سایر خبرها
شهیدی که هدیه تولدش شهادتش بود
و روایت خوند که ما واجب نگاه می کردیم. عده ی زیادی از بچه ها نماز شب وقتی رفت جبهه، قرار بود از آنجا نام مأموریت بگیرد. دو ماه بود که دانشگاه باز شده بود. می را در جبهه بود و باید برای رسیدن به همکلاسهایش تا نمد دی در کلاسهای درس حاضر میشد اما چون میدانست عملیات نزدیک است تصمیم گرفت در جبهه بماند. این تصمیم برای همه ی ما غیرمنتظره بود، چون از علاقه اش به ادامه تحصیل آگاه بودیم ولی خواست خدا بود ...
تاریخ ولادت و شهادتش یک روز و یک ساعت بود
جبهه تعریف می کرد و این خاطرات باعث می شد ما برای رفتن تشویق شویم. بنده خرداد 65 برای آموزشی رفتم. احمدآقا که از من کوچکتر بود زودتر از بنده رفت، چون شناسنامه را دستکاری کرد؛ اما من وقتی به سن قانونی رسیدم و 17 سالم شد اقدام کردم. پدر و مادر حاضر شده بودند 4 تا از پسرانشان بروند جبهه و گذشت آنها در این مسئله خیلی برایم جالب است. و من فکر می کنم اینکه محسن به شهادت رسید و همه بچه ها هم ...
کار جهادی مادربزرگ با چرخ خیاطی جهیزیه اش/ روایت 40 سال همراهی از دفاع مقدس تا کرونا
مادر و یک بچه؛ مادر شوهرم را خدا رحمتش کند، مادر شهید بود. 7 ماهی است که به رحمت خدا رفته. خیلی با ما خوب بود و در زمانی که شوهرامون نبودند، به همراه پدرشوهرم سرپرستی ما را می کردند . به یاد مادر شوهرش بغض می کند و اشک در چشمانش جمع می شود؛ خیلی خوب بود؛ آن موقع زمان جنگ بود و نفت نبود؛ مادرشوهرم صبح که ما خواب بودیم می رفت نفت می گرفت که ما سرما نخوریم؛ می خواهم مرا حلال کند اگر نادان ...
خانه نشینیِ "خاص"
تغییر می کند. انگار آدم دیگری است. به مادر حمله می کند، او را کتک می زند. بعد آرام می گیرد. گریه می کند و پشیمان می شود. مادر می گوید آموزش مجازی این بچه ها ادامه دارد، اما تکلیف سال تحصیلی بعد مشخص نیست: اگر این طور باشد که اصلا نیاز های آموزشی بچه ها پاسخ داده نمی شود. ناشنوایان و نابینایان چطور می خواهند آموزش ببینند. معلم می گوید فلان حرف را به آرش یاد بده و از فلان شماره تا بهمان ...
گفت وگو با مادر شهید مدافع حرم علی امرایی | از 12 سالگی همه درآمدش را خرج ایتام می کرد/ اخراج از مدرسه ...
بروند در وصیتش نوشته بود که تربت کربلا در کفنش بریزیم در دو ماه محرم و صفر لباس مشکی بر تن می کرد و در ایام عید و ولادت ائمه(ع) لباس شاد بر تن می کرد. ما از نوع لباس پوشیدن علی متوجه برخی از مناسبت ها می شدیم. هیئت خانگی را جدی می گرفت یک سال که برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفته بودیم، روز آخر که به علی زنگ زدم، صدای شلوغی می آمد. گفتم: علی چه خبر است؟ گفت: هیئت داریم ...
انفاق جهادی حضرت خدیجه (س) را سرلوحه قرار دهیم
پشت بام در حال افتادن به زمین بود، پیرمرد دستهایش را بلند و دعا کرد و بچه هم به آرامی روی زمین قرار گرفت. پدر و مادر این بچه و مردم که نگران بودند با دیدن این صحنه به پای پیرمرد افتادند و شروع به تشکر و التماس دعا کردند. در بین جمعیت شخصی از پیرمرد پرسید چه کردی که خدا اینچنین به تو مقام داده است؟ پیرمرد در جواب گفت کار خاصی نکردم فقط یک عمر هر چه خدا گفته بودم گفتم چشم حالا هم یکبار من گفتم ...
