ها پیشتازند. ...
کتاب قرن دیوانه ی من – ایوان کلیما
. آن وقت بود که برای اولین بار دانستم او مرد عمل است: به جای ادامه دادن به پیاده رویمان به سمت ایستگاه دویدیم، جایی که پدر از رئیس خواست به ایستگاه بعدی زنگ بزند و از کارکنان بخواهد واگن های ذغال را وارسی کنند تا اگر کلاهی دیدند آن را پس بفرستند. چند روز بعد کلاه را با افتخار به خانه آورد، ولی مادر دیگر اجازه استفاده از آن را نداد، زیرا پوشیده از گرد ذغال و شبیه به یک گربه نر کثیف شده بود. ...
عکس و مکث روز های کرونایی
عزادار شویم. زنده شدم، سمیرا جان مادر نیستم که اگر بودم خوشا بحالم با این دختر. بدون شک، این بهترین هدیه ای بود که سمیرا خسرو دخترم، پرستار شهر ساری می توانست در تمام عمرش به من هدیه دهد. دختری که در این نامه با کلمات مادرش را در آغوش گرفته، بوسیده وبه خانه برگشته است. من و کودک اوتیسمم نوشته این روزها پرستارتر است از دیروز. مادر پسربچه مبتلا به اوتیسم ...
قهر رئیس دانشگاه علوم پزشکی تبریز از مردم!
...: رییس دانشگاه علوم پزشکی تبریز گفت: اگر بخواهم حرف راست را بگویم این بود که من قهر کرده بودم به گزارش آذرقلم، محمدحسین صومی در خصوص شائبه های ایجاد شده در رابطه با ممنوع التصویری اش اظهار کرد: اگر بخواهم حرف راست را بگویم این بود که من قهر کرده بودم زیرا هر چقدر درباره کرونا و پیشگیری از آن گفتم مردم به حرف هایم گوش نکردند. وی افزود: من در استانداری بارها گفتم که ...
سیب زمینی با طعم خدا
همچنان دست زیرچانه زده بودند و گوش می دادند. نگران بودم که آیا فقط تظاهر به گوش دادن می کنند یا موضوع را متوجه شدند؟ آیا فهمیدند منظور من از این همه صحبت چیست؟ صحبتم که تمام شد خواستم هر کدامشان که خوب متوجه شده است یک مثال در مورد کار برای رضای خدا بزند. همه شان اجازه می خواستند تا صحبت کنند. به یکی از بچه ها که حدودا 8-9 سال داشت و بیشتر از همه اصرار داشت تا چیزی بگوید، گفتم ...
سردار آزمون دختر دار شد + سند
جریان ماجرا قرار بگیرید: وقتی سردار آزمون که حکم برادرم را دارد در واتس آپ برایم نوشت: بالاخره به آرزوم رسیدم، براش نوشتم دو حالت داره یا ازدواج کردی با کسی که دوسش داری یا یه قرارداد بزرگ با یکی از بزرگترین تیم های باشگاهی دنیا بستی. سردار آزمون جواب داد: پوریا دختردار شدم؛ و من تا تهش رو خوندم و گفتم درود به شرف و انسانیتت پسر. چند وقت پیش بود که سردار بهم واتس آپ ...
سرداری که ماسک شیمیایی اش را به یک بسیجی داد
خالصانه به منصه ظهور می رسد. حاج حسین املاکی مردی بود که به قول همرزمش مسلم حبیب نیا، آن قدر در طول حیات زمینی اش رفتار حسنه داشت که اگر در چنان موقعی ایثار نمی کرد و به مرگ طبیعی از دنیا می رفت، جای تعجب داشت. گفت وگوی ما با همرزم شهید املاکی را پیش رو دارید. چه زمانی با شهید املاکی آشنا شدید؟ سال 61 در سومین اعزامم با ایشان آشنا شدم. قبل از عملیات رمضان، سپاه تیپ هایش را به استان ها ...
مثل سریال پایتخت ، به ما هم فرصت بدهید
از یک دوستی گرفتم که ناشنوا بود و هرجا برای خواستگاری می رفت نه دختر این موضوع را می پذیرفت و نه پدر دختر، یک روز او را دیدم که بسیار ناراحت است گفتم چه شده؟ گفت درست است که من مشکل دارم اما حق زندگی که دارم! بعد از ماجرا نمایشنامه آن نمایشی را که روی صحنه عصر جدید بردم، نوشتم. شما وارد مرحله دوم شدید اما از آن انصراف دادید، دلیل موضوع چه بود؟ من همه تمریناتم را انجام داده ...
گلشیفته فراهانی| جنجال ماجرای رونمایی از همسرش + عکس
ردم نیاز به حرف زدن و گوش دادن دارند. اما این ظاهر داستان است. فکر می کنم در آخر فیلم به سلما باید کمک شود. زمانی که فیلمنامه را خواندم، خیلی خندیدیم. فیلمنامه بسیار بامزه بود و در عین حال سرسری نبود. عمق داشت. طنزی داشت که باعث تفکر شما می شود. نغمه های عرب درباره شرایط زنان مسلمان در کشورهای مسلمان حرف دارد.دراین باره با کارگردان صحبت کردید؟ من فکر می کنم چیزی که مان ...
به آواز باد گوش بسپار کتابی برای روزهای کرونایی
حرف می زنم درمورد نویسنده شدنش نوشت: حوالی یک ونیم بعدازظهر اول آوریل سال 1978 بود. اون روز تویِ استادیوم جینگو بودم... اون روزها استادیوم هیچ نیمکتی نداشت؛ فقط یه چمنزار شیب دار بود. تنها روی چمن دراز کشیده بودم؛ نوشیدنی خنک می خوردم و هرازگاهی به آسمان نگاه می کردم. بازی اولِ فصل بود بین تیم پرستوها و هیروشیما کارپ. یادم می آد که دیوهیلتون، توپ زنِ اول پرستوها بود. هیلتون از خط چپ زمین توپ زد و ...
