سایر منابع:
سایر خبرها
میگوی سوخاری
:"خب بزار تو جدول.حلّه دیگه!" حالا پدر متوجه حرف من شد.لبخندی زد و گفت :"ای شیطون؛ حقاً که رو بابات رفتی. و بعد رفت به اتاقش تا جدول حل کنه. منم دوباره سوال کردم. بابا؛ چرا میگوها شکم و روده ندارند؟ بابام هم بلند جواب داد: تو چرا امروز گیر دادی به میگو! اینم یه رازه دخترم! بهتره در هر چیزی این قدر فکر نکنی! منم کنجکاو شده بودم. لب تاپ را روشن کردم تا راز میگو را در گوگل سرچ ...
جنبش مخالفت با واکسن
.... می دونید تا حالا چند نفر که کرونا داشتن رو با بخور جوش شیرین درمان کردم؟ این کشورهای دیگه الکی یه چیزی به اسم واکسن درست می کنن و تنها هدفشون هم اینه که فروش کنن و پول دربیارن. اصلا از کجا معلوم اون چیزی که به دست ما می رسونن واکسن باشه؟ از کجا معلوم یه چیزی توش نریخته باشن؟ از کجا معلوم نخوان چیزخورمون کنن؟ ما تو کشور خودمون با بخور جوش شیرین همه اینا رو درمان می کنیم. دستگاه ویروس یاب ...
روایت هایی از بازماندگان درگذشتگان ناشی از کرونا
نمی شد از اونها توقع زیادی داشت . او ادامه می دهد: خیلی وضع بدی بود، ما پدر رو با لباس شخصی خودش بردیم درمانگاه و اونجا لباس ها رو عوض نکردن ... سردخونه ی بیمارستان خالی نبود، ما جنازه پدر رو یک شب تو خونه ی خودمون نگه داشتیم . پریا ساکن تهران که در روز 12 فروردین خواهر 70 ساله ی خود را از دست داده است با ناراحتی و افسوس می گوید: خواهرم سرطان داشت و در خانه شیمی درمانی می شد ...
چند معمای جالب و سرگرم کننده که ذهن تان را به چالش می کشند
به رو می شود. اما فقط یکی از در ها راه آزادی او از این قصر است. این چهار در به چهار چیز مختلف باز می شوند: 1- مواد مذاب که هر کسی را فوراً در خود ذوب می کند و می سوزاند 2- یک دلقک قاتل که هر کسی را که ببیند آنقدر می زند تا او را بکشد 3- یک سرمای کشنده که هر کسی را در لحظه منجمد می کند 4- چند مأمور پلیس که هر زن یا مردی را که ببینند به او شلیک می کنند ...
کتاب کشتی ساکورا – نوشته کوبو آبه
، آن را در جیبم گذاشتم. سپس از فروشنده پرسیدم: چند تا از اینها رو امروز فروخته این؟ فروشنده هیچ واکنشی نشان نداد، انگار که سؤالم توهین آمیز باشد. عینک ته استکانی اش اجازه نمی داد از نگاهش متوجه چیزی بشوم. من را نادیده گرفته بود یا سؤالم را نشنیده بود؟ صدای موسیقی در سالن با وزش باد کم و زیاد می شد. دوباره گفتم: به محض این که برسم خونه اطلس رو نگاه می کنم ببینم جزیره ای به نام اپیکام وجود داره یا نه. بعد خندیدم و ادامه دادم: شوخی کردم. همچنان عکس العملی در کار نبود. شاید زیاده روی کرده بودم. ترجیح دادم ادامه ندهم. ...
توضیحات هادی کاظمی درباره آرات، دلیل ساخته نشدن فصل دوم شب های برره و سانسور در تلویزیون
روزی خواندم. هادی کاظمی تاکید کرد: متاسفانه به برخی شرایط عادت کرده ایم و انگار بی حس شده ایم. یک وقت هایی می نشستیم با پدر و بزرگان و خواندن کتاب عشق و حال می کردیم. الان فقط گوشی شده است و به کف دستمان نگاه می کنیم. او توضیح داد: هنوز ویدئوهای شب های برره در فضای مجازی است. چند وقت پیش به سیامک انصاری می گفتم که هنوز هم مردم دوست دارند. شاید فضای تلویزیون آن موقع و مدیریتش ...