خاطرات مرد خستگی ناپذیر خان طومان مدافع حرم
سلطانی و خانواده اش در ارتباط بودیم و رفت وآمد داشتیم. عمو روح الله به بابا گفته بود که خیلی دوست دارد پسرش ابوالفضل همراه برادرم محمد برود کلاس قران من به بابا گفتم که عمو روح الله دوست دارد بچه هایش قرآنی بشوند. پیشنهاد داده برای آن ها هم قلم قرآنی بخرد که باهم رفتیم و برایشان خریدیم. در پشت جلد کتاب هم چنین می خوانیم: به نظرت شروع مسیر شهادت از کجاست؟ جنگ؟ جبهه؟ ثبت نام در ...
ای کاش خداوند منان، من را صد بار زنده کند و در راه او شهید شوم
پدر و مادرش را نگه می داشت، طوری که جلوی آن ها حتی پاهای خود را دراز نمی کرد. صله ارحامش عالی بود. با بچه های محل با احترام رفتار می کرد. همواره اقوام و همسایگان از حجب، حیا و معرفت او تعریف می کردند. خاطرات مادر شهید: مرخصی اش داشت تمام می شد، گفتم صمد، از تو می خواهم که نروی و در خانه بمانی و استراحت کنی. برادرانت که فعلا جبهه هستند. تو پیش ما بمان، از لحاظ جسمی خیلی ضعیف ...
برابری زن و مرد در مسائل اقتصادی
الحسنه هم باشد، درمانگاه هم باشد، نمازخانه هم باشد، این را کوثر می گویند که انسان کارهایش چند منظوره باشد. ما الآن چقدر شهرک و روستا داریم که مسجد ندارد و جمعیت چند هزار نفری دارند ولی دسترسی به مسجد ندارند. پول ها را با خود به گور نمی بریم، از خدیجه یاد بگیریم. خدیجه مال کثیر داد، خدا جبران کرد، کوثر به او داد. خدیجه کسی است که امام حسین فرمود: مادر من خدیجه هست. امام سجاد در شام فرمود ...
روایت پویشی که مورد تقدیر رهبر انقلاب اسلامی قرار گرفت
امام زمان (عج) و رفع بیماری کرونا از ملت و مردم. هنوز خیلی از تماس نمی گذشت که حاج آقای چشمی مبلغی به حسابم واریز کرد. جواد بین بچه مذهبی های شهر شناخته شده بود. عید غدیر سال قبل، با همکاری دوستانش طرح اطعام 20 هزار نفری را رقم زدند و همکاری خوبی با فعالان فرهنگی شهر دارند. نزدیک غروب همان روز، به جواد زنگ زدم: می خواهیم درِ خانه بچه های هیئت کیک و آبمیوه ببریم و روز عید خوشحال شان کنیم ...
خاطره ای از حاج قاسم/ فتح خط مقدم بعثی ها در کمتر از یک ربع
معبر برسانم و بر کار آنها نظارت کنم اما من گفتم: نمی توانم بیایم، خودت برو هر کاری می توانی بکن. فکر کنم فهمید حالم مناسب نیست. سری تکان داد و خداحافظی کرد و رفت به خط. مکالمه من و حمید 10 ثانیه هم طول نکشید. حمید در کمتر از ربع ساعت خط اول عراقی ها را گرفت. شلیک کالیبرها و خمپاره های شان قطع شد و بچه ها شروع کردند به پاکسازی. فریاد الله اکبر در خط پیچید. اکبر تماس گرفت و هدایت 2 گروهان ...
همسرم را همواره در کنار خودم احساس می کنم
ها بازی می کرد بطوری که مدام صدای خنده ی آنها بلند بود. بانو بزرگ، با اشاره به روزهای جنگ گفت: همسرم فرد فعالی بود ولی از کارش زیاد صحبت نمی کرد. حاصل ازدواج ما 5 دختر بود و وقتی او به جبهه می رفت، بچه ها بهانه ی نبود پدرشان را می گرفتند و گریه می کردند. من با رفتن او به جبهه مخالفتی نداشتم، اما گاهی که ماموریت هایش 45 روز طول می کشید، در نبود او برای من و بچه ها بسیار سخت بود. آن زمان منزل ...