چشم های آقا نمره یک بود!
تیمورتاش به سخن آمد: آقا رسوایی فرانسوا میتران را خوانده اید در فیگارو؟ دنیا شده جای آدم های بی بته! آخر رئیس الوزرا هم از این کار ها می کند؟ رئیس مملکت باید سرسنگین باشد وفخیم عین مرحوم آقا. اشکش ناگاه فرود آمد، عین یک فرود اضطراری در اثر نقص فنی یا نقض غرض. ادامه داد پدرم را عرض می کنم. انگار سوزن گرامافون دختر روی صفحه قتل پدر گیر کرده بود و هر بار در هر محفل باز می خواند و بازهم. ناگاه ...
واکنش شاه میری به هدیه شاه پهلوی
. وقتی مرخصی می آمد رفیق صمیمی اش همان علیرضا بود. به خانه ما هم رفت و آمد داشت. *** اوایل سال 60 اکبر با دختر عمویش عقد کرد، اما قول و قراری با خدا داشت. گفته بود تا به عهدم عمل نکنم، زنم را به خانه نمی برم و قول و قرارش این بود که یک سالی را در جبهه بماند. مادر می گوید: اکبر گفت این بار که بروم دفعه آخر من است لابلای خاطراتش برای ما تعریف می کرد که شهیدی را از منطقه آوردند که ...
توصیه ای که در دیدار با صدام انگیزه انتقام را در من شعله ور کرد
حتی لحظاتی دست من شانه اش را لمس کند، مخالفتی نمی کرد. چشمانم را بسته و آماده خفه کردن صدام بودم. نه چیزی می دیدم و نه می شنیدم. بیشتر از همه چیز و همه کس به مادر بزرگ فکر می کردم و خواسته اش. گاهی خوشحال می شدم و گاهی ناراحت. دو سه بار مشتم را باز و بسته کردم. انگشتانم می لرزید. کتاب از مشهد تا کاخ صدام در 320 صفحه در سال 97 و در شمارگان یک هزار و 100 جلد توسط نشر ستاره ها به زیور طبع ...
به خدا حاضرم که در راه اسلام صد بار بمیرم و این پیر روشن دل را تنها نگذارم
چیزی ندارم که بنویسم چون اولا وقت کم است و فرصت ندارم. ثانیا امیدوار نیستم که این وصیت نامه بدست خانواده ام بیافتد ولی با تمام این حرف ها تا زمانی که وقت است مینویسم. پدر و مادر عزیزم از شما می خواهم مرا بخاطر اعمال و رفتارم که خود می دانم ناپسند بوده ببخشید و مرا حلال کنید می خواهم بر درگاه خداوند سجده کنم چون در طول این زندگی و حضورم در این جبهه ها یک چیز را از خداوند بزرگ داشتم ...
تجربه های شیرین روزهای کرونایی
کتاب ها را گوش می دهم نقاشی هم می کنم و آن قدر برایم لذت بخش است که خدا می داند و افسوس می خورم که چرا این چند سال این کار را نکرده ام و فقط شب و روز کار کردم. از طرفی چون برای کارشناسی ارشد هم ثبت نام کرده ام ولی اصلا وقت نکرده بودم لای کتاب را باز کنم و الان تایمی از روز را به مطالعه کتاب ها ارشد و تست زدن می پردازم. مابقی وقت را هم به امور خانه و فیلم دیدن می گذرانم. اوایل سخت بود ...
پشت پرده همسرکشی آقای شهردار
این اسرار چه بوده که نجفی برای مسکوت ماندن آن ها دست به ماشه گذاشته است. نجفی پس از دستگیری در اولین واکنش درباره چرایی قتل همسرش از قصد خود برای ترساندن استاد خبر داد و گفت: من با همسرم در حال بحث بودم و هنگامی که او به حمام رفت پشت سرش برای ترساندن اسلحه را بالا بردم، اما با یکدیگر گلاویز شدیم از آنجا که اسلحه آماده شلیک بود تیر در رفت. البته پس از آن مادر مرحوم استاد از ...
مادرم، مثل زینب (س) صبور باش
...، خندید، با دستش زد به شانه ام و گفت: مثل فلسطینی ها با سنگ می جنگم؛ چی فکر کردی ما از مأموران شاه نترسیدم. حالا از نیروهای عراقی بترسم. همراه پدرم (حاج عباس) به جبهه رفت 4 ماه طول کشید، رفته بود آموزش نظامی را دیده بود، بعد از چهار ماه که به مرخصی آمد، خیلی دل تنگش شده بودم. گفتم: تو دین خود را ادا کردی. من نمی گذارم این بار به جبهه بروی. گفت: تازه این بار، دارم می روم اجرم را بگیرم. ...
گره کرونا بر سبزی نوروز
به بیرون ماندن از خانه بودیم وضعیت ما چطور بود؟ راست می گوید، زلزله آن شب، آنچنان هراسی راه انداخت که بیرون دویدیم، اما هوا سرد بود و نتوانستیم زیاد در حیاط بمانیم. حرف های مادر در این روزهای کرونایی، همیشه امید را زنده می کند. می گوید امسال سیزده بدر هم در خانه می مانیم تا کرونا، پشت درها بماند، اصلا بگذارید، یک سال هم طبیعت در روز خودش، نفس بکشد. پدر ...