مردی که صاحبخانه اش از ترس کرونا از خانه بیرونش کرد، جان باخت
. کارکنانِ بیمارستان به راجش گفتند به خانه برود و خودش را قرنطینه کند و اگر علائمش شدید شد به بیمارستان مراجعه کند. او همین کار را کرد و به اتاقش بازگشت. اما اتفاق بدتری در انتظارش بود. مری می گوید: صاحبخانه راجش را برای انجامِ کاری به بیرون از خانه می فرستد و بعد قفل در را عوض می کند؛ بنابراین وقتی راجش سعی می کند به اتاقش بازگردد، نمی تواند. او در می زند و از صاحبخانه درخواست می کند که ...
مامایی؛ در آغوش گرفتن هدیه پاک خداست/ سختگیری های بیش از حد استاد عامل موفقیتم بود
شدید؟ یادمه روزهایی که مامایی رو انتخاب کردم دانشجوی ترم 4 هوشبری بودم. اما در هر تولدی که تو اتاق عمل اتفاق میفتاد قلبم من رو به اون سمت حصار رشته ام میکشوند، چون بی نهایت عاشق نوزاد وکودک هستم. از روزی که اولین تولد نظاره گر بودم شروع به تحقیق راجب رشته هایی کردم که به این موضوع مربوط میشدند و از بین همه راهها هرچند که دوباره کنکور دادن آسون نبود ولی سریعترین راه ...
محرمی: اشتباه کردم قلعه نویی را زدم
. دروازه بان هم بودید؟ من جثه ریزی داشتم، برای همین به من می گفتند برو درون دروازه قرار بگیر، اتفاقا گلر خوبی هم بودم، مهاجم هم بودم، در شاهین من فوروارد بازی می کردم. آن موقع مهدی دینورزاده در تیم، چپ بازی می کرد و شکورزاده هم سمت راست بود. یک بازی ها شکورزاده مصدوم شد، دینورزاده به دفاع راست رفت و من در دفاع چپ به میدان رفتم، از آن مسابقه خوششان آمد و دیگر در این منطقه بازی ...
کار جهادی مادربزرگ با چرخ خیاطی جهیزیه اش/ روایت 40 سال همراهی از دفاع مقدس تا کرونا
های دوران دفاع مقدس برای صدیقه خانم تکرار می شود و خاطره هایش را زنده می کند؛ می گوید: موقع کار یاد آن زمان می افتم و تو خودم ذوق می کنم و خیلی دوست دارم؛ اینجا یادآور سال های دفاع مقدس است؛ گاهی اوقات بغض می کنم و با خودم می گویم من کجا، این کار ها کجا؛ من لیاقت این کار ها را ندارم. چه شده که من اینجا هستم، حتما از دعای پدر و مادر و نگاه خداوند است . صدیقه خانم از اینکه از کودک و بزرگسال ...
زمان مصرف قرص ضدبارداری/آی یو دی و عادت ماهانه/عوارض خودارضایی/زمان پریودی در دوران شیردهی
و بعد شب دوباره 1دونه اخر بسته را خوردم فرداشب که دیگه قرص تمام شده بود و یک رابطه کامل داشتم الانم که 4روزه از تمام شدن بسته و 3روز از رابطه میگذره من لکه بینی دارم با درد خفیف،میخوام بدونم باردارم یا نه؟ اگر 18 تای قبلی را از روز 5 مرتب خورده باشید امکان حاملگی وجود ندارد سلام من الان 6 ماهه زایمان کردم و هنوز پریود نشدم و قرص شیردهی مصرف میکردم این قرصارو شبی یک عدد و پشت ...
ای برترین بانوی احمد(ص) یا خدیجه(س) // آرامش جان محمد(ص) یا خدیجه(س)
جان فشانی او تمام ، وقف نبی بود زندگانی او قرار قلب نبی لحن آسمانی او شفای درد نبی بود مهربانی او نبی که چهره اش از سنگها جراحت داشت خدیجه بود که صد مرهم محبت داشت هزار حیف که آن سال حزن پیدا شد خدیجه رفت و بساط عزامهیا شد خدیجه رفت ونبی بین خانه تنها شد خدیجه رفت ویتیمی نصیب زهرا شد خدیجه رفت و نگاهش به سمت زهرا بود ...
گفتگوی پدربزرگ و نوه 50 سال بعد
.... کنار هم به ردیف می نشستن و معلم میومد بهشون درس می داد. - یعنی دیگه لازم نبود تو خونه آموزش مجازی ببینن؟ - نه باباجون. این چیزا که نبود. - خب مریض نمی شدن؟ - نه. تازه بچه ها با همون دستای کثیف غذا می خوردن. - چه خوب. چقدر دوست پیدا می کردن! یعنی معلمشون رو هر روز از نزدیک می دیدن؟ - آره. هر روز می دیدن. مدرسه مدیر داشت، ناظم ...