کوچه به کوچه تا آزادسازی مسجد جامع پیشروی کردیم
.... اگر می شود یادکردی از این شهید داشته باشید. چند روز دیگر هم سالگردشان است. امیر چه خصوصیات اخلاقی داشت؟ امیر یک سال از من کوچک تر بود. من متولد 39 هستم و او متولد 1340 بود. هنوز محصل بود که جنگ شروع شد. بعد هم که کلاً وارد جبهه و جهاد شد و در تمام عملیات های انجام گرفته در جبهه جنوب شرکت کرد. نهایتاً در الی بیت المقدس به شهادت رسید. اخوی از نظر اخلاقی خیلی بهتر از من ...
شهید: دست پدر و مادرم را در قیامت می گیرم
راه خدا برسد و از قافله عاشقان سالار شهیدان عقب نماند، برای انجام خدمت سربازی ثبت نام کرده و به پادگان صفر 5 کرمان رفت. پس از طی دوران آموزشی در کرمان به جبهۀ خوزستان رفت و در لشکر 92 زرهی اهواز مشغول شد. در آنجا از نیروها خواسته بودند هر کس در هر زمینه ای استعداد و توانایی دارد اعلام کند که قربانعلی گفته بود من در بنایی و پست مهندسی مسلط هستم. بعد ایشان را برای ادامه خدمت به پست مهندسی منتقل کرده ...
ناگفته های سردار فضلی از عملیات سیدالشهدا(ع)
...> فرماندهان هم قسم شدند که اگر مهمات برای شب دوم به حد کفایت نرسد حتما روز 12 اردیبهشت به دشمن حمله کنیم و برای هم قسم شدن بچه ها قرآنی در وسط گذاشته شد، همه دست ها را روی هم فشردند و دیواری از دست های مجاهدین در راه خدا که با هم هم پیمان و هم قسم برای شکست دشمن شده بودند تشکیل شد. حدود ساعت 10 شب بود که خبر رسید دشمن جبهه خود را تقویت کرده و لشکر 10 زرهی دشمن به منطقه رسیده است و امشب می ...
فیلم های سینمایی از 13 تا 17 اردیبهشت
. ***************************************** فیلم تلویزیونی به جا مانده به کارگردانی جواد افشار چهارشنبه 17 اردیبهشت ماه ساعت 11 از شبکه پنج سیما پخش می شود. داستان این فیلم درباره جوان ثروتمندی به نام رامین است که در یک سانحه همسرش رو از دست می دهد و فقط دخترش زنده می ماند. رامین بعد از مدتی دوباره ازدواج می کند. یک روز رامین کارگزار مرگ را می بیند و بعد از کلی عجز ...
در حالی که پدرش را از دست داده بود و تنها پشت و پناه مادرش بود، اشتیاق درونی او را به سمت و سویی دگر می ...
راه به دست آورده بود اما آرام آرام کارش را رها کرد... دل کندن از کار برای او آسان نبود اما این این جهاد اکبر مقدمه ای بود برای جهاد اصغر. باید همه چیز را رها می کرد تا به قافله مجاهدین بپیوندد. از سوی دیگر گرفتن رضایت از مادر برای پیوستن به مقاومت برای رضا آسان نبود زیرا او تنها پسر، بهترین دوست و همراه او بود. اما سر انجام قلب مادر هم نرم شد و راه برای جهاد هموار. رضا با همان روحیات ...
امام را تنها نگذارید و راه شهیدان را ادامه دهید
.... مگر قاسم و سرباز شش ماهه ی امام حسین (ع) در عاشورا شهید نشدند و مگر حضرت عباس را دو دستش را از تن جدا نکردند. پس من که از آن بزرگواران بیشتر نیستم بلکه بنده گناهکارم. پدرم درود بر تو که چون ابراهیم، فرزند خویش را به فرمان خدای بزرگ به قربانگاه فرستادی. پدرم بدان و آگاه باش که اسماعیلت هرگز از فرمان خدا سر باز نمی زند و مرگ در راه خدا را جز سعادت چیزی نمی داند و شهادت را جزء بهترین ...
مادری که روز قیامت سربلند خواهد بود + تصاویر
...> انقلاب پیروز می شود و سکینه خانم می ماند و یک فرزند دیگر به نام محمد. بعد از پیروزی انقلاب جنگ تحمیلی آغاز می شود و باز آتش عشق به خدا که از وجود مادر و پدر در محمد هم زبانه می کشید بند پوتینش را بست و مادر او را سپرد به خدا. محمد نیز سال 1365 در عملیات کربلای 4 به شهادت رسید تا روز جزا خونشان گواهی باشد بر خلوص پدر و مادری که همه چیزشان را گذاشتند برای پروردگارشان. پدر این خانواده که در چهل ...
بدهی هایی که توسط یک شهید پرداخت شد
شد اما شیپور جنگ که نواخته شد، دانشگاه را رها کرد و به میدان جبهه ها رفت. سیدمرتضی 10 روز قبل از عملیات در وصیت نامه اش اینگونه می نویسد: خدا کند در شب تولدم وارد عملیات شوم و به آرزوی خودم که شهادت هست، دست یابم. در شب 22 بهمن سال 1365 در عملیات کربلای 5 در شلمچه برای همیشه آسمانی شد و به یادگار ماند؛ اما خدا خواست سال ها بعد پیکر مطهرش توسط بچه های تفحص لشکر 27 محمدرسول ...
حجت الاسلام ریش تراشیده!
...: “یک سال من حالم مناسب نبود و نمی توانستم در هر دو مدرسه کار کنم. به نیکان گفتم نمی آیم. شب حاج آقا زنگ زد. سلام کردم. گفت: فلانی! اگر توی کوچه می رفتی، می دیدی من گوشه ی کوچه افتاده ام، چه کار می کردی؟ گفتم: حاج آقا خدا نکند. گفت: نه کار است، اتفاق است. حالم به هم خورده، افتادم گوشه ی کوچه، چه کار می کردی؟ گفتم: وظیفه ام بود شما را بگیرم. گفت: حالا هم همین جور است. من رفتم ...
یک استارتاپ، مهمان خانواده وزیر ارتباطات شد+ عکس
و جستجو کردیم و به یه استارت آپ برخوردیم. زنگ زدم و بعد از چند دقیقا انتظار، بالاخره یکی گوشی رو برداشت. پرسیدم آیا خدمات شما این روزها دائره؟ گفت: بله. پرسیدم کی می تونید بیاید؟ گفت: ساعت 7. گفتم: خوبه. پرسید: شما؟ گفتم: آذری هستم. گفت: آقای جهرمی خودتون هستید پس. گفتم: چطور؟ گفت: صداتون رو شناختم اما یقین نداشتم. ببخشید با تاخیر جواب دادم، دیده بودم به مراکز تماس شرکتها زنگ می زنید و متوجه شدم ...
گفتگو با اولین معلم زن گاوبندی: با چراغ موشی پی بی سوادان می گشتم
سالم توکلی ندای هرمزگان *خانم ترکمانی شما از چه خانواده ای بودید، متولد چه سالی هستید و چند سالگی به مدرسه رفتید؟ جد پدرم از مادری از طرف ترکمن صحرا آمده بودند.مادرم با پدر ملک همسرم، پسر عمو دختر عمو بودند.مادرم فاطمه ترکمانی هم با پدرم عمو زاده بودند.البته من پدرم را ندیدم. یکساله بودم که پدرم فوت کرد. ما یک برادر و دو خواهر بودیم. من در اصل متولد 1328 هستم. بعد که برای انگشت نگاری رفتیم لنگه برای اینکه برای معلمی پذیرفته شوم ، شناسنامه ام را دو سال بزرگ تر گرفتند. 7 سالگی مدرسه رفتم.مادرم نه تنها مخالفتی با مدرسه رفتن من نداشت بلکه خیلی مصر بود که می گفت کاش جمعه هم مدرسه می رفتید. *مدرسه اتان چگونه جایی بود؟ کلاس ششم که بودیم محل مدرسه جای کتابخانه امروزی که کنار میدان اصلی شهر واقع است، بود. یک سنگ بزرگی افتاده بود و یه درخت کهور بزرگی هم بود که خارهای بدی داشت. مدرسه شامل دو کلاس بود که راهرویی میانش بود. میز و نیمکت نبود. می گفتند هر کس حلبی برای ...