گفت وگو با مادر شهید مدافع حرم علی امرایی | از 12 سالگی همه درآمدش را خرج ایتام می کرد/ اخراج از مدرسه ...
زندگی می کرد و جانش به آن عکس ها بند بود. راهیان نور که رفته بود از مناطق خاک آورده و گوشه اتاق ریخته بود. فضای کوچکی را برای خودش به عنوان یادبود جبهه درست کرده و در آن پوکه و سربند و... گذاشته بود. مزار شهدا میعادگاه علی بود شب های جمعه بهشت زهرا و مزار شهدا میعادگاه علی بود و هرگز زیارت شهدا را ترک نمی کرد. آن قدر آنجا می رفت که تمامی مسئولین آنجا او را می شناختند و جالب است ...
رضا پس از شهادت لبخند زد
...، مادرم مادر عاشق امام حسین (ع) بود و در عشق حضرت مثل شمع می سوخت. هر روز بعد از ناهار داخل اتاق می رفت در را می بست و نوار گوش می داد و تمرین می کرد. نوار های مداحی زیادی مخصوص دهه محرم داشت. وقتی آن نوار ها را گوش می کرد روی آن ها می نوشت که برای چه روز ها یا شب هایی از محرم است. همه نوار ها و رادیوضبطش را وقف حسینیه بنی فاطمه فرات کرد. شهادتش چطور رقم خورد؟ ...
برای من انسانیت مُرده است
آتش درکی ندارد به هر چیزی دست میزند. _ چند وقت است که با این شیوه از او نگهداری می کنید؟ سالهاست_سالهاست؛در این اتاق نشسته است سال ها درهمین حالت! کودک اتیسم هیچ نیازی را به زبان نمی آورد 11 سال است در همین تک اتاق او را تر و خشک و نگهداری می کنم. من بیمارم و یک توده در طحالم دارم بیماری روحی و افسردگی دارم گاهی به شدت گریه می کنم و بعد به خودم می آیم که فرزندانم کسی را ...
10 غذا و دسر مخصوص ماه رمضان از سراسر دنیا
تاریخچه این غذا به زمانی برمی گردد که یکی از شاهزاده های چینی با نام ژائو کوانجین که به سفر علاقه زیادی داشت در راه بازگشت از یکی از سفر ها پول چندانی برایش نمانده بود و فقط دو تکه نان خشک برایش مانده بود. شاهزاده به یک مغازه سوپ فروشی می رود و از شدت گرسنگی تکه های نان را در سوپ بره ترید می کند. بعد ها زمانی که این شاهزاده به منصب امپراطوری رسید یک روز به همان مغازه کوچک سوپ فروشی رفت و از صاحب آن جا ...
پویش (شکرانه سلامت) / بهبود یافتگان کووید_19 به همنوعان خود پلاسما اهدا کنید
در حال حاضر درمان مشخصی برای بیماران کووید_ 19 که در اثر ویروس کرونا ایجاد می شود؛ وجود ندارد؛ اگر به بیماری کووید_ 19 مبتلا شده اید و یک ماه از بهبودی کامل شما سپری شده است؛ به شکرانه بازیابی سلامتی تان و کمک به جان دیگر همنوعان در سازمان انتقال خون ایران پلاسما اهدا کنید.
خاموشی بانگ سحری خوانان در گلستان
کرونا شدیم. سحری خوان روستای رادکان ادامه داد: در گذشته شغل بیشتر اهالی روستا دامپروری، زراعت و کشاورزی سنتی استوار بود که خستگی ناشی از ساعت ها کار و تلاش ممکن بود موجب شود اهالی برای سحر خواب بمانند که ما با کوبیدن در خانه آن ها تلاش می کردیم اهالی را برای نشستن پای سفره سحری بیدار کنیم. وی گفت : رادکان روستای بزرگی نیست ولی با این وجود طولانی شدن سحر خوانی برای بیدار کردن ...
منیعی : شرافت فوتبالی خود را با دنیا عوض نکردم
آیم و مستقیم به منزل اسطوره فقید استقلال رفتم. همین که وی را دیدم او را در آغوش گرفتم و گفتم من عاشقانه شما را دوست دارم و این برایم افتخاری است که در فهرست شما هستم. اولین جمله ای که مرحوم حجازی به تو گفت را به خاطر داری؟ گفت من تو را برای 2 تا بازی می خواهم، بقیه مسابقات برای تو مثل آب خوردن باید باشد. این 2 تا بازی شهرآورد بود؟ بله. شروع خوبی ...