طنز روز معلم/ محمد شریفی
بنویس که معلم فلان شده خوشش بیاد و بهت نمره ی بیست بده. بنویس زندگی حال وروز آقا معلم است که از بانگ سحری خروس گل عنبر تا بوق شب جون مرگ میکنه و آخر ماه که چندر قازی بهش میدن تازه اول بدبختیش شروع میشه و هرچه چرُتکه میندازه هفتش گروی هشتش است و از رو هم نمیره و از این ستاد به آن ستاد برای این نماینده و آن نماینده معرکه بپا می کند. آقا اجازه ، انشای من تموم شد بروم بشینم؟ گفتم برو پسرم خوب زدی تو خال؟!. ...
بهار عاشقی معلم در فصل کرونا
بود و می ترسید تکالیفش را نشان دهد، هر بار که به سمتش می رفتم بدون اینکه کار بدی کرده باشد می گفت خانم ببخشید، نزنیا اگر درس بلد نبود دست هایش خیس عرق می شد و می گفت خانم تو رو خدا نزنیا او حتی از ترس زیادی که داشت در مدرسه بازی نمی کرد. هر بار در جوابش می گفتم من تو را نمی زنم چرا باید بزنم، مگه بقیه را می زنم اما خیلی می ترسید، وقتی مدرسه تعطیل می شد تمام تلاشش این بود که زودتر از ...
تدریس در روستا، استمرار کار عاشقانه را بیشتر می کند
تدریس شما تاثیر داشه باشد؟ آیا این میزان حقوق کفاف یک زندگی را می دهد؟ مسکینی دیدم با کفش پاره شکر می کرد خدا را ! گفتم که کفش پاره شکر خدا ندارد؟! گفتا یکی شکر می کرد ، دیدم که پا ندارد ... ابتدا باید بگویم که شکر خدا. بعد هم بگویم که هر انسانی نیازهای اولیه ای دارد که تامین این نیازها صد در صد انگیزه ادامه حیات هست. در کار معلمی هم برآورده شدن این نیازها بیشتر باعث آسودگی ...
ملتی که پشتیبانش خداست و پیشاپیش امام زمان در مقابل تمامی کفر خواهد ایستاد و انشا الله پیروز خواهد ...
فروردین ماه 1358 به عضویت سپاه پاسداران در آمد و ابتدا مأموریت حراست از بیت امام خمینی(ره) را بر عهده گرفت. با آغاز غائله کردستان، به کردستان رفت و در چند عملیات پاکسازی علیه ضد انقلابیون شرکت کرد. پس از آن به جبهه اعزام شد و به عنوان جانشین محسن وزوایی در عملیات بازی دراز حضور یافت و در همین عملیات، یک دستش قطع شد. وی پس از عملیات مطلع الفجر به مکه معظمه مشرف شد. مدتی بعد به ...
■ از قرآن برای مسائل زندگی قاعده سازی کنیم
مجانی کلاس برایشان برگزار کردم. و کم کم کلاس داری را یاد گرفتم. بعد از آن برای زیارت به مشهد رفتم. قبل از انقلاب معمولاً مسافران ده روز در مشهد می ماندند. به امام رضا علیه السلام گفتم من هم می خواهم مثل دیگر زوار ده روز بمانم، اما جمعه بچه ها در کاشان معلم ندارند. در حین خواندن زیارت در زیر گنبد بودم که دکتر جمال موسوی اصفهانی را که امام جماعت مسجد موسی بن جعفر علیه السلام بود و اخیراً ...