یادداشت های ناصرالدین شاه جمعه 13 اردیبهشت 1268: یک شب باید در تیکمه داش می ماندیم خوب شد نماندیم، آدم ...
ده تیکمه داش طرف دست چپ خیلی دور از جعده [جاده]در دامنه کوه نرمانی واقع شده است. ده معتبر بزرگی است، ملکی مجتهد تبریز است. بالای کوه نزدیک ده برف داشت. از دور که نگاه کردم، درخت های تبریزی تیکمه داش سفید بود هیچ برگ نداشت، هنوز بوی بهار نشنیده است. در حقیقت بالای کوه است، خیلی مرتفع است. زمین این جا هم خیلی ارتفاع دارد بلند است. یک شب باید در تیکمه داش می ماندیم خوب شد که منزل شکستیم نماندیم و الا آدم از سرما می میرد. ...
وقتی همسایه مان افطاری می دهد
شوهرش تعریف می کنه ما رو خفه کرده. - پس تو کی رو می خوای دعوت کنی. لیستت رو بیار ببینم. - بیا اینم لیست. حتما باید توی همه چیز دخالتی کنی؟ - اینا که همش فک و فامیلای تو هستن. خوبه باز مادر و دوتا خواهرام رو دعوت کردی. زحمت کشیدی. - این کارا زنونه است. به این چیزا کار نداشته باش. - عجب حالا این کارا زنونه شد؟ به خاطر همین مهمونی کارت حقوق منو خالی کردی حالا این کارا ...
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی دختر سفیر Sefirin Kizi+معرفی بازیگران و نقش ها
من یک معلم ادبیاتم
در خدمت واژه هایت بگیری تا صیقلی شود؛ تا به انسانیت نزدیک شود و در دنیای پرپیچ وخم بهتر زندگی کند. شغل پدرم آزاد بود و خانه ما جای خوبی از شهر بود و زندگی پدر و مادرم به حقوق معلمی مادرم وابسته نبود و بعدها که معلم شدم و مادرم را الگوی تمام قد معلمی کردنم قرار دادم، متوجه شدم که بعضی همکارانم می خواهند معلم خوب و بی نقصی باشند اما نمی توانند؛ خسته اند و آن قدر چرتکه دست شان است که گاهی فقط می ...
جنون تفسیری/ چرا پلتفرم در خودش دفن می شود؟
.... مضحک ترین نماد ممکن. در آخرین طبقه گورنک کودکی را می بیند که مادرش روی سکو مدت ها دنبالش بوده است. گورنگ کودک و دسر را به عنوان نماد به طبقات بالا می فرستد و خودش در ابدیت و ناممکن ها گم می شود. پرسش اصلی اینجاست: در آخر همه این دردسرها برای ترک سیگار بود؟ پلتفرم از امکان چیزی نمی داند و غرق در اکنون است و آنقدر برون رفت از آن را ناممکن می داند که در خوانشی التقاطی خودش را گیر می اندازد. ...
زندگی مورچه ای بی خانمان های تهران
.... تنها چند راهرو کوتاه در آن وجود دارد. کارتن خواب ها به این راهروها اتاق می گویند. دالان، بهشت بی خانمان ها و معتادانی است که از بگیر و ببندهای ضربتی شوش و دروازه غار خسته شده اند: اینجا بهشت ماست. شب ها امن و راحت می خوابیم و بالای سرمان سقفی هست. توی دالان کسی کاری به کارت نداره. همه مثل هم اند و کسی نمی خواهد از جایی که نشستی آواره ات کنه. زمین خاکی، پشت بوستان شوش جا ...
خدایا ما را مُفتکی ببخش!
معنا است آیا صرف گفتن الهی شکر گفتن است؟ تشکر از خداوند است؟نه! شکر یعنی این که نعمت هایی که خداوند تبارک و تعالی به من داده است را درست و بجا مصرف کنم؛ این که چشم به نامحرم نگاه نکند شکر چشم است؛ اگر گوش از آواز حرام و غیبت دوری بکند, شکر گوش سالم است؛ زبان هم اگر غیبت نکند شکر زبان کرده ام. بعد هم در دعا می خوانیم تو ستار العیوب هستی من را حفظم کن تا کسی از گناهان من با خبر نشود. ...